پاسخ به اظهارات و انتقادات خوانندگان (قسمت یازدههم)

در چند ماه گذشته من ده مقاله تحقیقی- روشنگری در نقد و افشای احزاب دمکرات نوشتم و در سایتها درج شدند. طی این مدت اشخاص زیادی با اشکال مختلف چه مثبت و چه منفی در مورد آنها اظهار نظر کردند. از طرفی امکان نداشت همزمان به تک تک آنها مفصل و مجزا پرداخت و از طرف دیگر لازم بود به مجموع آنها اشاره مختصری کرد. اشخاصی که در این مورد دخالت کردند تقریبا به سه گروه تقسیم می شوند: گروهی با اسامی مستعار نظرات خود را بیان کردند و پوسته تعارفات و مصلحت گرایی تصنعی بخاطر تعلق سازمانی که معمولا پرده روی چهره واقعی اشخاص می گذارد تا با ایماء و اشاره، در لفافه و فرمال نظرات خود را بیان کنند را برداشته اند. این اشخاص شامل آقایان. ۱٫ ع. کریمی ۲٫ کاکل ۳٫ ژیوار۴٫ هاوکار ۵٫ آزاد و… بعدا به اینها برمی گردم. گروه دوم هم با کامنت، ای میل و شفاها مرا مورد محبت خود قرار داده و از این پروژه اظهار خوشحالی کردند. خستگی از تن انسان در می رود وقتی اشخاص صادق، صاحب نظر و مبارزی از این پروژه اظهار خوشحالی می کنند. از محبت همه آنها تشکر می کنم. گروه سوم که با اسم و مشخصات واقعی خود به مقالات من پرداخته اند نیز شامل آقایان ۱٫ کریم الخانیزاده ۲٫ احمد رستمی ۳٫ عبدالله ابریشمی ۴٫ ناصر ایرانپور هستند که در مورد هر کدام خیلی خلاصه نظراتم بیان می کنم. قبل از هر چه این نکته را روشن نمایم که من ادعا ندارم همه نامبردگانی که با اسامی مستعار نظرات خود را بیان کردند الزاما با حزب دمکرات ارتباط تشکیلاتی دارند. بعلاوه بین اشخاصی که با اسم واقعی با من جدل کردند هم با بقیه تفاوت قائل هستم. ولی همه از جنبشی یعنی ناسیونالیسم دفاع کرده و من باین عنوان آنها را خطاب قرار خواهم داد.

برخورد “ کافه بهم زندن” بجای نقد سیاسی

تاکنون بندرت شاهد برخورد سالم، سازنده، مداراجو و مصفانه حکومت ها و احزاب بورژوایی به مخالفان سیاسی خود بودیم. اما متاسفانه همه اینها در ترور شخصیت، مرعوب کردن، پاپوش دوزی، تردستی کردن، شانتاژ، مسخ کردن، اتهام زدن، تحقیر کردن، توهین کردن، برخورد غیرسیاسی، دست کم گرفتن، محکوم کردن و تهدید کردن استاد هستند! این رویکرد حکومتها سرکوبگر تقریبا مبنای قاعده و خصوصیات بارز اپوزیسیون بورژوایی در برخورد به فعالین جنبش کارگری و کمونیستی هم هست. فعالین ناسیونالیست این کمپ و احزابشان جدا از این قاعده نیستند. استعمال اسامی مستعار غیر از مسائل امنیتی با جمهوری اسلامی تنها می تواند این خاصیت را داشته باشد که شخص راحت تر تراوشات فکری و رویکرد (بوچون) حرف دل خود به نمایش بگذارد و همچون ماسک صورت “دمکرات فرمال” خود را با آن بپوشاند. ناسیونالیست ها در پشت اسامی مستعار یک عالم هتاکی کرده و ظرفیت باطنی آنچه در چنته دارند نثار ما کردند. در ادامه در خواهید یافت که چگونه ظرفیت لمپن ایسم خود را بنمایش گذاشته اند. فعالین و طرفداران ناسیونالیسم با منطق و روشهای متعارف تاکنونی حکومت ها و احزاب بورژوایی با مخالفان سیاسی خود رفتار کرده و برای اینکه خود را درگیر جدل سیاسی و منطقی با ما نکنند از آن “دستاوردها” استفاده نموده اند!

اگر دقت کرده باشید ما همیشه زحمت کشیده و از روی مطالعه اسناد و مدارک، منابع کتب وادبیات ناسیونالیست ها بطور کلی و اسناد و مدارک حدکا بطور مشخص، با ذکر اسامی نویسنده، با قید تاریخ، صفحه و پاراگراف به خواننده آدرس داده و از روی آن اسناد و مدارک نتیجه گیری و قضاوت کرده و به نقد و افشاگری پرداختیم. اما تاکنون هیچ جای ندیدم یکی از ناسیونالیست ها مستدل، با فاکت از روی اسناد برنامه، نوشته های مکتوب و ادبیات کمونیستها به خواننده آدرس بدهد و منصفانه به انتقادات سیاسی، سیاسی پاسخ گوید. این رویکرد آنها چند دلیل دارد: ۱٫ جدل سالم سیاسی و آرام را به ضرر خود میدانند. ۲٫ در استدلال و برهان و منطق کم می آورند. روش آنها بیشتر فضا آلوده کردن (کافه بهم زندن) است تا آب را گل آلود کنند و مردم در فضای سالم وآرام فرصت قضاوت درست نداشته باشند. پیش داوری، لوث کردن مباحثات و بر انگیختن تعصبات کور ملی و مذهبی روشی است تاکنون در برخورد با کمونیست ها در پیش گرفتند. اگر جائی چهار کلمه باصطلاح استدلال کرده باشند، شامل “اگر کمونیسم خوب بود چرا شوروی، چین، کامبوج، آلبانی، کره شمالی و کوبا وضعشان این است؟  کمونیزم شدنی نیست و طبقه کارگر در کردستان نیرویی نیست. کرد همین است و همینطور خواهد ماند. شما بی سواد هستید و غیره”. ۳٫ بعضی از این اشخاص در طول عمر خود پنج کتاب کمونیستی مطالعه نکرده، درطول عمر به اندازه تعداد کتبی که یک کمونیست نوشته، کتب مطالعه نکرده است، اما با گرفتن پزعالم و با دبل استاندارد در دو سطح به شهروندان رفتار می کنند: روبه بالایی ها متمدن، شیفته مقام اشخاص بالا مقام، با فرهنگ، پر نزاکت و با وقار و هنگام برخورد با انسان کارگر، کم درآمد، کمتر دارای مقام وکمتر تحصیل کرده با برخورد از بالا، تحقیر، فرهنگ انتقاد ناپذیر، گنده دماغی و هوچیگری بورژوازی بخصوص وقتی با ماسک صورت خود را پوشانده باشند ظاهر شده و کارگر را “عمله (ره ش و روت/لات و لوت) عوام و بی بیسواد” خطاب می کنند. خطاب کردن توده وسیعی با همچنین القابی از طرف جریانات بورژوازی چیزی تازه و عجیبی نیست، چون درجه احترام بورژوا به انسان به اندازه قطر کیف پول اوست. در نتیجه اینها ضد فرهنگی هستند که بوی ازآزادی کارگر، قرب و احترام به مقام اجتماعی آنان در جامعه داشته باشد. من یادداشتهای آنها را با خواننده در میان می گذارم تا مشخص شود اینها با چه لحن تحقیرآمیزی به کارگر، به مردم “بی سواد” و بیکاران جامعه نگاه می کنند. در پلمیک روی چه چیزهای تاکید می گذارند و چه ارزشهای را نفرین می کنند. با کلمات بی اساس و رکیک می خواهند پاسخ کوه ادبیات و افشاگری ما بدهند. غافل از این “بی سواد هستید”، استدالال نشد و با آن نمی توان به دریای عمیق انتقادات، افشاگری و ادعانامه ما علیه ناسیونالیسم وارد شد. اجازه بدهید با فاکت پیش برویم:

۱) ع. کریمی در تاریخ هفتم ماه مارس٢٠١١ چنین بوچون (نظرات) خود راجع به مقاله ” ناسیونالیسم، احزاب دمکرات و آزادی زن” می نویسد: ” از تو بیکارتر در دنیا ندیدم. به نظرمن اگر یک کار سیاه در رستورانی پیدا کنی و مشغول کسب باشید بهتر است از این تحلیلهای پوسیده و اکسپایر. شنیده بودم که کمونیستها از بیکاری و بی ثباتی در افکارشان، فقط مشغول نوشتن هستند، ولی تازه باور کردم که راست گفتند. حدکا جوابت را نداده، به معنای اینکه هیچ حسابی بر تو و حکمت و حزبتان نمی کند، بنابر این خودت را مشغول نکنید، برو دنبال کار سیاه”.

۲) کاکل بتاریخ هجدههم ماه فوریه ٢٠١١ در مورد مقاله “انشعاب و اتحاد در حزب دمکرات (قسمت هشتم)” من می نویسد: ” سلام کاک جافر! (۱) برادر تو بی سوادی از تمام وجودت می بارد. ترا بخدا از نوشتن دست بردار. شخصیت د. فاسملو بزرگ تر از آن است که انگلی چون تو وی را درک کند. برو از روشنفکران و سیاستمداران غیر ایرانی  مطالعه کن تا متوجه شخصیت قاسملو  شوید”.

من با کاکل موافق هستم که محمد جعفری بی سواد است. اگر بیسواد نبود به حزب دمکرات این چنین گیر نمی داد و این گونه پته آنها را روی آب نمی انداخت. متعجبم با وجود توصیه حکیمانه کاکل هنوز دست از نوشتن برنمی دارد! آخر این کارگران بی سواد همینکه کمونیست شدند خیلی خطرناک هستند! چه از شما پنهان این (ره ش و روت و بی سوادها) اگر کمونیست شوند می توانند ریشه ده تا حزب دمکرات را در بیاورند. مزید بر این، بی مورد توصیه مطالعه منابع خارجی به ایشان کردید، این از بی دقتی شما ناشی می شود. چون فوقا حکم بی سوادی”کاک جافر” صادر کردید، از کجا زبان خارجی بلد است تا “د. قاسملو” را از خارجی ها بفهمد؟ امیدوارم دانشمند بزرگ آقای مهدی کروبی به پاس آن همه حمایت حدکا از جنبش سبز و کاندیداتوری ایشان اثر بحرالعلوم ناسیونالسم کرد “پیرشالیار” از زبان اورامی به لری برگردند تا شاید کاک جافر با مطالعه آن اثر شخصیت د. قاسملو را درک کند. بعلاوه با نگرانی شما همدردی می کنم که از ترس نوشته های “کاک جافر” حالت “دمکرات” پوشالی و تصنعی را از دست داده و به پوست واقعی “لمپنی” خود بازگشتید.

قبل از پاسخ من به اظهارات خوانندگان، آقای هیوا در جواب به ع. کریمی نوشتند: “آقای کریمی محترم، حدکا پاسخ نمی دهد شما جواب بدهید. آقای عزیز پاسخ ندادن شما نشانه این نیست که توانایی دارید و آنها را به حساب نمی آورید و پاسخ نمی دهید، اگر جنابعالی توانایی دارید بفرمائید. باور کنید نوشته های شما را با دقت مطالعه خواهم کرد. خوشحال خواهم شد اشخاص متعصب حزبی بجای فحاشی مطالعه کنند و با درک و آگاهی با مخالفان سیاسی خود پلمیک کنند. موفق باشید. همچنین یک خواننده باسم پوریا نوشته بود: “سپاس فراوان کاک محمد، واقعا حزب دمکرات را خیلی محکم نقد و افشا کردید. آن حزب از آن بیشتر هم باید نقد شود. دست شما درد نکند. بیشتر آن کهنه پرستان را افشا کنید”.

اکنون متوجه سطح نازل برخورد ۲ ناسیونالیست شدید و صحت گفته های قبلی من مشخص شد که هیچ جای منصفانه، مستدل و با فاکت به انتقادات سیاسی، سیاسی پاسخ نمی گویند. اینها کسانی که در مدح ناسیونالیسم و حکومت های که سینه مردم آزادیخواه را با گلوله سوراخ کرده می نویسند را ژورنالیست، روزنامه نگار، روشنفکر، کارشناس مسائل، نویسنده وهنرمند خطاب می کنند، اما با فرهنگ دبل استاندارد محمد جعفری که برای طبقه کارگر، زنان تحت ستم و آزاد اندیشی و افشای ناسیونالیسم وحکومت های قاتل و سرکوبگرمی نویسد “بیکار و بی سواد”! از این برخوردها می توان لمپن ایسم و دبل استاندارد ناسیونالیست ها و احزابشان که با چه تحقیری به کارگران رستورانها نگاه می کند فهمید. رفتار اینها واقعا تمام افشاگریهای ما را اثابت کرد. دیدیم همه چیز از اصول تا سیاست نزد این فرهیختگان حیف و میل و شعبده بازی است.  فکر می کند خوانندگان با این وارونگی و سطحی برخورد کردن باور خواهند کرد.  باز ملاحظه بفرمائید:

۳) آزاد: ” شما کمونیستها قبله تان شوروی که از هم پاشید و حالا در کشورهای بورژوازی در اداره سوسیال در صف پول گرفتن هستید. طبقه کارگرهم در لباس پاسدار در کردستان جنایتها کردند چون آدم تحصیلکرده که نمی آمد این کار را انجان بدهد. کردستان که هنوز مثل قبل هست و سرمایه گذاری در آن نیست تا صنعتی شود. حزب دمکرات هم همه طبقات در برمی گیرد چون در یک جامعه فقط طبقه کارگر وجود ندارد و همه طبقات در آن شکل گرفته است. لطف کنید از این خواب “سرخ” بیدار شوید چون “چکش و داس” شما کمونیست ها در قبل و حالا “شمشیر” اسلام زندگی را بر مردم به جهنم تبدیل کرده است”.

در این چند جمله نوشته آزاد براحتی می توان منش برخورد تناقض گویی پیروان مکتب ارتجاعی ناسیونالیسم را یافت. اولا “شمشیر اسلام” حکومتهای سرمایه داری متحدین حزب دمکرات علیه رشد جنبش کمونیستی زنده کردند و نه کمونیست ها. از انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹ به این سو، جنبش های پوسیده مذهبی از دور خارج شده بودند. شماها آن را جهت مقابله با ما زنده کردید. ثانیا حزب دمکراتی که با جمهوری اسلامی مذاکره و سازش می کند، “اتحادیه علمای دینی(اسلامی) تاسیس کرده است، قرآن میخواند، در مدیای خود کسی تبلیغ “زبانم لال” بی خدایی را یک بارهم از او نشنیده است؛ نیمه اعضای آن روزه گیر و نمازخوان هستند، کفرگویی را منع می کند، با کمونیستها جنگ تحمیل کرد، با آمریکا (بوش) همراهی میکند و هر چه سنت و شعائر کهنه پرستانه هست باسم میراث فرهنگی پاس میدارد! ناگهان نماینده سکولاریسم و بی خدایی شد و ما هم نماینده “چکش و داس” و “شمشیر” اسلام! به این میگویند انتقاد عمیق و منصفانه! آفرین بر این تردستی کردن و شعبده بازی! ثالثا در مسخره کردن “سوسیال پول گرفتن” چندین معنی ارتجاعی نهفته است که باید توصیح داد: ۱٫ اگر حدکا بقدرت برسد بیمه بیکاری و از اداره سوسیال پول گرفتن را ممنوع می کند. حتی از نژادپرستان و کنسرفاتیوها بدترعلیه کارگر، پناهنده، سالمندان و بچه های بی سر پرست و اقشار آسیب پذیر و قربانی شده جامعه رفتار خواهد کرد. در روز ۲۶ ماه مارس ٢٠١١ حدود یک پنجم کل جمعیت کرد ایران در لندن به کاهش خدمات عمومی” از سوسیال پول گرفتن” تظاهرات کردند. آزاد طرف باتم و پلیس به آن جمعیت حمله می کند. ۲٫ تاوان بیکاری که یک عارضه اجتناب ناپذیر سرمایه داری است را بگردن خود قربانیان آن می گذارد. ۳٫ سوء استفاده کردن از ثروت جامعه در مکتب شما هنر است. مگر نه هر سرمایه داری که بیشتر سود ببرد موفق تر است؟  فساد، طمع ورزی و از روی انسان عبور کردن و به خود فکر کردن (فردگرایی) هسته اصلی تفکر ساختاری نظام سرمایه داری بازار آزاد شما است. ۴٫ در جامعه ۶۰ میلیونی انگلیس در حال حاضر طبق آمار رسمی حدود سه میلیون بیکار (سوسیال بگیر) وجود دارد. اکنون بیکاری بوسط آمد ما کمونیستها مقصر هستیم؟ مگر چند سال کمونیستها درانگلیس در حاکمیت بودند؟ فکرنمی کنم ۵۰ هزار از آن ۳ میلیون “سوسیال بگیر”ها خود را کمونیست بدانند. شما محبت کردید آنها را در لیست ما می گذارید. اما خیلی بیش از تعداد کمونیستهای درون این “سوسیال بگیر”ها اشخاص امثال شما خرفته و تحمیق شده نظام موجود سرمایه داری هستند و باین خاطر بجای امید به کمونیسم با بلیط بخت آزمایی امید بستند. از روی تحقیر و مسخره کردن” از سوسیال پول گرفتن” دروغ پراکنی، جهانبینی ضدیت مکتب شما با محرومان جامعه و ریاکاری عیان است. کسی که کارگر و پاسدار را یکی میگیرد مشخص است چقدر طرفدار طبقه کارگراست. “طبقه کارگر در لباس پاسدار در کردستان جنایتها کردند چون آدم تحصیلکرده که نمی آمد این کار را انجام بدهد”! شما جنایتها جمهوری اسلامی در کردستان به کارگران نسبت میدهید و تحصیلکردگان جمهوری اسلامی بخاطر تحصیلاتشان از جنایتها معاف! این است تفکر و منش حزب دمکرات و ناسیونالیسم! بمنظور فریب کارگرچند کلمه بعد حزب دمکرات را هم حزب همه طبقات معرفی می کنید و فراموش کردید که یک دقیقه پیش چه چیزی به بخش بیکار طبقه کارگر گفتید!

تناقض “کردستان هنوز مثل قبل است و سرمایه گذاری در آن نیست تا صنعتی شود” هم  با “حزب دمکرات هم همه طبقات در برمی گیرد چون در یک جامعه فقط طبقه کارگر وجود ندارد و همه طبقات در آن شکل گرفته است” را برطرف نمایئد، زیرا اگر در کردستان طبقه کارگر وجود دارد گفتن “کردستان هنوز مثل قبل است و سرمایه گذاری در آن نیست تا صنعتی شود” بی معنی است و آنگاه اگر غیر سرمایه داری باشد “حزب دمکرات هم همه طبقات در برمی گیرد” پوچ است.

پیش تر یادآور شدم این اشخاص در طول عمر ۵ کتاب کمونیستی مطالعه نکردند و تفاوتهای ما را با شوروی، چین، کامبوج، البانی، کره شمالی و کوبا و با سرمایه داری دولتی یا نمی داند یا تردستی و مسخ میکند نه حقیقتجویی. کمونیسم برای ایشان مثل مذهب می ماند که هر کسی گفت اشهدا …کمونیسم، پس کمونیست است.

۴) ژیوار: ” با سلام رفیق مبارز کمونیست، لطفا اگر ممکن هست دست آوردهای کمونیسم در کردستان را مرقوم بفرمائید. از خودتان یک بار سئوال کردید در خارج بدنبال چی هستید؟ بدنبال کمونیسم گم شده، کردستان به شماها منادیان پولوپوت نیاز ندارد. شما همان هستید که بودید”.

“ژیوار” تبعید و محرومیت مبارزینی که ۱۲ سال با جمهوری اسلامی مبارزه مسلحانه کردند، سی سال است علیه جمهوری اسلامی مبارزه می کنند، ۲۷ سال است تعدادی از اعضای خانواده خود ندیده و از دیدار محل تولد خود محروم شده اند (خارج نشین) معرفی می کند. ظاهرا تبعید ما و کوتاه نیامدن در مقابل دشمن طی این همه سال و از همه چیز خود گذشتن و تحمل این همه دوری و مشقت در راه سعات بشرمعایب و نقطه ضعف ما است که کنار آن ۷۰ میلیون نفری که ایران زندگی می کنند، زندگی نمی کنیم. تقصیر ما این چند هزار نفر “خارج نشین” است،  جمهوری اسلامی سرنگون نشده است!

ژیوار ریاکارانه تمام کارچاقکن های ” نفت، فرش، پسته و بادام فروش و آنهایکه با بورسیه خود رژیم به خارج فرستاده شده اند تا مزدورانی که فعالیت فرهنگی ملی و مذهبی در میان ایرانیان را برای رژیم انجام می دهند، خارج نشین های که جاذبه منافع (فرش، پسته و بادام) آنها را با حکومت آشتی داده و ییلالق و قشلاق می کنند کنار ما تبعیدیانی که از دست رژیم فرارکرده، ضربه خورده، شکنجه شده و زندانی کشیده و ده ها سال است از دیدار خانواده و محل تولد خود محروم شده ایم قرار می دهد. گناه ما در خارج است آن ۷۰ میلیون هنوز اسیر رژیم شدند!

راجع به (دست آوردهای کمونیسم در کردستان) می توان به این نکات اشاره کرد: کمونیسم در کردستان هنوز در حاکمیت نیست تا بلحاظ عملی و اجرایی آن را ارزیابی کرد. پس باید آن را در بعد نظری، تئوری انقلابی و مطالبات رادیکال مد نظر داشت. در زمینه گرایشات اجتماعی در صد انسانهایی که کمونیست هستند رفتار و برخوردشان با زن، با کارگر، با کودک و… انسانی تر و مدرن تر از در صد انسانهای است که تحت تاثیر جنبشهای ناسیونالیستی و مذهبی قرار دارند. این در یک مشاهده عمومی. بعلاوه کمونیستها هراندازه از کشتار، زندان و شکنجه حکومتها و احزاب بورژوایی جان بدر برده و کمر راست کرده باشند تاثیر محسوس بر جامعه گذاشته اند. اگر دست آوردهای کمونیسم در کردستان نبود (ژیلا و بختیار) در شهر مریوان همچون “دعا” در کردستان عراق با آن شکل فجیع سنگسار می کردند. اگر نفوذ کمونیسم نبود القاعده، سلفی ها و مجاهدین بیشتر از افغانستان قربانی از مردم کردستان می گرفتند. مسلح شدن زن در نیروی نظامی دست آوردهای کمونیسم در کردستان است. اگر دست آوردهای کمونیسم در کردستان نبود کارگران کرد بمراتب کم توقع تر و سر به زیر تر در مقابل کارفرمای کرد و غیر کرد بودند. و ما اکنون بجای نقد و طرد سیاست های ناسیونالیستی و مذهبی حدکا، بسان شما مشغول توضیح نهج البلاغه و احادیث محمد قریشی و شعله ور کردن تفرقه قومی و…بودیم. اگر درجه ای از احترام به انسان و آزادی وی در کردستان وجود دارد محصول پراتیک کمونیست ها است.

تقصیر تهدید “شما همان هستید که بودید… و منادیان پولوپوت” که بنوعی تهدید کسانی است از ناسیونالیسم، بورژوازی و حدکا انتقاد می کنند را به خواننده می سپارم. وقتی شما را افشا کنند، پوشالی بودن ظرفیت مدارا و تحمل نظرات مخالفان سیاسی تان نمایان گشته و دود شد و هوا رفت. تحمل نظر مخالف، آزادمنشی و مدارا شما پوج است؛ از این تهدید بوی جنگ می آید و باید کارگر فکری بحال خود بکند.

۵) فرید: “با سلام آقای محترم، شما در مورد معضلات حدکا نوشتید، بعد می فرمائید که کمونیستهای کردستان، کدام کمونیست؟ آن کمونیستهای که خیلی بدتر از حدکا با معضل درگیره که نمی توانیم بدانیم چند حزب کمونیست هست در کردستان”.

پاسخ فرید در (قسمت هشتم) انشعاب و اتحاد در حزب دمکرات مفصلا داده شده است. باین خاطر توضیح بیشتر اینجا لازم نیست.

۶) آقای هاوکار با اشاره به این نقل قول از “انشعاب و اتحاد در حزب دمکرات” (قسمت هشتم) ” حدکا شاید بتواند گناه تولد بچه نامشروع “حزب دمکرات پیروان کنگره چهار” خود را بگردن تجاوز با زور جمهوری اسلامی و حزب توده از گردن خود بزداید یا بعهده نگیرد، اما تصویب ۵ ماده ارتجاعی فوق الذکر با اکثریت آراء را نمی توان بگردن کسی دیگر انداخت”،  پرسیده اند که آیا آن ادبیات یک کمونیست است؟

در جواب به هاوکار باید این نکته را یاد آورد شد که حدکا انشعاب سال ۱۳۵۹جریان “حزب دمکرات پیروان کنگره چهار” غنی بلوریان، محمد امین سراجی، فاروق کیخسروی، رحیم قاضی، احمد عزیزی، محمد ماجد و… را توطئه جمهوری اسلامی و حزب توده قلمداد می کرد تا موضع پافشاری آنها بر مفاد ارتجاعی کنڱره چهارم حزب دمکرات که موضع آشتی و سازش با جمهوری اسلامی و پرو حزب توده داشت را زیر فرش پنهان نماید. من با طنز برای اینکه نشان بدهم که تاریخ پدیده پیوسته باهم است و جدایی آنها بارانی از آسمان بی ابر حدکا نبود، یاد آور شدم که آنها ثمر اسناد کنڱره ۴ حزب دمکرات بودند که در سوم بهمن ۱۳۵۸ با اکثریت آراء ۵ ماده ذیل تصویب کرده بود:۱ ) حزب دمکرات از جمهوری اسلامی پشتیبانی می کند. ۲) حزب دمکرات، آیت الله خمینی را رهبر جمهوری اسلامی می داند. ۳)  حزب دمکرات از مرزهای ایران در کردستان محافظت می کند. ۴)  حزب دمکرات علیه امپریالیسم مبارزه می کند. ۵)  حزب دمکرات خواهان دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان است.

۷) جمال: “آن اقدامات جای شرم است. کرد همین است، همینطور زندگی کرده و همنطورخواهد ماند”.

من فکر می کنم داده های گرایشات ارتجاعی ملی- مذهبی خیلی بر افکار و منطق جمال سنگینی می کند. “کرد این است، اینطور بوده و اینطور خواهد ماند” درست نیست، استدلال نیست. مردم کرد سنگ نیستند و از مدار زمین خارج نشده اند. هرچه برازنده مردم فرانسه باشد برازنده مردم کرد نیز هست. همه چیز از جمله شما در حال تغییر و تحول هستند.

۸) علی منظمی: ” … که میخواهد خود را معلم جلوه داده و به حزب دمکرات کارنامه دهد چه باید گفت!؟”  جواب من مشخص است: باید گفت دست نویسنده درد نکند و به سخت کوشی و حقیقتجویی ایشان درود فرستاد.

اینها نوک کوه یخ در آب عکس العمل تعدادی با اسامی مستعار به پروژه تحقیق من بود. اجازه بدهید چند نکته دیگر در این رابطه را قدری بیشتر بشکافیم:

فضای سالم سیاسی جامعه چه ضرورتی برای حزب دمکرات دارد؟

از منش فوق الذکر ناسیونالیستها نباید زیاد متحیر بود. همکیشان اینها مبارزه و قیام مردم کردستان عراق در روز ۱۷ ماه فوریه٢٠١١ در سلمانیه و شهرهای دیگر برای کار، نان، آزادی و دنیای بهتر با “اغتشاشات، هرج و مرج و خشونت طلبی” تعبیر کردند. آنها این اعتصاب، تلاش، مبارزه و قیام مردم را به خرابکاری ایران نسبت دادند. خارج از انتظار نیست هنگامی که کارگر علیه اینها دست به قلم ببرد تا چیزی در مورد بهبود شرایط و آزادی خود بنویسد با چماق “شما بیسواد هستید، شما بلد نیستید بنویسید” مورد حمله قراربگیرد. چرا باید مستدل، با فاکت و از روی برنامه و اسناد پایه ای مکتوب بند به بند و با ماده و پاراگراف استناد کند و منصفانه پاسخ انتقاد سیاسی را سیاسی بدهد؟ نگه داشتن فضای سالم سیاسی جامعه چه ضرورتی برای حزب دمکرات دارد؟ برای طبقه بورژوا “سیاست هنر دروغ است”. پاکیزه نگه داشتن فضای سالم سیاسی جامعه برای حدکا آنچنان ضرورتی ندارد. همان ادبیات ملا، حاجی آقای، “بزنزمن” آیت الله های حوزه …قم، سیاستمدار کاخ سفید، کارچاق کن دانشمند و پروفسورهای مواجب بگیر اتاق فکری طبقه حاکم هرچه علیه طبقه کارگر و کمونیسم و آزادی مردم تولید می کنند، منبع تغذیه فکری، مهمات جنگی، جهان بینی تئوریک و نظری حدکا هم می سازد. روندهای عمومی عرضه و تقاضا، بازار آزاد تنظیم کننده برنامه اقتصاد، نظم نوین جهانی(دمکراسی) تنظیم کننده خط فکری، ایدئولوژی و استراتژی ایشان هم هست. جلسات و کنفرانسهای (۱+۶)، جی٢٠ و ناتو و پارلمان اروپا… جلسات و کنفرانسهای وی نیز هستند و آنها در مورد مسائل حاد جهان هر تصمیمی گرفتند تصمیمی و مصوبه ایشان نیز هست.  به موازات جریان آب این قدرتها شنا کردن و نه جهت مخالف هنر اوست! نگاه میکند کی مقتدر است با او متحد میشود “چه کاری به (ره ش و روت) جامعه دارد؟ احزاب اپوزیسیون ناسیونالیست سیاست “باد از هر طرفی آمد از آن طرف شن کن، دستی را نتوان شکست باید بوسید، بکش تا کشته نشوید، چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان” است.  تمام جریانات بورژوایی از آن پی روی می کنند. نو آوری تئوری، “بحث های کلیشه ای و پاه درهوا و اتوپی مانند آزادی طبقه کارگر، دیکتاتوری پرولتاریا، چگونگی تحقق جامعه سوسیالیستی و کمونیسم را به چپ های “بیکار” خیال پرداز و اقشار پایینی بی سواد جامعه (ره ش و روت) ها موکول خواهد کرد”!  گفتند ” نان برای نانوا و گوشت برای قصاب”.

دیوار آهنی سنتهای بورژوایی در مقابل رشد کارگر

جامعه مسئول برسمی شناسی جایگاه کارگر و اعتماد بنفس دادن به وی است. در مراسم یاد بود یدالله خسروشاهی از رهبران برجسته جنبش کارگری ایران در روز شنبه ۵ فوریه ٢٠١١ در لندن، آقای عباس فرد از مبارزین جنبش کارگری ضمن بر شمردن خصوصیات برجسته یدالله به نقاط ضعف وی اشاره کرد و گفت: (نقل به معنی) ” ضعف یدالله این بود که هیچ وقت بعنوان رهبر کارگری در سطح ماکسیمال ظاهر نشد”. عباس به دیوار آهنی که جلوی کارگر گذاشته اند تا در سطح ماکسیمال ظاهر نشود اشاره نکرد. اینکه کارگر بخود اعتماد ندارد مادرزادی نیست. بی اعتمادی ناشی از فضای است که با سوادهای محترم برای کارگر بوجود آوردند. گفتن آن حقیقت بدون پس راندن آن نیروای مرکبی چه مادی و چه ذهنی- فرهنگی بسیار ناتمام خواهد بود. کارگران امثال یدالله حتما متوجه این مساله هستند، اما زورشان به موانع سر راه نمی رسد. فراهم کردن شرایط ظاهر شدن در آن مقیاس اگر پروژه مرکبی از صد مولفه در نظر بگیریم گفتن (بعنوان رهبر جامعه ظاهر شو) یکی از آن صد مولفه است. تمام فعالین جنبش آزادی طبقه کارگر باید آن اهرم و فشارهای را چالنج کنند که مانع ظاهر شدن کارگران امثال یدالله در آن مقیاس می شود. جامعه را به نوعی فرهنگ، تلقیات، ارزیابی، فکر کردن و دانش بار آورده اند که کارگر نمی تواند خود را از مدار آن خارج نماید. جامعه موجود دیوار آهنی از سنتهای بورژوایی در مقابل رشد کارگر ساخته است. یک سیستم محکم کمونیستی و ضد ارزشهای بورژوایی لازم است تا این دیوار را فرود بریزد که فعالین کارگری بخشی از آن سیستم هستند. شما خود را هر چه معرفی کنید؛ اگر جامعه آن موقعیت را اجتماعا از شما نپذیرفت، شما مجازی و یکطرفه نمی توانید آنها را نرم جامعه کنید. در نتیجه تنها وظیفه رهبران کارگری نیست درسطح ماکسیمال ظاهر شوند، جامعه مسئول برسمیت شناختن این نقشی- جایگاه و دادن اعتماد بنفس به کارگران هست. پروژه آگاهانه بورژوازی برای سلب اعتماد از کارگران فرهنگ غالب جامعه شده و برخی به نشانه دانش و درایت و روشن فکری خود ناآگاهانه و طوطی وار تکرار می کنند تا او را مرعوب و در هر دو عرصه تسلیم کنند. این رویکردی است اجازه نمی دهد امثال یدالله ها در جایگاه واقعی خود ظاهر شوند.

در ثانی تفاوتها و تمایزات ما با متفکرین بورژوا بر سر میزان سواد و دانش بطور کلی نیست، بر سر ماهیت آنها است. از آنجا سواد، فن و دانش در خود ماهیت اقدام بشر را یکسان توضیح نمی دهند (چون اینها طبقاتی هستند) می توان از هر دو جهت از آن استقاده کرد. بدون در نظر گرفتن این ابزارها دست کی هستند، ستایش آنها می تواند بسود استثمارگران تمام شود. در نتیجه نباید چک سفید برای سواد نوشت. علم مکانیک و پزشکی دو نوع سواد و آگاهی هستند، اما علم مکانیک و پزشکی آگاهی طبقاتی نیستند. برای نمونه علم پزشکی (طب) تمام پروسه اقدامات پیوند کلیه انسان را توضیح می دهد. اما کلیه تحت چه شرایطی از طریق یک عمل دزدی بچه های که کلیه آنها را با عمل جراحی قاچاق می کنند زیر تیغ آورده، یا کسی که تحت فشار مالی مجبور به فروش کلیه خود شده، یا آن را به نشانه از خود گذشتگی و عاطفه انسانی به شخصی اهدا کرده است، توضیح نمی دهد. برای پی بردن به آن شرایط، نیاز به ابزار و اهرم های مبارزه طبقاتی، کمونیسم و آگاهی دیگری هست  که خود علم پزشکی آن را به ما مشخص نمی کند. علم علم کردن امروز مرز بین عالم و جاهل در قلمرو مبارزه طبقاتی و رهای انسان از بندگی کار مزدی را مشخص نمی کند. چه بسا امروز علم خود ابزاری در دست کسانی است که بیش از نیمه جمعیت کره زمین را از حق دسترسی به آن محروم کردند و برای به انقیاد کشاندن طبقه کارگر به علم و دانش متوسل می شوند. چه بسا ۸۰% نقشه های پلید استثمارگران طبقه حاکم توسط علمای جامعه بورژوایی طراحی، اجرا و توجیه می شود. عبدالکریم سروش در پاکسازی دانشگاه های ایران بعد از انقلاب ۵۷ را همه بیاد داریم. چه بسا تا چند در صد “آکسفرد” و “کامبرج” رفته ها در صف مبارزه رهای بخش طبقاتی به طبقه کارگر و از این طریق رهای انسان خدمت می کنند،۹۰% آنها مواجب بگیر، مربی، مباشر،خط دهنده و ایدئولوگ نظام موجود هستند. ۹۹%  تبلیغات “بیسواد هستید، بلد نیستی بنویسید” یورش روانی و ابزار طبقه سرمایه دار برای سلب اعتماد، بحساب نیاوردن، تحقیر کردن و قبولاندن شرایط برتری خود به کارگر است. بجای این که طبقه سرمایه دار و الیت آنها بیایند از این که حق دانشگاه رفتن، با سواد شدن متتخصص شدن، فیلسوف شدن از طبقه کارگر گرفتن خود شرم کنند و خجالت بکشند، با هر نوع دانشگاه رفتن و هر تخصصی افتخار می کنند. دانشگاه رفتن و تخصص خود را عین پتک بر سر مردم دانشگاه نرفته و کمتر”متخصص” می کوبند و با آن افتخار می کنند. ” شما هچی نیستید، بلد نیستید، سواد ندارید” منطق و فلسفه نبوغ نخبگان الیت فضل فروشی بر سرکسانی از ته جامعه آمده اند می باشد.

ویژگی سرمایه داری امروز مثل اوائل قرن هجده نیست که با سلطه فئودالیسم رو به رو باشد و علم و دانش بنحوی از انحا تماما در مقابل فئودالیسم و در خدمت آزادی شهروندان از آن مناسبات باشد. امروز بورژوازی در خیلی زمینه ها علمی تر از طبقه کارگر به زندگی، جامعه و مدرنیسم برخورد علمی میکند. بنابر این امروز آگاهی مشخص طبقاتی و مبارزه کمونیستی جایگاه علم اوائل قرن هجده را دارد. ندیده گرفتن آگاهی، علم و دانش به صورت طبقاتی در مقابل رهای انسانی از هر جهالتی جهالت تر است. علم را تنها بشرطی که به رهای انسان از هر نوع جهالت و نابرابری خدمت کند درک می کنیم، بکار گرفته و برایم عزیز است. من شیفته علم بدون کمونیسم نیستم. انسان باسواد و خوش فکر، مطلع و مدبر هرچه در وصف یک روباه بنویسد باز روباه شیر نمی شود. انسان باسواد و خوش فکر هر چه علمی و روشنفکرانه در وصف نظام سرمایه داری بنویسد مضمون سرمایه داری رایکال نمی شود. تمام دانشمندان جهان جمع شوند و در مزیت نابرابری انسان گوش فلک کر کنند برای انسانهای که به برابری نیاز دارند آن دانشمندان را علیه خود خواهند یافت و طبیعی است آنها را جاهل بدانند و برعکس. اصلا کی گفته باید همیشه به آن سبکی که طبقه حاکم برای بزرگ نمایی خود در جامعه مد و ارزشگذاری مد کرده نوشت؟

بهر جهت “شما بیسواد هستید، شما بلد نیستید بنویسید” دفاع بی غرض ازعلم یا برای آزادی طبقه کارگر مد شده نیست؛ ۹۹% پروژه آگاهانه بورژوازی برای سلب اعتماد از کارگران است. من هر ابزاری که در خدمت استثمار و کم نشان دادن هر انسانی به کار ببرند ستایش نمی کنم برعکس. اینجا دیگر سواد و دانش نه بعنوان سواد و دانش بلکه بعنوان ابزار سرکوب و تضعیف روحیه و خفه کردن و ساکت کردن مردم بکار برده می شود. بدترین حالت این است طبقه کارگر با هر زبانی که بلد است مشکلات خود را نگوید، از مطرح کردن آنها بترسد و اکمل گرایی مانع تکامل وی شود. اینکه چگونه اجنده ها مطرح کند که مردم جامعه بیشتر به آن سمپاتی و توجه نمایند یک مساله قرار دادی است که به فاکتورهای متعددی بستگی دارد که یکی از آنها پس راندن درک و بینش مدیای رسمی از جایگاه کارگر، داش و علم کنونی است. تعدادی هم تابع شرایط و گذارا هستند. شما کلمات، عبارت و اصطلاحاتی مانند طبقه کارگر، کمونیسم، برچیدن کارمزدی و سرمایه داری، دیکتاتوری پرولتاریا، شورش وقیام و انقلات با مودبانه ترین ادبیات و با کلمات طلائی بنویسید برای تاچریسم، مکارتیسم و لیبرالیسم ارزشی ندارد و نشانه بیسوادی است. زیرا انسان باسواد باید یک پارلمانتار، یک رئیس مجلس، رئیس یک موسسه و در فکر کرسی دانشگاهی باشد. از منظره بورژوازی به کمونیسم وطبقه کارگر پرداختن خودمشغولی، بیکاری و بی سوادی است.

طبقه کارگر به هر میزانی قدرت داشته باشد به آن میزان برایش حساب باز می کنند. پرستیژ ظاهری جریانات بورژوازی پوچ است در باطن اینها پست هستند. برای حفظ نظام سرمایه داری هر کاری می کنند. اینها روزی نیلسن ماندلا را زندانی می کنند و روزی اجازه استفاده کردن از توالت سفید پوستان به وی نمی دهند، روزی از او افسانه می سازند و مجسمه ایشان را در کنار مجسمه چرچیل در جلوی پارلمان انگلیس نصب می کنند. قوانین باسوادی و بیسوادی را باید از اینها نپذیرفت، ماهیتا اینها پست و جاهل هستند. اینها ماهیت جنبشها و مکاتب اجتماعی را حاشیه ای می کنند و از شخص بت یا شیطان می سازند. اینها متوجه هستند در میان کارگران و زحمتکشان تعداد “کامبرج” و “اکسفرد” رفته ها خیلی کم وجود دارد. جامعه را نوعی عادت داده اند که کسی که صلاحیت دارد چیزی بنویسد در میان کامبرج و اکسفرد رفته ها باشد. مهم نیست چه می نویسد و جه می گوید، مهم این است یک نفر باسواد آنها را می گوید و می نویسد! ماهیت  گفته ها و نوشته ها هر چه باشد بالاخره عوامانه نیست. مساله به این سیاه و سفیدی است. در نتیجه کارگر هیچ نگوید و چیزی ننویسد فقط منتظر باشد تا دیگران برای او بگویند و بنویسند.

پاسخ به اشخاصی که با اسم واقعی اظهار نظر کردند

الف. آقای احمد رستمی در مطلبی بعنوان ” از موضع کاک کریم الخانیزاده متعجبم” در چهاردههم ماه فوریه ٢٠١١ جوابی به ” اگر دکتر قاسملو زنده بود چه می گفت” از رفیق قدیمان کریم الخانیزاده داده بود. احمد رستمی بدرست نوشته بود که نوشته کریم تا به پروژه افشاگری من از حدکا بر می گردد خیلی نامربوط و قاطی پاتی بود. جای متهم و داور، دوست و دشمن مردم را جابجا کرده بود. فقط باید یک نکته به جواب رستمی اضافه کرد و به کریم گفت: اگر قاسملو زنده بود همان چیزی میگفت که شما می گوئید! اما اگر ثانیه بهرامی، به یان برقرو، شهین ساعدی، شبو حکیمی، مهناز و نیمی از آن چهارصد نفری که در جنگ با حدکا جانباختد زنده بودند چه می گفتند؟ می گفتند بسی جای تاسف است کریم که خود شاهد قلدری حدکا بود از تلاش محمد جعفری برای معرفی آنها به مردم جهت جلوگیری از تکرار همچین سناریوی در کردستان خوشال نیست و افتخار نمی کند. بدتر از این، از خود حدکا بیشتر نگران نقد ناسونالیسم و بورژوازی کرد است و به این خاطر کار ما را خوش نمی آید!

بالاخره من سر در نیاوردم اینکه عذر قاسملو موجه بود و بدلیل محدودیت اردوگاه و رابطه دیپلماسی با عراق که به این خاطر بمباران حلبجه محکوم نکرده بود چه ربطی به حمایت نکردن ما از احزاب ناسیونالیست کرد مخالف حکومت بعث عراق در جنگ خلیج و پس از آن و یا چه ربطی با جنگ حزب دمکرات و کومه له داشت؟ ظاهرا منظور مقایسه موضع “رادیکال” آن زمان قاسملو با موضع مخالفت٢٠سال بعد ما است که هنوز احزاب حاکم در کردستان عراق را نه تنها تائید و حمایت نمی کنیم، بلکه آنها را فاسد و ضد مردم می داینم. حکومت هریم امروز خود قاتل رژوان ها، سورکیوها، طاهرها، سردشت عثمان ها، سوران مامه حه مه ها و…است. حکومت هریم آنها را بجرم انتقاد از خانواده بارزانی و صاحب کارتلهای نفتی و حکام کردستان، به بجرم طالب کار، نان و آزادی بودن به گلوله می بندند. حکومت بورژوازی کرد دارد بلایی بر سر مردم می آورد که حکومتهای “حلبجه و انفال” آوردند. شرایط جریانات ناسیونالیسیت کردستان عراق تغییر کرده است ولی جریان کریم هنوز در٢٠سال گذشته سیر میکند. لحن انتقاد، نحوه برخورد به احزاب و بستر آنها بر اساس وضعیت فعلی آنها باید باشد. کریم هنوز بمثابه جریانات ناسیونالیست در اپوزیسیون به آنها نگاه می کند. وقتی روز ۱۷ فوریه ٢٠١١ همکیشان قاسملو مبارزه و اعتصاب و تلاش و قیام مردم برای دنیای بهتر کردستان عراق با “اغتشاشات، هرج و مرج و خشونت” تغییر نام داده و سینه مبارزین را با گلوله سوراخ کردند، سئوال اینست که چرا ما آنها را تائید و حمایت نمی کنیم؛ سئوال این است که چرا با این همه شما هنوز آنها را حمایت میکنید؟ تمام احزاب ناسیونالیست چپ و راست رفتید پشت حکومت هریم و از کشتار مردم”شار هلمت و قوربانی” سلمانیه چشم پوشی کردید، زبانتان لال شد، گوشتان کر و دست و قلمشان شکسته شد! کریم تماما با همدردی با ناسیونالیسم و تبرئه حدکا که زیر فشار افشاگری های ما و جو عموی هست جانبدارنه به مساله پرداخته و به آنها دلگرمی داده که کردستان تنها محمد جعفری های کمونیست پرورده نکرده بلکه کریم های ناسیونالیست هم در دامان خود دارد.

ب. آقای عبدالله ابریشمی در مقاله “کمونیسم و ناسیونالیسم از افسانه‌ تا واقعیت!” در سایت (rojhelattimes) به نقد مقاله من “اسطوره جمهوری خودمختار مهاباد” در ماه فوریه ٢٠١١، بدون اینکه به اسم من اشاره کند چنین نوشته بود: “یکی از کمونیست های کرد، درسایت بیان(و سایت های دیگر؟) به‌ درج سلسله‌ گفتاری دست زده‌ و در (/ ۶ / ۲ / ۲۰۱۱) در قسمت هفتم  گفتارش، تحت عنوان “اسطوره جمهوری خودمختار مهاباد” با سرخط “جمهوری خودمختار مهاباد هم واقعیت هم افسانه” مانند بیشتر هواخواهان و اعضای احزاب کمونیست، از آموزه‌ی مارکسیستی، تحلیل علمی و منطقی پدیده‌های اجتماعی و تاریخی نیاموخته‌ است، بلکه اغلب در وادی تصورات و تعصبات مکتب ایده‌ئولوژیک (آن هم گروهی) تمرین کرده‌است. به‌ این سبب بیشتر کمونیست های عزیز ما‌‌ در شناخت پدیده‌های سیاسی- اجتماعی از جمله‌ حکومت کردستان به‌ مرکزیت مهاباد در سال ۱۹۴۶ به‌ بیراهه‌ رفته‌اند. در زیر آشاره‌ی کوتاهی داریم به‌ عنوان و سرخط گفتار ایشان تا نویسنده‌ در باره‌ی اصطلاح “افسانه‌ و اسطوره”‌ در عرصه‌ی وسیع تری به‌ بحث بپردازد.اگر نویسنده‌ به‌ جای فرافکنی احساس و سیر در تصورات، به‌ واقعیات تاریخی توجه‌ می کرد، می توانست دریابد… بیاننامه‌ی تشکیل حزب دمکرات کردستان را اعلام کردند که‌ در ماده‌ی ۵ آن چنین آمده‌ است: “باید بر اساس قانونی کلی ، بین روستایی و صاحبان املاک توافقی صورت گیرد و آینده‌ هر دو طرف در نظر گرفته‌ شود”.

جوهر نقد ایشان به کمونیستها این است که درک غیره واقعی از مساله ملی دارند و این درک غیره واقعی باعث شده جمهوری خودمختار مهاباد را افسانه و اسطوره می دانند. من به این مساله نمی پردازم زیرا نوشته “اسطوره جمهوری خودمختار مهاباد” به اندازه کافی گویا و مستدل هست که چرا آن افسانه ای بیش نبود و اینجا توضیح بیشتر لازم نمی دانم. اما نحوه برخورد به منتقد ایشان که جنبه عمومی دارد لازم به توضیح است: چرا اشخاصی بدون ذکر نام نویسنده موضع را نقد می کنند؟ این سبکی است که اشخاصی امثال آقای ابریشمی برای کم اهمیت جلوه دادن شخصت نویسنده مطلب را نقد می کنند اما اسم نویسنده را نادیده می گیرند. برسمی نشناختن، دست کم گرفتن، جدی نگرفتن وبحساب نیاوردن باصطلاح نوعی مبارزه سیاسی هست که محدود به آقای ابریشمی نیست. سعی در کوچک کردن و کم نشان دادن اشخاص شگردی است اغلب هر کس هر زمانی به نفع اش باشد از آن استقاده می کند و بکار خواهد برد. هر کس فکر می کند خودش مهم است و در بکار بردن آن علیه دیکران محق هست. فکر می کنند اگر از او نام ببرند مردم وی را جدی می گیرند و مهمش می کنند. چرا کسی که مهم نیست مهمش کرد؟ ولی اصولا شرایط مهم بودن اشخاص چیست؟ جنگ کردن است، از خود مایه گذاشتن، فداکاری و صداقت در نوشتن یا…؟ مهم نیست یعنی چه نیست؟ یعنی منطق و فلسفه نمی داند و زحمت نکشیده اینها را کسب کند؟ تازه چه چیزی را منطق، فلسفه، سواد و تخصص بنامیم در دنیای طبقاتی یکسان نیست. جالبی قضیه اینجاست شخصی که فکر میکند خود مهم است و حتی برای کوبیدن آدم دیگری حاضر نیست اسم وی را ذکر کند؛ کسی دیگر با او عینا چنان رفتار خواهد کرد. خواننده حق دارد سئوال کند که اگر فلانی مهم نیست چرا موضع او را نقد می کنید و اگر نقد می کنید از ذکر نام خود داری چرا؟ بگفته شما “اسطوره جمهوری خودمختار مهاباد” قسمت هفتم مقالات من بود. از این منظره می توان به صحت وعمق انتقادات و نوشته های ایشان پی برد.

پ. ناصر ایرانپور یکی دیگری بود که در جواب به قسمت اول “کارنامه حزب دمکرات کردستان ایران” عکس العمل نشان داد و “کارنامه کمونیسم کارگری” نوشت و در سایت (بیان) آن را در کنار مقاله اول من درج کرد. نه تنها در این مورد، بلکه کلا ایرانپور هر وقتی راجع به جنبش کمونیسم و مبارزه طبقاتی و چپ جامعه اظهار نظر می کند، موضوع تازه ای ندارد. نوشته های ایشان در حال و هوای زمان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق و دیوار برلین علیه هر نوع کمونیسم می باشد. تبلیغات ضد کمونیستی تکرار شده دست چندم مفسرین سی ان ان و بی بی سی و گرایشات کنسرواتیو غرب است که به خورد جامعه می دادند، البته بزبان محلی و با سه دهه تاخیر بازگو کردن است. مانند: ” اگر کمونیسم تجربه موفقی بود چرا در شوروی، چین و…موفق آز آب در نیامد؟ کمونیزم شدنی نیست… راه پیشروی کردستان از کانال سرمایه داری لیبرالیسم می گذرد”. این نوشته ها بلحاظ محتوا بحدی (چیپ) و ضد کمونیستی و بی اعتبار هستند، همین ذکر هم زیادی است. ایشان انتخاب سیاسی خود کردند و گر نه خواننده حقیقتجو می تواند کمبود اطلاعات خود در مورد دیدڱاه های متفاوت کمونیستی ما با نامبردگان با بهرگیری از اسناد زیر رفع نماید:

برنامه یک دنیای بهتر، تفاوتهای ما، اسطوره بورژوازیی ملی و مترقی، سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی در ایران، انقلاب ایران و نقش پرولتاریا، کمونیست ها و جنبش دهقانی پس از حل امپریالیستی مساله ارضی در ایران، بولتن های تجربه شوروی و بسوی سوسیالیسم های دوره اول و دوم، دمکراسی تعابیر و واقعیت، مارکسیسم و جهان امروز و سایر اسناد و ادبیات کمونیسم کارڱری در منتخب آثار منصور حکمت انتشارات حزب کمونیست کارڱری-حکمتیست موجود هستند. دیدڱاه های متفاوت ما با کمونیسم بورژوایی نظام سرمایه داری دولتی شوروی و بورژوازی ملی و مترقی رایج در ایران و جهان خیلی بیشتر از اسناد فوق الذکر می باشد، ولی اینها پایه محکمی و خوبی برای شروع خواننده حقیقتجو هستند.

(۱) “جافر” در زبان غیر ادبی کردی یعنی “جعفر” که بیانگر برخورد لمپنی کاکل به نویسنده است.