سرانجام یک تروتسکیست خسته! در حاشیه اعلام استعفای بابک کسرائی(آرش عزیزی) از حزب کمونیست کارگری ایران

“کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران”!

مقدمه:

اعلام استعفای بابک کسرائی(آرش عزیزی) از حزب کمونیست کارگری ایران(۱) برای من زیاد غیر قابل انتظار نبود.از بدو انتشار بحثهایش می شد تضادهای ایشان با کمونیزم کارگری را دید. منهم در حد توانم در طی این دوساله پاسخهاوی به ایشان داده ام (۳و۴و۶). از زاویه ای این جدا شدن ایشان هم برای خودش شاید بهتر باشد چون هیچکس نباید مخالف آنچه می اندیشد عمل کند. در مورد بابک کسرائی البته در دوران اخیر بیشتر به یدک کشیدن یک اسم عضویت بود و گرنه ایشان فعالیتهایش در کانادا ربطی به فعالیتهای معمول یک حزبی نداشت. لذا این جدائی شاید کار او را ساده تر کند. از زاویه دیگر این جدائی به شیوه ای متمدنانه پیش رفت و با سنت فحاشی هنگام وداع فاصله داشت. اینرا هم باید به بابک و هم به حزب کمونیست کارگری ایران تبریک گفت. اینکه بشود بطور متمدنانه و انسانی وارد حزبی شد و از آن بیرون آمد بدون فحاشی و گرد و خاک هوا کردن ، خودش علامت بلوغ سیاسی است.

من بعنوان عضوی از حزب کمونیست کارگری ایران در این مقاله تلاش می کنم به چند نکته از استعفانامه بابک کسرائی پاسخ دهم و قضاوت را مثل همیشه به خواننده واگذار کنم:

(۱)داستان زندگی بابک کسرائی و یافتن تضادهای سیاسش با حزب کمونیست کارگری

بابک کسرائی می گوید که در ۱۶ سالگی در ایران به حزب پیوسته و وقتی در سن بالاتر وارد کانادا شده متوجه شده که سیاستهای حزب به هر دلیلی درست نیست. البته من نمونه هائی شبیه ایشان دیده ام. سوال اینست که مکر حزب دوران اقامت در ایران فرق داشته با حزب که در کانادا ایشان دیده؟ مگر در دوران اول زندگی ایشان، حزب کمونیست کارگری همانطور “تندرو” و “مخالف اسلام سیاسی نبوده؟ مگر اسناد و انتشارات حزب از زمان منصور حکمت به بعد عدم صراحتی در این زمینه داشته؟ بد نبود ایشان توضیح می داد که پدیده مهاجرت به خارج کشور چگونه به ایشان در “عروجش” کمک کرده است. دانستن این مکانیزم تحول فکری برای دیگران بسیار مهم است و خوبست بابک در مقالات بعدیش به این بپردازد.

(۲)نقدهای سطحی و غیر جدی تا تابستان ۸۸

بابک کسرائی بعد از ورودش به کانادا تا زمان تابستان سال ۸۸ ظاهرا نقدهائی به سیاستهای حزب داشته اما خودش می گوید نقدهایش سطحی و غیر جدی بوده:

مطالعاتم را تعمیق بخشیدم و در روند رسیدن به نقدهایی از سیاست‌ها و رویکردِ حزب بودم. اما تا زمان درگرفتن انقلاب ایران در تابستان ۸۸٬ همچنان این نقدها سطحی و غیرجدی بود”

من البته بعد از تابستان ۸۸ هم نقدهای عمقی و جدی از ایشان ندیدم. بر طبق سیاست شناخته شده حزب کمونیست کارگری ایران, اعضاء حق دارند رو به جامعه اختلافات سیاسی خود را با حزب بیان کنند. خود من(سعید صالحی نیا) از کسانی هستم که همیشه نظرات خودن را حتی وقتی در تقابل با سیاستهای حزب بوده به صراحت و رو به جامعه بیان کرده ام. این اصل مهم حزبی است که از اختلاف می تواند ابزاری برای تکامل بسازد. طبعا بابک کسرائی هم چه قبل از تابستان ۸۸ و چه بعدش چنین حقی را داشت. می توانست استفاده کند!

(۳)نقدهای جدی و عمقی بابک کسرائی:

بابک کسرائی در ادامه استعفاء نامه اش ، اهم انتقادات جدیش را ارائه می دهد که من تلاش می کنم در اینجا بهش بپردازم:

الف: “بی‌اعتنایی و بی‌توجهی به سنت‌های سازمانی و مبارزاتیِ طبقه‌ی کارگر و توده‌های مردم به طور کلی و روحیه و آمالِ آن‌ها در هر لحظه‌ی تاریخی مشخص است.”

این جملات نقد نیستند. نقد مورد مشخص است. زمان و مکان دارد. بابک این بحثش خیلی کلی است. نشریات و انتشارات و اطلاعیه های حزب پر است از اعتنا به جنبش انقلابی مردم ایران و طبقه کارگر. اگر بابک می خواهد نشان دهد که حزب ما بی این جنبش “بی اعتناست” باید اعتنا را تعریف کند از دید خودش و بعد موارد مشخص بی اعتنائی را نشان دهد.

ب: عدم دفاع از موسوی و کروبی، نقد دیگر بابک کسرائی!

از “انتقادات”  بابک کسرائی به حزب کمونیست کارگری ایران یکیش اینست که این حزب از موسوی و کروبی پشتیبانی نکرده!

او می گوید:

. مثلا وقتی موسوی و کروبی به روشنی تحت فشار مردم مجبور می‌شوند ۲۵ بهمن را به عنوان روز اعتراض و همبستگی با انقلاب‌های مصر و تونس اعلام کنند٬ حزب از آن پشتیبانی نمی‌کند که مبادا دنبال «سبزها» رفته باشد!”

بابک کسرائی که از ۱۶ سالگی وارد این حزب شده حتما شاهد بوده که منصور حکمت و این حزب همواره در مقابل جناح بندیهای درونی حاکمیت رژیم ایستاده. همواره پرده فریب اصلاح طلبی را دریده. چرا حالا بابک کسرائی یاد حمایت از موسوی و کروبی افتاده، زمانی که مردم ایران مدتهاست از اینها عبور کرده اند؟ این یاران امام راحل چرا باید پشتیبانی شوند؟ همان سیاستی که بابک کسرائی در کانادا از گروه فیدبک آموخته یا از آلم وودز که از چاوز حمایت می کند که حامی احمدی نژاد و قذافی جانیست؟ صد البته هم حامی موسوی و کروبی جایش در این حزب تنگ می شود! من با بابک همدردی می کنم نباید کار ساده ای باشد عضویت حزبی که خواهان برچیدن تمامی حاکمیت اسلامی و تمامی نظام سرمایه است را فردی که تروتسکیست است و موضع گیریهای حزب را “اولترالفت” می نامد، برتابد!

 

ج: نقد لنین و لنینیزم یک گناه نابخشودنی!

بابک کسرائی می فرماید که نقد لنین را منصور حکمت شروع کرده اما “شهامت سیاسی” بیان علنیش را نداشت:

” گوشه‌هایی از نقدِ لنین و لنینیسم نیز در آثار حکمت پیدا می‌شود اما متاسفانه باید باور کنیم که او هرگز شهامتِ سیاسی بیان علنی و صریح اختلافات خود با لنین را نداشته است گرچه این اواخر بعضی هواداران نظریات او٬ مثل سعید صالحی‌نیا٬ حمله‌هایی سخیف‌ به لنین را در دستور کار خود قرار داده‌اند”

اولا :بگویم که منصور حکمت تا همانجا که نقد داشته خیلی هم با شهامت مطرح کرده و اسنادش هم در آرشیو منصور حکمت در ضمن همان موقع که بابک کسرائی ۱۶ سالش بود هم این نقدهای منصور حکمت وجود داشت. معلوم نیست این “گناه کبیره” را چرا ایشان آنموقع متوجه نشدند و حالا یادشان آمده! و چرا بابک که این نقدهای منصور حکمت را دیده به پاسخگوئی نپرداخته؟

دوما: نقدهای من به لنین و لنینیزم(۲) بطور کتبی در دسترس است چرا بابک کسرائی با پراندن یک “سخیف” سروته اینهمه بحث را می خواهد به هم بیاورد؟ آیا برخورد بابک کسرائی با برخورد اعضای فرقه ها در مورد مذهب و ایدئولوژیشان فرقی دارد؟ من فکر می کنم بابک کسرائی با همان روانشناسی برخورد می کند. توان پاسخگوئی ندارد نه از جهت منطقی و نه از جهت ظرفیت عاطفی-روانی.

د: “تبلیغات سخت و شدید ضد اسلامی”

بابک کسرائی می گوید:

“اما حککا جوری به تبلیغات سخت و شدید ضداسلامی دست می‌زند که در کشورهای اروپایی٬ متاسفانه اغلب در کنار دست راستی‌ترین جریانات نژادپرست قرار می‌گیرد. این شیوه‌ی کار در ایران کمکی به مبارزه لازم علیه حکومت فاشیستی مذهبی و البته نهاد ارتجاعی مذهب در جامعه‌ی ما نمی‌کند٬ بلکه بیشتر کارگران و مردم را از ما می‌راند. شکی البته نیست که کمونیست‌ها وظیفه‌ای تاریخی برای روشنگری و مقابله با خرافات و مذاهب دارند٬ اما حمله‌های این حزب به اسلام٬ گرچه همیشه مخاطبینی پیدا می‌کند٬ تا شبیه روشنگری کمونیستی باشد بیشتر شبیه حملات کشیش‌های اوانجلیک دست راستی است!”

موضع حزب کمونیست کارگری همانست که در زمان ۱۶ سالگی بابک کسرائی بود! این حزب یک حزب سیاسی است و اسلام سیاسی را از علل عمده بدبختی سرکوب و بیچارگی و نابرابری و عدم آزادی در ایران می داند. نقد این حزب به اسلام سیاسی یکی از ارکان سیاسی این حزب از بدو تشکیلش بوده. اعضای این حزب مثل همه جامعه محق هستند که نقد اسلام بکنند. اسلام بعنوان یک ایدئولوژی بسته و عقب افتاده مذهبی از ارکان نگه داشتن جامعه ایران در فرهنگ پیش مدرن است. عبور جامعه به مدرنیته در بعدیش همین گسترش نقد مذهب است. حزب کمونیست کارگری ایران در برنامه اش و سیاستهایش در حین احترام به ازادی افکار و اندیشه ها ، ضمن تلاش برای ساختن جامعه ای که هر ادم بالغی در انتخاب مذهب و عقیده خود آزاد باشد، خواهان جامعه ای است که بشود نقد مذهب و دفاع از مذهب هر دو آزادانه انجام شود. بابک کسرائی با نقدش به سیاستهای حزب در مقابل اسلام سیاسی نشان می دهد که در کنار چپ سنتی که مذهب را حوزه ممنوعه اعلام کرده بود چون “حساسیت” در توده ها ایجاد می کند” قرار دارد. همان خط قدیمی حزب توده و شرکاء!

ه: “آموزش مدون م-ل!”

بابک کسرائی از حزب کمونیست کارگری انتقاد می کند که آموزش م ل را چرا از ایشان دریغ کرده!:

“در تمام شش سال عضویت من در این حزب با هیچ برنامه‌ی مدونِ آموزشی روبرو نشدم و نتیجه آن‌که شش سال مارکسیست بودم و هیچ مطالعه‌ی سیستماتیکی در زمینه‌ی مارکسیسم انجام نداده بودم”

حزب کمونیست کارگری ایران یک حزب سیاسی است. برای تحقق برنامه سیاسی معین تشکیل شده. مطالعه افراد و اعضایش امری فردی است برای خودشان. نمونه هائی که “احزاب برادر” کلاسهای آموزشی م.ل می گذاشتند آیا کمکی سیاسی به عملکردشان داشت؟ آیا همین بابک کسرائی بعد از “۶ سال مطالعه در کانادا” توانست تشخیص دهد که چرا نباید پشت موسوی و کروبی رفت؟!

دنیائی که آدمها با یک کلیک در خانه هاشان می توانند به همه آموزشی دسترسی یابند، ناله کردن از “کلاس م.ل” مقداری بامزه است! راستی در قرن بیست و یکم همین “م.ل” کافی است؟ چرا نباید همه اندیشمندان چه لیبرال چه مارکسیست و چه هر کس دیگر را خواند؟ چه قداستی در “م.ل” هست؟ کمونیزم در حزب کمونیست کارگری با ایدئولوژی مشخص نمی شود و این امر تازه ای هم نیست. سنت کمونیزم کارگری اساسا همین بوده که حزب سیاسی باشد برای پائین کشیدن سرمایه با تکیه به دانش قرن بیست و یکم و جنبش طبقه کارگر. انتظار بابک کسرائی در این باب بیشتر انتظاری است که در ساختار سازمان چپ سنتی می توانست مطرح باشد.

د: “مواضع پروامپریالیستی در عراق و لیبی”!

بابک کسرائی می گوید:

” قطع‌نامه‌ها٬ اسناد و نوشته‌های آن بر هیچ پایه‌ی تئوری جدی‌ای استوار نیستند. همین است که شاهد مواضع عجیبی مثل موضع پروامپریالیستی در عراق (دفاع از نیروهای حافظ صلح سازمان ملل به عنوان راه‌حل!) و همین اواخر٬ دفاع غیرمستقیم از حمله‌ی نظامی امپریالیست‌ها به لیبی هستیم.”

خط شناخته شده حزب کمونیست کارگری ایران از همان تاریخ ۱۶ سالگی بابک کسرائی این بوده که سرنوشت دنیا را فقط امپریالیستها و ضد امپریالیستهای اسلام سیاسی یا ناسیونالیستها و دیکتاتورها تعینن نمی کنند. حزب کمونیست کارگری ایران از جبهه سوم، جبهه انسانیت و طبقه کارگر و جبهه تمدن به این سکوهای ضد انقلابی برخورد می کند. “دفاع غیر مستقیم” از حمله به لیبی؟ این دیگر چیست؟

در ماجرای حمله امپریالیستی به لیبی، حزب ما از جبهه انقلاب در مقابل امپریالیستها و اراذل قذافی(رفیق گرمابه چاوز که رفیق گرمایه آلن دوودز باشد!) موضع گرفت. این واقعیت برخورد حزب ما و آن ادعای بابک کسرائی!

ر:” عدم اعتقاد” مینا احدی به مبارزه طبقاتی!

بابک کسرائی “انتقاد دیگرش” اینست که:

” اخیرا مینا احدی در سخنرانی خود در تورنتو متاسفانه می‌گفت به مفاهیم «قدیمی» همچون «مبارزه طبقاتی» اعتقادی ندارد.”

اولا: این ادعای بابک کسرائی است! اول باید دید “مبارزه طبقاتی” با تعبیر بابک کسرائی چیست! تا همینجا منهم با آنچه او “مبارزه طبقاتی” می نامد و از حمایت از موسوی و کروبی و چاوز و حمایت از اسلام سر در می آورد به شدت مخالف خواهم بود!

دوما: بر فرض محال که مینا احدی اصلا از بچگی مخالف مبارزه طبقاتی بوده و بطور اشتباهی بعنوان رهبر جنبش جهانی مبارزه با اعدام و سنگسار و حمایت از زندانیان سیاسی و ضد اسلام سیاسی وجنبش  زنان معروف شده و باز بی خودی تر سالهاست از سوی کادرهای حزب بعنوان عضو دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب انتخاب می شود. تازه بابک کسرائی دارد در مورد “اعتقاد” یک نفر حرف می زند! اعتقادها مربوط به افراد هستند . یک آدم می تواند عر اعتقادی داشته باشد. مسئله اینست که در عمل کجا قرار می گیرد. اکثر کارگرانی که در روسیه به لنین برای ساختن سوسیالیزم کمک کردند، بی خدا نبودند! اما در عمل کمونیست بودند. لذا “انتقاد بابک کسرائی” از مینا احدی و چسباندنش به کلیت حزب در هر حالت غلط است و با پیش فرضهای لرزان!

خلاصه:

داستان بابک کسرائی داستان تازه ای در سیاست نیست. شاید نکته تراژیکش این باشد که این جوان تازه وارد ما مدتها تلاش کرد که تروتسکیزم و درک بسیار قدیمی شده چپ سنتی را در حزب کمونیست کارگری که دقیقا بخاطر پاسخگوئی به همین چپ سازمان یافت “پیش ببرد”. این طبیعتا سخت تر بود از اینکه فیل از درخت بالا برود! بابک کسرائی از سنت کمونیزم کارگری شکست خورد و خوشبختانه تا همینجا هم متمدنانه و با روئی خوش حزب ما را ترک کرد. سنتی که بابک کسرائی نمایندگی می کرد و می کند سنتی شناخته شده در چپ سنتی است. او نه تنها در نبرد فکری نتوانست چیزی را به پیش ببرد بلکه ظرفیت روانی و سیاسی ماندن و فعالیت مشترک حزبی را هم نداشت. در حزب مدرن ، مثل هر گروه اجتماعی دیگر گاها اختلافها قابل حل نیستند. طرفین نمی توانند هم را قانع کنند. “یکدست شدن” در هیچ جمع انسانی امکان ندارد مگر با خفه کردن آدمها. مهم دقیقا اینست که این پذیرش ناهمسانی را رسمیت ببخشیم و اسمش را هم “لیبرالیزم” نگذاریم. مکانیزمها و کانالهائی باشد که اختلافها بتواند مطرح شود و در معرض قضاوت دیگران قرار گیرد. درک بابک کسرائی از تحزب به او اجازه نداد اینگونه روابطش را با حزب متعادل نگه دارد. بیرون رفتن او از حزب کمونیست کارگری ایران نشان از شکست سیاسیش و عدم توانائیش در تعامل و پذیرش کار جمعی در کنار مخالف است. تجربه ای برای همه ما که بیشتر فکر کنیم.

 

منابع دیگر:

(۱)استعفا از عضویت در حزب کمونیست کارگری ایران(بابک کسرائی)

http://www.azadi-b.com/J/2011/04/post_488.html

(۲)مجموعه مقالات نقد لنین و لنینیزم- سعید صالحی نیا

http://www.tipf.info/mabahese,marbot,be,lenin,.htm

(۳)تروتسکیستها و نگرانیشان برای “تمام طبقات” در انقلاب مصر(نقدی بر آرش عزیزی از: سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=24178

(۴)باز هم با بابک کسرائی و تروتسکیزم نخ نما(از: سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19488

 (نامه سرگشاده به آلن وودز، رهبر “گرایش بین المللی مارکسیستی(سعید صالحی نیا

 http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=15761

(۶)فوران گرایشات غیر کمونیزم کارگری در جنبش کمونیزم کارگری- صحبتی با بابک کسرائی از: سعید صالحی نیا(ژانویه ۲۰۱۰)

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/506-1388-10-09-13-07-23.html