شاعری بر مرتفع ترین قلۀ شعر فارسی
من آن غولِ زیبایم که در استوای شب ایستاده است
غریقِ زلالیِ همه آبهای جهان ،
و چشماندازِ شیطنتش
خاستگاهِ ستارهییست .
غولِ زیبا….
دنیای ادبیات و هنر همچون تمام دیگر عرصه های زندگی انسانی بزرگان و غولهایی را در دامن خود پرورش داده و ماندگار کرده است . شاملو یکی از این غولهای ادبی در دنیای شعر است . غول زیبا…
====
عصر کنونی را نمیتوان عصر شعر ، شعر به مانند قالب ادبی ای که در اعصار گذشته کارآیی و طرفدار داشت ، دانست .( میدانیم که ظرف ها و قالبهای هنری و ادبی هر کدام ضرورت یک مرحله اند و شکوفایی شان در دوره ای از تاریخ است و با سپری شدن آن عصر و دور ، ضرورت قالبهای دیگری را میطلبد . شعر هم از این قاعده مستثنا نیست . ) ، علت این امر را هم باید در تغییر ساختارهای اقتصادی ، اجتماعی جامعه ، در انسان امروزی و برخوردش به تئوری اندیشه و احساس ، در پیچیدگی ها و تحولات این عصر و روزگار ، در روانشناسی های فردی و اجتماعی که بازتاب دنیای کنونی با خشونت ها و شتابهای دلهره آور و وحشتناکش ، بازتاب شهر نشینی های جدید ، در صنعت و تکنیکش جستجو کرد و اینها مغایر و ظرف مناسبی برای بیان احساس و روحیات انسان نیست و اساساً شعر با احساس و تخیل شاعرانه گره خورده است . عصرکنونی عصر دیگریست .
با این احوال هنوز شعر شاعرانی را میشود خواند و شعر شاملو را بیشتر از همه . چرا ؟
من بامدادم
شهروندی با اندام و هوشی متوسط
نسبم با یک حلقه به آوارگان کابل میپیوندد
نام کوچکم عربی است ، نام قبیله ایم ترکی ، کنیه ام پارسی
نام قبیله ایم شرمسار تاریخ است ، و نام کوچکم را دوست نمیدارم
تنها هنگامی که تو ام آوازم میدهی ، این نام زیبا ترین کلام جهان است
و آن صدا غمناک ترین آواز استمداد …
احمد شاملو یکی از رهروان برجستۀ شعر امروز ایران است . او با آشنایی با شعر غرب و تحت تأثیر شعر نیمایی و با تسلط بینظیرش بر زبان با بیان, حماسی و تغزلیش توانست نام آورترین شاعر این سرزمین باشد .
شعر شاملو از اجتماعی ترین اشعار فارسی و متأثر از تحولات سیاسی و اجتماعی چندین دهۀ جامعه و متعهد در قبال زیر و بم های آن بوده است . شاملو حتی آنگاه که از مسائل اجتماع دور میشود و به خود و دنیای خصوصیش میپردازد ، باز دغدغۀ جامعه و انسان در جامعه را از یاد نمیبرد . به همین دلیل شعر شاملو سخت سیاسی و پای بند به تعهدات انسانی و آرمانخواهانه میباشد:
همه
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
شاعر شعر, « شعری که زندگیست » تنها شاعر نو پرداز امروز است که توانست با سروده های نه چندان سادهاش و بدون اینکه سطح اشعارش را تا حد فهم مردم پایین بیاورد ، تودهای ترین و محبوب ترین شاعر زمانۀ خود شود و شعرش را بعد از اشعار حافظ به میان توده های مردم ببرد .
شاملو در طول حیات خود پیشرو و پیشتاز همه شاعران هم عصرش بود . تأثیر زبان و شعرش را بر اکثر شاعران ایران میتوان به راحتی مشاهده کرد .
بر آسمان سرودی بلند میگذرد
با دنبالهی طنیناش ، برادران !
من اینجا ماندهام از اصلِ خود به دور
که همین را بگویم ؛
و بدین رسالت
دیریست
تا مرگ را
فریفتهام .
بر آسمان
سرودی بلند میگذرد .
زبان شعر, شاملو از مشخص ترین زبانهاست . تصاویر ، تخیل و بیان در شعر هایش مختص خود اوست . کلماتی و ترکیباتی که به شعرش راه یافته ، بخشا از آن خود اوست . شعرهای شاملو متکی بر لحن و بیان قوی ، حماسی و گاه تراژدیک اند . لحن شاعرانه ، صمیمیت ، تنفر از نظام گندیدۀ کنونی و حاکمیت های پلید و دیکتاتور آن ، شور زندگی و انقلابی گری ، آرمان های انسانی و مقولۀ آزادی در همۀ اشعارش موج میزند . برخی اشعار و زبان شعری شاملو اعجاب انگیزاند و پر جذبه تر سحر, صدایش هم هنگامی که خود خوانندۀ سروده هایش باشد .
مرثیه های شاملو در سوگ مبارزان از بهترین سروده های شعر فارسی است و مضامین این اشعار حکایت از احوال شاعری دارد که با هر از دست رفته ای که آرمان انسانی و انقلابی داشته ، پیوندهای عاطفی و انسانی عمیقی حس میکرده است . سروده ها تراژدیک ، تغزلی و گاه با حماسه پهلو میزنند :
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های ترا دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست .
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بودند . ( عشق عمومی – هوای تازه: احمد شاملو )
و شیرآهنکوه مردی از اینگونه عاشق
میدانِ خونینِ سرنوشت
به پاشنهی آشیل
درنوشت.ــ
رویینهتنی
که رازِ مرگش
اندوهِ عشق و
غمِ تنهایی بود. ( سرودِ ابراهیم در آتش
در اعدامِ مهدی رضایی در میدانِ تیرِ چیتگر )
آن کو به یکی «آری» میمیرد
نه به زخمِ صد خنجر ،
و مرگش در نمیرسد
مگر آن که از تبِ وهن
دق کند. ( میلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد
در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پسکوچههای نازیآباد )
و در مرگ فروغ فرخزاد سروده است :
نامت سپیدهدمیست که بر پیشانیِ آسمان میگذرد
ــ متبرک باد نامِ تو ! ــ
و ما همچنان
دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را …
اشعار عاشقانۀ شاملو نیز از زیباترین و ماندگارترین عاشقانه های ادبیات ایران است :
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن . ( آیدا در آینه )
عشق ما دهکدهای است که هرگز به خواب نمیرود
نه به شبان و
نه به روز .
و جنبش و شور و حیات
یک دم در آن فرو نمینشیند . ( سرود پنجم )
در میان برجستگان شعر, امروز ایران هیچ کدام چون شاملو سیاست را در شعرش منعکس نکرده و به عنوان شاعری سیاسی چون او شناخته نشدهاند . شاملو شاعری سیاسی بود . به سوسیالیسم اعتقاد داشت . آرمانهای انسانی ، آزادیخواهانه و انقلابی شاملو با مارکسیسم نزدیکی و پیوندی عمیق داشت . با این حال شاملو را نمیتوان مارکسیست نامید . خود او نیز هرگز چنین ادعایی نکرده بود .
شاملو حق داشت که حافظ را بزرگترین شاعر بداند . همچنان که ما حق داریم خود او را بعد از حافظ بزرگترین شاعر بدانیم .
مرا
تو
بیسببی
نیستی.
بهراستی
صلتِ کدام قصیدهای
ای غزل ؟
ستارهبارانِ جوابِ کدام سلامی
به آفتاب
از دریچهی تاریک؟
کلام از نگاهِ تو شکل میبندد.
خوشا نظربازیا که تو آغاز میکنی !
□
پسِ پُشتِ مردمکانت
فریادِ کدام زندانیست
که آزادی را
به لبانِ برآماسیده
گُلِ سرخی پرتاب میکند؟ ــ
ورنه
این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکارِ آفتاب نیست .
□
نگاه از صدای تو ایمن میشود.
چه مؤمنانه نامِ مرا آواز میکنی !
□
و دلت
کبوترِ آشتیست ،
در خون تپیده
به بامِ تلخ .
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز میکنی !
بهروز شادیمقدم ۳٫ ۴ . ۲۰۱۱
http://www.newoctober.com/
behroozs21@googlemail.com