اصرار به ادامهی روشهای هزینهپرداز در خدمت به کدام سیاست و طبقه است؟
[در حول و حوش سخنرانی «شیرین عبادی» و “رهبران سبز” در لندن]
مدتیست که ماشین سرکوب بقای سلطهی سرمایهداری وابسته در ایران بر سرعت خود افزوده و از جامعهی اعتراضی هزینههای بس گزافی گرفته است. بالطبع حیات جمهوری اسلامی با چنین سیاست و روشی رقم خورده است و سران حکومت را بر سر کار گماردهاند تا با کُشت و کُشتار مخالفین و تودههای معترض از سرمایههای امپریالیستی حفظ و حراست نمایند. این خاصیت تمامی نظامهای مدافعی سرمایههای جهانیست. این از زمره وظایفِ دولتهای انتخابی و دست نشاندهندهی اربابان جهانیست. به عبارتی سرکوب و کاربست خشونت با منافعی نظامهای چپاولگر جهانی گره خورده است و در مقابل هم بدون برخورد عکسالعملی و بدون در هم شکستن و خُرد نمودن دم و دستگاههای حافظ سرمایهداران، سخن از کسب آزادی و حقوق مدنی پوچ و چیزی جز به انحراف کشاندن افکار عمومی نیست. در حقیقت ارگانهای مولد خشونت، در چنگال دولتمردان کنونیست و عامل باردارندهی هرگونه اعتراضات آرام و مسالمتآمیز، حاکمان مسلحاند.
چنانچه بخواهیم بهطور عام به سیاستهای نظامهای جهانی و بهطور اخص به تحرکات و اعمال ضد انقلابی سران رژیم جمهوری اسلامی در این سه دهه، نیم نگاهی بیاندازیم، به این استنتاج و نتایج روشن دست خواهیم یافت که تأمین منافعی دولتمردان، بدون راهاندازی جنگ علیهی بشریت و انسانیت، ناممکن میباشد. همهجا اینچیین بوده و تاکنون معین گردیده استکه سرکوب و لت و پار نمودن اعتراضات مردمی، از پیش وظیفههای هر حکومت خشن و عریان است. چرا که قوانین حاکم بر دنیای کنونی در خلاف خواستهها و مطالبات پایهای کارگری – تودهای نوشته شده است. در حقیقت این قوانین جمهوری اسلامیست که فرمان خشونت به وی را میدهد و این سران حکومتاند که بدون قلع و قمع اعتراضات مردمی قادر به حکومتداری نیستند. بنابراین اصرار به تداوم مبارزهی مسالمتآمیز و هزینهپرداز به معنای هزینهپردازی هر چه بیشتر اعتراضات مردمیست که اینروزها دارد از جانب مدافعین مناسبات ظالمانانهی سرمایهداری به خورد دنیای بیرونی داده میشود.
در چنین چهارچوبه و تفکری در سیزدهم مارس دو هزار و یازده – در لندن -، نشست تحلیلی تحت عنوان “پس از بیستوپنج بهمن” برگزار گردید که حاوی پیامهای منطبق بر خواستههای حاکمان و زورمداران جهانی بود. مسئولیت این نشست را «مسعود بهنود» بر عهده داشت و سخنرانان آنهم، «مجتبی واحدی» مشاور کروبی، «محسن کدیور»، «اردشیر امیر ارجمند» مشاور ارشد میرحسین موسوی و «شیرین عبادی» برندهی جایزه نوبل، بودند. در این نشست هر یک از سخنرانان پیرامون موقعیت جنبشهای اعتراضی و چگونگی برون رفت از آن، اشاراتی داشتند که پرداختن به جنبههای طرح شدهی بعضا از آنان نمیتواند، بیفایده باشد. اگر چه میبایست تاکید ورزید که جنبشهای اعتراضی برای اولین بار نیست با چنین ایدههای منحرف کننده و منطبق بر خواستههای سرمایهداران روبرو میگردند؛ امّا یکبار دیگر و بهطور اجمال به بینیم که هدف و منظور سخنرانان پیرامون “رادیکالیزم”، “دام” و “بُرد و باخت” و فاصلهگیری از “خشونت” چیست و چه کسان و یا کدام طبقهای مخالف مبارزهی تمام کنندهی تودههای ستمدیده میباشد و کدامین روش مبارزاتی متضمن منافعی کارگران، زحمتکشان و ستمدیدگان است.
«اردشیر امیر ارجمند» میگوید “هسته سرکوبگر حکومت به دنبال مشروعیت بخشیدن به خشونت است و از رادیکال شدن جنبش برای این منظور استفاده میکند و همین رادیکالیزه شدن جنبش، دامی است که حکومت برای جنبش پهن کرده و اگر وارد آن شویم، پیروز بیرون نمیآییم، در صورتی که پیروزی جنبش در مبارزه مسالمتآمیز شجاعانه است”
همچنین «شیرین عبادی» اشارهاش بر آن استکه “تاریخ نشان داده است که هرگاه مردم دست به خشونت زدند، باختند. دیدیم که هر گاه گروهی دست به خشونت زد؛ چگونه با سرکوب شدیدی از جانب حکومت مواجه شد. مسالمت بودن روش ها، راه حلی است که حکومت را از پا در می آورد اما مشروط بر اینکه مستمر و متداوم باشد.
در بین خواست هایی که داریم، خواسته های مدنی از همه مهمتر است. برخی معتقدند که باید از خواسته های سیاسی شروع کنیم اما اعتقاد دارم که خواسته های مدنی، بالاتر از خواست های سیاسی است. وقتی به خواست های مدنی دست یابیم نتیجه این خواهد بود که خواست های سیاسی نیز برآورده شوند”.
حقیقتاً که در پس پردهی چنین گفتمانی، منافعای فراتر از منفعت میلیونها تودهی رنجدیده قرار گرفته است. پر واضح استکه بحث سازماندهندگان چنین نشستهای “تحلیلی”ای، رهائی و تضمین حقوق به سرقت برده شدهی مردم نیست و بی دلیل هم نیست که سخنرانان بهمانند دولتمردان کنونی از رادیکالیزه شدن اعتراضات مردمی ترس و وحشت دارند. جمهوری اسلامی در قدرت است و سلاحهای متفاوت در دستاناش قبضه شده است و با آنها دارد زور و قدر قدرتی خود را در مقابل پائینترین اعتراضات مردمی بنمایش میگذارد و در همان حال افرادی همچون «شیرین عبادی» دارند از “باخت” حتمی جنبش با سلاح سخن میگویند!! جمهوری اسلامی تاکنون با خشونت و با سرکوب اعتراضات پایهای و مسالمتآمیز مردم توانسته است، همچنان بساط خود را پهن نگه دارد و جنبش را به عقب راند و امثالی همچون «اردشیر امیر ارجمند» بر این باوراند که انتخاب روشهای تعرضی و خُرد کننده مترادف با شکست جنبش است!!
عملاً دیدهایم که این رژیم سی سالیست ماندگاری خود را مدیون خشونت میداند و لحظهای از آن فاصله نگرفته است؛ چرا که آگاهست بدون کاربرد سلاح علیهی جنبشهای اعتراضی، کارش تمام شده است. به دههی اوّل و دوّم و سوّم و حتی به سیاستهای وحشیانهی یکی دو سالهی اخیر نگاهی بیاندازیم تا کمی بیش از این دریابیم که دام پهن شده – یعنی خشونت -، حاصل سر در آوردن سبز بعد از انتخابات ریاست جمهوری هشتاد و هشت نیست بلکه از همان آغاز جمهوری اسلامی با چنین سیاستی بهمیدان آمده و بردوامی آنهم با سلاح و خشونت گره خورده است.
به بیانی دیگر جامعهی ایران در این سی سال از یکطرف شاهد مبارزهی مسالمتآمیز کارگران و زحمتکشان و از طرفدیگر تحرکات ضد انقلابی، خونین و سراسر خشونتبار ارگانهای متفاوت نظام و اعدامهای دستهجمعی کمونیستها، مبارزین و مخالفین بوده است. به عینه دیده شده استکه منطق رژیم، نشانهگیری به جان معترضین میباشد. تاکنون مشاهده استکه ماشین اعدامهای رژیم از کار نیافتاده است و سران حکومت همچنان دارند هر عنصر بی سلاح و معتقد به مبارزهی مسالمتآمیز را به مسلخ مرگ میکشانند. براستی که تا چه زمانی جنبشهای اعتراضی میبایست گفتمان بیثمر و آرام را پی گیرند تا به راهِ قطعی و پایانی مبارزه دست یابند؟ آیا نمودهای تاکنونی بنوبهی خود نشان از بی سرانجامی راهِ از نوع, «شیرین عبادی» نیست و آیا نیاز به هزینهپردازی بیش از این میباشد؟ به غیر از این استکه تاریخ جمهوری اسلامی، تاریخ جنگ و خون است؟ به غیر از این است که در این تاریخ، سران حکومت مجالی برای دیالوگ انسانی باقی نگذاشتهاند و در جنگِ فیمابین نظام هار و خشن با تودهی معترض, فقط سلاح، حلال و تمام کنندهی اختلافات آشتی ناپذیر جامعه میباشد؟ به تجربه دریافتهایم که هیچگونه گفتمان تاکنونیای در خدمت به تحقق مطالبات پایهای میلیونها انسان محروم نبوده است. چرا که جنگ طبقاتیست و زور، تعیین کنندهی نبرد میباشد و بنابر این زمانی میتوان از پیروزی محرومان سخنی به میان آورد که نیروی نظامی سازمانیافتهی مردمی شکل گیرد؛ نیروئی که قادر گردد ارگانهای سرکوبگر نظام را مورد خطاب قرار دهد و به دفاع فعال از تودههای ستمدیده بپردازد و آنانرا حول سیاستهای منطبق بر جامعهیمان متشکل و بسیج نماید.
فارغ از همهی اینها، آیا هیچ گوشهای از تاریخ را میتوان شاهد گرفت که مردم, مسلح و سازمانیافته، از زمره بازندگان واقعی بودند؟ براستی که «شیرین عبادی» دارد از کدام تاریخ مبارزاتی مردم در قبال حاکمان زورگو سخن میگوید و دارد از کدام تجربهی جنگ انقلابی مردم نام میبرد که در آن “بازنده” بیرون بدر آمدند؟ حقیقتاً که تاریخ تمامی جنگهای سازمانیافته و هدفمند، دارد خلاف ارزیابیها و گفتههای «شیرین عبادی» را نشان میدهد. یکبار دیگر تاریخ حقیقی و نه تحریف شده را گواه گیریم، تا دریابیم که جنگ و پاسخ مقابلهای از زمره بدیهیترین و ثمربخشترین مبارزه در قبال زور سازمانیافتهی رژیمهای سرمایهداری و از جمله رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامیست. مضافاً اینکه رژیم جمهوری اسلامی به این دلیل سلاح به کف نگرفته است که نیرو و طبقهی مخالف وی، مسلح است. مگر به این دلیل رژیم جمهوری اسلامی به روی مردم و اعتراضاتشان سلاح میکشد و دست به خشونت میزند که تودهای مسلح و یا گروهی مسلح در برابرش به صف شدهاند؟!! مگر تاکنون مردم با دستهای خالی و به شیوههای مسالمتآمیز به میدان نیآمدهاند و خواهان حقوق پایهای خویش نبوده و نیستند؟ تا چه زمان و با چه کمیتی باید و میبایست مردم با سران حکومت و آنهم با زبانی “آرام” و “ملایم” سخن گویند و آنانرا متقاعد به محترم شمردن حقوق اولیهیشان نمایند؟ براستی که تاکنون پاسخ رژیم در مقابل صدها اعتراض مسالمتآمیز و آرام از نوع, «شیرین عبادی» چه بوده است؟ مگر به غیر از این بوده استکه ارگانهای سرکوبگر نظام هزاران اعتصاب و اعتراضات آرام را به خاک و خون کشاندهاند و دانشجویان را بی دلیل از ساختمانهای چند طبقه به پائین پرتاب و حقوق زنان را به عریانترین شکل ممکنه لگدمال نمودهاند؟ مهمتر از همهی اینها مگر زندانیان در درون سیاهچالهای رژیم جمهوری اسلامی، مسلح به سلاحهای رنگارنگاند که اینگونه و بیرحمانه مورد حملهی مسلحانهی زندانبانان و سرکوبگران نظام قرار میگیرند؟
بر خلاف نمایندگان سبز و «شیرین عبادی»، زبان جمهوری اسلامی زبان خشونت است و ظرفیت و پتانسیلی، به غیر از حملهی خونین و رو در رو با جنبشهای اعتراضی و مخالفین خود ندارد. علیرغم وجود چنین واقعیات تلخ و ناگواری چگونه میتوانیم بخود بقبولانیم که رمز یازگشائی گرهی جامعه، در ادامهی روشهای مسالمتآمیز نهفته میباشد؟ پر واضح استکه اصرار بر چنین روشهایی نمیتواند پاسخگوی معضلات عملی چندین دههی جامعهیمان باشد. تنها راهِ، حل و فصل و دعوای جامعهی ایران با صاحبان قدرت، در استفاده از روشیست که سران حکومت بدان روی آوردهاند. به جرأت میتوان تاکید ورزید که هیچیک از “خواستههای مدنی” در نظامهای حقوقی کنونی، قابل اجراء و تحقق نیست. به این دلیل روشن که نظامهای حقوقی دنیا – علیرغم تفاوتهای صوریشان – از منشاء و منافعی واحدی پیروی مینمایند و قوانین نوشته شدهی آنان در خدمت به طبقهی سرمایهداریست و این قوانین در هر بُعد و حوزهای در تخالف با منفعت میلیونها انسان رنجدیده و محروم، کاربُرد دارد.
به عبارتی واقعیتر نظام حقوقی ایران بهمانند همهی نظامهای استثمارگر بر اساس خواستهها و امیال طبقهی حاکم و “اسلام” راست و ریز شده است و تاکیدش بر آن استکه ” .. قانونگذار واقعی خداوند متعال است که به همهی ابعاد وجودی انسان و سیر کمالی او و رابطهی انسان با جهان علم کامل دارد، طبعا قواعد حقوقی این نظام، قواعدی مبتنی بر واقعیت است و نتیجهی این واقع نگری، چند بعدی و جامع بودن است، یعنی در عین آنکه نظام حقوقی اسلام، به تنظیم روابط حقوقی مردم پرداخته از سایر ابعاد فردی و روحانی نیز غفلت نورزیده و قوانین حقوقی را با نظری جامع نسبت به تمام ابعاد وجودی انسان وضع کرده است “.
این آن نظام حقوقی تعریف شدهی ایران است که بر حوزههای متفاوت چنگ انداخته است و بیتردید تحقق هر خواست پایهای و مدنی هم بدون عبور و نابودی کامل نظام سیاسی – حقوقی کنونی، ناممکن میباشد. تنها در چنین شرایطی یعنی با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامیست که سلامتی و تندرستی جامعه تضمین و زمینههای زندگی آرام برای میلیونها کارگر و زحمتکش فراهم میگردد؟ چرا که بنابه گفتهی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، قانون ایران، قانون “الهی”ست. همین چند وقت قبل بود که «مصباح یزدی» طی سخنانی اعلام نموده استکه مردم صلاحیت انتخاب را ندارند. در بستر حاکمیت چنین افکار و عناصرئی باید و میبایست قویاً بر این نظر تاکید شود که تا زمانی نظام حقوقی حاکم بر جامعهیمان بر پایهی دین و مذهب استوار میباشد، نه تنها خواستههای مدنی مدنظر, «شیرین عبادی» قابل اجراء و تحقق نیستند بلکه در منگنهی هر چه بیشتری قرار خواهند گرفت.
در یک کلام ضامت انقلاب و احترام به حقوق پایهای انسانها با دوام چنین رژیمهای سیاسی گره نخورده است و با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و آنهم در نبردی سازمانیافته و قهرآمیز استکه میتوان سخن از آزادی بیان و حقوق شهروندی و غیره به میان آورد. این پائینترین خواسته و گامیست که میبایست بر روی آن تاکید گردد و این تنها راهیست که پتانسیل پس زدن رژیم جمهوری اسلامی را دارا میباشد. بنابراین کوبیدن بر طبل روشهای مسالمتآمیز و آرام نه تنها در خدمت به سیاست بسیج کننده و رهائی تودهها نیست بلکه تأمین کنندهی منافعی درازمدت طبقهی سرمایهداریست؛ طبقهای که از انقلاب تودهای مسلحانه وحشت دارد و به انحای گوناگون میکوشد تا جامعه را از دست یازیدن به آن، باز دارد.
۳ آپریل ۲۰۱۱
۱۴ فرودین ۱۳۹۰
لینک سخنرانی
http://www.rahesabz.net/story/34230/