موضوع این مقاله «تئوری ریزوم» است که به نوعی پَرش ما را هم گرفته و میگیرد.
« ژیل دلوز » Gilles Deleuze فیلسوف فقید فرانسوی، بارها به استعاره ریزوم اشاره نموده است.
جوانان فرهیخته ایران در داخل کشور، که با همه محدودیتها میکوشند «بهروز» باشند، با اینگونه مباحث بیگانه نیستند…
ریزوم Rhizome (زمینساقه) از واژه یونانی Rhiza گرفته شده و در علم گیاهشناسی، ساقه زیرخاکی و ریشه دار گیاهان است که قابلیت رشد و نمو در تمام جهات را دارد و…
(زنجبیل، زردچوبه، زنبق معمولی، ریواس، سنبل الطیب…ریزوم دار هستند.)
………..
« ژیل دلوز » Gilles Deleuze فیلسوف فقید فرانسوی در کتاب A Thousand Plateaus (هزار سطح صاف) که با همراهی دوستش فیلیکس گاتاری Félix Guattari منتشر نموده، بارها به استعاره ریزوم اشاره نموده است.
کتاب مزبور بخشی دارد با عنوان:
Summary of characteristics of rhizome(خلاصه ای از ویژگیهای ریزوم)
از دیدگاه ژیل دلوز، ریزوم (زمین ساقه) نمایانگر وضعیت نمادین پسامدرنیسم است.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
شاید قرن آینده از آن «ژیل دلوز» باشد.
«ژیل دلوز» همانند «ریزوم»ی که در تمام جهات پیش میرود، جُدا از فلسفه و سینما، به جامعه شناسى و روانکاوى و نقد ادبى نیز پرداخته است.
حیات فکری فرانسه در دهه ۷۰ به او اختصاص داشت. حقیر شمردن مخاطب و عظمت بخشیدن به چهره های فلسفی را برنمیتافت و جدا از تاریخ فلسفه، جغرافیای فلسفه را هم برجسته میکرد.
به «نظر»، بیش از «نظردهنده» اهمیت میداد.
بین «شارح» و «اندیشمند» فرق میگذاشت و معتقد بود هر ایدهای، فاشیسم را هم در دل خود میتواند پرورش دهد.
- دلبستگی به اسپینوزا و فلسفه او،
- همنشینی ـ و عبور ـ از کانت و مارکس و فروید،
- همدمی با ژاک لکان و میشل فوکو و ژاک دریدا،
- نگرش فلسفی به هنر (به ویژه سینما)،
- غبارزدایی از نیچه و زیرضرب گرفتن «خود نیچه بینان» بی هنر متکبر،
ازجمله ویژگیهای ژیل دلوز بود.
میشل فوکو در کتاب «تئاتر فلسفى» گفته است: «شاید قرن آینده از آن ژیل دلوز باشد.»
واقعش این است که یکی از مهّم ترین و تاثیرگذارترین فلسفه های قرن بیستم فلسفه ریزومی (فلسفه ژیل دلوز) است.
***
از آنجا که «ژیل دلوز»، از زیست شناسی، ریزوم (زمین ساقه) را گرفت و از آن مفهوم فلسفی ساخت. بی تردید به نکات زیر توجه داشته است:
(یادمان باشد که ریزوم ریشههای فرعی گیاه است و در فاصلههای میانی ریشه اصلی گیاه میروید.)
- گیاه ریزوم دار به صورت افقی رشد کرده و ساقه اش در خاک قرار میگیرد.
- با قطع بخشی از ساقه ریزوم، گیاه نه میخشکد و نه از بین میرود، همانجا در زیر خاک گسترش مییابد و جوانه های تازه ایجاد میکند.
- ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم گسسته شود باز هم میتواند حیات خود را از سر بگیرد و در جهات دیگری رشد کند.
- برخلاف ریشه اصلی درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک در یک جهت خاص سیر میکند، (ریزوم) به هر سو سَرک میکشد و روی خاک در جهات گوناگون پیش میرود…
- در بعضی گیاهان ریزومهای قدیمی خشک شده و میپوسند اما گیاهان جوان که از رشد جوانه ها در روی ریزوم تشکیل میشوند، خود به خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه میدهند.
- گیاهان ریزوم دار از طریق قطع ریزومها یا قلمه گرفتن از آنها تکثیر میشوند.
- ریزومهایی که به سرما مقاوم نیستند. در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده میشوند تا در فصل بهار از هم جدا شده، مجددا کشت شوند.
(توجه داشته باشیم که در بحث «ژیل دلوز» ویژگیهایی که برشمردم، فقط حاص گیاهشناسی نیست)
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ژیل دلوز و دوستش سوار بر ریزوم میشوند !
ژیل دلوز با دوستش فیلیکس گاتاری Félix Guattari (هر دو) سوار بر «ریزوم» (زمین ساقه) شدند و مقصود و مفهوم فلسفی خودشان را هم بار او کردند !
حتماً میدانستند که ریزوم ها را نباید در زیر شن قرار داد، چون میپوسد و ریزوم ها با همه ریزومیاشان، میتوانند ازپادرآیند یا بامبول درآورَند !
(یادم رفت بنویسم Carl Jung کارل گوستاو یانگ هم از ترم «ریزوم» برای توصیف ناخودآگاه و… استفاده نموده و برخی از مردم پیش از ژیل دلوز، رشد بی رویه و غیرمعمول افراد و گروهها را به ریزوم تشبیه میکردند.)
بگذریم…
***
تکیه کلام «ژیل دلوز» این بود که درخت تحمیلکنندهی فعل «بودن» است، اما بافت ریزوم، سمبل «شدن» و عطف و ربط است، «و… و… و»…
استعاره ریزوم بهخوبی دیدگاه ژیل دلوز و دوستش را از مفاهیم کثرت، تفاوت و شدن نشان میداد.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ریزوم و هویت زنانه
ژیل دلوز با کمک استعاره ی ریزوم برای هویت زنانه در مقابل استعاره ی ریشه برای هویت مردانه، به توصیف تازه ای از زن و مرد دست زد.
او میگوید؛ مرد خواستار هرمی سازی ساختار اندیشه و نوعی ریشه محوری و مرکز محوری است و البته این مرکز و محور ،خود اوست. در حالیکه زن حرکت وحدت گریز و مرکز گریزی مانند ریزوم ها و ساختار های اینترنتی و شبکه ای دارد که مرکزش در هیچ جا نیست و در عین حال در همه جا حضور دارد.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
نگاه ریزومی ضد تمرکز و نظم سلسله وار است.
شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کشیده روی خاک به هرسو پیش میرود) را مجسم کنید.
ژیل دلوز میگفت: ما دو جور نحوه تفکر داریم. تفکر ریزومی rhizomatic thinking و تفکر درختی arbolic thinking
و این دو با هم بکلی متفاوتند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همه جانبه را تداعی میکند اما تفکر درختی با ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان سر و کار دارد.
(البته اندیشه افقی را نیچه باب کرد و ژیل دلوز به تشریح آن پرداخت.)
***
تفکر درختی نمایانگر فلسفهِ بودن (و درجازدن) است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا و متکثر بوده و درعین اینکه نجابت دارد، «هرجایی» است و هرجا دلش خواست سیر و سیاحت میکند و برخلاف درخت پاگیر نیست ! ضمناً در تفکر ریزومی از اطاعت (چه کورکورانه، چه بینایانه) و از مرزبندیهای تفکر خطی خبری نیست.
نگاه ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی کولیان را که با محدودیت و سکون نمیسازند، تداعی میکند.
البته در زندگی ایلیاتی آداب و رسوم و طرز زندگی، تقریباً تغییر نمیکند، (زندگی کولی ها هم تا حدودی همین طور است) آنان از فرهنگهای دیگر کمتر نقش میپذیرند. ضمناً در زندگی ایلیاتی، رئیس ایل، نقش برجسته و تقریباً بیچونوچرایی دارد… اگر میگوئیم نگاه ریزومی زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی کولیان را تداعی میکند تنها اشاره به «حرکت در مکان» است.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
آیا دنیای « نِت » ریزومگونه است؟
هر تفکر ریزومی پایانش آغاز تفکر دیگری است و نمیتوان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد. این تفکر، هویتی چند شبکه ای برای انسان مدرن به ارمغان آورده است. هویتی که خود را بسیار و به تکرار میشکند و دوباره پیوند برقرار میکند. در واقع ریزومها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آنها را به هم مرتبط میکنند.
ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری از ریزوم بهره گرفتند تا ورود و خروج غیر سلسله مراتبی و چندگانه را در دستورالعمل برنامهها نشان دهند و در مقابل مفهوم درختی (تفکر درختی) به کار برند.
ریزوم (همانطور که از شکل و قیافه اش هم پیداست)، فاقد مرکز و رده بندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و برخلاف درخت به طور نامحدود گسترش مییابد و قادر است با فعل بودن گلاویز شود و «شدن» را به نمایش بگذارد.
آیا دنیای نت ریزوم گونه و فضای اینترنت تجسم چنین فضای فکری است؟!
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
تفکّر ریزومی هرمی و گوش به فرمان رأس نیست.
ژیل دلووز با همکارش فیلیکس گاتاری، مقاله ای به نام ریزوم در سال ۱۹۷۶ در پاریس منتشر کرد و بعداً در سال ۱۹۸۰در کتاب «آنتی ادیپ» Anti-Oedipus ( Capitalism and Schizophrenia سرمایه داری و اسکیزوفرنی و Thousand Plateaus هزار سطح صاف) آن را گسترش دادند و نوشتند:
تفکر مبتنی بر چندگانگی با تفکر عمودی و هرمی که بر سر آن یک فرمانده نشسته و امر و نهی میکند، از بنیاد متفاوت است،
باید به ریزوم اقتدا کنیم و نحوه تفکر ریزومی را برگزینیم و ترویج کنیم. در این دستگاه حرکت افقی است و آنچه اهمیت دارد رابطه بین اتصالها است.
تفکر ریزومی هرمی و گوش به فرمان رأس نیست، سر برخود و یاغی است و اصلاً آقابالاسر نمیخواهد.
ریزوم برخلاف درخت که با آداب و سلسله مراتب نشو و نما میکند و منطقی و عمودی پیش میرود و اگر ریشه اش را بزنند، میمیرد. مجموعه ای بهم پیوسته است. رگ و ریشه اش سر به هوا نیست، «زمین ساقه» است و خاک و خل هوایش را دارد.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
دیگر اتکا به یک حقیقت کافی نیست.
در یک مجموعه ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند کنار هم قرار میگیرند و به زایش دست میزنند. درواقع تئوری ریزوم به چندگانگی بها میدهد و ریزوم، فرهنگهای گونه گون و متعدد را به هم وصل نموده رابطه جدید میسازد.
اندیشه و تصورات ما image of thought نیز مثل ریزوم (زمین ساقه) آبشخورهای متفاوت و جورواجور دارد و بر چندگانگی Multiplicity و تفاوت (نه یکپایگی و تضاد) همراه است.
***
تا قبل از «ژیل دلوز» در همه رشته های مطالعاتی اعم از گیاه شناسی، زیست شناسی، کالبد شناسی، الهیات، معرفت شناسی… مرکزیت و درخت گونگی، (شاخه ای تنومند که ساقه ها و برگ ها و… همه بدان وابسته اند)، مطرح بود. به عبارت دیگر تفکر غرب قرن های متمادی در استیلای الگوی درخت وار بوده است. ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری در کتاب «هزار سطح صاف» (هزار فلات) به تفصیل به این مساله پرداخته و آن وضع را به باد انتقاد گرفتند…
آنان نوشتند مجموعه تاریخ تفکر از جمله تاریخ فلسفه بر اساس الگوی درخت وار شکل گرفته است و سلسله مراتب عمودوار، درخت گونه و مرکز مدار، عقلانیت غرب را از تک و تا انداخته، دست و پایش را بسته و مانع رشد و نوآوری شده است…
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
تئوری ریزوم با مجازی سازی و بی مکانی خیلی عیاق است.
با این توضیح که «مجازی سازی با دنیای مجازی اینترنت متفاوت است و کاربرد ریزوم در نت، لزوماً مجازی سازی نیست» یادآور شوم تئوری ریزوم با مجازی سازی و بی مکانی خیلی عیاق است و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکهای انجامیده، و جهان اینترنت که با فشرده کردن زمان و مکان تاریخی و کنار هم قرار دادن آگاهیهای گوناگون، شبکهای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کرده است. ترسیم کننده فضای پویا و سرزنده ریزومی است.
در دنیای مجازی همه جا، همین جا است و مجازی سازی (نه بعضی جاها، نه با کُندی و نه با واسطه)، بلکه همهجا، برقی و بی واسطه کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه (بدون اندکی سانسور و بدون گزیده سازی های دلخواه) در اختیار همگان میگذارد.
گویی ساختار اینترنت جا پای ریزوم گذاشته، دم و دقیقه خود را گسترش میدهد و در پیوندهایی افقی و غیرسلسله مراتبی، خود را نونوار میکند و با ارتباط دهی سریع و پیوندسازی مستمر هر روزش نوروز و هر فصلش بهار است !
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ابرمتن (ها) Hypertext و ابررسانه (ها) hypermédias
واقعش این است که «شبکه» یکی از نکات کلیدی جهان امروز است.
ابرمتن (ها) Hypertext و ابررسانه (ها) hypermédias که از طریق ابرپیوندها و آینه هایی چون گوگل Google و کویکی Qwiki با هم پیوسته هستند و با کلیک بر یک متن و تصویر میتوان به طور خودکار به متن یا تصویر مرتبط دیگر رفت.
دسترسی به اطلاعات برای همه کسانیکه به ممیزی کردن آزادی ها عادت دارند، خبر خیلی ناگواری است و آنها مثل جّن از این بسم الله میترسند. چون خیلی ها بی اجازه، بدون آنکه چفت و اوکی کنند میخوانند و مینویسند و به خیابانها میآیند…
شاهد بودیم چگونه پدیده ی ویکی لیکس همه را در بهتی عظیم فرو برد.
هر نقطهای از ریزوم میتواند به هر نقطه دیگر پیوند بخورد، یعنی در این جهان مجازی میتوان بدون ویزا و اجازه ازمابهتران، کول گوگل و کویکی که از «بُراق» نیر چابکتر ند، پرید و به راحتی از یک حوزه یا پایگاه به پایگاه دیگر سفر کرد و از همه آگاهیها و اطلاعات از کهنترین روزگاران تا به امروز سردرآورد.
(این به شرطی است که رسانه و ابزار تولید اندیشه در مالکیت عموم درآید و از تیغ حذف و سانسور در امان بماند. گواینکه در اینصورت هم، همه راهها بسته نیست.)
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
حضور یا غیبت آگاهانه مردم حالتی افقی و ریزومی دارد.
آیا تئوری ریزوم مباحث مربوط به سازماندهی افقی و تشکیلات عمودی (روابط عمودی و روابط افقی در شبکه های اجتماعی) را تداعی نمیکند؟
…
به نظر من اگر در ایران و تونس و مصر و لیبی و…عمله ستم تیغشان به مردم نمیرسد، یک دلیلش این است که حضور یا غیبت آگاهانه مردم به جای حالت عمودی از بالا به پائین، افقی است و حالتی ریزومی دارد.
قیامهای ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی است که برای هیچ رهبر و تشکیلاتی فاتحه هم نمیخواند و موجودیتش ناشی از رهبری آنها نیست بلکه ناشی از ماهیت شبکه مانند و متصل آنها است.
واقعش این است که تکثرهای فرهنگی در اتصّال با هم معنایی را بوجود میآورند که اگرچه به صورت منفرد توی چشم نمیآید اما به صورت جمعی قابل تعریف است.
البته از آنجا که هیچ رودخانه ای بدون قورباغه نیست، ریزوم هم…
نه تنها گل بی عیب نیست، پُر از خاک و ُخل هم هست. اصلاً بدون خاک و خل ریزوم، ریزوم نیست !
The Rhizome Collective
ریزوم نام یک سازمان خیّریه در تکزاس آمریکا هم هست که اعضایش گرایش عدالت طلبانه دارند و از جمله به زندانیان کمکهای غذایی و… میکند.
در عرضه موسیقی هم Rhizome و ابزار مدرن ارائه موزیک، جای خودش را دارد.
در رابطه با اینترنت هم، از فضای ریزوماتیک و اف تی پی FTB با قابلیت ریزوم و… صحبت میشود.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
کاربرد ترم ریزوم در اینترنت
کاربرد ترم ریزوم در اینترنت در پیوند با افتیپی است. (افتیپی؛ برنامهای که برای جابجایی و دانلود و یا آپلود کردن فایلها از آن استفاده میشود) و به قطع شدن/ قطع کردن کار و دوباره از همانجا وصل شدن و یا ادامه دادن اشاره دارد.
برای نمونه، از طریق یک برنامهی افتیپی با شیوهی ریزومی در حال دانلود کردن یک فایل ۲۰۰ مگابایتی هستیم. پس از دانلود شدن ۵۰ مگابایت، به دلیلی اینترنت ما قطع میشود. پس از وصل شدن، دیگر نیاز نیست برگردیم اول و از نو، فایل را دانلود کنیم، بلکه برنامه را از همانجایی که قطع شده بود، (یا خودمان قطع کرده بودیم) ادامه داده و ۱۵۰ مگابایت باقیمانده را دانلود میکنیم..
دیگر اینکه، در روش ریزومی، یک فایل را میتوان همزمان از منابع متفاوت دانلود کرد، و اگر یکی یا چندتا از این منابع از دور خارج شدند، کار (شاید با سرعتی کمتر) همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.
در این مقاله اشارات ناقص من تنها به Rhizome (philosophy) و استعاره ریزوم در آثار «ژیل دولوز» بود.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
«زمین ساقه» برگردان مناسبی برای Rhizome رَیزوم است.
در مقاله ای که برای دانشنامه ویکیپدیا مینویسم به «ریزوم» جامه پارسی پوشانده و «زمینساقه» را پیشنهاد میکنم. «ریشهوار» که دایره المعارف دکتر مصاحب به کار برده، چندان دقیق نیست.
خرده ریشه، ریشه جوش و پاجوش…را هم کشاورزان بکار میبرند ولی منظورشان دقیقاً ریزوم نیست. به چندین دلیل (از جمله دقت در معنا و مفهوم زمین) «زمین ساقه» برگردان مناسبی برای Rhizome رَیزوم است.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
«ژیل دلوز» فضای فکری پست مدرن را از آن خود کرد.
پسا مدرنیسم = پست مدرنیته Post Modernism، اشاره به مفهومی تاریخی ــ جامعهشناختی است که به دوران تاریخیِ بعد از مدرنیته اطلاق میشود. پ
یشوند Post به معنای «پسا» یا «پس از» یا «مابعد» است و پسا مدرن به معنای نپذیرفتن تداوم مدرنیسم به کار میرود.
نقد آن دوران با پرسشهای فراوان همراه است…(برای نمونه):
آیا ثمره نهایی دوره نوزایی و روشنگری، جنگهای جهانی و نتایج تلخی بود که از آنها به بار آمد؟
آیا میتوان مدرنیته را تقدیس کرد؟
آیا وضعیت خطرناک و حساس انسان و جهان در دوره مدرنیته قابل دفاع است؟ و…و…
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
«ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط» اما ریزوم، خاک و خل هم دارد !
این موضوع که مینویسم ظاهراً ربطی به « ژیل دلوز » و مفهوم فلسفی ریزوم در آثار وی ندارد. اما دغدغه اش همیشه با من است.
انقلاب ارتباطات ترسیم کننده فضای پویا و سرزنده ریزومی است. ریزوم هم فاقد مرکز و رده بندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و به طور نامحدود گسترش مییابد و پرواضح است در چنین فضایی اصحاب سانسور که بازارشان کساد و تیغشان کند شده است عزا میگیرند و این فضا، (فضای پویا و سرزنده ریزومی) به شبکه های اجتماعی که تهدید امروز و فردای همه ستمگران است، اخبار و اطلاعات میرساند.
اما ای کاش فقط همین بود.
به قول ژیل دلوز «ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط» اما ریزوم، خاک و خل هم دارد !
در فرمانروایی قدرتمند شبکه، ضدارزش های مدعیان صاحب اختیاری جهان نبز دم و دقیقه زهرش را میریزد و ما با گسترش و ریزومیک شدن جنایت علیه محرومان هم روبرو شده ایم. هر روز که میگذرد دشمنان امید هارتر و جهان تار و تارتر میشود
با سطحینگری و پوچی و روزمرگی، عقل به تبعید کشانده شده و ابتذال به میدان آمده است.
نمی بینیم آزادی تجارت است و نه آرمان؟
نمیبینیم ضدارزش ها لباس فضیلت پوشیده و عسل پوشان سرکه فروش پاکبازان و عاشقان را دست میاندازند ؟
در جهانی که ۱۲۱۰ نفر سوپر میلیاردر به بیش از ۴ تریلیوت دلار تکیه کرده و ثروت شان ۵۰۰ میلیارد مرتبه بیش از نصف جمعیت کره زمین است، البته و صدالبته انقلاب ارتباطات و فضای ریزومی هم اسیر و ابیر میشود و ساز قدرتهای حاکم را میزند.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
حرف دلم را با تو ای «زمین ساقه» عزیزم میگویم.
چهارم نوامبر ۱۹۹۵ « ژیل دلوز » به علت بیماری و دردی جانکاه، خودش را از پنجره آپارتمانش در طبقه چهارم به زمین پرتاب کرد و همه را بهتزده کرد. آیا بدین ترتیب کتاب زندگیش را بست یا گشود؟
در مذّمت خودکشی دردناک وی مقاله ای نوشته بودم اما پاره کردم…
حرف دلم را با تو ای «زمین ساقه» عزیزم میگویم. سراپا گوش باش.
آزاده در همه حال آزاده است – هر گاه پتک ایام بر او ضربه ای فرود آرد – سر را سندان صبوری کند – و اگر بر سر هر ضربه ای انبوه مصائب نیز هجوم آرند هرگز نشکند – هر چند به بندش کشند – و به بیچارگی اش کشانند – و راحتی را از او بربایند – و روزگار بر او سخت گیرد.
حرف دلم را با تو ای «زمین ساقه» عزیزم میگویم. سراپا گوش باش. کسی که به «راز وجود» ایمان داشته باشد و آنرا چون گرمای آفتاب حس کند، امکان ندارد به پوچی برسد. چنین کسی تنهاترین تنهاها هم بشود و پتک ایام نیز بر او فرود آید به ستوه نمیآید و سر را سندان صبور میکند… الحر حر علی جمیع احواله…
بیاختیار یاد ملکه واقعی هلند «آنی ام خی شمیت» افتادم. شاعر و نویسنده باوقاری که او هم رنج بیماری را تاب نیاورد و به زندگی خود پایان داد. من در یاداشت کوتاهی که در ویکیپدیا در مورد وی نوشته ام پرسیدم آیا آنی ام خی شمیت با مرگش ترانه ای تازه سرود؟!…
اگر امثال امپدوکلس (فیلسوف یونانی)، رینالدو آرناس (نویسنده و شاعر کوبایی)، والتر بنیامین (فیلسوف آلمانی)، اشتفان تسوایک (نویسنده اتریشی)، استیگ داگرمن (نویسنده سوئدی)، ژیل دلوز (فیلسوف فرانسوی)، ولادیمیر مایاکوفسکی (شاعر روسی)، ویرجینیا وولف (نویسنده انگلیسی)، ایوانا برلیچ ماژورانیچ (نویسنده کروات)، ارنست همینگوی (نویسنده آمریکایی)، ژرار دو نروال (شاعر فرانسوی)، ونسان ونگوگ (نقاش هلندی)، آرتور کستلر… یا دیوید فاستر والاس نویسنده آمریکایی رمان شوخی نامتناهی…خودکشی کردهاند ــ اصلا و ابدا خودکشی «آنی ام خی شمیت»، ژیل دلوز و آواری را که بر سر منصور خاکسار خودمان خراب شد، توجیه نمیکند.
***
« ژیل دلوز » خودکشی کرد و «ژاک دریدا»، شاگردانش و خیلی های دیگر را سر به گریبان کرد.
درست است که او عفونت ریوی داشت و چون «گوزن کوهی به دستگاه اکسیژن بسته شده» بود و من در شرایط او نبوده و با رنجی که میکشید بیگانه ام…
اما…اصالت دادن به یأس…با، زایش امیدبخش ریزومی که او مبشرش بود، هیچ هیچ میانه ندارد.
خودش بارها اشاره کرده بود:
ریزوم همواره در میانه است، میان چیزهاست، بینا بودن است…ریزوم،.غلبه بر ناامیدی ها و سیاهی ها است.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
منابع:
«ژیل دلوز»، محمد ضیمران، فصلنامه ادبی خوانش ـ شماره ی ۱ و ۲
ژیل دلوز و جغرافیای فلسفهی رویداد- سخنرانی محمد ضمیران
در باب فلسفه ژیل دلوز / نویسنده: استرید اس. ویدینگ/ مترجم: سیدحسام فروزان/شرق/۷ مرداد ۸۵
هیستری/ ژیل دلوز/ترجمه: بابک سلیمی زاده
گفتگو با دلوز و گاتاری/ ترجمه: بابک سلیمی زاده
رویکرد ژیل دلوز به فلسفه/ محمد ضمیران
گفتگو در مورد دکتر شایگان و ریزوم، (بخش پنجم)، عطا هودشتیان
روزی، شاید، این قرن «دلوزی» باشد /لیدا فرخی/ روزنامه ایران، دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۶
مفاهیم دلوزی: فلسفه، استعمار و سیاست، پل پاتون، ( بررسی تحول فلسفه سیاسی ژیل دلوز)، انتشارات دانشگاه استنفورد
Folds And Rhizomes For Gilles Deleuze, Sub Rosa, Utopian Diaries
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
شماری از آثار ژیل دلوز
نیچه و فلسفه (۱۹۶۲)،
پروست و نشانهها (۱۹۶۴)،
برگسونگرایی (۱۹۶۸)،
تفاوت و تکرار(۱۹۶۸)،
نمودگرایی در فلسفه: اسپینوزا(۱۹۶۸)،
منطق احساس(۱۹۶۹)،
اسپینوزا: فلسفه عملی(۱۹۷۰)،
سینما: حرکت- تصویر(۱۹۸۳)،
فلسفه چیست؟ (۱۹۹۱) (با همکاری گاتاری)،
برونبودگی ناب: مقالههایی درباره زندگی(۲۰۰۱)
جزایر متروک (درباره نقش جزیره در پیدایش رمان) ژیل دلوز، ترجمه پویا رفویی
فوکو.: ژیل دلوز، مترجم: نیکو سرخوش , افشین جهاندیده
نیچه – ژیل دلوز، پرویز همایون پور (مترجم)
یک یا چند گرگ؟ ژیل دلوز و فلیکس گتاری، ترجمه ی بابک سلیمی زاده
محتوا و بیان، ژیل دلوز و فلیکس گتاری ترجمه : مهدی سلیمی
فرایند، ژیل دلوز و فلیکس گتاری ترجمه : بابک سلیمی زاده
فلسفه نقادی» نوشته ژیل دلوز با ترجمه اصغر واعظی
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
آثاری که « ژیل دلوز »تألیف کرده است:
- (۱۹۵۳) Empirisme et subjectivité (Paris: PUF); tr. as Empiricism and Subjectivity, by Constantin Boundas (New York: Columbia University Press, 1991).
- (۱۹۵۶) “La Conception de la différence chez Bergson,” Etudes bergsoniennes 4 (1956): 77-112; tr. as “Bergson’s Conception of Difference,” by Melissa McMahon, in John Mullarkey, ed., The New Bergson (Manchester: Manchester University Press, 1999).
- (۱۹۶۲) Nietzsche et la philosophie (Paris: PUF); tr. as Nietzsche and Philosophy, by Hugh Tomlinson (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1983).
- (۱۹۶۳) La philosophie critique de Kant (Paris: PUF); tr. as The Critical Philosophy of Kant, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1984).
- (۱۹۶۶) Le Bergsonisme (Paris: PUF); tr. as Bergsonism, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (New York: Zone Books, 1988).
- (۱۹۶۷) Présentation de Sacher-Masoch (Paris: Minuit); tr. as Masochism: An Interpretation of Coldness and Cruelty, by Jean McNeil (New York: G. Braziller, 1971).
- (۱۹۶۸) Différence et répétition (Paris: PUF); tr. as Difference and Repetition, by Paul Patton (New York: Columbia University Press, 1994).
- (۱۹۶۸) Spinoza et le problème de l’expression (Paris: Minuit); tr. as Expressionism in Philosophy: Spinoza, by Martin Joughin (New York: Zone Books, 1990).
- (۱۹۶۹) Logique du sens (Paris: Minuit); tr. as The Logic of Sense, by Mark Lester with Charles Stivale (New York: Columbia University Press, 1990).
- (۱۹۷۲) “A quoi reconnaît-on le structuralisme?” in Francois Châtelet, ed., Histoire de la philosophie, tome 8: Le XXe siècle (Paris: Hachette, 1972): 299-335; tr. as “How Do We Recognize Structuralism?” in Desert Islands (New York: Semiotexte, 2003).
- (۱۹۶۴ [۱۹۷۰, ۱۹۷۶]) Proust et les signes (Paris: PUF); tr. (of 1976 ed) as Proust and Signs: The Complete Text, by Richard Howard (Minneapolis: University of Minnesota Press, 2003).
- (۱۹۷۷) Dialogues (avec Claire Parnet) (Paris: Flammarion); tr. as Dialogues, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (New York: Columbia University Press, 1987).
- (۱۹۸۱ [۱۹۷۰]) Spinoza: Philosophie pratique; (Paris: PUF); tr. as Spinoza: Practical Philosophy, by Robert Hurley (San Francisco: City Lights Books, 1988).
- (۱۹۸۱) Francis Bacon: Logique de la sensation (Paris: Editions de la différence); tr. as Francis Bacon: Logic of Sensation, by Daniel W. Smith (Minneapolis: University of Minnesota Press, 2005).
- (۱۹۸۳) Cinéma I: l’Image-Mouvement (Paris: Minuit); tr. as Cinema I: The Movement-Image, tr. Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1986).
- (۱۹۸۵) Cinéma II: l’Image-temps (Paris: Minuit); tr. as Cinema II: The Time-Image, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1989).
- (۱۹۸۶) Foucault (Paris: Minuit); tr. as Foucault, Sean Hand (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1988).
- (۱۹۸۸) Le Pli: Leibniz et le Baroque (Paris: Minuit); tr. as The Fold: Leibniz and the Baroque, by Tom Conley (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1993)
- (۱۹۹۰) Pourparlers (Paris: Minuit); tr. as Negotiations, by Martin Joughin (New York: Columbia University Press, 1995).
- (۱۹۹۳) Critique et clinique (Paris: Minuit); tr. as Essays Critical and Clinical, by Daniel Smith and Michael Greco (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1997).
- (۱۹۹۵) “L’immanence: une vie,” Philosophie 47 (septembre 1), 3-7; tr. as “Immanence: A Life” in Two Regimes of Madness (New York: Semiotexte, 2006).
- (۲۰۰۲) L’Île déserte et autres textes: textes et entretiens 1953-1974, ed. David Lapoujade (Paris: Minuit, 2002); tr. as Desert Islands and Other Texts (1953-1974), by Mike Taormina (New York: Semiotexte, 2003).
- (۲۰۰۳) Deux régimes de fous: textes et entretiens 1975-1995, ed. David Lapoujade (Paris: Minuit); tr. as Two Regimes of Madness: Texts and Interviews 1975-1995 (New York: Semiotexte, 2006).
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
کتابهایی که همراه با فیلیکس گاتاری نوشته است.
- (۱۹۷۲) L’Anti-Oedipe (Paris: Minuit); tr. as Anti-Oedipus, by Robert Hurley, Mark Seem and Helen R. Lane (NY: Viking, 1977; reprint University of Minnesota Press, 1983.
- (۱۹۷۵) Kafka: pour une littérature mineure (Paris: Minuit); tr. as Kafka: For a Minor Literature, by Dana Polan (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1986).
- (۱۹۸۰) Mille plateaux (Paris: Minuit); tr. as A Thousand Plateaus, by Brian Massumi (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1987).
- (۱۹۹۱) Qu’est-ce que la philosophie? (Paris: Minuit); tr. as What is Philosophy?, by Hugh Tomlinson and Graham Burchell (New York: Columbia University Press, 1994).
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
بخشی از کتاب هزار سطح صاف (در مورد ریزوم)
یک ریزوم نه آغازی دارد و نه پایانی؛ ریزوم همواره در میانه است، میان چیزهاست، بینا بودن است، میان پرده است. درخت،انتساب است؛ اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط….
“A rhizome as a subterranean stem is absolutely different from roots and radicles. Bulbs and tubers are rhizomes. Plants with roots or radicles may be rhizomorphic in other respects altogether. Burrows are too, in all their functions of shelter, supply, movement, evasion, and breakout. The rhizome itself assumes very diverse forms, from ramified surface extension in all directions to concretion into bulbs and tubers… The rhizome includes the best and the worst: potato and couchgrass, or the weed.” (Deleuze & Guattari, 1987, p. 6- 7)
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سایت ژیل دلوز
http://www.webdeleuze.com/php/sommaire.html
http://www.langlab.wayne.edu/CStivale/D-G
***
همنشین بهار
«ژیل دلوز» دارد درس میدهد. (ویدئو)
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=jzlyT8xbT0A