انقلاب در لیبی قربانی مطامع امپریالیستی میشود!

دخالت نظامی بلوک امپریالیستی غرب در لیبی که زیر عنوان منطقه پرواز ممنوع برای دفاع از جان مردم معترض انجام گرفته است، هدفی جز محدود و پایان دادن به انقلاب و جنبشهای توده ای و شکل دادن به دولتهای مطلوب غرب در خاورمیانه ندارد. این دخالت نظامی همچنین بر متن تضادهای روزافزون امپیریالیستی و بحران عمیقی که سرمایه داری جهانی را فراگرفته است اتفاق افتاده است و هدف دیگر آن نشان دادن نیرو و قابلیت و توان دخالتگری نظامی بلوک امپریالیستی غرب در مقابل رقیبانش است. در ابتدا جواز این دخالتگری را از سازمان ملل گرفتند. از نقش پاسیو رقیبان خود بهره گرفتند و دخالت نظامی را اغاز کردند. اما به زودی رقیبانشان در چین و روسیه دریافتند که آنچه بلوک رقیب انجام میدهد، فقط نفع مشترک، یعنی محدود کردن و پایان دادن به انقلابات نیست، بلکه ریختن منفعت به جیب خود است  و شروع به غر و لند کردند.

غرب یک فرصت بسیار مناسب برای این دخالتگری به چنگ آورده و به سرعت آن را عملی ساخت. حمایت از مردم لیبی در مقابل قذافی، نمیتوانست هیچ گونه مخالفتی را برانگیزد. برای همین نه تنها اعتراضی به این دخالتگری وجود ندارد، بلکه حتی حمایت از آن حداقل در ابتدا بسیار وسیع بوده است. این دخالتگری نظامی که زیر عنوان دفاع از مردم لیبی در مقابل حکومت وحشی سرهنگ قذافی انجام گرفته است، افکار عمومی مردم غرب و خاورمیانه و حتی احزاب و جریانات چپ ضد جنگ را در بسیاری از کشورهای غربی را با خود دارد. جریانات ضد جنگی که حتی در حمله نظامی آمریکا و غرب به افغانستان، خود را بی وظیفه در مقابل حکومت طالبان میدانستند و نمیخواستند از شرائط جنگی که به برداشتن طالبان ختم میشد استفاده کنند و فقط شعار” نه به جنگ” را سر میدادند، امروز به دخالتگری نظامی در لیبی رای مثبت داده اند.* حمایت افکار عمومی مردم و هم چنین این احزاب چپ پارلمانی و غیرپارلمانی از این دخالتگری نظامی قابل درک است. مردم و احزاب چپ فکر میکنند این حمله نظامی واقعا حفاظی در مقابل قتل عام مردم لیبی و کمکی به مبارزه شان در مقابل حکومت سرهنگ قذافی است. اما این اشتباه عمیقی است. دخالتگری نظامی که زیر عنوان حفاظ نظامی برای مردم لیبی انجام گرفته است، بر علیه جنبش مردم لیبی و خاورمیانه است.

 

این حمله نظامی در شرائطی انجام شده است که انقلاب و جنبشهای توده ای در کشورهای عربی خاورمیانه زبانه میکشد و از از این کشور به آن کشور سرک میکشد و همه جا را به ” آشوب” میکشد. کشورهای غربی دستشان در مقابل انقلاب به جایی بند نیست و رژیمهای دیکتاتوری مورد حمایت و غیرحمایتشان یکی پس از دیگری فرو میریزد. آنجایی که مانند مصر و تونس دیکتاتورهای شماره ١مجبور به ترک خدمت شده اند، فشار انقلاب بر رژیمها زایدالوصف است و این را همه  دارند حس میکنند. جهان سرمایه داری با یک چالش بزرگ روبرو شده است. اگر انقلابات در خاورمیانه ادامه یابد و عمق یابد، نه تنها درجه نقب زدن آن هیچ روشن نیست و ممکن است در ادامه نقب آن بسیار ریشه ای شود، بلکه درجه گستردگی آن هم قابل اندازه گیری نیست. در شرائط کنونی هیچ بعید نیست فردا این آتش نه از این کشور به آن کشور، بلکه از این قاره به آن قاره زبانه بکشد.

دخالت نظامی غرب در لیبی هدفش دخالت تعرضی در این روند، محدود کردن آن و آوردن دولتهای آلترناتیو مطلوب و نیمه مطلوب خود است. این دخالت نظامی اصلا به لیبی محدود نمیماند، بلکه با عادی شدن دخالت نظامی به نام دفاع از مردم، فردا ممکن است با رودروریی نظامی مردم مصر با ارتش آن، نیروهای نظامی غرب به نام حمایت از دموکراسی و مردم در مقابل هرج و مرج، وارد نبرد با مردم مصر شوند و یا هر جای دیگری هم این کار را توسط نیروی نظامی خود و یا دولتهای دیگر تکرار کنند. برای همین جریان چپ باید این دخالت نظامی را محکوم کند. ساده لوحی و یا حتی عوامفریبانه است که در مقابل سرکوب و کشتار مردم توسط حاکمین مستبد،  چپ جامعه به دخالتگری نظامی از خارج دل ببندد. میگویند پس راه جلوگیری از کشتار مردم توسط نیروهای قذافی چه بود. متاسفانه نسخه طلایی در این مورد وجود ندارد. سازماندهی مقاومت مردم در شهرهایی که از دست حکومت خارج شده بود یک راه بود و در صورت عدم آمادگی مردم تسلیم کردن شهرها به حکومت لیبی و اماده شدن برای مبارزه سیاسی در دور بعدی بهتراز وضعیت کنونی بوده است.

 

چرا این دخالت نظامی به نفع جنبش و انقلاب مردم در لیبی نیست؟

 

انقلاب در لیبی در همان اغاز حرکت خود وارد فاز نظامی با دیکتاتور لیبی سرهنگ قذافی شد. با شروع اولین تحرکات توده ای در لیبی، حکومت لیبی شروع به فروریزی کرد. بخشهایی از نیروهای مسلح و دولت لیبی راه خود را از حکومت سرهنگ قذافی جدا کرده و به نیروهای مخالف پیوسته اند. در حالی که نیروی مبارزاتی مردم هنوز هیچ نوع استحکامی نیافته بود، مبارزه از فاز اعتراض سیاسی در اشکال تظاهرات و اعتصاب به فاز نظامی رسید. شهرهایی از دست دولت لیبی خارج شد و نیروهای جدا شده از دولت که دستگاه اداری و نظامی خود را حفظ کرده بودند، نیمه دولتی را در شهرهای جدا شده شکل داده اند و به مقاومت نظامی در مقابل دولت قذافی پرداخته اند. روشن است در چنین صورتی مبارزه توده ای مردم که هنوز در سطح سیاسی نتوانست استحکامی بیابد به حاشیه رانده میشود و نیروهای ارتجاعی و باندهای مسلح میداندار میشوند. اگر مبارزه در سطح سیاسی و در اشکال اعتصاب و تظاهرات میماند، جدا شدن نیروهای حکومتی و پیوستشان به مردم باعث قدرتمند شدن صفوف مردم و سقوط سریع حکومت سرهنگ قذافی میشده است. اما وارد شدن سریع مبارزه به فاز نظامی، بدون آمادگی حداقل توده های مردم یعنی شکل گیری ارگانهای توده ای غیر مسلح ومسلح، توده های مردم را دنبالچه نیروهای نظامی و دستگاه اداری جدا شده از قذافی نموده است. با ورود مبارزه به فاز نظامی، دیگر جنبش مردم و انقلاب لیبی به حاشیه رانده شد و دنباله رو نیروی نظامی و دستگاه اداری جدا شده از حکومت قذافی شده است. دخالت نظامی غرب هم نه برای ایجاد حفاظ نظامی برای مردم، بلکه کمک به نیروهای نظامی و دستگاه اداری جدا شده از حکومت لیبی که اتفاقا انسجام خود را هم حفظ کرده اند و دولتشان را هم تشکیل داده اند است. نیروی نظامی غرب تلاش دارد دستگاه دولتی جدا شده از حکومت سرهنگ قذافی ( شورای موقت لیبی) را به دولت لیبی  تبدیل کند. این تلاش غرب در لیبی میتواند لیبی را وارد یک جنگ داخلی بی پایان مانند یوگسلاوی و افغانستان و سومالی کند. بخصوص اینکه دو طرف جنگ شروع به مسلح کردن انواع و اقسام باندهای مختلف و گروههای قبیله ای کرده اند که میتواند کنترل آنها در صورت ادامه جنگ و یا فروریزی دولت از دست صاحبانشان خارج شود. در لیبی مسئله سرنگونی قذافی توسط جنبش توده ای و انقلاب به حاشیه رانده شده است و سرنگونی قذافی توسط باندهای مرتجع و دیکتاتوری مانند خود قذافی به جلو رانده شده است.

ممکن است گفته شود رسیدن مبارزه به فاز نظامی را قذافی به مردم تحمیل کرده است و اجتناب ناپذیر بود. در مقابل خشونت بی رحمانه قذافی مردم مجبور به دفاع نظامی از خود بوده اند. معلوم است که این جنگ به مردم تحمیل شده است اما اجتناب ناپذیر بودن آن کاملا بی پایه است. خشونت بیرحمانه و کشتار توسط همه دیکتاتوری ها در خاورمیانه انجام میشود. مردم تا زمانی که نتوانند در پیشرویهای سیاسی خود به آن درجه از استحکام دست یابند که وارد سازماندهی نظامی و فاز نظامی مبارزه که معمولا با تزلزل و دو شقه شدن نیروهای نظامی اغاز میشود، شوند، باید به مبارزه در اشکال اعتصابی و تظاهراتی و یا اشکال اعتراضی دیگر ادامه دهند. (منظورم از دو شقه شدن نیروهای نظامی و ارتش، دو شقه شدن در زمان قیامهای توده ای است، مانند قیام بهمن ۵٧، نه دو شقه شدن از نوع لیبی.). وارد شدن ناهنگام مبارزه به فاز نظامی، یا به نابودی جنبش مردم  ختم میشود و یا مانند لیبی رهبری و هدایت مبارزه به دست جریانات مسلح موجود میافتد. اگر مردم در مصر زود با ارتش درگیر میشدند و مبارزه به فاز نظامی میرسید، کلک مبارزه مردم کنده میشد. زیرا هنوز مردم قدرت رویارویی نظامی با ارتش را نیافته بودند. این سیاست به مردم مصر امکان داده است که یک مرحله از انقلاب یعنی برکناری مبارک را با پیروزی پیش ببرند و این به مردم و انقلاب مصر استحکام و نیرو برای پیشروی داده است. اما سرنگونی قذافی توسط باندهای مسلح دیگر و با یاری نیروهای نظامی خارجی، هیچ نفعی برای مردم و انقلاب لیبی ندارد بلکه کشور را در استانه درگیریهای نظامی بیشتر قرار میدهد و مردم را کاملا از میدان نبرد سیاسی خارج میکند. برخلاف تصور بسیاری دخالت نظامی در لیبی به سرنگونی سرهنگ قذافی با نیروی جنبش توده ای مردم کمک نمیکند، بلکه به سرنگونی قذافی توسط باندهای مسلح دیگری به همان اندازه دیکتاتور و مرتجع یاری میدهد.

نه پیشروی سیاسی مردم بلکه شرائط پیش آمده یعنی وضعیت خاص حکومت لیبی که با اولین برآمد سیاسی مردم شروع به فروریزی نمود، مردم را در شرائط مبارزه نظامی قرار داد. سیاست سوسیالیستی در لیبی نمیتواند مبارزه را به فاز عقب تر یعنی مبارزه سیاسی بکشاند، اما هم چنین نمیتواند بر پیروزی یک باند مسلح دیگر بر حکومت سرهنگ قذافی مهر تایید بگذارد و یا با آن همراه شود. سیاست سوسیالیستی باید بر حضور مردم در صحنه سیاسی، سازماندهی اعتراضات وسیع در شکل اعتصاب و تظاهرات و طرح مطالبات ازادیخواهانه مردم، جدایی مردم از باندهای مسلح و دستگاه اداری جدا شده از قذافی، محکومیت دخالتگری نظامی غرب در حمایت از این باندها، ایجاد صف مستقل مبارزه مردم از این دسته ها و باندها و سازماندهی مسلح آنها استوار باشد. فقط در چنین صورتی جنبش مردم لیبی میتواند راه خود را از میان همه نیروهای مرتجع جدا کند و بر همه آنها پیروز شود. و در سطح جهانی اعتراض به دخالتگری نظامی و افشاء اهداف سیاسی و نظامی آنها میتواند به کمک انقلاب لیبی و انقلابهای دیگر خاورمیانه بیاید و مهمتر از همه سدی در مقابل این نوع دخالتگریهای نظامی ببندد.

انقلاب در لیبی دارد قربانی مطامع نیروهای مرتجع در لیبی و نیروهای امپریالیستی غرب میشود. جنگ داخلی و کشتار در لیبی کابوسی است که امکان وقاع مییابد و نه پیشروی جنبش مردم و نیروی آزادیخواهی.

 

———————————————————————————————————————–

*

برخی از این احزاب که ابتدا به ایجاد منطقه پرواز ممنوع رای مثبت داده اند، امروز دربدر به دنبال این میگردند تا نیروهای ناتو را به همان تصمیم اولیه یعنی ایجاد منطقه پرواز ممنوع محدود کنند و به مخالفت با دخالتگری نظامی پیوسته اند.

 

ghazvini.m@gmail.com