در مورد حمله نظامی دولتهای غربی به ارتش لیبی

 ایسکرا: اخیرا بعد از حمله ارتش لیبی و کشتار مردم معترض این کشور شورای امنیت سازمان ملل طی قطعنامه ای ممنوعیت پرواز هواپیماهای لیبی بوسیله  معمر قذافی وارتش تحت فرمان او را به تصویب رساند و متعاقبا با حمله هوایی تعدادی از کشورهای غربی به ارتش لیبی تحولات اخیر در این کشور وارد فاز جدیدی شده است. شما این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟. 

 

محمد آسنگران:  طبعا تحولات لیبی و حمله هوایی چند روز اخیر٬ یک واقعه مهم است و توضیح این تصمیم را تستی نمیتوان جواب داد. جواب آری و یا نه ندارد. کل اتفاقات این کشور و فضای سیاسی آنجا را باید دید و به این موضوع پرداخت.  واقعیت اینست که در کشورهای مختلفی در منطقه خاورمیانه و شاخ آفریقا٬ انقلاباتی مدام در جریان است. انقلاب مردم بجان آمده از دست دیکتاتوریهای چندین و چند ساله که همگی همکاران و دوستان دولتهای غربی بودند. لیبی یکی از این کشورهای شاخص هست با یک  دیکتاتورمادام العمر به اسم قذافی که مدت ۴۲ سال است که در آنجا حکومت میکند. در مقابل اعتراضات مردم در هفته های اخیر٬  این دیکتاتور روانی٬ به قتل عام مردم دست زد و تهدید کرد که جامعه را بیش از این به خاک و خون میکشد.

مردم لیبی٬ بدنبال این تهدیدات٬ بیش از پیش زیر بمب و توپ ارتش لیبی قتل عام میشدند.  لیبی صحنه جنگ و نبرد روزانه برای تصرف شهرها بود و حکومت برای باز پس گرفتن شهرها از مردم معترض به خونریزی بیشتر روی آورده بود. حدود یک ماه بود که این کشتار در ابعاد وسیعی ادامه داشت.  اما ارتش لیبی به رهبری قذافی در ادامه کشتار مردم برای حمله نهایی و نبرد قطعی قصد تصرف همه شهرهای آزاد شده و مهمتر از همه شهر بنغازی را داشت که مقر نیروهای مخالف و نیروهای انقلابی بود.

ارتش لیبی حمله به این شهر برای تصرف آن را آغاز کرد و در اطراف شهر مستقر شده بود. مردم را زیر ضرب گرفته و قذافی اعلام کرده بود که تمام مخالفین یا باید تسلیم شوند و یا همه آنها را از خانه هایشان بیرون میکشد و اعدام میکند. ارتش اعلام کرده بود که در چند روز “غائله” را تمام میکند. این عربده کشی و خونریزی ادامه کشتار مردم و اعلام تصمیم قطعی ارتش لیبی برای قتل عام وسیعتر مخالفین بود. این حمله در حالی ابعاد گسترده تری به خود میگرفت که قبل از آن هم حدود نیم میلیون نفر آواره و در حال فرار از محل زندگی خود بودند. تصرف شهر بنغازی میتوانست ابعاد این فاجعه انسانی و سیاسی را چند ده برابر کند.

 

اگر ارتش لیبی شهرهای آزاد شده را باز پس میگرفت شکی نیست که یک فاجعه انسانی بسیار وسیعتر از آنچه اتفاق افتاده بود اتفاق میفتاد. و اگر این اتفاق می افتاد٬ انقلاب مردم را شکست داده و با براه انداختن حمام خون به کل حرکات انقلابی مردم در کشورهای منطقه از سوی دیکتاتورها حملات سخت تری میشد واعتماد به نفس دیکتاتورها و نیروهای سرکوبگر آنها بیشتر میشد. مردم لیبی از طریق سخنگویان خود از جهانیان خواستند که جلو قتل و کشتار بیشتر مردم لیبی گرفته شود. مردم در حال آواره گی و در معرض کشتار وسیع قرار گرفته بودند.

 

اما آنچه دولتهای غربی را متقاعد کرد که به ارتش لیبی حمله کنند نه دفاع از مردم و انقلاب مردم و یا جواب  دادن به خواسته های مردم تحت سرکوب ارتش لیبی٬ بلکه اساسا نگرانی از پیامدهای این موفقیت احتمالی قذافی بود. دوول غرب به این قناعت رسیده بودند اگر قذافی موفق به سرکوب مخالفین خود بشود عملا به یک نیروی سرکش و مزاحم در منطقه تبدیل میشود و مزاحمتهای بعدی وی  برای دوول غرب غیر قابل پیشبینی بود. در جریان اعتراضات عمومی مردم لیبی٬ دوول غربی هم گفته بودند که دیکتاتور لیبی باید برود. اینها بعد از این انقلابات به صرافت افتاده اند مبارک و بن علی و قذافی و… را دیکتاتور بنامند.  بنابر این ماندن قذافی در قدرت و شکست مخالفین عملا شکست سیاستهای امروز دوول غرب هم معنی میداد. دولتهای غربی نمیخواستند بعد از این اتفاقات شاهد یک دولت سرکش باشند. به همین دلیل در یک فرصت ایجاد شده دست به مقابله نظامی با ارتش لیبی زدند. بنابر این ما همچنانکه در اطلاعیه حزب در این رابطه نوشته ایم دوول غرب دلایل دیگری غیر از مردم و انقلابیون لیبی برای حمله داشتند و منافع خود را در این حمله مد نظر دارند.

 

دولتهای غربی تحت فشار انقلاب مردم قبلا ناچار شده بودند که به متحدان  دیرینه خود مانند حسنی مبارک و بن علی و… بگویند بروید. قدرت را رها کنید. و بعد از رفتن آنها اکنون تلاش میکنند به یک جانشین متحد غرب با کمترین امتیاز به مردم و با پس راندن انقلاب مردم٬  شکل بدهند. زیرا در آن کشورها ارتش بدرجات زیادی تحت نفوذ دولتهای غربی و مشخصا آمریکا بود و توانستند ارتش را لااقل تا کنون از تعرض مردم محفوظ بدارند.

اما در لیبی اوضاع متفاوت بود. مردم لیبی در ابعادی چندین هزار نفره درگیر یک جنگ داخلی با ارتش و نیروهای سرکوبگر قذافی شده و ارتش لیبی برای دولتهای غربی قابل کنترل نبود. دولت لیبی و خود قذافی به کمک ارتش تحت فرمان خود میتوانستند ضمن سرکوب مخالفین به یک نیروی غیرقابل کنترل تبدیل شوند و نقشی غیر قابل پیشبینی پیدا کنند.

 

تحت این فشار دولتهای غربی ابتدا ناچار شدند که استخاره کنند و ممنوعیت پرواز هواپیماهای لیبی را بررسی کنند و بعدا به این نتیجه رسیدند که کشتار و قتل عام مردم لیبی بوسیله یک ارتش سرکوبگرمیتواند موضعشان را برای مهار ارتش در کشورهای دیگر تضعیف کند. این اوضاع سیاسی آنها را ناچار کرد که به ارتش لیبی در سطح محدودی حمله کنند. حمله آنها به ارتش لیبی عملا تا کنون مانع تصرف شهرهای آزاد شده بوسیله قذافی شده است.

 

 

 ایسکرا: کشورهای غربی در جنگ با ارتش لیبی چه اهدافی را تعقیب میکنند؟.

 

محمد آسنگران: همچنانکه گفتم دولتهای غرب به دنبال سیاست و اهداف مورد نظر خود هستند. وارد شدن آنها در این جنگ اهداف معینی را تعقیب میکند.  اولین هدف آنها کنترل بر اوضاع منطقه و شکل دادن به دولت جانشین مورد علاقه خود در لیبی است. هدف بعدی آنها این است که با طولانی شدن جنگ داخلی در لیبی٬ ناامنی و بحران سیاسی و نظامی طولانی مدت و سرکوب خونین مردم معترض که میتوانست اعتراضاتی را در دنیا دامن بزند و فشار به دولتها و نهادهای بین المللی را بسیار افزاش دهد را مانع شوند.  احتمال دیگر مورد نظر غرب این بود که ممکن است قذافی در این جنگ علیه مخالفین٬ کوتاه مدت و یا در مدتی طولانی تر موفق بشود و قدرتی غیر قابل کنترل و مزاحم در منطقه بشود. مخصوصا که دولت قذافی قبلا این ظرفیت را عملا از خود نشان داده بود. نگرانی دیگر دولتهای غربی این بود که روش ارتش لیبی برای خونریزی و سرکوب مخالفین به سبک سیاق دیگر ارتش های منطقه تبدیل شود و اعتراضات مردم علیه دیکتاتورها را به فازی غیر قابل کنترل و غیرقابل پیشبینی وارد کند. زیرا آنها در مصر و تونس به نحوی توانسته اند با کنترل ارتش و هدایت آن، مبارزات مردم این کشورها را تا حدودی علیه فرد دیکتاتور و نه سیستم دیکتاتوری هدایت کنند.

 

ایسکرا: با این حال چرا حزب این حمله را محکوم نکرده است.

 

محمد آسنگران: ما نه از این حمله دفاع میکنم و نه آنرا محکوم میکنیم. تا وقتیکه هدف دولتهای غربی حمله به ارتش لیبی باشد دلیلی برای محکوم کردن آن وجود ندارد. اما اگر هر طرفی به مردم حمله کنند و باعث کشتار مردم بشوند باید آنرا محکوم کرد و انقلابیون لیبی هم باید در مقابل آن بایستند. سوال من از کسانیکه حمله به ارتش لیبی را محکوم میکنند این است که چرا در هم شکستن یک ارتش مزدور و سرکوبگر را باید محکوم کرد. ارتشی که نیم میلیون مردم لیبی را از خانه و کاشانه خود بیرون و آواره کرده است. ارتشی که تا همین حالا بیش از هزار نفر از مخالفین خود را در همین یک ماه گذشته به قتل رسانده است. من این منطق را نمیفهمم که گویا به دلیل اینکه دولتهای غرب به دنبال منافع خود هستند باید آنرا محکوم کرد. در حالیکه دولتهای غربی در مصر و تونس و دیگر کشورها هم به یک شکل دیگر همین منافع را دارند دنبال میکنند. محکوم کردن اقدام نظامی علیه ارتش لیبی یک موضع صرفا ایدئولوژیک و “ضد امریالیستی” است. غیر زمینی و غیر واقع بینانه است. معلوم است که دولتهای غرب به دنبال منافع خود هستند مردم انقلابی لیبی هم باید منافع واقعی خود را دنبال کنند. اما تا جایی که دو ارتش منفور و سرکوبگر در مقابل هم به همدیگر توپ و بمب پرت میکنند من دلیلی برای محکوم کردن آن نمیبینم. برای مثال معلوم است خامنه ای چرا این اقدام را محکوم میکند زیرا سهم اسلام سیاسی را و موقعیت جنبش اش را در خطر میبیند. اما کسی که خود را چپ میداند صرفا یک موضع ایدئولوژیک و ضد امریالیستی را نمایندگی میکند منفعت دیگری ندارد.

 

 ایسکرا: تعدادی از جریاناتی که به خود چپ میگویند از موضعی “ضد امپریالیستی” حمله کشورهای غربی به ارتش لیبی را محکوم کرده اند شما اینرا چگونه میبینید؟.

 

محمد آسنگران :مخالفین صف رنگارنگ و ناهمگونی را تشکیل میدهند. از خامنه ای و پوتین گرفته تا نیروها و جریانات چپ سنتی صفی از مخالفین را میتوانیم ببینیم. این نیروها علیرغم اختلافاتشان با هم٬ هر نیتی که داشته باشند با این موضعگیری دارند میگویند به ارتش لیبی برای سرکوب مردم کاری نداشته باشید.  شرایط قبل از این جنگ که ارتش در حال باز پس گیری شهرهای آزاد شده بود را بیشتر میپسندند. تعدادی هم به دلیل رقابت جهانی و منطقه ای خود با دولتهای حمله کننده مخالفت کرده اند. واضح است که هیچ کدام از این مواضع نمیتواند موضع ما و مردم انقلابی لیبی باشد. ما ضمن حمایت از مبارزات حق طلبانه مردم لیبی علیه کشتار مردم هم از جانب دولت قذافی و هم از طرف دولتهای غربی هستیم.

اما باید به صراحت بگویم که ما حمله به ارتش لیبی را محکوم نمیکنیم. همچنانکه حمله به طالبان در افغانستان را محکوم نکردیم. زیرا ارتش لیبی در حال قتل عام مردم بود و اختلاف منافع کشورهای غربی با لیبی و فاکتورهای سیاسی دیگر منطقه ای و جهانی و بطور ویژه انقلابات اخیر در منطقه و در لیبی٬  آنها را  به جایی کشانده است که با ارتش لیبی وارد جنگ شوند. ما ضمن مخالفت با اشغال احتمالی لیبی باید از مردم حمایت کنیم.  مجددا تاکید میکنم  که در این میان کشورهای غربی به دنبال منافع خود هستند و با ارتش لیبی درگیر شده اند. انقلابیون لیبی هم باید سرنوشت خود را به دست بگیرند و ارتش لیبی را در هم بشکنند.

ارتش داشت قتل عام میکرد و با تسخیر شهر بنغازی میتوانست یک فاجعه سیاسی و انسانی روی بدهد. اختلاف منافع کشورهای غربی و لیبی این فرصت را ایجاد کرده است که مردم لیبی با امکانات بیشتری به مقابله با دولت حاکم بپردازند. این دولتها تا قبل از این انقلاب، دوست و همکار هم بودند. اکنون تحولات منطقه آنها را وادار به این اقدام کرده است ما مشکلی با درهم شکستن این ماشین جنگی نداریم اگر چه میدانیم اهداف دیگری را در این اقدام خود تعقیب میکنند. موضوع روشن است ارتش سرکوبگر و خونریز را مورد حمله قرار داده اند و مردم هم با این ارتش در حال جنگ بودند من دلیلی برای مخالفت با آن نمیبینم.

 

ایسکرا: آیا این دور تازه ای از دخالتگری نظامی کشورهای غربی نیست؟.

 

محمد آسنگران: من فکر نمیکنم که چنین باشد. همین حد از دخالت هم مورد مناقشه خود این دولتها است. بر عکس مورد عراق و افغانستان که در شرایط کاملا متفاوتی انجام گرفت٬  هیچ دولتی راغب نیست که نقش اصلی را در این جنگ علیه ارتش لیبی را به عهده بگیرد.

 

ایسکرا: کسانی گفته اند چون لیبی نفت دارد کشورهای غربی به این دلیل حمله کرده اند آیا واقعا دلیل این جنگ نفت لیبی است؟.

 

محمد آسنگران: این استدلال دائی جان ناپلئونی است. این نوع تفکر همه چیز را توطئه میبیند و نه سیاست معینی که نیروهای مختلف در پیش میگیرند. حتما موضوع نفت و دیگر منابع طبیعی یک فاکتور میتواند باشد اما  فاکتور اصلی در این مرحله نیست. در بحرین هم نفت هست چرا این کار را نمیکنند. بنابر این به این نتیجه میرسیم نقش دولتهای درگیر در این جنگ اساسا و مقدمتا اهدافی سیاسی را تعقیب میکند نه بلاواسطه اهداف اقتصادی.

 

ایسکرا: تعدادی از جریانات چپ اروپا از سر صلح طلبی مخالف حمله نظامی به ارتش لیبی هستند در این مورد چه میگویید؟.

 

محمد آسنگران: اولا قبل از این حمله٬ لیبی در یک شرایط امن و صلح بسر نمیبرده است که کسی خواهان صلح بشود. زیرا جنگ مردم و نیروهای مسلح و امنیتی قذافی از یک ماه قبل به جنگی مسلحانه تبدیل شده بود و ارتش به دلیل مجهز بودن به انواع سلاح و آموزش نظامی در حال پیشروی برای تصرف شهرهای آزاد شده و قتل و کشتار مردم بود. بنابراین بیربط ترین موضوع موضع دفاع از صلح است. زیرا صلحی در کار نبوده است. بر عکس در لیبی جنگی میان مخالفین و ارتش لیبی در جریان بود و قبل از آن هم جنگی ۴۲ ساله بین قذافی دیکتاتور و شرکا  با آزدیخواهان و معترضین در جریان بوده که هزاران نفر را قربانی کرده است.  به همین چپها بگویید بروند٬ شکنجه گاهها و زیر زمین هایی را ببینند که در آنجا انقلابیون و معترضین را به قتل میرساندند. آنها خواهان باز گشت به اوضاع قبلی هستند نه صلح زیرا صلحی وجود نداشت.

 

ایسکرا: میگویند حمله کشورهای غربی برای مقابله با انقلاب و سر بریدن این انقلاب است شما چه میگویید؟.

 

محمد آسنگران: به نظرم فقط یک جریان ایدئولوژیک و غیر سیاسی میتواند از چنین سیاستی دفاع کند. من اوضاع را طور دیگری میبینم. من فکر میکنم اگر دولت و ارتش قذافی با مانع مواجه نمیشد مردم را قتل عام میکرد شهرهای آزاد شده را باز پس میگرفت. در این جنگ پیروز میشد و انقلاب را شکست میداد. در چنین شرایطی اتفاقا اولین قربانی خود انقلاب در لیبی بود. اکنون درست است که شرایط پیچیده شده است و هشیاری انقلابیون را لازم دارد که به اهداف خود برسند٬ اما در هر حال لیبی میخواهد مخالفینش را سرکوب کند٬ دولتهای غربی هم برای کنترل اوضاع و شکل دادن به آینده مورد نظر خود در لیبی با ارتش آن کشور وارد جنگی غیر زمینی شده اند. انقلابیون و مخالفین قذافی هم میخواهند دیکتاتور لیبی را سرنگون کنند. این جدال فعلا در جریان است. بالاخره اتفاقات اخیر در لیبی شرایطی را فراهم کرده است که ارتش لیبی نمیتواند به راحتی مخالفینش را از زمین و هوا مورد حمله قرار دهد. مردم هنوز امیدوارند و دروازه انقلاب همچنان باز است. تاریخ را همین مردم در صحنه شکل خواهند داد.