بهاران خجسته باد

هوا دلپذیر شد گل ازخاک بردمید                                     پرستو به بازگشت زد نغمه امید

به جوش آمده است خون درون رگ گیاه                       بهار خجسته فام خرامان رسد زراه

پروانه ای بیقرار و سبکبال که تا شب هنگام  و دیر گاه به دور شمع روی میز پیری در میکده به رقص و جولان مشغول بود ، با خاموش شدن شمع و چرت زدن میگسار اوهم خسته شد و هوای رفتن به باغ بسرش زد و خودرا کشان کشان به باغ  رساند ، رز ها هنوز در خواب بودند وبنفشه هاخمیازه می کشیدند و بلبل و قناری هم هنوز آوای سحر را سر نداده بودند . ستارههای چشمچران در پر تو نور افشانی ماه گلها را نشانه رفته اند و چراغ شب را برایشان افکنده اند .
دراین حال وهوا و این نسیم بهاری رخت خودرا بر سینه نرم و عطرآگین گل نو شکفته ای پهن کرد و چند لحظه ای آرام گرفت. سحرگاهان با چهچهه بلبل خواب از چشمانش  پرید و خودرا ببال نسیم آویزان کرد و نظاره گر باغ  شد .
زندگی از نو شروع می شود بوی عطر رزههای پیر درهوا پیچیده اند و صبحگاه را برای تشنه کامان زندگی آراسته کرده اند غنچه های نو رسیده برای به خنده در آمدن از یکدیگر سبقت می گیرند .
باغبان باغ همچون مادر مهربانی که صبح زود به گیسوی دختر کوچلویش شانه می زند و اورا روانه مدرسه می کند، به یک یک گلهایش سر می زند و دستی بر سر و یالشان می آورد و از دیدنشان سر مست می شود و احساس می کند از هر گوشه صدایش می زنند و از نوازش او خوشحال می شوند .
رقص پروانه و صدای دلنشین بلبل و طراوات گلها و عطر دلاویز شکوفه ها و نسیم سحردر بهار . نشان از روزی نو ، زندگی نو و آرزوی دنیائی نو و بدور از هر ظلمت و ناملایماتی در دلها می پروراند . دلهای که آرزوی سعادت و خوشبختی انسان را در درون دارند و زندگی را برای انسان همچون بهار می خواهند و آنرا همچون سیاوش کسرائی می پندارند :
آری آری زندگی زیباست ، زندگی آتشهگی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست ،
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست .
در یکسالی که گذشت در گوشه و زوایای این جهان پهناور و پر از ظلمت و تاریکی .عاشقان آزادی  با سردادن سرود آزادی، برای زیبا کردن زندگی آتشگهی را برپا کرده اند که رقص و آهنگ  شعله اش با شکوه است و هنوز زبانه می کشد و مهار شدنش برای ستمگران به مشکل جدی تبدیل شده است ، اگر چه افت و خیز دارد ولی در نهایت شعله هایش بندهای بندگی و بردگی را می سوزاند و مانند گردبادی سرسام آور ظلمت را بخاکستر می نشاند و در پر تو نورش فردای آزادی را مژده می دهد .
به امید فردای آزاد و عاری ازهر نوع ستمی که بر انسان روا می دارند بهار و سال نو را با این آرزو و امید بیش از پیش شروع کنیم .
سال نو و نوروزتان پیروز .    
  
 یحیی دونداری ۱۸٫ ۰۳ .۲۰۱۱