دستمزدها ٬ وقت کشی دولت در انتظار و سکوت طبقه کارگر

چند روزی به پایان سال باقی مانده است و هنوز موضوع تعیین دستمزد کارگران در سال آتی مسکوت مانده است. شورایعالی کار بررسی این مساله را به روز دو شنبه ۲۳ اسفند موکول کرده است! در همان حال، وزیر اقتصاد صراحتا و وزیر کار تلویحا طرح عدم افزایش دستمزدها را مطرح کرده اند. این در شرایطی است که طرح حذف یارانه ها به اجرا در آمده و دولت با وقت کشی و طفره روی می خواهد در آخرین روزهای پایان سال اعلام کند که افزایش دستمزدی در کارنخواهد بود. سال های قبل  معمولا تحلیل گران و مفسرین اقتصادی دولت دست را پیش می گرفتند و تیله ای وسط میانداختند و خودشان هم میبریدند و می دوختند.امسال ظاهرا نیازی به این کار هم نداشته اند.

سال ٨٩ نیز مانند سالهای قبل سال سخت و سال فقر و تنگدستی و زندگی زیر خط فقر برای میلیونها خانواده کارگری بود. اوایل همین سال برخی از نماینده های خود بورژوازی سطح خط فقر را یک میلیون تومان اعلام کردند و خودشان گفتند در سالهای اخیر، سالانه ۴٠ درصد به قیمت اقلام و کالاهای مصرفی در بازار اضافه شده است. هر چند که این آمار و ارقام نیز واقعی نیستند و خیلی بیشتر از اینها بوده، اما در همین حد هم تکان دهنده است. وقتی درهمین سال ۸۹ کارگر ١۵ درصد افزایش دستمزد می گیرد و در مقابل نیازمندیهایش را فرض کنیم همین ۴٠ درصد گرانتر تهیه می کند، به این معنی است که طبقه کارگر متناسب با گرانی و تورم ٢۵ درصد دستمزدش را پایین آورده اند و اضافه نشده است و این که کارگران این کاهش دستمزد را چگونه جبران می کنند خود یک مساله دردناک بوده و باید اضافه کاری کند و کمتر بخورد و گوشت میوه از سبد مصرف خانواده کارگری حذف شود. تفریحش را قلم بگیرد.
در حالی که کارگر حق دارد بپرسد که اگر در سال ٨٩ دستمزد من ١۵ درصد ضافه شد، باید قدرت خریدم ١۵ درضد اضافه شود، یعنی ١۵ درصد بیشتر از سال قبل بخورم و بپوشم و تفریح کنم. در حالی که بطور واقعی اینطور نشد و به نسبت ۴٠ درصد تورمی که تازه خودشان می گویند، قدرت خرید کارگر کمتر از سال قبل شد. به همین ترتیب این سرنوشت شاید در سال ٩٠ هم در انتظار کارگران است. حالا اگر سراغ کارگران بیکار هم برویم ولو بیمه بیکاری ناچیزی هم به او بدهند، دیگر فلاکت محض است. داستان دردناک زندگی خانواده های کارگران بیکار را نمیشود همینطور مختصر گفت.

بحث سرمایه دارها در رابطه با افزایش دستمزدها  این است که برای مثال دولت می گوید ما یارانه های نقدی میدهیم. می گویند  دستمزد اضافه شود، تولیدات گران می شود کارخانه سود نمی دهد. می گویند  اخراج بشوید خوب است یا دستمزد کم باشد؟  همین چند وقت پیش بود محمد جهرمی وزیر کار گفت، با افزایش حقوق کارگران، ثبات و پایداری بنیانهای اقتصادی کم می شود و بیکاری افزایش پیدا میکند. یا مثلا مدیر کل بانک مرکزی میگوید که تعدادی از کارخانه دارها آمدند پیش ما و گفتند که اگر هزینه های ما را زیاد کنید ( منظورشان دستمزد کارگر است ) ما هم ۵۰ در صد نیروی کار را اخراج می کنیم. می خواهم بگویم که آنها توجیهات بسیار زیادی برای قانع کردن و یا ترساندن کارگر می آورند., همین که می گویند، اخراج بشوید بهتر است یا دستمزدتان کم باشد ؟!  بخشی از کارگران را نسبت به مطالباتشان محافظه کار کرده و دست به کلاه خود دارند. یکی دیگر از حقه هایشان بحث تورم است. طبق آمار خودشان در سال هشتاد ونه,؛ هر صد میلیون سرمایه سی و شش میلیون سود برده است یا ارزش اضافه در ماه داشته است و با وجود این سرمایه دارها به این راضی نیستند و چشم به دستمزد ناچیز کارگران دوخته اند که کار هر چه ارزان تر سود بیشتر!
یا آمده اند میگویند که برای اینکه سرمایه بالاترین سود را بکند باید پائین ترین هزینه را داشته باشد و برای اینکه پائین ترین هزینه را داشته باشد باید کارگر را تعدیل بکند یک تعدادی را نگه داریم یک تعدادی را اخراج کنیم. و برای اینکه آن کسی را که نگه داشتیم دستمزد اش یک خورده بالا برود باید یک تعدادی اخراج بشوند.  یا مثلا، پرداختهای غیر مستقیم که  خودشان ۱۴ قلم را اعلام کرده اند، می گویند  اینها هم جزو دستمزد کارگر است. طبق آخرین حسابی که اتاق بازرگانی کرده است گفته چه کسی میگوید کارگر سیصد و سه هزار تومان میگیرد. پانصد و نود هزار تومان تا نهصدوسی و هشت هزار تومان میگیرد. با احتساب آن چهارده قلمی که خودش اعلام کرده مثلا عیدی و مرخصی و بازخرید سنوات و حق اولاد و از اینجور مسائل…
و سرانجام می گوید بیائید با هم بنشینیم این مشکل را حل کنیم، گویا یک مشکلی پیش آمده که مشکل کل جامعه است و مشکل طبقه کارگر و بورژوازی هر دو با هم یکی است. مشکل هردوتای آنها است. منفعت هر دوتای آنها است، بنشینند با هم حلش کنند!
اما اگر کارگر بخواهد از موضع منفعت خودش به جنگ ومبارزه برای افزایش دستمزدها برود،حرف دیگری دارد و کار دیگری می کند. کارگر هم  به سرمایه دار می گوید، شما دولت دارید، مجلس دارید، بنگاه های اقتصادی دارید، یک گله از مشاورین اقتصادی دارید،  مدیا دارید و دانشگاه دارید. بروید و مشکلتان را آنجا حل کنید چرا روی میز دستمزد من میگذارید؟! کارگر می گوید، کتاب اقتصاد من  این است که با پولی که میگیرم باید غذا بخورم، پوشاک بخرم، مسکن مناسب داشته باشم، بچه هایم بروند دانشگاه درس بخوانند، ماشین سوار بشوم، رفاهیات داشته باشم و مثل تو غذا بخورم, تو توی بحران هستی از غذایت کم کردید؟ یکی از ماشین هایت را فروختید ؟ مسکن ات را عوض کردید که مثلا کاخ یا ویلایت را یک اتاقه یا دو اتاقه کنید؟ چرا سر سفره و زندگی من سرشکن میکنید؟…
در طول این سه دهه حاکمیت سرمایه در ایران اگر اسما حداقل  دستمزد بالا رفته اما دستمزد واقعی همیشه کمتر شده است. سرمایه دار یک جائی چندرغاز اضافه کرده، ده تا جای دیگر پس گرفته اند. هم اکنون حذف یارانه ها و آزاد سازی قیمت ها و اینها باعث شده که هر چقدر هم دستمزد اضافه کنند باز هم کارگر به نسبت پارسال باید کمتر بخورد  و کمتر بپوشد. تصور کنید در فاصله این یک سال و نیم اخیر گوشت از هشت هزار تومان شده بیست هزار تومان. خط فقر به یک میلیون و نیم رسیده است
دولت آمده به سرمایه دارها سوبسید میدهد. آمار خودشان میگوید که پنجاه میلیارد دلار نظام بانکی ایران به سرمایه دارها در این دوره به قول خودشان بحران در ایران، سوبسید داده است و یک ریالش هم هنوز پس نگرفته است.  یک کار دیگر هم که کرده با حذف یارانه ها قیمت ها را آزاد گذاشته که هر فروشنده ای می تواند فردا اتیکت قیمت کالایش را عوض کند و دوبرابر قیمت روی آن بگذارد. از آن طرف میاید سروقت طبقه کارگر و با همه اینها به کارگر میگوید دستمزد تو کافی است یا  چند در صدی  اضافه میکنم. بنا بر این  اساس مسئله این است کارگر از زاویه منفعت خودش می رود سراغ افزایش دستمزدها ومعیارش کتاب اقتصاد بورژوازی نیست, معیارش سفره اش است و نوع زندگی اش است و کیفیت زندگی اش است. . بر این اساس طبقه کارگر باید توقع اش را بالا ببرد.
یک واقعیت تلخ هست و آن هم این است که عادتا کارگر  بخش محروم جامعه معرفی و نامیده می شود. بخش محروم جامعه هم تکلیفش روشن است. بخور و  نمیری بس اش است. در حالی که کارگر هم همه آن چیزهائی که یک بورژوا می خواهد او هم به طور واقعی می خواهد. تلویزیون یخچال، ماشین لباس شوئی و ظرف شوئی و اتومبیل و مسکن مناسب و آب و برق و پوشاک و بهداشت و تحصیلات بچه هایشان و همه اینها، وقتی کارگر سر میز مذاکره می نشیند معمولا اقلامی از نیازهای زندگی مثل  نان و آب و برق و از اینها مطرح می شود. مثلا گویا کارگر ماشین نمی خواهد. احمدی نژاد یک افتخارش این است که می گوید، بنزین گران شده که گران شده کارگر که ماشین ندارد بیشتر بدبختها که ماشین ندارند.  انگار که کارگر بدبخت است، محروم است، ماشین می خواهد چکار, بنزین می خواهد چکار… در حالی که  بورژوا هم مرد اش هم زن اش و هم بچه هایش هر کدام یک ماشین دارند و هرکدام از آنها یک اتاق جداگانه دارند انگار کارگر اینها را نمی خواهد. وقتی توقع را آنقدر پائین بگیریم تازه آنوقت میاید سر بخور و نمیر, فقط نان و آب, مذاکره سر افزایش دستمزدها فقط می شود نان و آب.
این یک وجه مساله است که کارگر چه نوع زندگی ای می خواهد و میزان افزایش دستمزدها باید چقدرباشد. اگر کسی از من بپرسد که میزان دستمزد ها باید چقدر باشد؟ من میگویم به اندازه ای که  به وزیر کار می دهند. کارگر چگونه زندگی کند؟  می گویم مانند رفسنجانی و رفیق دوست، چرا نه؟ یا اصلا چرا دستمزد؟ چراکار مزدی و بردگی مزدی؟ هر تک کارگر و خانواده کارگری هر فرزند و همسر کارگری درایران تشخیص می دهد که همسایه سرمایه دارش یا آن آقایانی که آن بالا نشسته اند چگونه زندگی می کنند. بگوید می خواهم مانند آنها زندگی کنم. یا  نصف دستمزد آنها را به من بدهید.

اما بدواً کارگر باید سازمان داشته باشد یعنی قدرت چانه زنی را داشته باشد. این قدرت را به کارگر میدهد که مبلغ بالاتری را می خواهد. شما اگر فرض کنید با یک سندیکای شرکت واحد تازه اگر اجازه داشته باشد یا فرض کنید دوتا سندیکائی که الان در ایران هست و مستقل هست بروید به جنگ سرمایه دارها وبرای افزایش دستمزد، خوب به اندازه وزنتان به شما جواب میدهند. اگر شما بخواهی با نمایندگان سراسری منتخب مجامع عمومی کارگری  نفت و پتروشیمی و ماشین سازی ها و ذوب آهن و اینها بروید سر میز مذاکره با بورژوازی یک طور دیگر با شما صحبت می کنند و این باید بدواً حل و فصل بشود در غیر این صورت هر چند تا جمع کارگری و هر چند تا انجمن کارگری اینجا و آنجا بگویند یک میلیون خوب است و پانصد هزار کم است و فلان است, خوب آنها  می نشینند و در غیاب کارگری که متحد و متشکل نیست و نماینده اش غایب است، تصمیم دیگری می گیرند.
و آن وقت می آیند و به کارگر می گویند، صلاح مملکت است، مصلحت تولید است، مصلحت وطن است، مصلحت اسلام است  و اینها را میاورند وسط  که گویا اینها مصلحت کارگر هم  است. گویا کارگر در نتیجه تولید ذینفع است. کارگر وقتی در نتیجه تولید ذینفع است که آن را از دست سرمایه دار دربیاورد و در خدمت تامین نیازهای بشر قرار بدهد. مبارزه کارگر برای افزایش دستمزد برای درآوردن حق اش از حلقوم سرمایه دار است. در نهایت برای این است که حکومت را از دست سرمایه دار در بیاورد و وسائل تولید را از دست اش بگیرد. قرار نیست تا ابدالدهر کارگر- کارگر باشد و بورژوا- بورژوا.
مبارزه برای افزایش دستمزدها یکی از آن سنگرهای طبقه کارگر است که به بورژوازی  نشان دهد که  یک طبقه است. تولید محصول کار او است. دستمزد نتیجه کار خودش است. منت بورژوازی نیست. ما دو طبقه هستیم و منافع مختلف داریم و جدا هستیم و با هم در جنگ و جدال هستیم. من محصول کارم را می خواهم از دست تو دربیاورم و تو می خواهی من را برده نگاه دارید. با هم تعارفی نداریم من همه آن چیزهائی که یک انسان متمدن این دوره احتیاج دارد را می خواهم که نتیجه کار خودم است. افزایش دستمزد به نسبت نیاز خانواده کارگری و به نسبت تورم و گرانی حداقلی است که طبقه کارگر هر سال می طلبد و برابش مبارزه می کند.
آیا دولت سرمایه داران در ایران می تواند در شرایطی که طبقه کارگر و زحمتکشان به عنوان نیروی محرکه و اصلی درانقلابات توده ای کشورهای خاورمیانه پشت نظام های سرمایه داری حاکم را زمین زده اند، ازکنار مساله حیاتی افزایش دستمزد کارگران در سال ۹۰ به سادگی رد شده و آن را نادیده بگیرد و قصر در برود؟
جواب این سوال را طبقه کارگر و فعالین و رهبران کارگری باید تاحال داشته  و تصمیم شان را گرفته باشند!