هشت مارس امسال وموضعی انتقادی به برخورد فعالین چپ و کارگری

تاریخ صد سال گذشته ی جنبش برابری طلبی زنان و نقش فعال و پیشرو زنان کارگر و سوسیالیست در تعین بخشی چپ و همچنین در راس قرار دادن آلترناتیو طبقه کارگر به مثابه پاسخ گو به معضلات و رفع ستمکشی جنسیتی از زنان و همبستگی همیشگی این جنبش با مبارزات طبقه کارگر، همواره و در طول این تاریخ این جنبش را در نقطه مقابل با منافع سیستم سرمایه داری و طبعا حکومتهای مدافع ان قرار داد و با خوانش رادیکال و طبقاتی از ریشه ستمکشی از زنان و انکشاف ریشه ی این تبعیض در مناسبات جوامع طبقاتی که اساس آن بر ایجاد سود از طریق استثمار انسان از انسان است، هم مداوما بر گسترش و نفوذ اجتماعی جنبش اعتراضی زنان برای تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی افزود و هم طبعا بورژوازی را در صدد مقابله همه جانبه با این جنبش قرار داد. به طوری که سالها به سرکوب وحشیانه ی آن پرداخت و همزمان نیز در صدد برآمد که با نفوذ در این جنبش و منحرف کردن آن، این جنبش را از خصلت انقلابی خویش(که ناشی از جایگاه مبارزات ومطالبات آن که در دل مبارزات ومطالبات انقلابی طبقه کارگر است) دور و نهایتا ان را به مطالباتی رفرمیستی تقلیل و رهبران رادیکالش را کنار زده و شخصیت هایی را که خود بورژوازی پرورانده بود به عنوان رهبران این جنبش لانسه کرده و به خورد جامعه بدهد و یا از طرق گوناگون با سرکوب رهبران انقلابی و پیشرو زن و خواستهای ایشان، فضا را برای مطرح شدن مطالبات قلیل و نازل رفرمیستی و چهره های آن اماده کند.

اما تمامی اینها نتوانست مانع از پیشروی مبارزات آزادیخواهانه و مدرن زنان شود و بورژوازی حاکم مجبور میشد به بعضی از خواستهای این جنبش تن دهد و امکان را برای حضور بیشتر زنان در جامعه و کسب آزادی هایی برای آنها ایجاد نماید تا بتواند مهاری بر حرکتهای بنیادی تر آن زده باشد و بورژوازی جهانی بعد ازسالها ناچار شد که از طریق سازمان ملل نیز هشتم مارس را به عنوان روز جهانی زن بپذیرد.

اما اوضاع در نقاط مختلف جهان متفاوت است و در بسیاری از کشورها، به خصوص کشورهای موسوم به جهان سوم هیچگاه زنان نتوانستند به آن میزان از دستاوردهایی که زنان در غرب به آن رسیده اند برسند. در کشورهای غربی هر چند که نفس استثمار و ریشه ی ستمکشی از زنان بر جای خود باقی است اما زنان بر اثر مبارزات طبقه کارگر و پیشروی خود جنبش زنان تا حد بسیار زیادی نسبت به قرن گذشته در رفاه قرار دارند و به ازادیهای زیادی نیز رسیده اند. اینکه در کشورهای جهان سوم زنان در وضعیت بسیار بدی قرار دارند از طرفی ریشه در مشخصات و جایگاه بورژوازی آن کشور در معادلات سرمایه داری جهانی ونوع مکانیسم های ایجاد سودآوری توسط بورژوازی حاکم بر این جوامع دارد و از طرف دیگر بسته به ان ویژگی و تعاریفی دارد که بورژوازی حاکم آنها به مثابه ایدئولوژی برای خود ولی به نام جامعه ترسیم کرده است و قوانینش را بر اساس انها بنا کرده است. به این معنی که ستم مضاعف بر زنان در این کشورها نیز ریشه ای طبقاتی دارد و همانگونه که مردان این جوامع و مشخصا طبقه کارگر انها از کارگران کشورهای پیشرفته سرمایه داری بیشتر استثمار میشوند و از هیچگونه رفاهی برخوردار نیستند و بورژوازی این کشورها برای حفظ امنیت خود(سرمایه) از طریق دولتهایشان با برقراری دیکتاتوری همواره چماق سرکوب را بر سر جامعه نگاه میدارند و مردم را از هرگونه آزادی منع میدارند و با ایدئولوژی نیز به این اعمال مشروعیت میبخشند، به طبع ان، موقعیت زنان این جوامع نیز به همین نسبت به سطحی بسیار نازل و غیر انسانی سقوط میکند.

اشارات مختصربه این مسائل که در بالا آمد تنها به این دلیل است که دیدگاه نگارنده به ریشه های تبعیض و ستمکشی بر زنان و همچنین دلایل شکل گیری جنبش اعتراضی زنان تا حدی برای خواننده روشن گردد و قصد از نگارش این نوشته به هیچ عنوان بازگویی این مکررات نیست و همانگونه که از عنوان نوشته پیداست هدف نگاهی به هشت مارس امسال و موضعی انتقاد آمیز به نقش فعالین چپ و کارگری در ایران را دارد تا شاید بتواند خود این فعالین را وادارد تا با تعمق بیشتری به این دست از مسائل اجتماعی که جدا از اهداف طبقاتی کارگران نیست بنگرند و خود را بیشتر از گذشته و با نگرشی متفاوت در امور اجتماعی سیاسی پیرامون دخیل بدارند و یا اینکه بتواند فضایی ایجاد کند که گفتمانی در سطح علنی (ونه محفلی) در میان تمامی فعالین چپ و کارگری ایجاد کند.

در گذشته و به خصوص سالهای اخیر فعالین کارگری و از زمانی که تشکل ها و محافلی کارگری به صورت علنی ایجاد و اعلام شدند همواره شاهد نقش و دخالت انها در جنبش زنان و خصوصا در برگزاری آکسیون های روز جهانی زن بوده ایم. به طوری که حضور این فعالین هر چند به صورت روتینی و همیشگی لااقل در سطح علنی چنان قابل مشاهده نبوده است اما در همین سطح هم توانسته اند در نقد و افشای گرایشات فمنیستی و لیبرالی که فعالیت هایشان در ایران بیشتر به نفع حاکمیت بورژوازی تمام می شود(منظور همان خوانشهای راست از مسئله زن است که منجر به تقلیل خواستهای آزادیخواهانه ی زنان میشود که حاکمیت بورژوازی از آن استقبال میکند) بسیار تاثیر داشته اند و از طرف دیگر دخالت ایشان در سیر رادیکالیزاسیون مطالبات و تعمیق درک جامعه در تحلیل ریشه ی ستمکشی زنان را نباید نادیده گرفت.

اما امسال یعنی سال هشتاد و نه، هشت مارس بی گمان تفاوت های اساسی با سالهای گذشته داشت. امسال روز جهانی زن در حالی فرا رسید که اوضاع سیاسی اجتماعی کشور فضایی را منجر شده بود که امکان ابراز رادیکالتر و توده ای شدن این روز مهیا بود و همین اتفاق هم افتاد. ادامه ی اعتراضات خیابانی و خیزش های مردمی این امکان را فراهم کرد که روز زن با اقبال سراسری جامعه و حضور توده ای و کم سابقه ی احاد مردم و خصوصا زنان مواجه شد و در چند شهر بزرگ مردم به برگزاری تجمعاتی به مناسبت این روز پرداختند که نمونه نزدیک به آن را تنها میتوان تظاهرات زنان در هشت مارس سال پنجاه و هفت مثال آورد. ناگفته پیداست که روز زن امسال با سال پنجاه و هفت هم از لحاظ اوضاع سیاسی جامعه آن روز و امسال و هم به لحاظ کیفیت و محتوای خود این دو، تفاوتهای بسیاری دارند اما منظور از شباهت هایشان به لحاظ توده ای شدن اعتراض های این روز که در سطح گسترده ای در خیابان ها ابراز شد میباشد.

حال جدای از تحلیل اوضاع سیاسی روز جامعه و اینکه در مورد خیزش توده ای مردم چه نوع مواضعی وجود دارد و یا اینکه خود مقوله این اعتراضات مورد تایید است یا نه(که صحبت در این باره در این مقال نمیگنجد) مسئله اینجاست که آکسیون های پراکنده و کوچک روز جهانی زن در سالهای گذشته، امسال به نقطه توجه بخش زیادی از آحاد جامعه تبدیل شد و به صورت یک امر اجتماعی توده ای درآمد.  نفس خود اعتراض به ستمکشی زن بخشی از مبارزات طبقاتی طبقه کارگر است اما آیا فعالین جنبش کارگری و فعالین چپ توانستند در روز زن امسال با آن مختصاتی که شرح آن رفت  نقش خود را آنطور که باید ادا کنند؟

امسال جدای از اعتراضاتی که در این روز در بعضی از شهرهای بزرگ وجود داشت شاهد برگزاری مراسم و آکسیون هایی نیز در بعضی از شهرها از طرف تشکل ها و کمیته ها و جمع های کارگری بودیم که این آکسیون ها در خود امری بسیار ارزشمند و قابل تحلیل است. البته همانطور که در بالا نیز اشاره شد گرامیداشت روز جهانی زن و برگزاری مراسم در سالهای گذشته نیز از طرف جمع ها و تشکل های کارگری انجام میگرفت و این سنت باید ادامه پیدا کند. اتفاقا چون آلترناتیو طبقه کارگر تنها راه رفع ستم و استثمار از زنان است فعالین کارگر نه تنها باید حامی و پشتیبان جنبش رفع تبعیض از زنان بلکه بایستی با ارائه نقشه عمل، رهبر و سازمانده این جنبش نیز باشند و زنان و بخش بالفعل آن را به خوانش خود از نوع مبارزه برای رفع تبعیض قانع کرده و آنان را با خود همراه کرده تا برخوردی ریشه ای به مقوله ی آپارتاید جنسیتی داشته باشند. و برای این امر یک هشت مارس توده ای(اتفاقی که امسال رخ داد) که اگر فعالین کارگری میتوانستند رهبری آن را به عهده گیرند این کار را بسیار تسهیل میکرد. اما برخورد فعالین کارگری به این امر طوری بود که گمان میرفت تمام مدت را خواب بوده و چیزی از این مسئله نشنیده اند. البته یاداوری کنم که خطاب من به آن بخش از جنبش کارگری است که یا اقدام به برگزاری مراسم هایی کردند یا بیانیه ویا قطعنامه ای به این مناسبت صادر کردند وگرنه ما را با دیگرانی که اصلا این مسئله برایشان اهمیتی ندارد کاری نیست.

جدای از بعد پراتیکی این امر که دوستان کارگر کوچکترین عکس العملی نشان ندادند، به لحاظ نظری که بازتاب آن را میتوان در قطعنامه ها و بیانیه های کارگری که به این مناسبت صادر شده بود دید نیز به هیچ عنوان اهمیتی داده نشده بود(البته در یکی دومورد پیام و بیانیه گوشه چشمی به اوضاع جامعه وجود داشت که جای خرسندی بود اما در عمل هیچ).

این تصویری کلی از برخورد فعالین کارگری به روز زن امسال بود و همانطور که گفته شد هر چند برای خود این دوستان مسئله زن اهمیت داشت اما نخواستند که همان رادیکالیسم و ماگزیمالیسم طبقاتی را که آنان برای رفع تبعیض و استثمار از زنان نمایندگی میکنند به صدر اعتراض های توده ای که این روز برگزار شده بود ببرند و این جنبش عظیم را به حال خود رها کرده که در غیاب نظرات و رهبری پیشرو آنها به دست جریانات مختلف بورژوازی بیفتد. اما هدف این است که با شکافتن این موضوع دلایل این مسئله را به دست بیاوریم تا شاید در ادامه مبارزات نه فقط در امر مشخص جنبش زنان بلکه در تمامی امور اجتماعی با دیدی بازتر و از موضع رهبری، فعالین چپ و کارگری را دخیل امور ببینیم.

قطعنامه ها و بیانیه هایی که فعالین جنبش کارگری به مناسبت روز زن صادر کرده بودند و اکسیون هایی که سازمان داده بودند همگی نشان از این داشت که ایشان به شدت میخواهند که خود را دور و جدای از اعتراضات توده ای که در این روز شکل گرفته بود حفظ کنند. شاید این مسئله مطرح شود که به دلیل برخورد شدید امنیتی با این فعالین و همواره زیر ذره بین بودن این امکان وجود نداشت و وگرنه خود ایشان خواستار این امر نبودند. منکر این نوع ملاحظات امنیتی نمیشوم ومطمئنم که بخشی از این فعالین همین دغدغه مانع خیلی از برنامه هایشان گشته است. اما این را در همان حد عدم حضور در تجمعات توده ای و برگزاری مراسم های جداگانه و گاها محفلی امسال میشود قبول کرد ولی وقتی در ادبیات قطعنامه و بیانیه ها مینگری دیگر این نوع ملاحظات دود شده و هوا میرود. در هیچ کدام از قطعنامه هایی که امسال از طرف جنبش کارگری برای روز زن صادر شده بود هیچ نزدیکی با اوضاع و احوال اجتماعی نمیتوان دید حتی رادیکالترینشان. این امر ریشه در جای دیگری دارد.

در میان جنبش کارگری همواره چنین ملاحظاتی وجود داشته که اگر در اعتراضهایشان با سایر مردم شریک شوند رادیکالیسمشان بر باد میرود و خواستهای طبقاتیشان تقلیل می یابد. اتفاق امسال روز زن هم را در همین راستا باید تحلیل کرد. متاسفانه فعالین چپ از فرط منزه طلبی از باقی اقشار جامعه چنان مرزبندی میکنند که ندانسته با تمام توان در دام سکتاریسم می افتند و تماما نیز در پایان افتخار میکنند که حرکتهای مردم سطحی بود و خواستهایشان نیز راه حلی رادیکال را نمایندگی نمیکرد اما ما بسیار رادیکال بودیم که با انها شریک نشدیم و برای خودمان مراسم های مستقلی گرفتیم. کل بحث اینجاست که اتفاقا جنبش کارگری میبایست خود، همان تجمعات مردمی روز زن را نمایندگی میکرد تا منشا اثر میشد و رادیکالیسم اش را آنجا هم تعمیق میکرد نه اینکه گوشه عزلت میگرفت و در محفل یا جمعهای کوچک و جدا از جامعه برای خودش مراسم میگرفت.

قطعنامه ها را هم که دقیق میشوی ردپای یک نوع برخورد ایدئولوژیک کاملا محسوس است. این قطعنامه ها طوری نوشته شده اند که گویی جنبش اعتراض به ستمکشی وتبعیض علیه زنان فقط شامل زنان کارگر میشود و این تنها مطالبات صنفی زن کارگراست که برجسته میشود در حالی که زنان به عنوان نیمی از جامعه به دلیل مشقاتی که بر آنان تحمیل شده ده ها خواست مشخص و فوری در زمینه های حقوق اجتماعی برابر، حق انتخاب آزادانه پوشش و غیره دارند که اینان را باید طبقه کارگر پاسخ بگوید. این نوع برخورد ایدئولوژیک در بخش هایی از جنبش کارگری همواره وجود داشته که باید با نقد آن سعی در رفع این مسائل نمود.

این مسائل که بحث آن در حدی مختصر رفت گره گاه های اصلی در جنبش کارگری است که همواره مانع از نزدیکی و اجتماعی شدن مطالبات طبقاتی کارگران در دل جامعه میگردد و این بار و در هشت مارس بیشتر از پیش خود را نشان داد. به هر حال بایستی به نقد این نوع مشی غیر اجتماعی که باعث جدایی گزینی فعالین کارگری در کل جامعه میگردد پرداخت.

البته این موضوع ایضاح و صحبت بیشتری را میطلبد اما در یک مقاله باید به همین میزان بسنده کرد البته فکر میکنم که لب مطلب ادا شده و برای خواننده واضح است. شاید در جاهایی در مورد برخورد فعالین کارگری بزرگنمایی شده باشد اما واقعیت اینجاست که این برخورد غیر اجتماعی وجود دارد و باید نقد شود. امیدوارم که حداقل در میان فعالین صادق و بسیار زحمتکش جنبش کارگری دریچه ای برای طرح بیشتراین مسائل باز شود.