به موهای سیاهم نگاه می کنی و می گوئی
تو آسیائی هستی
به چشمان سیاهم نگاه می کنی و می گوئی
تو ایرانی هستی
به حرف زدنم گوش می دهی و می گوئی
تو کرد هستی
چه فرقی می کند که مو و چشمانم چه رنگیست
و یا به چه زبانی صحبت می کنم
وقتی که قلبم برای دورترین انسان گرسنه روی زمین به درد می آید
دیدن درد دیگران در هر کجای دنیا، مرا نا آرام می کند
و تمامی صداهای ” نه” به زور گویان، مرا شاد می کند
چه فرقی میکند که اهل کجایم
وقتی که میدانم سرزمین هر کس
جز مکانی برای شاد زیستن
زبان، جز وسیله ای برای انتقال فکر
و لباس پوششی بیش نیست
چه فرقی می کند که اهل کجایم
وقتی که در سرزمین من هم مثل سرزمین تو
زنان جز اشیا محسوب می شوند
و زور گویان سهم مردم را به تاراج می برند
و فقر و گرسنگی بیداد می کند
چه فرقی می کند که اهل کجایم
وقتی که در سرزمین من هم مثل سرزمین تو
حاکمان بر سفره های رنگین می نشینند
و مردمان گرسنه سرزمینم را به سکوت محکوم می کنند
چرا که سهم آنان را در ” بهشت” پرداخت می کنند!!!
چه فرقی می کند که اهل کجایم
وقتی که در سرزمین من هم مثل سرزمین تو
غارت گران تمام ثروت سرزمینم را به یغما می برند
و مردمانم را با تکه پارچه ای به نام ” پرچم” دلشاد می کنند!!!
چه فرقی می کند که اهل کجایم
وقتی که غارتگران سرزمین من و تو
در اتحادیه هائی همچون:
اتحادیه کشورهای همسود
اتحادیه اروپا
اتحادیه کشورهای عربی
سازمان کشورهای اسلامی و …..
در حالی که دستان یکدیگر را به گرمی فشار میدهند
و با یکدیگر پیمان همکاری بر سر سرکوب من و تو را امضا می کنند
من و تو را به دلایلی همچون:
وطن، قومیت، فرهنگ، سنت، نژاد و زبان
با مرزها از یکدیگر دور و دشمن و جدا می کنند
و این قدرت آنان نیست
که آنان را اینچنین هار می کند
این فقدان همبستگی من و توست
که آنان را سلطه گران این جهان می کنند
ناهید وفائی یکشنبه، ۲۰۱۱/۰۳/۰۶