بیشرمانه زیستن درنگاه امروز !

روزی در مجلسی ، مردی با مرد دیگری که انگشتر عقیق و غبغب و رنگی شاد بر چهره و عاشق سلاح سنگین و سپاه پاسداران بودند و هستند ….یعنی دکتر مهاجرانی و پروفسور نگهدار…..جلسه ایی  هفت و نیم نفره در لندن گذاشتندی و بعد سخن گفتندی و رفتندی و ……
زدیم در گوگل ، ولی چیزی جدید دستگیرمان نشد . همان چیزهای تکراری و قدیمی . سلاح سنگین ….سپاه پاسداران….وزیر ارشاد سابق…..یکی از ۵ مخ اتاق فکر کاخ سفید در ۲ سال پیش ……بعد حاج آقا مهاجرانی استعفا داد یعنی با سروش و گنجی و کدیور و بازرگان ماستش نگرفت و فعلا تا اطلاع ثانوی با نگهدار جناق شکونده و در اتاق فکر لندن و پاریس بشگن میزنه . اینکه تا کی دوام بیاورد موضوعی قابل پیش بینی نیست . چون مدتی پیش هم خبر آوردند که هوشنگ امیر احمدی قرار است با مهدی هاشمی رفسنجانی ملاقاتی در لندن داشته باشد ولی این کار انجام نشد چون امیر احمدی حاضر نشد در ملاقاتی برود که فرخ نگهدار هم حضور دارد . یعنی امیر احمدی حاضر است به ملاقات رسمی خامنه ای برود ولی از اسم و رسم و شکل و بیان نگهدار خوشش نمیاد . چه وضع خر تو خریه !؟
کدیور هم به تازگی زده تو کار بیزنس سکولاریسم . با همان عبا و عمامه رفته تا دسته توی سکولاریسم دینی ، و اعلام کرده است که : سکولاریسم خیلی خوبه ، ولی چون مردم آمادگی ندارن تا سکولار بشن پس بهتره همین قانون اساسی اسلام را سکولار کنیم و….بگذریم…
به هر حال رفتند در لندن و نشستند و منشورجدید سبز و خلاصه کل بافته ها رو رسما دوباره ریسیدند و لیسیدند و با سرافرازی مشغول امور فیزیکی مستقل خودشان شدند . ما عاشق سپاه و سلاح سنگین و اصلاح ولایت فقیه و جاکشی سیاسی و اینا…..نیستیم ! من هم یکی از اعضای مردم و جامعه ایران هستم و چون امکان نظر دادن را در خارج از ایران دارم پس از این فرصت استفاده میکنم . خلاصه نکاتی که در لندن توسط  مهاجرانی مطرح شد :
رژیم ماندنی است ……شرایط ایران را نمیشود مصری کرد……رژیم مستقل است ….خامنه ای تمیز است…..منشور سبز خیلی مستقل است…… بر طبق آخرین اصلاحیه منشور سبز دستور کار همه ما همچنان اصلاح ولایت فقیه است …. نسخه تازه منشورسبز با حضور ۷۰ میلیون مردم تنظیم شده و آوردن اسم این ۷۰ میلیون هم واقعی نیست ( به جان این فرخ ) ! فراخوان کیلویی وزرای خارجه غربی و احضار سفرای ولایت ، برای سلامتی  منشور مستقل سبز جدید کم الکی نیست….مردم به اصلاحات معتقد شده اند…..از ماندلا باید درس گرفت….اصلاحات یعنی مسیری طولانی……انقلاب به درد نمیخورد…..از کار نظامی کسی نتیجه ایی نگرفت . کار نظامی بر دو بخش است .  مجاهدین که بخش تراژیک نظامی کاری هستند و سلطنت خواهان که بخش کمیک نظامی کاری بودند….و استقلال و استقلال و خلاصه قرص استقلال با اسهال قاطی شد .
بوسه بر تخم عظما چند بخشه ؟ بر دو بخش ! مسئول بخش بوسه های تراژیک و استراتژیک مهاجرانی و برادران هستند . بخش کمیک بوسه هم مسئولیت فرخ نگهدار و ” رفقا ” است !
یادش به خیر ، در همین ۲ سال پیش اکبرآقای لذیذ ، خیلی زور زد گاندی ایران بشه ولی نشد . این مردم خوشبختی نمیدونن چیه ، باید با زور خوشبختی رو ریخت تو حلقشون . حالا با اجازه بزرگترا ، من قصد دارم ” گاند، ماند ” بشم . یعنی همزمان هم گاندی و هم ماندلا ! آیا وکیلم ؟ ۷/۵ نفر حاضر در جلسه : بله ، دست بزنیم ، احسنت ، دکتر تو میتونی …..برو جلو……
 ما که نه وزیر بودیم ونه هیچ چیز دیگه…..اعلام میکنیم که استقلال خیلی چیز خوبیه . دخالت خارجی خیلی بد و زشته و در ایران واقعی هم نیست . ولی شاشیدم به استقلالی که بهانه بشه و آزادی پشت سپرش ذبح شود . این حرف قدیمی نیست . دیگه دوران ۵۰ سال پیشم نیست که وابستگی به شکل قدیمی ( سر سپردگی ) عملی و قابل تعریف و یا دیدن باشد . جغراقیایی جهان این را میگوید آخرینهای سرسپرده ، در جهان عرب درحال تمام شدن است  . ولی جاکشی سیاسی همچنان مثل قدیما و حتی زشتر از قدیما توی بورس است .
آخرین اثر فکاهی مردم پس از نشست مهاجرانی و نگهدار در لندن : امام به مهاجرانی شنا یاد میداده …….. بعد از ۳۲ سال مهاجرانی به خامنه ای میگه : تو مطمئنی اگه انگشتت رو از کونم در بیاری ، من خفه میشم !
زنده یاد نادرابراهیمی مطلب زیبایی نوشته ،  تحت عنوان بیشرمانه زیستن ! نمیدانم اگرجای اسامی و تعدادی واژه را در اصل مطلب عوض کنم چه شود ؟
 نگهدار در کنارش نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته گفت: آیا آن مرحوم ( حاج آغا مهاجرانی ) را از نزدیک می شناختی؟ گفت: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند. حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرف خودش را بزند. پس گفت: بله… خدا رحمتش کند ! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. هم وزیر بود هم سبز و هم اپوزسیون و هم اهل بخیه ( سیاستمدار) …….! خدا وکیلی هوای همه را داشت . زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند… حقیقتا چه آمدنی و چه  رفتنی…؟

گفت :

این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن. با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که سالها به ناحق و به حرام، حق کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می خورند و می سوزند و رنج می کشند… و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده اند و میخورند که زندگی را “بیشرمانه مردن” تعریف می کنند. همه کسانی که فکر میکنند نباید هیچ کس را رنجاند حتی جلاد و جاکش سیاسی را و نباید هیچکس آنها را برنجاند . مثل یک گونی سیب زمینی مودب و ماموت ورسانه بی طرف ……
 آخر آدمی که در طول سالها عمر، آزارش به یک ظالم حاکم، به آدم هرزه سیاسی ایدئولوژیک و مرتجع، به یک نان خور نرخ روز سیاست ؛  به یک چاقو کش باج بگیر ولایت فقیه هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول سالیان، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و ناسزایی هم بار یک خودفروش سیاسی  نکرده است، با چنگ و دندان به جنگ یک راس رهبر و امام جانی نرفته، پسِ گردن یک دین فروش سبز متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته نام و نان  نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کند و به چه درد این دنیا می خورد؟
اگر قرار بر رتق و فتق غرایز باشد و عمری در محافظه کاری غرق باشی و حقیقت را فدای مصالح و نام و نان کنی و مثل سوسک دمرو فقط دست و پای الکی روی هوا بزنی و فکر کنی خیلی مبارزی…….که بقیه موجودات هم این کاره اند ! آقای محترم ، ما نیامده ایم که بود و نبودمان تاثیر مخرب بر همه جا بگذارد و یا هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، برزندگی و بر آینده نداشته باشد. انسان می آید که با دشمنان آزادی دشمنی کند و همدوش انسانهای آزادیخواه مهر بورزد ، به جز این انسان نیست موجودی ۲ پا است !
 انسانها و ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان، و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی امامان وحاکمان و ستمگران برود… ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله و روباه و… همه ستایشمان کنند و راضی باشند…..( بسوزه پدر این محافظه کاری و ملاحضه کاری )
 گمان می کنم که فرخ نگهدار خیلی وقت بود که از کنارش رفته بود، و شاید هم طرف فقط در دل خویش سخن می گفت تا مبادا یکی از خویشاوندان خوبش را چنان برنجاند که در مجلس ختمش حضور به هم نرساند !
 
 
اسماعیل هوشیار
ژنو
هفدهم اسفند ۱۳۸۹
هشت مارس ۲۰۱۱

  info.tipf.www