موضع کردها در قبال جنبش سراسری در ایران ٬ دوستان مردم کیانند؟

متعاقب اعتراضات  به‌ نتیجه‌  “انتخابات ریاست جمهوری ” در ایران  و عدم  گسترش دامنه‌ این اعتراضات به‌ شهرهای کردستان در آن مقطع،  بحث  ضرورت پیوند و ارتباط جنبش کردستان با این اعتراضات  یا  آنچه‌ جنبش سراسری نامیده‌ میشد، از سوی محافل مختلف طرح گردید و  در این رابطه‌ این سئوال که‌ ” چرا  کردستان ساکت است” تلویحا به‌ عنوان یک ”  کمبود ” و یا  “غافل ماندن مردم کرد از استفاده‌ از فرصت بدست آمده ”   به‌ میان کشیده‌ شد و تلاش برای رفع این ” کمبود ” از هر سو بکار گرفته‌ شد.   برخی جریانات سیاسی در کردستان از جمله‌، حزب دمکراتها و حزب کومه‌له‌ کردستان بویژه‌،  در رفع این” کمبو‌د ”  سنگ تمام گذاشتند. آنها از  این  “سکوت ”  گله‌ مند بودند و در بیانیه‌ ها و فراخوانهای خود مردم کردستان را برای شکستن این ” سکوت ” و‌ پیوستن به‌ ” جنبش سراسری ” تشویق میکردند . از محسنات  شرکت و پشتیبانی از” جنبش سراسری ” میگفتند و استفاده‌ از فرصت بدست آمده‌ را به‌ مردم کردستان  متذکر میشدند.

 با  استناد به‌ بیانیه‌ ها و فراخوانهایشان که‌ اکنون نیز قابل دسترسی هستند ، این جریانات سیاسی،  منظورشان از جنبش سراسری،  جنبش سبز و پیوستن مردم کردستان به‌ این جنبش و حمایت و پشتیبانی از این جنبش بود.  در حقیقت همانطور که‌ خود متذکر میشدند،  برای استفاده‌ از فرصت بدست آمده‌ و یعنی جای  در جنبش سبز  برای خود دست و پا کردن  ( البته‌ با نام جنبش کردستان و اگر مردم کردستان به‌ گفته‌ آنان به‌ خیابانها سرازیر میشدند) .  آنها برای این جای پا، در تلاش بودند تا افق   و استراتژی جنبش سبز را  به‌ عنوان یگانه‌ راه ممکن و کارساز برای جبران و رفع  محرومیتهای  مردم کردستان بقبولانند   تا بدین طریق به‌ جنبش سبز اطمینان دهند که‌ مردم کردستان زیاده‌رویی نمیکنند!!  نه‌ افق دیگری نه‌ سیاست مؤثر دیگری و نه‌ روش مبارزه دیگری خارج از  روشهای  شناخته‌ شده‌  و پذیرفته‌ شده‌ در جریان نیست!!  در همانحال برای نشان دادن این همسویی  و هم جهتی و عقب نماندن از قافله‌ سبز،  از دادن پیام  پشتیبانی غافل نبودند و البته‌ به‌ پاس این همه‌ خوش خدمتی از  رهبران مۆثر جنبش سبز میخواستند که‌ گوشه‌ چشمی نیز  به‌ کردستان داشته‌ باشند تا اعتماد هرگز وجود نداشته‌، پیدا  شود.

همان وقت البته این تلاش یعنی سوق دادن  جنبش کردستان به‌ زیر چتر سبز چه‌ نظرا و چه‌ عملا جواب گرفت ، مردم کردستان بدلایل بسیار عینی و واقعی( پایین تر به‌ آن خواهم پرداخت ) عملا این فراخوانها، “ضرورتها” و “استفاده‌ از موقعیتها ” را بدون جواب گذاشتند و همچنان به‌  ” سکوت ” خود ( در مقابل فراخوان سبزها در کردستان)   تا به‌ امروز نیز ادامه‌ داده‌ اند.

 واضح است که  جنبش سبز علیرغم  ناتوانی یا نداشتن ظرفیت پاسخگویی  در جواب دادن به‌  نیازهای اساسی مردم  معترض و جان به‌ لب آمده‌ ایران . علیرغم محدودیتها و موانع از سوی جناح حاکم  و  دست کوتاه‌ شدنش از دایره قدرت ، از تلاش برای اصلاح جمهوری اسلامی  بمنظور انطباق  کارکرد سرمایه‌داری در ایران با کارکرد سرمایه‌ جهانی‌ و اصلاح نظام سیاسی متناظر با این نیاز و در نهایت عبور دادن نظام جمهوری اسلامی از بحرانهای سیاسی و اقتصادی دامنگیر آن ، به‌ تلاش و تکاپوی خود دامه‌ خواهد داد ( آنچه‌ که‌ محتوای اصلی منشور دوم این جریان را شکل میدهد).  به‌ همین اعتبار  نباید کار آنها و تلاششان را در کردستان  نیز تمام شده‌ تلقی کرد. سبزها و هواخواهانشان در کردستان  خواهند کوشید که‌ از هر فرصت ممکن برای  کشاندن مردم کرد زیر چتر سبز استفاده‌ کنند، تا بدون از دست دادن فرصتهای ‘تاریخی ” برای کرد حق و حقوقی دست و پا کنند!!    تلاش برای کسب حقوق  مردم کرد به‌ این روش  و  روال تا کنونی  و پیچاندنش در زرورق  دمکراسی ،حقوق مردم، عدالت، در واقع اسم رمز سهم خواهی این احزاب  از جنبش سبز است.  پاشیدن خاک در چشم مردم است تا این حقیقتت( تلاشی بنام آنها اما نه‌ در راستای منافع انان) پو‌شیده‌ بماند .

 اینبار نیز بدنبال از سر گیری اعتراضات  در برخی از شهرهای ایران  بدنبال فراخوان   جنبش راه‌ سبز (جرس) ،  جریانات سیاسی  ناسیونالیستی در کردستان با توجه‌ به‌ بی محلی مردم کردستان به‌فراخوانهایشان  از طرفی و بی اعتمادی به‌ جنبش سبز که‌ بتواند کاری از پیش برد از طرف دیگر، راستش آن جاروجنجال دوره‌ قبل را نداشتند  و  اینجا و آنجا به‌ اظهار گلایه‌ از جنبش سبز  پرداخته‌ که‌  برای زدودن بی اعتمادی ها کاری نکرده‌ ، به‌ این ترتیب در تلاشند تا  برعکس دوره‌  قبلی، اینبار از آنچه‌ ” سکوت ” مردم کردستان  و بی اعتمادی مردم کردستان به‌ جنبش سبز  نام گرفته‌، استفاده‌ کرده‌ و آنرا به‌ حساب خود واریز کنند که‌ گویا آنها  خود  عاملش بودند!! تا بلکه‌ بتوانند   از آن به‌ عنوان اهرم فشاری برای جای پا باز کردن در جنبش سبز و همانطور که‌ گفته‌ شد سهم خواهی از این جنبش و از آنچه‌ ممکن است در آینده‌ اتفاق بیفتد، استفاده‌ کنند . بی دلیل نیست که‌ مرتب از زدودن بی اعتمادیها  به‌  رهبران و افراد  موثر در جنبش سبز تذکر میدهند.   

در چنین  گیروداری دوست گرامی  کاک هاشم رضایی در نوشته‌ ای با  عنوان  ” موضع کردها در قبال جنبش سراسری در ایران” بتاریخ.۲۱ فوریه‌  ظاهرا از موضع طرفداری از جنبش کردستان و تامین خواست و مطالبه‌ مردم کرد به‌ ضرورت پیوند و ارتباط جنبش کردستان با  جنبش سراسری که‌ ایشان  آنرا با جنبش سبز یکی میگیرد پرداخته‌ است. این نوشته‌ اگرچه‌ در فاز عقب تری به‌ نسبت طیف متشکل تر طرفداران جنبش سبز در کردستان قرار دارد اما از آنجاکه‌ مقداری بی پرده‌تر  و آشکارتر   به‌ زعم خود نویسنده‌ آن، به‌ ضرورت این پیوند  و ارتباط میپردازد و آنرا در راستای تحقق خواست  و مطالبه‌ مردم کردستان تعریف میکند . این علاقه‌ را در من موجب گردید  تا سعی کنم نشان دهم که‌  جنبش سبز نه‌ تنها با جنبش سراسری  فاصله‌ عمیقی  دارد و نمیتوان آنها را یکی گرفت، نه‌ تنها با خواست و مطالبه‌  مردم کردستان همخوانی ندارد، بلکه‌  دقیقا در مقابل آنها قرار دارد. سعی میکنم نشان دهم که‌ ضرورت پیوند و ارتباط  و همگامی با جنبش سراسری از  دوره‌  سر برآوردن جنبش سبز نتیجه‌ گرفته‌ نمیشود . با مراجعه‌ به‌ تاریخ مبارزات این مردم  رد پای این ضرورت و تلاش برای برجسته‌ کردن هویت های مشترک برای سازمان دادن مبارزه‌ای مشترک جهتی قوی و انکار ناپدیر در جنبش مردم کردستان بوده‌ است .

کاک هاشم که‌  به‌ نظر میرسد  از بیحاصلی تلاشهای تا کنونی جنبش سبز و طرفدارانش در کردستان نگران است و ایشان هم  از دست  دادن فرصت در همسویی با جنبش سبز را برای مردم کردستان زیانبار میداند، تصمیم گرفته‌ است  در این نوشته‌ خود مردم کردستان را به‌ قناعت برساند که‌ دست در دست جنبش سبز  پشت سر رهبران مؤثر و شناخته‌ شده‌ آقایان موسوی و کروبی برای تکرار افتخار دوره‌ پس از قیام ۵۷ آنگاه که‌ جنبش کردستان  ” سنگر آزادی در ایران ”   نام گرفت،  برای تححق خواستها و مطالباتشان به‌ صف شوند!!  ایشان ابتدا با توجه‌ به‌ “تجربه‌ شخصی اش ” تصمیم میگیرد که‌  قضیه‌ رهبری را حل و فصل کند،   میگوید: … وجود یک حرکت اعتراضی ولو کوچک بدون وجود یک رهبری که‌ دیگران را به‌ خط کند، شعارها را طرح و تنظیم  و زمان و مکان اعتاضات را تعین کند، تقریبا غیر ممکن است… تا اینجا ایشان مردم کرد را راهنمایی کردند که‌ بار دیگر در تاریخ در ارتباط  و پیوند با جنبش سبز  کردستان را سنگر آزادی ایران کنند و نگران رهبری حرکت خود نباشند، ( بگذریم ایشان چه‌ درکی از رهبری اعتراضات توده‌ ای دارند)، بهرحال رهبری حاضر و آماده‌ است. هر کسئ حق دارد از شیوه‌ موضعگیریهای موسوی و کروبی ناخشنود باشد( مهم نیست !!) اما نمیتوان وجود آنانرا و نقش انانرا انکار کرد. برای محکم سازی در استدلال  خود تحولات اخیر کشورهای شمال افریقا  و عربی را شاهد میگیرد که‌ این تحولات” این واقعیت را نشان داد که‌ با وجود دیکتاتوری و….. اپوزیوسیون درون حکومتی پتانسیل فراوانی در به‌ میدان کشیدن و سازمان دادن این اعتراضات دارد. یعنی حالا که‌ برای دیگران امکانش فراهم نیست و گویا فراهم نیز نمیگردد!!،مشکلی نیست و رهبری اعتراضات که‌ درون حکومتی هم است با امکانات و ظرفیت بالا برای بمیدان کشیدن و سازماندهی اعتراضات  و صد البته‌ به‌ نتیجه‌ رساندان آن نیز  حاضر و آماده‌ است

کاک هاشم که‌  فکر میکند گام با گام به‌ حل مسائل مهمی در پیوند جنبش سبز با جنبش کردستان دست یافته‌، پا را از این هم فراتر میگذارد تا کار را یکسره‌ کند میگوید: جنبش کردستان و جنبش سراسری ( با نام جرس یا هر نام دیگری ) هر دو در تقابل با یک رژیم افسار گسیخته‌ و درنده‌ بپا خواسته‌ اند، هر دو جنبش دمکراسی خواه و علیه‌ جلوه ها و کردارهای قرون وسطایی، هر دو خواهان آزادیهای مدنی و اجتماعی هستند، همگرایی و تلفیق این دو جنبش جهت تقویت و مجهز کردن تجارب و مهارتهای بیشتر و در هم آمیختن خواستهای دمکراتیک جنبش های متفاوت اجتماعیست. بحث و پلمیک سیاسی بین این جنبش های اجتماعی اقدامیست در راستای زدودن بی اعتمادی موجود و راهیست برای آشنا کردن بیشتر جرس با خواستهای عادلانه‌ مردم کرد.

 

اگر اپوزیسیون درون حکومتی از امکانات و ظرفیتهای بیشتری برای تبلیغ و طرح  خود  و تاثیر بر افکار عمومی  بر خوردار است ( به‌ نظر میرسد کاک هاشم را نیز تحت تاثیر قرارداده‌ باشد)، اما عینا به‌ معنای داشتن ظرفیت در جواب دادن به‌ مسائل مربوط به‌ زندگی مردم   و شرایط ناگوار و غیر قابل تحملی که‌ در حکومتهای مستبد و دیکتاتور بر آنان تحمیل گردیده‌ است، نیست. اپوزیسیون درون حکومتی در  کجا  توانسته‌ است نقطه‌ پایانی بر دردهای بیشمار مردم  یا حداقل تخفیف بار سنگین  مصائب و مشقات زندگی بر دوش  آنان باشد؟ همه‌ جا از جمله‌  در  مورد مشخص ایران، اپوزیسیون درون حکومتی آنگاه‌ که‌ کلیت نظام  زیر سئوال  میرود و آنگاه‌ که‌ مردم بجان آمده‌  بپا خواسته‌  و کلیت نظام را به‌ چالش میکشند، به‌ میدان میایند و از امکانات و ظرفیتهایی که‌ در اختیار دارند استفاده‌ میکنند تا مردم  خشمگین و عاصی را آرام کنند و به‌ خود  ، سیاستها ، افق  و استراتژی خود امیدوارشان کنند ، بدنبال خود بکشانند و بدین ترتیب  کلیت نظام را از گزند انقلاب مصون دارند. حتما کسانی چون کاک هاشم نیز پیدا خواهند شد که‌ این روند را موجه‌، ممکن  و معقول جلوه‌ دهند و مردم را به‌ تبعیت و پیروی از  آنان ترغیب کنند.   آیا این روند  در بهترین حالت که‌ با تغییر مهره ها در بالا  و برخی رفرم های  بدون دردسرساز شروع و در نهایت با برگرداندن  مردم را به‌ خانه‌ها  و به‌ محل  جان کندن برای پیدا کردن  لقمه‌ نانی و تداوم بخشیدن به‌  نظام بردگی انسان  و نظام تحقیر هر روزه‌ انسان در قالب و شکل دیگری ادامه‌ مییابد ، تا کنون نتیجه‌ دیگری در بر داشته‌ است؟ سئوال اینجاست کاک هاشم میتواند  آنجا که‌ اپوزیسیون درون حکومتی سکان اعتراضات و مبارزات مردم را بدست گرفته‌ ، گشایشی جدی یا حتی نیم جدی !! در زندگی مردم  به‌ ارمغان آورده‌ باشد،نشان دهد؟

 

امکانگرایی  نکته‌ ایست که‌ در چنین شرایطی برای توجیه‌ دفاع از نگرش موجود طرح میگردد. گفته‌ میشود، حالا که‌ امکان دیگری نیست  و مردم از برداشتن گامهای بزرگ عاجزند و امکان و ظرفیت آنرا ندارند، حالا که‌ بدون رهبری  و الترناتیو کاری از پیش نمیرود، حالا که‌ اپوزیسیون درون حکومتی نیز حرف از تغییر و اصلاح میزند ، چرا باید به‌ این تنها امکان پشت کرد و خود را از استفاده‌ از این  فرصتها محروم کرد و از آن برای  برداشتن گامهای بعدی استفاده‌ نکرد ؟!!

   اما چرا تنها امکان؟ چرا  تنها الترناتیو؟ مگر سرنوشت محتوم مردم  محروم از حقوق خود این است که‌ همواره‌ دیگران در بالا در درون حکومت یا در بیرون از حکومت اما نه‌ برای سپردن  قدرت به‌ مردم، سرنوشتش را رقم زنند؟  اتفاقا اپوزیسیون درون حکومتی شکل میگیرد تا امکانات دیگر  و الترناتیو دیگری پا نگیرد. امکان و الترناتیو توده‌ ایی در جریان مبارزات و اعتراضات و گسترش آن شکل میگیرد، آن واقعیتی که‌  کاربدستان ریز و درشت رژیم از آن غافل نیستند و بارها نگرانی خود را از اینکه‌ ممکن است همه‌ چیز از دست برود، ابراز داشته‌ اند.  مگر تداوم  و گسترش مبارزات مردم در سال ۵۷ در حال شکل دادن به‌ الترناتیو رادیکال و خیز کارگران صنعت نفت برای شرکت در شورای انقلاب نبود که‌  نگرانی بالای ها  را بدنبال خود آورد و جنبش اسلامی  را با استفاده‌ وسیع از امکانات و ظرفیتهایی که‌ در اختیار داشتند به‌ عنوان تنها امکان و الترناتیو موجود بر موج انقلاب مردم سوار کردند؟ اما کاک هاشم به‌ ما میگوید به‌ آنچه‌  هست تن دهیم ، به‌ رهبری سبز، به‌ افق و سیاست سبز!! این  تنها امکان است، تجربه‌ نشان داده‌ است که‌ اپوزیسیون درون حکومتی از ظرفیت و امکانات بالای در بسیج و سازمان دادن  ( به‌ کجراه بردن) اعتراضات دارد!!

 

همسان نشان دادن جنبش سراسری با آنچه‌ جنبش سبز (جرس) نام گرفته‌ است ، دقیقا همان  نقش تحمیل جنبش اسلامی به‌ قیام ۵۷ مردم ایران و  به‌ شکست کشاندن  آن را  بعهده‌ دارد. جنبش سبز  جنبشی است از درون خانواده‌ جمهوری اسلامی( نه‌ یک کلمه‌ زیاد و نه‌ یک کلمه‌ کم )  برای  پاس داشتن ارزشهای اسلامی و پایبندی به میراث های خمینی ” کبیر “. جنبشی است با این شعارها اما برای عبور دادن کل نظام سرمایه‌ داری  ایران از اما و ا گرهای بسیار جدی  که‌ در پیشرو دارد. جنبش است برای آرام کردن مردم ، برای کنترل و مهار مبارزات مردم، برای ممانعت از شکل گیری هر امکان و الترناتیو دیگری، برای امیدوار کردن مردم با اصلاح نظام!! برای پراکندن توهم و انتظار.

 

هم جهت و همسو دانستن جنبش کردستان با  جنبش سبز، حقیقتا  تنازل دادن به‌ یک جنبش عادلانه‌  و انقلابی است که‌ طرفداران جنبش سبز در کردستان در تلاشند آنرا تا نرم قابل قبول جنبش سبز  تامین نمایند. کاک هاشم با هر نیتی که‌ داشته‌ باشد  وقتی از هم جهتی جنبش کردستان با جرس مینویسد. هر دو را جنبشی برای دستیابی به‌ آزادیهای مدنی و اجتماعی میداند، هر دو را در یک جهت برای تامین دمکراسی و در تقابل با رژیم افسار گسیخته‌ و درنده‌ جمهوری اسلامی میداند. خواسته‌ یا نخواسته‌ در تلاش برای تنازل دادن به‌ خواستها و مطالبات مردم کردستان  سهیم است. هر اندازه‌ سنگ مردم کرد را به‌ سینه‌ زدن  نمیتواند این حقیقت را کتمان کند که‌ طرفداران جنبش  سبز  در کردستان  علیرغم ظاهر  “کردایه‌تی “‌ کردنشان در واقع کاری جز  تنزل دادن به‌ خواستها و مطالبات مردم کردستان  نکرده‌ و نمیکنند. دیدن واقعیتها نمیتواند به‌ توجیهی برای  وارونه‌ نشان دادن حقایق مربوط به‌ کار و زندگی و مبارزات مردم کردستان باشد. با تنزل خواست مردم کردستان نمیتوان  پشتیبانی برای این جنبش دست و پا کرد   و خواست رفع ستم ملی را در کنار دیگر خواستها به‌ خواست جنبش سراسری، جنبش آزادیخواهی مردم ایران  ارتقا داد.  بدون شک این خواست  یعنی عادلانه‌ بودن  آن  و محق بودن ملل در تعین سرنوشت سیاسی خود در ایرانی که‌  بر مبنای یک سیستم  دمکراتیک  و حاکمیت توده‌ای سازمان یافته باشد از پشتیبانی وسیعی برخوردار خواهد بود  و میتواند مطمئن ترین راه‌ برای همزیستی ملل ساکن ایران  باشد.  زیرا در چنین شرایطی تنها عمق و گسترش دمکراسی به‌ همه‌ ابعاد زندگی سیاسی ضامن پایداری دست آوردها و یگانه‌ تضمین برای حفظ و تداوم آن است.

 اجازه‌ دهید قدری مشخصتر به‌ این مئله‌ بپردازیم. باید پرسید:  چگونه‌ میتوان  جرس را با جنبش سراسری و جنبش کردستان همسو دانست در حالیکه‌ در آخرین منشور خود بر اجرای کامل قانون اساسی تاکید دارد. قانونی که‌  قبول اصل ولایت فقیه و شورای نگهبان و مسدود کردن آزادی ها و حقوق دمکراتیک  از اجزاء جدایی ناپذیر آن است؟ چگونه‌ میتوان  جنبش کردستان  را با جرس همسو دانست در حالیکه‌ این جنبش در اخرین منشور خود به‌ جای تاکید واضح و روشن بر رفع ستم ملی و حق ملل در تعین سرنوشت سیاسی خود به‌ هر شکلی که‌ آنرا  مناسب  شرایط خود میدانند، بر هویت  ایرانی بودن ملل ساکن ایران تاکید میکند و  عبارت  “اصلاح قوائد و مقررات در جهت حذف هر گونه‌ تبعیض میان شهروندان ” را وعده‌ میدهد؟. چگونه‌ میتوان این جنبش ها را یکی گرفت و همسو دانست در حلیکه‌  جرس مورد پشتیبانی کاک هاشم گرامی جدایی دین از دولت را نمیپذیرد و آزادیهای سیاسی را در چارچوب شریعت و قوانین اسلام  به‌ رسمیت میشناسد و به‌ حقوق پایمال شده‌ زنان طی سی سال حاکمیت سیاه‌ جمهوری اسلامی کو‌چکترین اعتراضی ندارد؟

 جرس نه‌ تنها با جنبش آزادیخواهانه‌ مردم ایران یکی نیست نه‌ تنها با جنبش کردستان همسو نیست بلکه‌ در  مقابل آنان است و اساسا برای مهار این جنبشها و هدایت آن در جهتی که‌ شیرازه‌ کار از هم نگسلد و سرمایه‌داری در ایران در راستای نیازهای سرمایه‌ جهانی و در انطباق با آنان تجدید سازمان یابد ناچارا به‌ برخی   تغییرات در ساختار سیاسی که‌ همچنان از دخالت مردم در مصون بماند تن میدهد.   

تجربه‌ تاریخی در سه‌ دهه‌ اخیر به‌ ما میگوید که‌  مردم کردستان در مجموع در نتیجه‌ یک ارزیابی واقعی  در جنبش  سراسری شرکت میکنند. نمیتوان این مردم را  بزور تبلیغات و برای اهداف سیاسی مبهم و ناروشن به‌ خیابانها کشاند  و از اعتراض و مبارزه  آنان برای تقویت این یا آن جریان و جنبش سیاسی بهره برداری کرد. نکته بسیار مهمی که‌ جریانات مدافع جنبش سبز در کردستان از آن غافلند. مردم کردستان  با درک و تشخیص موقعیت خود و با ارزیابی واقعی از اینکه‌  چه‌ حرکتی را در دستور بگذارند که‌ امکان ضربه‌ پذیری از جانب دشمن را به‌ حداقل ممکن برسانند از طرفی و اطمینان از اینکه‌ تلاش و مبارزه آنها در راستای تقویت جریان و جهتی خواهد بود که‌ خواستها و مطالبات آنان از جمله‌  رفع ستم ملی نتیجه‌ گرفته‌ خواهد شد از طرف دیگر، پا به‌ میدان میگذارند.

اما ضرورت پیوند جنبش کردستان  و جنبش سراسری!

 

ضرورت پیوند و ارتباط با جنبش سراسری به‌ دوره‌ اخیر و  به‌ گسترش اعتراضات در بعد سراسری بر نمیگردد. از همان ابتدا اگر به‌ گذشته‌ دور برنگردیم تنها در چند دهه‌ اخیربدنبال سال ۵۷ شاهدیم که‌  جنبش  کردستان همواره‌ در تلاش بوده‌  تا هم  پیمانانی برای خود دست و پا کند  و با آنها  جبهه و ائتلاف شکل داده‌ و  وارد همکاری و اتحاد عمل گردد. این تلاش  از این واقعیت  مایه‌  میگیرد که‌ مردم کرد برای دستیابی به‌ حقوق عادلانه‌ خود در تقابل با رژیم های سرکوبگر حاکم  بر ایران، خود را همگام و همسو با مبارزات مردم  ایران و تلاش آنان برای دستیابی به‌ یک زندگی در شأن انسان که‌ از آن محرم گردیده‌ اند،  میدانستند و صد البته‌ میدانند.  این تلاش (  تحکیم  و گسترش پیوند و ارتباط با جنبش سراسری )  آسانترین  و ممکن ترین راه را برای تامین خواستها و مطالباتشان در دسترس قرار میدهد . مرام کرد تنها با اتکا به‌ ظرفیت و امکانات خود ، راه بسیار دشواری برای تحقق آنچه‌  بدنبالش  هستند، در پیش خواهند داشت.

اما این تلاش یعنی پیوند و ارتباط با  جنبش سراسری و جلب پشتیبانی برای جنبش کردستان  در یک جهت و در یک حرکت هماهنگ  به‌ پیش نرفته‌ است، خود تاریخی  دارد که‌ در  حوصله‌ این نوشته‌  کوتاه نیست . تمایلات و گرایشاتی که‌ هر کدام افقی جداگانه‌  در جنبش طرح و معنای متفاوتی از خود جنبش و راه به‌ سرانجام رساندن آن را  دنبال کرده‌ و میکنند .  به‌ این اعتبار  برای جلب پشتیبانی  از جنبش کردستان راه جداگانه‌ ای در پیش میگیرند و هر کدام  در میان  نیروها و تمایلات و گرایشات متفاوت در جنبش سراسری نیز،  بدنبال پیوند و ارتباط با جنبشی از نوع خود یا در راستای تمایلات  سیاسی خود بوده‌ و هستند  و از میان آنان نیروهای هم پیمان و همراهان خود را جستجو میکنند  .

 در میان  تنوعات و فراز و نشیب هایی که‌ ارتباط و پیوند  جنبش کردستان با جنبش سراسری طی چند دهه‌ اخیر به‌ خود دیده‌ است، میتوان دو جهت  گیری را که بیشتر بر سرنوشت سیاسی جنبش کردستان تأثیر داشته‌ و دارد را از هم تفکیک کرد.  جهتی که‌ در تلاش بوده‌ و هست که‌ اساسا  در بعد سراسری بدنبال آن نیروها و جریانات و تمایلاتی باشد که در پس تحولات سیاسی  امکانات و ملزومات شرکت و دخالت آنان را در در سیاستگذاریها وادره‌ امور داخلی تحت عناوین و طرحهای گوناگون  تامین نماید. واضح است که‌ این سیاست و جهتگیری در زرورق مسئله‌ کرد و خواست ومطالبه‌ مردم کرد برای رفع ستم ملی نیز پیچانده‌ شده‌ و “واقع بینی” و” امکان گرایی” نیز به‌ کمک میاید تا  جای خواست و مطالبه‌ مردم کرد و تلاش و مبارزه‌ آنان را برای تامین خواستهای خود از جمله‌  رفع ستم ملی بگیرد . این جهتگیری به‌ این دلیل خواست و مطالبه‌ مردم کرد را تابعی از چگونگی تامین این خواست میداند،  یا به‌ عبارات دیگر آنچه‌ که‌ ” واقع بینی ” و ” امکان گرایی ” مینامد در حقیقت  جنبش کردستان را به‌ نردبان  تامین به‌ کرسی نشاندن این یا آن جریان سیاسی تبدیل میکند.. از اینرو ممکن است دوره‌ ای برای  تحمیل خود و دوره‌ ای برای تثبیت خود خوستها و مطالبات مردم کردستان را بالا  و پایین نماید. این جهت گیری مردم کردستان را  در توهم و در انتظار نگه‌ میدارد  نه‌ در اتکا به‌ نیروی متشکل خود برای به‌ کرسی نشاندن اعمال اراده‌ سیاسی خود.موضعگیری جریانات ناسیونالیست در کردستان در قبال تحولات اخیر در ایران و جنبش سبز نمونه‌ بارز این نگرش و جهت گیریست.

 در مقابل  بویژه  در دوره‌ اخیر با جهت گیری دیگری  در کردستان  در ارتباط  و پیوند با جنبش سراسری روبرو هستیم. این جهت با تاکید  بر هم سرنوشتی مردم کرد با مردم ایران و ذی سهم بودن درتامین دمکراسی واقعی در ایران  برای پیگیری استراتژی سیاسی خود یعنی برقراری آزادی و برابری و تامین عدالت اجتماعی، در پی پیوند و ارتباط با جنبش سراسری بوده‌   است.  دمکراسی هر چه‌ عمیقتر و وسیعتر باشد  این جهت تامین خواستها و مطالبات خود از جمله‌ زدودن آثار  ستم ملی را در دسترس  تر میبیند، از این زاویه‌ برای تامین و تعمیق دمکراسی  در ایران و نهادینه‌ کردن آن  از طریق دامن زدن به‌  ایجاد تشکل های توده‌ای  میتواند به‌ تامین شرایطی بیانجامد که‌ در آن جامعه و امورات مربوط به‌ آن  از طریق اعمال قدرت ارگانهای منتخب مردم  اداره‌ گردد  تا  زیر پا نهادن  دمکراسی و حقوق بدست آمده‌ به‌ بهانه‌ حفظ تمامیت ارضی و تامین امنیت و… به‌ آسانی قابل بازپس گیری نبا شد این جهت دوستان واقعی مردم کرد را در میان کارگران و مردم زحمتکش سراسر ایران ، آزادیخواهان  و همه‌ آنانی که‌ برای برقراری عدالت اجتماعی در تلاشند مییابد و خود را  همگام و همسو با جنبش اعتراضی آنها دانسته‌ و میداند.

بنابراین  شرکت و دخالت در جنبش سراسری برای این جهت از یک مسئله‌ تاکتیکی و موقتی برای تامین امتیازی معین در یک موقعیت معین فراتر رفته‌ و  خود را بخشی از این جنبش تعریف کرده‌ و  برای همان خوستها و مطالباتی مبارزه میکند که‌ دیگر هم سرنوشتانش در سراسر ایران برای تحققش میجنگند. بدون رهبر و بدون امکنات ماندن ازلی و ابدی نیست. اگر چنین میبود میبایست تاریخ از حرکت بازمی ایستاد.  گسترش مبارزات بدون شک رهبران این مبارزه‌ و امکانات و ظرفیت لازم  برای برچیدن نظام بردگی  و تحقیر انسان را بدست خواهد داد. باید با کاری پر حوصله‌  و خشت برروی خشت گذاشتن پیش رفت و در این راه اما و اگر ها و  نمیشودها و نبایدها تلاش برای باور به‌ نیروی دیگران  غیر از خود را  دور زد و برای خود و با اتکا به‌ نیروی متشکل و سازمان یافته‌ خود پیش رفت. بدون شک مردم کردستان در چنین شرایطی و همگام و همسو بودن با چنین جنبشی   دستیابی  هر چه‌ آسانتر به‌ حقوق خود را ممکن میکنند،  و به‌ این اعتبار خواست رفع ستم ملی میتواند در چنین شرایطی به‌ یکی از خواستهای جنبش سراسری تبدیل میگردد.

باید  روشن باشد که‌ این جهت  در جنبش سراسری بدنبال آن گرایش و تمایلی باشد که‌ در تامین دمکراسی واقعی  و  تامین آزادی و برابری و برقراری عدالت اجتماعی ذینفعند و در میان آنان  همراهان و هم پیمانان  خود را برای به‌ انجام رساندن امری مشترک بیابد . امری که‌ امروز در کردستان از سوی جریانات رادیکال و چپ به‌ پیش میرود و برای تحکیم این پیوند و ارتباط در تلاشند.

جمال بزرگپور

۵مارس ۲۰۱۱