تأملاتی در باب کاراکتر و دینامیسم انقلاب نان و آزادی در جهان عرب

دیگر تردیدی در این نیست: جهان وارد دورانی نو می شود. انقلاب نان و آزادی در جهان عرب، تنها ناقوس انقلابی در منطقه خاورمیانه نیست، این فراخوانی است به کل بشریت معاصر. فراخوانی برای نگریستن به گونه ای متفاوت به جهان، فراخوانی برای زیستن به گونه ای متفاوت. چرا این انقلاب چنین اهمیتی دارد؟

تاریخ بشر تاریخ مبارزه طبقاتی است. اما در این تاریخ همه حوادث و همه تحولات از وزنی یکسان برخوردار نیستند. تنها وقایعی معین در شرایطی معین از چنان قدرتی برخوردارند که نه تنها به تغییر شرایط زندگی بازیگران مستقیم خود منجر می شوند، بلکه همچنین به تغییر نگرشها، به اخلاقیاتی نو، به زیبائی شناسی ای متفاوت، به مناسباتی نوین نیز می انجامند. انقلاب کبیر فرانسه یکی از این وقایع بود و انقلاب اکتبر نیز. اما نه فقط این انقلابات، بلکه بسیاری از انقلابات و ضد انقلابات و بسیاری از نبردهای دیگر نیز چنینند.

  • با انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ پدیده ای وارد تفکر جهانیان شد که هنوز هم جزئی از زندگی و اندیشه بخشی از بشریت را می سازد. بدون پیروزی اسلامیون در ایران، شاید نه “نبرد تمدنها” نوشته می شد و شاید ۱۱ سپتامبر نیز واقع نمی شد.
  • شکست معدنچیان انگلستان در نیمه دهه هشتاد در مقابل تعرض خشن دستگاه نظامی-ایدئولوژیک حکومت تاچریستی، آغاز دورانی را رقم زد که هر کس مسئول بدبختی و فلاکت خود اعلام می شد. بدون این شکست، مارش ظفرنمون سرمایه داری گلوبال لجام گسیخته شاید امکانپذیر نبود. این آخرین سنگر اصلی مقاومت پرولتاریای رزمنده یک کشور اصلی سرمایه داری بود که سقوط کرده بود. و این شکست مقدمه ای بود بر آن که اندیشه برابری و عدالت در جهان هر چه بیشتر مهجور شود، اتحادیه های کارگری یکی پس از دیگری افق و آرمان سوسیالیسم را از برنامه های خود حذف کنند و رسما تا مقام تنظیم کنندگان مناسبات سرمایه تنزل کنند.
  • عروج جنبش دست راستی همبستگی در لهستان و سپس فروپاشی دیوار برلین و در هم ریختن امپراطوری شوروی و بلوک شرق، حلقه دیگری از وقایع دورانسازی بودند که نه تنها زندگی صدها میلیون انسان در قلمرو وقوع این اتفاقات را دگرگون کردند، بلکه همچنین جهان بینی بشر معاصر را شکل دادند. افسانه جاودانگی سرمایه را هیچ کس بدون زمینه چنین وقایعی باور نمی کرد. با این وقایع اما، بشریت برای دوره ای یقین یافت که نظمی به جز بازار آزاد و روش دیگری به غیر از رقابت با همنوع برای زندگی وجود ندارد.
  • به این لیست می توان ادامه داد. و چه تلخ است که در تمام سه دهه اخیر تنها تحولاتی را می توان بر شمرد که هر چه بیشتر به انزوای انسان، به ناامیدی انجامیده اند. با انقلاب نان و آزادی دریچه ای متفاوت به سوی دورانی نو گشوده شده است. نه فقط برای خاورمیانه، نه فقط برای جهان عرب، بلکه همچنین برای کل جهان معاصر.

برجسته ترین ویژگی انقلاب نان و آزادی در نو بودن آن است. هیچ و مطلقا هیچ یک از مراکز تحقیقاتی و مطالعاتی و مؤسسات “استراتژیک” و اتاقهای فکر وقوع چنین انقلابی را پیش بینی نمی کرد. هیچ یک از مکاتب فکری نیز، از چپ تا راست، پاسخ روشن و آماده ای برای این انقلاب نداشت و هیچ جریان سیاسی در هیچ صف بندی جهانی ای نیز قادر به پیش بینی چشم اندازهای این انقلاب نیست. این انقلاب زندگی بود. انقلاب مبتنی بر تئوری نبود. اگر جائی مصداقی برای این گفتار گوته بتوان یافت که “تئوری دوست من خاکستری است، سبز درخت جاودان زندگی است”، همین انقلاب نان و آزادی است. گفتاری که مورد علاقه وافر لنین، این بزرگترین دیالکتیسین انقلاب، قرار داشت. انقلاب نان و آزادی از نقطه ای آغاز شد که در هیچ تئوری انقلابی تصویر نشده است، روندی از انکشاف را برگزید که باز هم با هیچ کلیشه ای قابل توضیح نبود و در حال رسیدن به کرانه های کشف نشده ای است که در هیچ نقشه جغرافیائی به ثبت نرسیده است. انقلابیون عرب، کریستف کلمب های دوران ما هستند.

آینده این انقلاب در ابهام کامل است. مفسران، تحلیلگران و “کارشناسان” و همه “علما و عقلا” هنوز نمی دانند که این به کجا خواهد رسید. برای عده ای این انقلاب مشابه انقلاب ۱۶۸۸ انگلستان است، برای عده ای دیگر اما یادآور انقلاب فرانسه است، انقلابی که به حکومت ترور خواهد انجامید. برای عده ای این انقلاب تکرار تهران ۱۹۷۹ است که به حکومت الله منجر خواهد شد و برای عده ای دیگر این فروپاشی مجدد دیوار برلین و آغاز زنجیره ای از انقلابات «دمکراتیک» است. این همه اما مانع از آن نیست که جنگ بر سر تبیین این انقلاب به نفع خود حتی برای لحظه ای متوقف بماند. جنگی که امروز و پس از مشخص شدن قدرت نهفته در این انقلاب همه جریانات اصلی جهان معاصر، از چپ تا راست، از انقلابی تا ارتجاعی، در آن سهیم شده اند. حیرت آور این است که در این جدال نیز چپ هنوز نقشی فرعی بازی می کند. به ویژه این ارتجاع است که میداندار تفسیر انقلاب عرب شده است. از بلر تا اوباما، از سارکوزی تا اشتون و مرکل و از خامنه ای تا شریعتمداری. همه به یک باره انقلابی شده اند. همه به مردم انقلابی مصر تبریک می گویند تا در نفس بعدی هم آمادگی “خاضعانه” خود را برای “کمک” به مردم مصر اعلام کنند. عده ای برای “برای طی دوران گذار به دمکراسی” تا برقراری کاپیتالو-پارلمانتاریسم موعود، و عده ای هم البته برای “ادامه مبارزه با استکبار جهانی و برقراری حکومت عدل اسلامی” یا همان کاپیتالو-اسلامیسم. و چپ؟ چپ باز هم نشان می دهد که از همه بازیگران صحنه سیاست عقب تر است. همه و هر چه “تئوری” زنگ زده عهد عتیق را از صندوقخانه حافظه بیرون می کشد تا فقط و فقط حقانیت “خط” خود را ثابت کند. در حالی که نه در تونس و نه در مصر و نه در هیچ جای دیگری کمترین نشانه ای از امثال شعار “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر امپریالیسم” به چشم نمی خورد، متحجرترین بخشهای چپ ذره ای تردید در “ضد امپریالیستی” خواندن انقلاب به خود راه نمی دهد. گویی که جهان هنوز در دهه ۶۰ قرن بیستم قرار دارد: زنده باد بورژوازی ملی. و بخشهایی از چپ ناگهان به کشف مجدد تئوری “انقلاب همگانی” می رسد و به محض مشاهده این که انقلاب خواستار برکناری رژیم دیکتاتوری است، به این نتیجه می رسد که این انقلابی همگانی است. به آن ساده لوحانی که تا همین امروز هم مرکب خیالات خود را چنان پیش تاخته اند که رهبری انقلاب را هم به طبقه کارگر سپرده اند، کاری نداریم. آرزو بر این “جوانان” ابدی ننگ نیست.

این انقلاب چه نیست و چه می‌تواند باشد؟

انقلاب نان و آزادی نه انقلابی “ضد امپریالیستی” است و نه همگانی. کسی که این انقلاب را “ضد امپریالیستی” می خواند، بر این مدرن ترین و امروزی ترین انقلاب جهان معاصر مهر جهان سومی زده است و در ذهن خود آن را به همان جهان سوم تبعید کرده است. چنین کسی کوچکترین درکی از جذابیت و حقانیت این انقلاب برای کارگر فرانسوی و آمریکائی ندارد و اصلا متوجه دینامیسمهای سرایت کننده نهفته در این انقلاب نیست. همچنین است اطلاق “انقلاب همگانی” بر انقلاب نان و آزادی. اگر “ضد امپریالیستها” انقلاب را به جهان سوم محدود می کنند، “همگانی” ها اعراب را از آن رو شایسته چنین انقلابی می دانند که هنوز در مراحلی پیش از ورود به سطح عالی تر تکامل سرمایه داری قرار گرفته اند. پیش فرض نظریه “انقلاب همگانی” بر عدم تکامل مکفی ساختار طبقاتی سرمایه دارانه جامعه و عدم انکشاف مبارزه طبقاتی قرار گرفته است. چنین جامعه ای هنوز در گذشته به سر می برد و برای طرفداران نظریه “انقلاب همگانی” وجود “جمهوریهای” عشیرتی-نظامی دلیل کافی برای نشان دادن این “عقب ماندگی” تاریخی به حساب می آید. “عقب ماندگی” ای که انقلاب در این نظریه وظیفه رفع آن را برعهده دارد. راستی چه تفاوتی است بین چنین تبیینی با تبیین لیبرالی؟ لیبرال رادیکالی مثل ژیژک هم معتقد است که این انقلابی است برای “ارزشهای یونیورسال” لیبرالی، برای حقوق بشرi. و صد البته که این لیبرالیسم به ژیژک ختم نمی شود و تا اوباما هم ادامه می یابد. فقط کافی بود چند روزی طول بکشد و توازن قوا اجازه بیان چنین جیزی را بدهد. امری که با استعفای مبارک حاصل شد و اوباما را نیز رسما در کنار ژیژک قرار داد. در مقام مقایسه با این چپ پیرو نظریه “انقلاب همگانی” آنهایی جلوترند که بی شیله و پیله همان “انقلاب انسانی” را برای نشان دادن خصلت غیر سوسیالیستی انقلاب نان و آزادی کافی می دانند. اینها لااقل مدرن ترند.

اما انقلاب نان و آزادی در جوامعی واقع می شود که در زمره پیشروترین جوامع سرمایه داری “گلوبال” معاصر قرار گرفته اند. درست است که جهان عرب جهان حکومتها و “جمهوریها”ی موروثی است. اما اولا همین حکومتها بهترین شکل ممکن – چرا که این تنها شکل ممکن بود – انباشت سرمایه را در این کشورها تأمین کرده اند و در تنیدگی کامل با بورژوازی این کشورها قرار دارند و ثانیا هیچ بورژوازی ای در هیچ کجای جهان معاصر برای تأمین امتیازات لوکسی از قبیل انتخابات آزاد و تشکیل پارلمان و برابری حقوقی با خاندانهای حکومتی حاضر به انقلاب نیست (مورد ایران این را به خوبی نشان می دهد). اما وجود یک “بورژوازی انقلابی” پیش فرض جدائی ناپذیر نظریه انقلاب همگانی است. همچنانکه وجود یک بورژوازی ملی نیز بنیان نظری تئوری انقلاب ضد امپریالیستی است. ساختار اقتصادی و نتیجتا طبقاتی همه جوامع در گیر در انقلاب نان و آزادی نیز تماما سرمایه داری است. در هیچ کدام از این جوامع شکل بخشا پیشاسرمایه داری قدرت سیاسی و جنبه‌های تکامل نیافته ماشین دولتی به معنای وجود مناسبات پیشا سرمایه داری در عرصه تولید نیست. هیچ کدام از این جوامع نه ارباب رعیتی اند و نه برده داری. طبقه دهقانان وابسته به زمینی هم در این کشورها وجود ندارد که خواستار رها شدن از چنین مناسبات پیشا سرمایه دارانه ای باشد. در مصر انقلاب ارضی در همان سال ۱۹۵۲ و با کودتای افسران جوان واقع شد. وجود رؤسای جمهور و سلاطین دیکتاتور البته واقعیت سیاسی این کشورها بود، اما این واقعیت بیش از آن که توضیح دهنده علت انقلاب نان و آزادی باشد، پرده ساتری است بر دلایل واقعی این انقلاب. نومی پرینس در مقاله با ارزش خود تحت عنوان “قیام مردم مصر پاسخ مستقیمی به سرمایه داری لجام گسیخته گلوبال است” به سادگی به این واقعیت اشاره می کند: “محمد بوعزیزی، جوان ۲۶ ساله تونسی که وقوع این انقلاب را تسریع کرد به دلیل ناتوانی اش در رأی دادن خود را آتش نزد، به دلیل رنجی این کار را کرد که از وضعیت شغلی خود در کشوری با ۱۵٫۷ درصد بیکاری می برد. شش نفر دیگری هم که در الجزایر، مصر و موریتانی خودسوزی کردند بیکار بودند”ii. به همین سادگی است. اینجا نه صحبتی از «رأی من کجاست» بود و نه بحثی از انتخابات آزاد. همه کشورهایی که اکنون موج انقلاب آن‌ها را فرا گرفته است، از همان آغاز ورود به دوران مدرن نه « انتخابات «آزاد» داشتند و نه هیچ‌گاه از یک نظام حزبی پلورالیستی به سبک نظامهای پارلمانی برخوردار بودند. همه آن‌ها فقط در دوران کوتاهی از شکلگیری دولت مدرن شاهد فعالیتهای احزاب متفاوت بودند. دورانی که اتفاقاً بدون دردسر چندانی با سلطه کامل حاکمان کنونی بر بستر ناسیونالیسم عرب به پایان رسید. اگر قرار بود که ضدیت با دیکتاتوری و فقدان انتخابات آزاد و شوق دمکراسی پارلمانی نیروی محرکه ای برای انقلاب باشد، این انقلابات باید ۲۰ سال پیش به وقوع می پیوستند و نه امروز. زمان وقوع این انقلابات، آغاز سال ۲۰۱۱ میلادی و دو سال پس از بحران اقتصادی جهانی، برای درک مضمون و ماهیت این انقلابات و چشم اندازهای آتی آن اهمیتی حیاتی دارد.

زمان وقوع این انقلابات و نحوه بروز آن و نیروی محرک آن تماما آشکارا نشانگر طغیانی از خشم بر علیه نظام مسلط جهانی اند. بنا بر گزارش جوئل بنین، استاد دانشگاه استانفورد و کارشناس مسائل خاورمیانه، تنها در مصر در ده سال گذشته بیش از ۳۳۰۰ اعتصاب به وقوع پیوسته است که در آن‌ها مجموعاً دو میلیون کارگر شرکت داشتندiii. نقطه اوج این اعتصابات در شورش گرسنگان در سه سال قبل، در سال ۲۰۰۸، بود. شورشی که طبقه کارگر محروم این کشورها ستون فقرات آن را تشکیل می‌داد. در این میان این کارگران صنعتی شهرک «محله» بودند که نقشی کلیدی در جنبش ایفا نمودند. تنها از سال ۲۰۰۴ به بعد بیش از ۴۰۰ هزار کارگر در اشغال کارخانه ها و اعتصابات و اعتراضات شرکت داشتند. بنیان آرایش سیاسی امروز نیروهای پیش برنده انقلاب نان و آزادی نیز در جریان همین شورشها ریخته شد. توجه به این واقعیت مهم است که جنبش جوانان معروف به “۶ آوریل” سه سال قبل و برای حمایت از اعتصاب کارگران “محله” در مصر شکل گرفتiv. با این جهتگیری بلوکی طبقاتی شکل می‌گرفت که بنیان و کاراکتر تحولات بعدی را رقم می زد. بر خلاف مورد ایران که در همین دوره شاهد ایجاد بلوکی از روشنفکران شهری با بخشی از بورژوازی بود، آنچه در مصر واقع شد بارز ترین نمونه اتحاد طبقاتی روشنفکران آزادیخواه و عدالت طلب با پرولتاریای در حال خیزش بود و همین اتحاد نیز نیروی محرک اصلی و پیش برنده انقلاب کنونی است.

تونس، مصر، اردن و امارات همه و همه در زمره شاگردان نمونه سرمایه داری گلوبال قرار دارند. همه این کشورها در سالهای گذشته شاهد “رشد” مداوم اقتصادی بودند. مصر از سال ۱۹۸۰به این سو به طور متوسط از رشد اقتصادی بالای ۵ درصد برخوردار بودv. از سوی دیگر و به ویژه در ده سال گذشته میزان ادغام این کشورها در نظام گلوبال سرمایه داری تا اندازه ای است که آنها را در ردیف کشورهای ممتاز “رفرم” قرار داده است و رفرم نیز چیزی نیست به جز آزادی سرمایه گذاری. تنها در مصر از سال ۲۰۰۴ تا سال ۲۰۰۹ مبلغ ۴۲ میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی صورت گرفت. دولت مصر همراه با دولت امارات در زمره محدود دولتهایی قرار داشت که حتی حداقل مورد نیاز برای سرمایه گذاری خارجی را نیز حذف نمودند تا سوداگران راحت تر بتوانند در بازار مالی مصر عمل کنند. بنا بر اظهار جوئل بنین در قراردادی که مابین دولت مصر و بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول منعقد گردید، دولت مصر متعهد به‌خصوصی سازی ۳۱۴ شرکت دولتی شد. خصوصی سازیهایی که تماماً با هدف جلب سرمایه خارجی صورت گرفتند. روشن است که این سرمایه گذاریها البته در آمار “رشد” اقتصادی تأثیرات چشمگیر بر جا می گذاشتند. اما همه این سرمایه گذاریها در رشته هایی صورت گرفتند که در میزان اشتغال کمترین تأثیر را داشتند. پرینس در همان نوشته مورد اشاره به بروشور تبلیغاتی وزارت سرمایه گذاری مصر در مارس سال ۲۰۱۰ اشاره می کند که در آن این وزارتخانه با افتخار بر حضور مصر در شمار ده کشور برتر “رفرم” دار تأکید نموده و از جمله جاذبه های سرمایه گذاری در مصر را وجود ۳۲۵۰۰۰ جوان تحصیلکرده ای دانسته بود که هر سال وارد بازار کار می شوند. به قول پرینس “همینها نیروی انقلاب اخیر را تشکیل دادند”vi. نتیجه رونق به دست آمده این بود که در آستانه وقوع انقلاب، بیش از ۴۰ درصد مردم مصر زیر خط فقر ۲ دلاری سازمان ملل زندگی می کردند.

این که انقلاب نان و آزادی از پایان سال ۲۰۱۰ آغاز شد نیز به هیچ وجه تصادفی نبود. پیش تر و در سال ۲۰۰۸ شورش گرسنگان در اثر قطع سوبسید نان نخستین نشانه های انقلاب آتی را از خود به نمایش گذاشته بود. با بحران اقتصادی سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ روندی از خروج سرمایه از این کشورها آغاز شد. روندی که به نوبه خود به وخامت بیشتر اوضاع انجامید. از نیمه دوم سال ۲۰۰۹ و با فروکش کردن بحران اقتصادی در کشورهای غربی از یک سو و سقوط قیمت نفت از سوی دیگر، خروج مجدد سرمایه ها از این کشورها و بازگشت آنان به کشورهای مبدأ آغاز شد. همین خروج سرمایه ها بود که در مجموعه‌ای از این کشورها به اختلال در روند اقتصادی انجامید. بارزترین شاهد این اختلال در وضعیت نابسامان مالی امارات متحده عربی و توقف پروژه های عمرانی در این امارات کوچک ثروتمند مشاهده می شد. خطر ورشکستگی یک شیخ نشین ثروتمند نفتی تحولی جدید در اخبار اقتصادی به شمار می رفت. وقوع انقلاب نزدیک می شد.

ظرفیتها، چشم اندازها

اکنون دیگر کل جهان عرب دچار تلاطم شده است. انقلاب که از تونس آغاز شده بود، یکی پس از دیگری مرزها را در نوردید و به مصر، لیبی، الجزایر، یمن، اردن، بحرین،قطر، عمان و حتی عراق نیز گسترش یافته است. نه تنها کشورهای عربی و عرب زبان، بلکه همچنین مناطقی مثل کردستان عراق نیز از امواج این انقلاب مصون نمانده اند. در آن دسته از کشورهای عربی نیز که هنوز شعله های انقلاب زبانه نکشیده اند، طبقات حاکمه با سراسیمگی در صدد پیشگیری از آن بر آمده و با انواع وعده‌های اصلاحات اقتصادی و سیاسی در صدد علاج واقعه قبل از وقوعند. دامنه تأثیرات انقلاب نان و آزادی اما از جهان عرب به مراتب قراتر رفته است. در همه کشورهای آسیای میانه نیز اقدامات پیشگیرانه طبقات حاکمه به جریان افتاده است و حتی در چین نیز دولت برای جلوگیری از تکرار سناریوی انقلاب نان و آزادی دست به افزایش دستمزدها زده است. با این همه، این هنوز آغاز کار است. انقلاب نان و آزادی تا امروز تنها گوشه کوچکی از ظرفیتهای خود را نشان داده است. ظرفیتهایی که در حال تعمیقند و می‌روند تا موج انقلابی جهان عرب را به یک روند انقلاب دائماً تعمیق یابنده بدل کنند. حوادث هفته‌ها و روزهای اخیر در مصر و تونس و لیبی به خوبی این تأثیرات متقابل و رادیکال کننده انقلابات بر یکدیگر را به نمایش می گذارند. بارز ترین نمونه این تأثیر‌پذیری را این بار هم تونس به نمایش گذاشت که خود آغازگر واقعه بود. در حالی که هیأت حاکمه تونس با برکناری بن علی و سپردن امور به دست غنوشی رتق و فتق امور را آغاز کرده بود وحضرات دیپلماتهای تونسی و اروپائی در حال بازسازی روابط حسنه پیشین – این بار البته با بزک دمکراتیک- بودند، انقلاب که در نقطه‌ای از توازن قوا به برکناری بن علی رضایت داده بود، این بار و با اوجگیری انقلاب در مصر و لیبی دستیابی به نقطه جدیدی از توازن قوا را در دسترس می دید. اقدام ۲۸ حزب و سازمان چپ و اپوزیسیون در اعلام ادعای هدایت دوران گذار، نقطه آغاز نویی برای خیزش دوباره انقلاب بود. خیزشی که سرانجام غنوشی را هم از سر راه برداشت تا با موقعیتی مناسب‌تر وارد دور جدید مبارزه شود.

اما این چه چیزی است که در هوا موج می‌زند و قابل مهار نیست؟ مسأله فقط بر سر تسویه حساب با سرسپردگان رژیمهای سابق نیست. اتفاقاً در این زمینه انقلاب نان و آزادی بسیار با طمأنینه – و شاید هم بتوان گفت با کندی- پیش می رود. گویی انقلاب هنوز به جراحی رادیکال نظام مسلط کاملاً معتقد نشده باشد. به این ترتیب در هر گام پیشروی بخشی از طبقه حاکمه را کنار می‌زند تا در همان حال به بخش دیگری فرصت دهد که بخت خود را آزمایش کنند. آنگاه پس از مدتی انقلاب یکبار دیگر به میدان می‌آید تا از این کسان نیز سلب صلاحیت نموده و عنان امور را باز هم به کسان دیگری از همان طبقه حاکمه بسپارد. این الگویی است که در مصر پیش رفت، در تونس اکنون به پرده دوم نمایش کشیده شد و در لیبی نیز با دولت موقتی که در برگیرنده وزرای پیشین است در حال آغاز شدن است. نیروی محرک این روند و عاملی که به آن شتاب می‌بخشد چیز دیگری است. هر فراکسیون بورژوازی که زمام امور را به دست می گیرد، وعده دمکراسی می‌دهد و کمیسیونهای تجدید نظر در قوانین تشکیل می‌دهد تا نشان دهد که از این پس قرار نیست که دیکتاتورهای مستبد همه کاره باشند و هر شهروند محترمی هم حق خواهد داشت که هر چهار سال یک بار پای صندوقهای رأی تشریف ببرد و از میان حاکمان فرد و حزب «دلخواه» خود را انتخاب کند. اما این بورژوازی یا کر است و یا خود را به کری می زند. اساس مسأله صندوقهای رأی نبود و نیست. انقلاب اگر در کنار زدن طبقه حاکمه هنوز قطعیت لازم را نیافته است، در تشخیص پایه‌ای ترین امر خود اما کاملاً قاطع و رادیکال است. این انقلابی برای زندگی انسانی است و پیش شرط یک زندگی با عزت و کرامت برخورداری از نعمات مادی لازم برای این زندگی است. شاید هیچ چیز به اندازه تحولات عراق گویای پوچی این تقلاهای «دمکراتیزه» کردن ساختار سیاسی در عین بی اعتنائی به حق پایه‌ای میلیونها کارگر و زحمتکش محروم از یک زندگی انسانی نیست. اگر در مصر و تونس و یمن و لیبی و عمان دیکتاتورهای سی ساله و چهل ساله حکومت کرده‌اند و شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» را با وجود این دیکتاتورها می‌شد توضیح داد، در عراق، این «کشور نمونه دمکراسی»!! در جهان عرب، چگونه باید این ضدیت با نظام را توجیه کرد؟ در کشوری که تا همین چندی پیش همه «کارشناسان» دمکراسی های غربی برگزاری انتخابات «آزاد» آن را الگویی برای کشورهای منطقه می نامیدند. اکنون همان مردمی که چند ماه پیش پای صندوقهای رأی رفته بودند، به خیابان آمده‌اند و سقوط نظام را شعار می دهند. این مردم به سادگی زیر قواعد بازی دمکراسی زده اند. چرا؟ به این دلیل خیلی ساده که شکم گرسنه دین و ایمان نمی‌شناسد تا چه رسد به «انتخابات دمکراتیک». انقلاب عرب، این انقلاب نان و آزادی، ادعانامه ای است بر علیه نظام اجتماعی مسلط و نه بر علیه این یا آن شکل حکومتی. این قدرت انفجاری انقلاب عرب در جهان معاصر و این ظرفیت نهفته در این روند است که چشم اندازهای آتی را برای طبقات حاکمه تیره و تار می کند. و دقیقاً همین عامل نیز باعث می‌شود که این انقلاب توقف نکند و از ایستگاهی به ایستگاهی دیگر به پیش رود.

اما آیا بورژوازی نمی‌تواند انقلاب را در نیمه راه متوقف کند؟ نه به سادگی. در کلی ترین سطح سرنوشت هر انقلابی به مبارزه دو سوی انقلاب، به جدال انقلاب و ضد انقلاب گره خورده است. روشن است که برتری ضد انقلاب بر صف انقلاب به معنای پیروزی آن و شکست انقلاب خواهد بود. همه چیز در توازن قوای امروز نیز حکایت از این دارد که گرچه ضد انقلاب ضربات سنگینی را متحمل شده است، با این همه هنوز تا اعلام پیروزی قطعی انقلاب، تا رسیدن به نقطه‌ای که انقلاب مواضع استراتژیک غیر قابل برگشتی را تسخیر کرده باشد، فاصله بسیار است. شکستهای تاکنونی ضد انقلاب در مصر و تونس – و اکنون لیبی- به معنای خارج شدن بورژوازی از میدان نبرد نبود. برعکس، همراه با این شکستها فراکسیونهای دیگر بورژوازی با قدرت تمام دست به کار شده‌اند و پس از گیچی اولیه ناشی از پیشروی سریع انقلاب، امروز با تمام قوا در حال آرایش به سنگرهای بعدی نبردند. تمام زرادخانه تبلیغاتی بورژوازی، چه بومی و چه جهانی، چه بورژوازی غربی و چه بورژوازی منطقه ای – اسلامی برای به شکست کشاندن انقلاب با محدود کردن دامنه و ابعاد آن به ایجاد تغییرات سیاسی مد نظر خویش به صف شده اند. به ویژه جبهه متحد کاپیتالو-پارلمانتاریسم غربی در این جدال از منابع و ذخایر عظیمی نیز برخوردار است. محافل و گروهبندیهای معینی در درون این جبهه اکنون از طرح مارشال دیگری برای کشورهای عربی سخن می‌گویند که به معنای سرریز کردن کمک مالی در کنار انواع کمکهای سیاسی، لجیستیکی و نظامی برای شکل دادن به نظامهای دلخواه خود در این کشورها خواهد بود.

با این همه شانس موفقیت ضد انقلاب برای اخته کردن و سرکوب انقلاب نه تنها مساعد نیست، بلکه بسیار نیز نا مساعد است. نه این که بورژوازی برای این انقلاب طرحی ندارد. اتاقهای فکری بورژوازی، چه در واشنگتن و لندن و پاریس و برلین و چه در تهران و مسکو با تمام توان در حال تنظیم طرحهایی برای مقابله با انقلابند. مسأله اما در وجود یا عدم وجود چنین طرحهایی نیست. مسأله در امکان عملی شدن آنهاست و انقلابات دقیقاً در شرایطی واقع می‌شوند که این امکانات به حداقل خود رسیده اند. گذار جامعه روسیه در فاصله ۸ ماهه از فوریه ۱۹۱۷ تا اکتبر ۱۹۱۷ به انقلاب سوسیالیستی اکتبر، بارزترین شاهد این مدعاست. در همان زمان وقوع انقلاب نیز همگان می‌دانستند که ادامه جنگ همراه با عمل انقلابی بلشویکها به انقلاب دیگری منجر می شد. کافی بود که بورژوازی تازه به قدرت رسیده جنگ را خاتمه می‌داد و صلح می کرد. اما مسأله در این بود که تضادهای تعمیق یافته درون نظام سرمایه داری بین‌المللی دست زدن به همین اقدام ساده را برای بورژوازی روسیه غیر ممکن جلوه گر می نمود. حقیقتاً هیچ‌کس نمی‌تواند با قطعیت بگوید که اگر بورژوازی روسیه در فوریه ۱۹۱۷ دست به صلح می‌زد تاریخ یک قرن گذشته چگونه رقم می‌خورد و آیا اصلاً انقلاب اکتبری در کار می‌بود یا نه. اما همین اقدام ساده صورت نگرفت. هم جهان به طور کلی و هم جهان عرب، امروز نیز در وضعیتی مشابه به سر می برند. همه می‌دانند که راه مقابله با انقلاب چیست. اما هیچ‌کس نمی‌داند که چگونه باید این راه را پیمود و هیچ‌کس نمی‌تواند جرأت کند و قدم در این راه بگذارد.

منطق انقلاب نان و آزادی منطقی بسیار ساده است. توده محرومان جهان عرب در اعتراض به فقر و فلاکت و گرسنگی دست به انقلاب زده اند. راه خاموش کردن این انقلاب نیز در پاسخگوئی به همین نیاز ساده است. اما دقیقاً در همین نقطه است که دایره عمل بورژوازی جهانی و بومی به دلایل متعدد بسیار محدود است.

نخست این که انقلاب در شرایطی واقع شده است که سرمایه داری جهانی تازه در حال خارج شدن از سنگین ترین بحران اقتصادی پس از جنگ دوم جهانی است. بحرانی که شکاف بین خود کشورهای پیشرفته سرمایه داری را تعمیق نموده است و این کشورها را رسما به دو گروه برندگان بحران (چین و آلمان و چند کشور دیگر) و بازندگان بحران (آمریکا و اسپانیا و ایرلند و یونان و بسیاری کشورهای دیگر) و گروه سومی که با چشم اندازهای متفاوت در حال دست و پا زدن برای ورود به جرگه برندگانند (فرانسه، انگلیس و برخی کشورهای دیگر اروپایی)، تقسیم کرده است. افزایش شدت و حدت رقابت برای کسب بازارهای جهانی یک نتیجه بلاواسطه این بحران بود و یک شاخص اصلی مناسبات بین‌المللی در دوره حاضر را تشکیل می دهد. شکاف و رقابتی که در مواجهه با بحران انقلابی جهان عرب نه تنها تضعیف نخواهد شد، بلکه برای رقبای جهانی فرصتی است برای تجدید آرایش در صحنه جهانی. به طور مشخص این فرصتی است برای آمریکا در تضعیف رقبای اروپایی اش (فرانسه و ایتالیا) در تونس و لیبی و متقابلا فرصتی است برای اروپا برای کاهش نقش آمریکا در مصر و کشورهای حوزه خلیج و از سوی دیگر فرصتی است برای کل غرب در جهت کاهش اقتدار رقیب آسیائی (چین) در کل قاره آفریقا. متقابلا برای بورژوازی منطقه نیز (ترکیه و ایران) این فرصتی است برای تبدیل کل شمال آفریقا و خاورمیانه به حوزه نفوذ خود. این جنگ هم‌اکنون نیز با تمام قوا در جریان است و هیچ دلیلی بر کاهش دامنه این جنگ و تبدیل آن به یک سمفونی همکاری بین دول اصلی بازیگر در نظم جهانی و منطقه ای وجود ندارد.

دوم این که انقلاب نان و آزادی مصادف شده است با مبارزه‌ای سخت در درون خود جوامع پیشرفته سرمایه داری. در مجموعه‌ای از کشورهای پیشرفته سرمایه داری تعرض بورژوازی به دستاوردهای طبقه کارگر در سطوح مختلف، از بازنشستگی تا دستمزدها و تعطیلات و قوانین کار، شدت و حدت کم سابقه ای یافته است. اجرای پلاتفرم معروف به نئو لیبرالی نه تنها در نتیجه بحران اقتصادی ۲۰۰۹ متوقف نشد، بلکه با سرعت بیشتری در دستور کار بازندگان بحران (یونان، اسپانیا، ایرلند) و آن‌هایی که نگران سقوط به صف بازندگان هستند (فرانسه و انگلستان) قرار گرفته است. لیبرالیزه کردن بازار و تشدید قوانین مربوط به تشکل یابی کارگران در سلسله دیگری از کشورها نیز کماکان در دستور کار است و حتی شدت بیشتری نیز یافته است (ترکیه، ایران، ونزوئلا، بولیوی و …). بر متن چنین شرایط بین‌المللی ایجاد دولتهای رفاه و افزایش سطح دستمزد و بهبود محسوس زندگی توده های کارگر هم از نظر مادی و هم از نظر ایدئولوژیک – اگر نه غیر ممکن – لااقل دشوار است. هر گونه عقب نشینی بورژوازی در حوزه مؤثری از جهان به انکشاف مبارزه طبقاتی در کل جهان منجر خواهد شد و بورژوازی را وارد مخمصه ای دشوار خواهد نمود. جهان عرب با بیش از ۳۰۰ میلیون جمعیت و با نقشی که امروز در اقتصاد جهانی بازی می کند، حوزه ای قدرتمند و تأثیرگذار بر مناسبات جهانی بین کار و سرمایه است. اگر پرولتاریای عرب بتواند با تهدید شمشیر انقلاب اجتماعی بورژوازی عرب را به عقب نشینی های استراتژیک وادار و یا حتی سرانجام سرنگون کند، چه تضمینی برای بورژوازی کشورهای پیشرفته وجود دارد که پوسته زمخت و متحجر دمکراسی پارلمانی در خود این کشورها ترک بر ندارد و پرولتاریای خود این کشورها نیز شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» سر ندهد. اگر اعتصاب ۲ و ۳ میلیونی کارگران فرانسه در عقب راندن بورژوازی بی تأثیر ماند، اگر هفته‌ها اعتصاب و تظاهرات میلیونی در یونان نتوانست دولت را به عقب نشینی وادار کند و در مقابل ۱۸ روز جنگ خیابانی در مصر قادر به این کار شده است، پس چرا پرولتاریای فرانسه و یونان و اسپانیا شعار انقلاب سر ندهند. تمایل روزافزون به انقلاب در این کشورهای پیشرفته سرمایه داری حتی پیش از بحران انقلابی جهان عرب نیز قابل مشاهده بود (در انگلیس محافظه کار در جریان اعتراضات وسیع دانشجویی به کرات شعار انقلاب سر داده شده بود what ist the solution? Revolution, Revolution). در خود کشورهای پیشرفته سرمایه داری نیز، چپ و طبقه کارگر از همین زاویه به تحولات انقلاب نان و آزادی نگاه می‌کند و به آن امید بسته است. نومی پرینس در مقاله نامبرده به مقایسه شکاف طبقاتی در آمریکا با مصر پرداخته و ضمن تأکید بر حدت بیشتر این شکاف در آمریکا و نظام «دمکراتیک» انتخابی آن که به عنوان مانع انقلاب عمل می‌کند نتیجه می‌گیرد که «در این رابطه، با همه دشورایهایی که در خاورمیانه وجود دارد، امید بیشتری به تغییرات اقتصادی از جانب مردم به پا خاسته در آنجا وجود دارد. ممکن است این از ساقط کردن رژیمهایی که بر استراتژی «لیبرالیزاسیون» بنا شده‌اند فراتر نرود، اما این نقطه آغازی عالی است». دقیقاً همین عوامل باعث می‌شود که نه تنها بورژوازی عرب، بلکه کل جبهه متحد بورژوازی جهانی با انجام تغییراتی اساسی در جهت ایجاد دولتی مشابه دولت رفاه در کشورهای عربی به مخالفت برخیزد. شمشیر داموکلس انقلاب بر سر کل بورژوازی جهانی به پرواز درآمده است و این شمشیر را باید هر چه زودتر در غلاف کرد. طبقه کارگر جهان عرب باید عقب رانده شود. نان و آزادی باید فعلاً در صف انتظار بمانند. و این یعنی دقیقاً حفظ زمینه‌های عینی انقلاب و تداوم آن.

سوم جهان عرب وارد دوره ای از انقلابات شده است و انقلاب نیز قوانین نانوشته خود را دارد. توده‌ای که دست به انقلاب می زند، توده‌ای که در جریان انقلاب به قدرت خویش پی می برد، به هیچ وجه در نقطه آغاز انقلاب متوقف نمی ماند. انکشاف مبارزه طبقاتی در دوره انقلابی با سرعت و شتابی افزاینده واقع می‌شود. در کوتاهترین مدت آنچه در آغاز انقلاب مبهم به نظر میرسد شفاف می‌شود و آنچه در سطح آغاز شده است به عمق، به ریشه نزدیک می شود. این روندی است که هم امروز در مصر- این اصلی‌ترین سنگر انقلاب نان و آزادی- آغاز شده است و بدون تردید به سایر کشورها هم خواهد رسید. تنها از زمان سقوط مبارک به بعد روزانه بین ۳۰ تا ۶۰ اعتصاب، آن هم اعتصاب غیر قانونی، در مصر واقع شده استvii. خواست اولیه توده تظاهر کنندگان کارگر و جوانان بیکار برای نان و کار شرافتمندانه امروز می‌رود تا بنیانهای مناسبات سرمایه داری را نیز آماج انتقاد خویش قرار دهد. کارگران مصر امروز دیگر در سطح حداقل دستمزدی در خور یک زندگی انسانی متوقف نمانده اند. آن‌ها تابویی را به میان کشیده‌اند که بنیان ایدئولوژیک نظام مبتنی بر دروغ «خلائق هر چه لایق» را متزلزل می کند. کارگران متشکل در فدراسیون مستقل اتحادیه های کارگری مصر امروز در کنار خواست حداقل دستمزد مناسب، ممنوعیت درآمدهایی بیش از ده برابر حداقل دستمزد را نیز خواستار شده اند. این یعنی آغاز حمله ای همه جانبه به بنیانهای سرمایه داری. کسی که خواستار ممنوعیت درآمد های بیش از ده برابر حداقل دستمزد می شود، اساس منطق «شایستگی فردی» سرمایه داری را به چالش کشیده است و کسی که این منطق را به چالش کشیده است دیر یا زود خواست لغو مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید را نیز به میان خواهد کشید. این دینامیسم انقلاب است. این دینامیسم است که در هر گام تلاش بورژوازی برای انجام تغییرات سطحی به منظور حفظ مبانی نظام را با چالشهای غیر قابل حل روبرو می سازد.

انقلابی نو، دورانی نو

ما در همه جا خواستار انقلابیم، و چنانچه امکانپذیر باشد، در آن واحد. زیرا که نیاز به یک انقلاب همه جانبه سیاسی وجود دارد، تضمین واقعی و تنها تضمین یک انقلاب همه جانبه اجتماعی.

کارل مارکس، بیانیه بخشهای پاریس انترناسیونال، ۱۸۷۲

با انقلاب نان و آزادی جهان وارد دورانی نو شده است. انقلاب اکنون یک بار دیگر به عنوان ابزار تحول جامعه با قدرت تمام خود را طرح کرده است. اهمیت این انقلاب مقدمتا در دستاوردهای تاکنونی آن نیست. گو این که همین دستاوردها نیز اهمیت فراوان دارند. اهمیت این انقلاب در زمان وقوع آن و در ظرفیت نهفته در آن و در چشم اندازهای انکشاف آن است. انقلاب نان و آزادی در جهانی به وقوع می پیوندد که تماماً سرمایه داری است. اساس این انقلاب بر تقابل با‌نظم مسلط بر جهان معاصر شکل گرفته است و همین نیز موتور محرک این انقلاب را می سازد. نتایج این انقلاب به هیچ وجه محدود به جهان عرب نخواهد ماند. تا همین الآن این انقلاب تبدیل به یک انقلاب منطقه ای شده است و مرزهای کشوری را درنوردیده است. تعمیق این انقلاب گسترش آن را نیز به دنبال خواهد داشت. بورژوازی هیچ کشوری از ایده‌های این انقلاب و جهتگیری طبقاتی آن مصون نخواهد بود. این انقلاب آغاز روندی انقلابی در جهان معاصر را رقم می‌زند که از حلقه ضعیف نظام مسلط جهانی آغاز شده است، اما دامنه آن به این حلقه ضعیف محدود نخواهد ماند. ناقوس پایان دوران تیره فلاکت و عجز بشر، دوران سلطه اقلیتی قلیل بر اکثریتی عظیم، دوران چیرگی کار مرده بر کار زنده، تسلط سرمایه بر کار، به صدا درآمده است. راه برای انقلاب همه جانبه اجتماعی باز می شود. دست به کار شویم.

 

بهمن شفیق

۱۱ اسفند ۸۹

۲ مارس ۲۰۱۱

iنگاه کنید به گفتگوی الجزیره با طارق رمضان و ژیژک. ژیلبر آشکر نیز از همین زاویه انقلاب نان و آزادی را مورد تحلیل قرار می‌دهد و آن را انقلابی برای ارزشهای جهانشمول دمکراسی قلمداد می کند. بیهوده نیست که هم ژیژک و هم ژیلبر اشکر انقلاب جاری در جهان عرب را از نوع جنبش سبز پسا انتخاباتی در ایران به حساب می آورند. هم ژیژک و هم آشکر تمایز آشکار جنبه‌های طبقاتی این دو جنبش- و به این اعتبار جهتگیری ها و بلوک بندی های کاملاً متفاوت درون آن‌ها را نادیده می‌گیرند. بیهوده هم نیست که ارگان نیمه رسمی خاندان سبز، سایت جرس، به درج گفتگوی ژیژک و رمضان مبادرت می کند. چه افتخاری بالاتر از این برای جنبش سبز که فرصت را مناسب تشخیص داده تا از حقانیت تاریخی انقلاب نان و آزادی برای خود کلاهی بدوزد.

iiنگاه کنید به http://www.alternet.org/story/149793/

iiiناهید جعفر پور در ترجمه مصاحبه امی گودمن با جوئل بنین به اشتباه این رقم را ۲ میلیارد نفر ذکر کرده است.

ivنگاه کنید به شورش گرسنگان در مصر

vنگاه کنید به مقاله «یک دوره فوریه انقلابی» از علی کادری. کادری در این مقاله به ویژه به خوبی نشان می‌دهد که چگونه از دوران انور سادات بهبود نسبی سطح زندگی در دوره اولیه پس از انقلاب ۱۹۵۲ جای خود را به افزایش شکاف طبقاتی و فقر روزافزون توده مردم داد. افزایش این شکاف در دوران مبارک به حدی است که بیش از یک سوم کودکان در مصر از تغذیه ناکافی رنج می برند. کادری حکومت در مصر را ائتلافی طبقاتی از بورژوازی مصر و بورژوازی جهانی ارزیابی می کند. http://www.socialistproject.ca/bullet/469.php

viنگاه کنید به http://www.alternet.org/story/149793/

viiنگاه کنید به مقاله فرد ویلسون در آلترنت تحت عنوان «خیزش کار». ویلسون در این مقاله به درستی بر عروج جنبش کارگری در سطح جهانی تأکید نموده و طبقه کارگر را نیروی تحول جامعه قلمداد می کند. ویلسون قیام کارگران در مصر را بر همان بستر مبارزات کارگران در آمریکا و اروپا تبیین می کند. http://www.alternet.org/story/149793/