شاه جلاد بمانند دیکتاتورهای زمانه و بمنظور بقای بتاحق خویش کمر به نابودی کمونیستها، مبارزین، انقلابیون و تودههای معترض بسته بود. بر این پندار واهی بود که که “جزیرۀ ثبات و امنیت” سرمایه با سرکوب و کُشت و کُشتار فرزندان محرومان ابدی خواهد ماند و جلوساش رنگینتر خواهد گردید. به همین دلیل کُشت و خُورد و بُرد تا جامعه و زندگی میلیونها انسان رنجدیده را به مسیر تخریبی سوق دهد؛ بر میزان اختناق و خفقاق افزود تا سرمایهداران قادر گردند در بالاترین حد ممکنه به زندگی انگلوار خود ادامه دهند.
اینها از زمره منش و متدِ عریان و خشن جوامعی وابسته به سرمایههای امپریالیستیست. بیگمان در مرام چنین نظامهایی محترم شمردن به حقوق پایهای انسانها بیمعناست. چرا که همهی هم و غم و وظیفهیشان، با سوداندوزی هر چه بیشتر به نفع طبقهی خودی و سرکوب ابتدائیترین خواستهها و مطالبات کارگری – تودهای تعریف میگردد؛ چرا که همهی تلاششان بر آن است، تا مبادا روزی دیوارهای ضخیم اختناق و خفقاقشان ترک بر دارد و صدای حق طلبی و آزادی به گوش دنیای انسانیت رسد. با کار بست سلاح و با قهر ضد انقلابی، راهِ هرگونه مبارزهی پایهای و مسالمتآمیز را سد مینمایند تا گردونهی سوددهی و منفعت سرمایه، با مشکلات عدیدهای روبرو نگردد. بی دلیل نیست که چارهی کار را در بگیر و به بندهای فلهای، شکنجه و مثله نمودن بدن کمونیستها، مبارزین، مخالفین و معترضین میبییند و به بیرحمانهترین شکل ممکنه، به جان آنان میافتند.
جامعهی ایران در یازده اسفند هزار و سیصد و پنجاه، شاهد اعدام دستهجمعی تعدادی دیگر از کمونیستها و فرزندان کارگران و زحمتکشان – مسعود احمدزاده، مجید احمدزاده، حمید توکلی، غلامرضا گلوی، اسدالله مفتاحی و عباس مفتاحی – توسط ارگانهای مسلح نظام شاهنشاهی بوده است. در این روز شاه جلاد این رفقا را به مسلخ مرگ کشاند تا بزعم خویش بتواند پژواک آزادی را در دالانهای شکنجه و خفقاق محبوس نگه دارد. میخواست با اعدام و با گسترش ترس و وحشت، بر فضای در هم ریختهی جامعه مسلط گردد. چرا که در آنزمان نسلی به پا خاسته بود و بر خلاف جو حاکم بر جامعه، راهِ نوینی از مبارزه علیهی سرمایه را پیشهی خود ساخت که اهمیت و نقش اثرگذار آن بر کسی پوشیده نیست. نسلی که جنبش کمونیستی ایران و مبارزات ضد امپریالیستی تودههای ستمدیده بعد از گذشت چهار دهه از عمر آن دارند به نیکی یاد میکنند و بر این باوراند که آن رفقا با جسارت انقلابی خود، بنای کار و فعالیت کمونیستیای را پای ریختند که جامعهی سراپا مسلحی ایران در جسجوی آن بود.
سیونه استکه از اعدام مسعود احمدزاده و دیگر یارانش میگذرد؛ سیونه سالی که نه تنها بر حقانیت راهِ آنان کاسته نشده است بلکه خلاء و فقدان چنین کمونیستهای ارزشمندی، اینروزها در درون جامعهی ایران [و در شرایطیکه رژیم جمهوری اسلامی دارد پای به پای رژیم پهلوی به جان کارگران، زحمتکشان و جوانان و آنهم با زور و سلاح میافتد] قابل محسوس میباشد. جامعهای که تشنهی فعالیت کمونیستی نسلیست که مسعود احمدزاده و دیگر همراهانش بنیانگذار آن بودند.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!
۱۱ اسفند ۱۳۸۹
۲ مارس ۲۰۱۱