تاریخ جوامع تاکنونی، تاریخ مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی طبقاتی ‌بوده‌است- مانیفست کمونیسم، مارکس و انگلس(٢)

من درنوشته‌‌‌ی پیشین انقلاب دنیای عرب را به انقلابات قرن نوزدهم اروپا  تشبیه کردم. ولی، در همان آن، به تفاوت ماهوی در ساختار اقتصاد آن برهه با دنیای  فرورفته در باطلاق بحران سرمایه‌داری اکنون تاکید کردم.

شاه دیکتاتور، پیش  از اینکه قیام رخ داده و ماشین سرکوبش داغان شود، با استغاثه اعلام کرد: مردم  ایران من صدای انقلاب شما را شنیدم. ولی هنوز انقلاب نشده‌بود.  اکنون امپریالیسم جهانی و در راسش آمریکا همان حرف شاه را تکرار می‌کنند: مردم مصر انقلاب کردند و امپریالیسم آمریکا آماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌است برای تحقق دموکراسی به مردم مصر کمک کند!

ولی آنچه در مصر رخ داده‌است، تنها آغاز فرایند انقلاب بوده‌است و  نه تحقق اهداف انقلاب، یعنی آزادی و عدالت اجتماعی- زبانی گنگ برای سرنگونی سرمایه‌داری.

در تاریخ ۱۱/۰۲/۱۱، خروش ۲۰ میلیونی مردم محمد حسنی مبارک  را از مسند دیکتاتوری پائین کشید. برابر با اظهارات بعضی از فعالین جنبش، دیکتاتور  رفت ولی دیکتاتوری ماند. تازه، باید کار طولانی رفت و روب کثافات رژیم  شروع گردد.

پیش از ادامه‌ی مطلب، ضرورت  دارد به دو نیروی اصلی مقابل هم در انقلاب مصر اشاره کنم. ژنرال های  مصر چه کسانی هستند؟ اینها آموزش دیدگان مدارس نظامی آمریکایند. ژنرال ها، صرفا افسران عالی رتبه با حقوق بسیار بالا و  امتیازات پیوست نیستند. این فقط پاکستان و ایران نیست که به  ترتیب ژنرال‌‌‌‌‌‌‌ها و سردار سپاه‌هایشان  بخش معینی از اقتصاد را در اختیار دارند. گفته می شود  ژنرال‌های مصر گذشته از صنایع، موسسات مالی و بانک ها …، حتی  در  نانوائی‌های مصر سرمایه‌گذاری کرده اند. سخن کوتاه، ژنرال ها سمبل بقای رژیم گذشته‌اند. در جانب انقلاب، اکثریت  غالب جمعیت مصر، هم چون دیگر کشورهای عربی، را جوانان تشکیل می دهند. این نسل جوان با ناسیونالیسم خرده‌بورژوائی و اسلام گرائی پدران و پدربزرگ‌هایشان همخونی ندارد. این جوانان فراگیر، جوانان تلفن مبایل، انترنت، فیس بوک و تویترووو هستند. این جوانان دوست دارند با بهره گیری از امکانات زمانه‌شان از زندگی لذت ببرند.  اما، در سطح بنیادی این جوانان خواهان آزادی، کار و یک زندگی انسانی ، یا خام و فرموله نشده ضد سرمایه‌اند. چرا که مصر و  در بعد جهان عرب، به  مثابه کشورهای سرمایه‌داری مبتنی  بر کارارزان تحقق مطالبات بالا امکان‌پذیر نیستند.

  کنار رفتن مبارک محصول موازنه‌ی قدرت بین انقلاب و ضد انقلاب، در هیات ژنرال‌ها، بود. در خروش مردم فراگیر،  در یک سو ارتش ۴۰۰ هزار نفری مصر و ۴/۱ میلیون نیروهای وزارت کشور- بخوان بسیجی ها-، به مثابه یک ساختار سازمانیافته، و در سوی دیگر مردم بپا خواسته مقابل همدیگر صف کشیدند. ژنرال ها دریافتند برای حفظ  روابط کنونی، جلوگیری از سرایت خیزش مردم فراگیر بدرون ارتش و  مآلا قیام سربازان، درجه‌داران و افسران رده پائین مبارک را کنار بگذارند. یا اینکه ژنرال ها می بایستی یک حمام خون میلیونی  راه می انداختند، که به احتمال منجر به قیام  در درون ارتش می شد. درهمان شب ۱۰/۰۲/۱۱ تماس‌هائی از طرف پرسنل پائین با فعالین جنبش آغاز شد. بنابراین، نه ژنرال ها توانستند خروش عظیم فراگیر مردمی را سرکوب یا منفعل کنند، و نه اردوی انقلاب آن‌چنان سمبه‌ی پری را دارا بود که شورای به اصطلاح عالی ژنرال ها را به کنار مبارک فرستاده و ماشین سرکوب دولت را داغان کنند. بنابراین، در سوی رژیم، ژنرال ها شق راه و کار جنگ فرسایشی را انتخاب کردند، تا با تحلیل بردن انرژی مردم فراگیر انقلاب را سرکوب کرده و اوضاع را به شرائط پیش از ۲۵ ژانویه برگردانند. در جانب انقلاب، مردم به پا خواسته مصمم شدند همچنان با اعمال فشار از پائین قدم به قدم ژنرال ها را در جبهه های جنگ فرسایشی عقب زده و گشتاور انقلاب را همچنان حفظ کنند. همایش روز جمعه۱۱/۰۲ /۱۸، تحت شعار «پیروزی و ادامه‌ی جنبش»  معنای عملی‌اش ادامه‌ی گشتاور انقلاب بود.  اما، خبرگزاری‌ های جهان سرمایه‌داری ترجیح دادند جنبه‌ی جشن پیروزی را برجسته و بزرگنمائی کنند- البته از زاویه‌ی آنها کاملا قابل فهم بود.

ولی اعمال فشار به همایش های جمعه محدود نبوده‌است. از همان شب برکناری مبارک، کارگران در سراسر مصر دست به اعتصاب  زدند و خواهان افزایش دستمزد، بیرون کردن مدیران موسسات و رهبران اتحادیه‌های دست‌ساز  دولت شدند. مشابه نمونه‌‌ی ایران، کارگران خانه‌های شرکت های خانه‌سازی را مصادره کردند؛ در العریش (۲)مردم شهربانی شهر را تسخیر کردند. آنها اعلام کردند  تا لغو قوانین شرائط فوق‌العاده اجازه‌ نخواهند داد پلیس از آنسوی کانال سوئز وارد شهر گردد… در تفسیر اوضاع مصر، یک خبرنگار گفت: یکی از گرفتاری های ژنرال های مصر، مشکل بازار کاراست؛ بزبان آدمیزاد خیزش طبقه‌‌‌‌ی کارگر و ادامه‌ی اعتصابات کارگری.

درسوی ضد انقلاب، ژنرال‌ها در دومین اطلاعیه‌شان از تعهد آنها به قرار دادهای بین المللی، یعنی احترام به قرار‌داد صلح بین مصر و اسرائیل  را اعلام کردند(۳).  ژنرال‌ها دولت منتخب حسنی مبارک، آقای احمد شفیق- فرمانده سابق نیروی هوائی-، را  برکنار‌نکردند. به بهانه‌ی عدم تامین شدن امنیت جامعه، هنوز قوانین شرائط فوق العاده‌ی  سی ساله را لغو نکردند؛  زندانیان سیاسی را آزاد ننموده ‌‌‌‌ و مبارک را دستگیر نکردند. این کنش ها بروشنی نماد تداوم رژیم مبارک در هیات  ژنرال ها را برملا می کند. ولی، از سوی دیگر، اقدامات ژنرال‌ها مبنی بر دستگیری وزیر کشور، وزیر جهانگردی،  وزیراطلاعات و یک کلان سرمایه‌‌‌دار، تشکیل هیاتی از حقوق‌دانان برای تجدید نظر در قانون اساسی، اجرای انتخابات در شش ماه آینده و اخیرا منجمد کردن حساب‌های حسنی مبارک- برابر با اخبارمنتشر شده  ۷۰ میلیارد دلار برآورد شده‌است- تحمیل  فشار از پائین به ژنرال‌ها،  تا پیش از سومین همایش جمعه بوده‌اند. در روز، ۱۱/۰۲/ ۲۵، در سومین همایش میدان التحریر مردم فراگیر خواهان بر چیده‌شدن قوانین شرائط فوق‌العاده، آزادی زندانیان سیاسی، دستگیری و محاکمه‌ی محمد حسنی مبارک، برکناری کابینه‌ی احمد شفیق و شتاب دادن  به خواست‌های دیگر انقلاب شدند. در این همایش دژبان‌ها، یا پلیس نظامی با باتوم به عده‌ای از تظاهرکنندگان در میدان تحریر حمله کردند. روز شنبه، ۲۰۱۱/۰۲/۲۶،  دوباره مردم به میدان التحریر سرازیرشدند  و علیه حمله‌ی پلیس نظامی اعتراض کرده و مطالباتشان را تکرار کردند. علاوه بر اظهار تاسف از طرف یکی از افسران ارتش، وب  سایت شورای عالی ارتش آنچه را که شب پیش اتفاق افتاده‌بود، یک سوء تفاهم نامید و از مردم عذر خواهی کرد. آیا این واقعه یک سوء تفاهم بوده‌است، یا ژنرال‌ها می خواستند با این برخورد و دستگیری هائی که روزهای پیشین رخ داده و نظامیان افراد بازداشتی را شکنجه کرده بودند، نبض انقلاب را بسنجند؟ اگرآنها چنین قصدی داشتند، هوشیاری و آمادگی حضور در صحنه‌ی نبرد جواب این توطئه را داد. بالاخره، همانگونه که ژنرال‌ها قول داده بودند،که طی ۱۲ روز رونوشت تغییر قانون اساسی تهیه خواهد شد؛ هیات قضات بررسی کننده‌ی قانون اساسی، ملاحظاتشان را در اختیار ژنرال ها گذاشتند. قرار است محتوای رونوشت اصلاح قانون اساسی دو ماه دیگر  انتشار یابد. ولی، مفادی چند  از آن به ملا عام درج کرده است؛ اشعار براین دارد که دوره‌ی ریاست جمهوری از ۶سال به ۴سال کاهش یافته و هر فردی نهایتا دوباره می تواند به سمت ریاست جمهوری انتخاب گردد، گذشته از این رئیس جمهور نمی تواند  با تغییر قانون اساسی دوره ی ریاست جمهوری را دائمی کند. بالاخره، در  مفادی دیگر تشکیل دولتی از اخوان المسلمین منع شده‌است!

آیا با این توضیحات برکناری حسنی مبارک و تشکیل شورای عالی ژنرال‌ها را می توان یک کودتای دست  ساز امپریالیسم و طبقه‌ی سرمایه‌دار مصرنامید؟  به نظرمن نه. گذشته از دلائل کنکرت تاکنونی، کودتا قواعدش را دارد. در فرایند کودتا، عاملان کودتا در موضع تهاجمی و مردم فراگیر یا  منفعلند و یا زیر ضرب قرار دارند. نمونه‌‌های کودتای ۲۸ مرداد و کودتای پینوشه در شیلی. بالاخره، در کودتای ژنرال‌‌های ترکیه به رهبری ژنرال کنعان اورین درسال ۱۹۸۱، بگیر و به بندها شروع گردید.. در شهر ازمیر سربازان کودتاگر، با تانک دروازه‌ی کارخانه‌ای را که کارگران اشغال کرده بودند، در هم شکستند. در مصر، ژنرال ها عقب نشینی هائی را متحمل شده‌اند. سخن کوتاه، هنوز تکلیف انقلاب و ضد انقلاب روشن نشده‌است.

۲- من در نوشته‌ای پیشین  به وزنه‌ی سیاسی مهم مصر در  جهان عرب و سرمایه‌داری جهان تاکید کردم. مصر چپ خورده‌بورژوازی ناصر در جهان عرب پرچمدار ناسیونالیسم عرب شد. گردش به راست مصر توسط      انور سادات و حسنی مبارک، یک استحکام  سی ساله‌ی چرخش به راست را در دنیای عرب   به نفع امپریالیسم را موجد شد. اکنون ما شاهدیم که از مراکش، درشمال غرب آفریقا،  تا شبه جزیره‌ی عربستان، جهان عرب در جوش و خروش است. حتی عراق از این زمین لرزه‌ی انقلاب کنار نبوده است. درتاریخ۲۰۱۱/۰۲/ ۲۵،  از جنوب عراق در بصره گرفته تا شهرهای کردستان تظاهرکنندگان علیه شرائط بد زندگی و شیوع فساد مالی و رشوه‌خواری به خیابان ها ریختند(۴ ). دراین تظاهرات نیروهای نظامی حد اقل ۱۳نفر را کشته و تعداد بیشتری را ‌زخمی کردند. آن معدود کشورهای عربی، که هنوزبه درون گردباد انقلاب کشیده نشده اند، مع الوصف ازوحشت کابوس انقلاب، ناگهان بیاد کارگران افتادند. سلطان قابوس- پادشاه مستبد یا مطلق‌العنان- پادشاه عمان و دست‌نشانده‌ی آمریکا وانگلیس دستمزد کارگران را افزایش داد. ولی، این تمهید کارساز نشد و روز ۲۰۱۱/۰۲/۲۷ مردم در مسقط، پایتخت عمان، دست  به تظاهرات زدند. برابر با گزارش خبرگزاردی ها، در این  تظاهرات حداقل دونفر کشته شدند. بی دلیل نیست که دوید کمرون نخست وزیر امپریالیسم پیر بریتانیا به شتاب از کشورهای عربی  دیدن کرد. سپس جان  مکین سناتور آمریکائی، از حزب محافظه کار، همراه با یک سناتور افراطی دست راستی وارد قاهره شدند. ولی، آیا این شگرد و ترفندهای امپریالیست‌‌ها عظیم ترین فرایند انقلاب، در  قرن بیست و یکم و بشارت ماه اول سال ۲۰۱۱، را به  بیراهه خواهد برد؟ به نظر من نه.  چرا که این فرایند  انقلاب، رویدادی در چهار چوب ارضی یک کشور نیست. جوانان و مردم فراگیر یک کشورعربی دست به  انقلاب می زنند. کشور دیگر عربی از آن نسخه برداری می کند. انقلاب از تونس به مصر می رود. سپس میدان التحریر مصر سنتی می شود. بحرین از آن عکس برداری می‌کند  و میدان التحریر خودش، میدان پرل یا مروارید، را برپا می کند. جوانان و مردم مصرروزهای جمعه درهمایش‌هایشان تداوم  انقلاب را فریاد می زنند. و تونس از جمعه های مصر  کپی می کند و اکنون از روز ۲۰۱۱/۰۲/۲۵،  مردم فراگیر تونس خواهان برکناری دولت محمد قنوشی، نخست وزیر یازده ساله‌ی آقای زین العابدین بن علی و کابینه اش هستند. آنها فریاد  می زنند که رژیم انقلاب را دزدیده‌است. در این تظاهرات پلیس چند نفر را کشته و عده‌ای را زخمی کرده‌است. روز ۲۰۱۱/۰۲/۲۷ زیر فشار مردم فراگیر محمد قنونوشی مجبور  به استعفا گردید. در  تونس نیز انقلاب نشده، بلکه آنچه روی‌داده شروع انقلاب  بوده‌است و هنوز انقلاب ادامه دارد.

 

۳- انقلاب دنیای عرب و مقوله‌ی جنگ طبقاتی   

 

در مصر ۴۱% کارگران پائین تر از ۲دلار در  روز دستمزد می گیرند و بی اغراق خیلی بیشتر از ۵۰% از طبقه‌ی کارگر مصر زیر خط فقر زندگی می کنند. در لیبی ثروتمند ۳۰% در صد از طبقه‌ی کارگرزیر خط فقر زیست می کنند. سرمایه‌داری های دول جهان عرب، دیکتاتوری مضاعف اقتصادی-سیاسی را  به طبقات کارگر این کشورها تحمیل کرده‌اند. این واقعه که چاشنی خروش انقلاب با خودسوزی محمد بن عزیز بیکار تونسی زده‌شد، بی هیچ ابهاهمی موید محوری بودن مسئله‌ی اقتصادی است. مطالبه‌ی دموکراسی سیاسی ریشه در دیکتاتوری اقتصادی دول سرمایه‌داری عرب دارد. همه جا مردم علیه بالاتر رفتن قیمت مایحتاج ضروری بپا خواستند. زین  العابدین بن علی تونس قول کذائی ایجاد   ۳۰۰۰۰۰ شغل را دارد. حسنی مبارک در  لحظه‌ی افتادن از پرتگاه قدرت قول داد که یارانه‌های ضروری چون نان ووو را افزایش خواهد داد. معمر قذافی قول افزایش ۵۰ تا ۱۵۰% دستمزدها و حقوق را داد ووو.  طبقات کارگر الجزایر، مراکش، اردن، یمن، بحرین و غیره از فقر و بیکاری گسترده رنج می برند. با این همه، چرا وجه اقتصادی و طبقاتی، دره‌ی گشاد  بین دارا و ندار، تفاوت بین طبقات سرمایه‌دار و طبقات کارگر و در یک کلام زبان طبقاتی غائب است(۵)؟ اکنون، تازه باید در ادامه‌ی مبارزات جاری صف طبقات دارا و ندار، طبقات سرمایه‌دار و  طبقات کارگر از هم جدا شوند. این چالشی است که مجموعه شرائط تاکنونی  از سوسیالیسم دروغین شوروی  و فروپاشی اش، وجود احزاب سوسیال دموکراسی بورژوائی، احزاب سوسیالیستی و کمونیستی فاسد ومنحط، احزاب سوسیالیستی خرده‌بورژوائی، تبلیغات دیوانه‌وار و هار ضد سوسیالیستی و ضد آرمان رهائی طبقات کارگر توسط سی ان ان، بی بی سی ووو امپریالیست‌ها، اشاعه‌ی افیون مذهب و کنش اتحادیه‌های سرمایه‌داری  به طغیان و خروش طبقات کارگر جهان عرب تحمیل کرده‌است. ولی این چالش به دنیای عرب ختم نمی شود. بلکه، طبقات کارگر سرمایه‌داری های جهان، از آمریکا گرفته تا یونان، ایرلند، پرتقال، اسپانیا و ایتالیا، مجارستان و غیر با همین چالش روبرویند. ولی، بالاخره یخ ها دارند آب می شوند. اکنون، هر عقب نشینی اقتصادی نه تنها اقتصاد سرمایه‌داری جهان عرب، بلکه به اقتصاد دول امپریالیستی فشار وارد خواهد کرد. گذشته از امتیازات اقتصادی کلان-  برای نمونه ۷۵% امتیاز شرکت نفت عربستان به آرامکوی آمریکا تعلق دارد- هزاران بوروکرات کشورهای امپریالیستی در جهان عرب از امتیازات شغلی و مالی قابل ملاحظه‌ای بهره‌مندند…. طوفان جهان عرب، آنچنان که معماران فکری غرب به آن لقب خواست دموکراسی داده‌اند، در ادامه‌اش مقوله‌ی اقتصاد را جلو صحنه خواهد آورد، و دوران زبان طبقاتی فراخواهد رسید.     

 

۴- انقلاب مصر و تاثیراتش در غرب

اگر کشورهای غربی و  بویژه امپریالیسم آمریکا هم اکنون یک دوره‌ی شکوفائی اقتصادی را طی می کردند، حرف زدن از تاثیر انقلاب دنیای عرب و  بخصوص انقلاب مصر در  غرب محلی ازاعراب را جایز نمی کرد. ولی اوضاع اقتصادی درکشورهای غربی عموما و مخصوصا در آمریکا بحرانی  است. گرچه، همیشه  دولت های آمریکا نماینده‌ی طبقه‌ی سرمایه‌دار، تجلی‌اش سرمایه‌های صنعتی و مالی بوده‌اند. ولی در هیچ دوره‌ای همانند برهه‌‌‌‌‌‌ی حاضر دولت آمریکا نماینده‌ی بخش مالی یا وال ستریت نبوده‌است. دولت‌های بوش و اوباما برای جلوگیری از ورشکست شدن بانک‌ها و موسسات مالی تریلیون‌ها دلار هزینه‌‌‌ کرده‌اند. گذشته‌ ازاین، دولت مرکزی با ۳/۱ تریلیون دلار کسری بودجه روبروست. گفته می شود بازپرداخت بهره ی کسری بودجه‌ی دولت فدرال یا مرکزی در ۱۰ سال آینده کسری بودجه را به ۱۰تریلیون دلار افزایش خواهد داد. چه کسی باید  این  هزینه‌ها را بپرداز؟ البته نه میلیادرهای وال ستریت، بلکه طبقه‌ی کارگر آمریکا، یا آنچه مهندسان فکری طبقه‌ی متوسط(۶)می نامندش. گذشته‌ از این باید  تفاوت  بحران کنونی آمریکا با بحران های گذشته را  فراموش نکرد. در بحران‌های کلاسیک، بعد از یکی دو سال رکود، رونق اقتصادی آغاز می شد. ولی، اکنون بعد از سه سال  هیچ روزنه‌ای برای برون رفت از بحران وجود ندارد(۷)     

پیش از تمرکز روی تاثیر انقلاب مصر در غرب، لازم است در چند کلمه طبقه‌ی سرمایه‌دار آمریکا را تعریف کرد. این طبقه ازهمان بدو تکوینش طبقه‌ای ددمنش، بیرحم، غارتگر و مهاجم، یا جینگویسم، بوده‌است. یا به سخن جاودانه‌ی مارکس، وقتی سرمایه زائید از هر منفذش خون بیرون  می زد.  

در قرن شانزدهم، زمانی که مهاجرین اروپائی به سرزمینی که امروزه ایالات متحده نامیده‌می شود، وارد شدند خاکی عاری از انسان نبوده‌است. دراین سرزمین یک میلیون مردم بومی زندگی می کردند. اینها ساختار اجتماعی قبیله‌ای اشتراکی داشته و طبیعت‌گرا بودند. بومیان آمریکا باور داشتند که تمام موجودات روح دارند؛ آنها اعتقاد به توتم  ، یا توتمگرا بودند. گفتار بومیان زبانی شعری داشت. این بومیان در این سرزمین فراخ عمدتا در مرحله‌ی شکار حیوانات و زراعت ذرت زندگی می کردند. بزودی با تقسیم  مهاجرین اروپائی به طبقه‌ی کارگر و سرمایه‌دار، در هیات دلال، نزول خور و سرمایه‌دار صتعتی و کشاورز، طبقه‌ی سرمایه‌دار با توسل به نیرنگ و  اعتیاد به الکل(۸) و جنگ مردم بومی را کشتند و تا اوائل قرن نوزدهم آنها را در شرائط غیرانسانی به طرف زمین های خشک و بی آب کوچ دادند. سرمایه‌داری آمریکا از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم ۷۰۰۰۰۰نفر از اهالی بومی را کشت. گذشته از سلاح های آتشین پیشرفته، ارتش آمریکا  از ابزار جنگ میکربی- آبله- برای نابودی مردم بومی استفاده کرد(۹).  بعداز کوچ دادن باقیمانده‌ی اهالی بومی، در بدترین شرائط، به صحراهای آریزونا، کالیفرنیا و غیره، سرمایه‌داری آمریکا تمام اراضی آنروز را تصاحب شد. ولی هنوز ولع توسعه‌ی ارضی سیر نشده‌بود.  در سال ۱۸۴۶، بی هیچ دلیل موجهی ارتش آمریکا به مکزیک حمله کرد و نیمی از سرزمین  این کشور را بلعید. این چنین بود  که نقشه‌ی امروزین آمریکا زاده شد. امپریالیسم آمریکا به کلمبیا در آمریکای لاتین حمله و دولتی  تحت الحمایه بنام پاناما، برای ساختن  کانال پاناما، تاسیس کرد. آمریکا در انقلاب نیکاراگوا و کوبا علیه اسپانیا دخالت کردووو.   همه‌ی اینها تا پیش از پایان قرن نوزدهم رخ دادند. از ربع قرن آخر قرن نوزدهم، سرمایه‌داری آمریکا مشاهده کرد که بازار داخلی جواب سرمایه را نمی دهد. سیاست گسترش به بازارهای جهان، چه بی توسل و یا با توسل به جنگ، اتخاذ شد. آمریکا جزایر هونولولو در اقیانوس کبیر را اشغال کرد. آمریکا به فیلیپین حمله کرد و بیرحمانه  صدها هزار نفر از مردم فیلیپین را، که  با اسلحه‌ی سرد از سرزمینشان دفاع می کردند، کشت و این سرزمنین را تسخیر کرد. من به سیاست های تجاوزکارانه‌ی آمریکا در قرن بیستم و بیست و یکم اشاره نم کنم.

در پی جنگ علیه انگلستان، آمریکا در سال ۱۷۷۶ مستقل گردید. تامس جفرسن هوادار دوران روشنگری، قانون اساسی آمریکا را تالیف کرد. این قانون ،زنان نیمی از  جمعیت، و حدود ۱۰ میلیون بردگان سیاه را از حق رای و حقوق دموکراتیک محروم کرد! ظاهرا آمریکای مستقل کشوری دموکراتیک و سمبلش مجسمه‌ی آزادی شد. چه عدم تشابه یا تناقضی. آبراهم لینکلن به آزاد کننده‌ی برده‌ها معروف شده‌است. لینکلن هرگز به خاطر آزادی برده ها با جنوب وارد جنگ نشد. بلکه، آن زمان که معتقد شد جنوب برده دار قصد دارد از اتحادیه بیرون رود، با شعار آزادی برده ها به ریاست جمهوری رسید. ولی واقعیت کریه این شد که برده‌های نگون‌بخت از شکل بردگی درمزارع پنبه آزاد شدند، ولی از تمام حقوق دموکراتیک ماندندد. تازه، سیاهان می بایستی بعداز جنگ جهانی دوم، برای حقوق دموکراتیک، حقوق مدنی یا سویل رایت، مبارزه می  کردند. اگر بعداز جنگ دوم جهانی وزارت دفاع آمریکا به پنتاگون- پنج گوش- معروف است، سرمایه‌داری آمریکا از بدو تشکیلش رویای تسلط بر جهان را داشته‌است.  

 با این مختصر می توان ابعاد سرشکن کردن هزینه بحران سرمایه‌داری آمریکا بردوش طبقه‌ی کارگر این کشوررا در قارچوار گسترش یافتن صف سوپ، یا کیچین سوپ، ازدیاد بیکاری و افزایش کارت های خرید مایحتاج نازل از فروشگاه‌های ویژه، بی خانمانی و غیره را در آمریکا تجسم کرد. بموازات کسری بودجه‌ی دولت مرکزی، هر کدام از ایالت ها میلیاردها دلار کسری بودجه دارند. فرمانداران ایالات مختلف برای غلبه بر کسری بودجه  کمربسته‌اند بیرحمانه بکار گران در سطوح گوناگون از اخراج گرفته تا کاهش سطح دستمزد ، تنزل حقوق بازنشستگی، بستن موسسات خدمات عمومی، لغو هرچه بیشتر قوانین و مقررات ناظر بر روابط کار دست یازند. اینها هیچ ابائی از احضار گارد ملی و کشتن کارگران اعتصابی و درس عبرت دادن، یا نسق گرفتن، از طبقه‌ی کارگر آمریکا ندارند.

اکنون بیش از یک هفته است که ده‌ها هزار نفر کارگر در مدیسن پایتخت ایالت ویسکانسن علیه حمله‌ی فرماندار این  ایالت، آقای سکات وکر، به سطح معیشت و  کارشان دست به اعتصاب زده‌اند. آقای ووکر علاوه بر تهدید به احضار گارد ملی-بسیجها- در تجلیل از صدمین سال تولد رونالد ریگان رئیس جمهور راست افراطی آمریکا چنین گفته‌است: گذشته از هر چیز من از اقدام ریگان در سال ۱۹۸۶ برای اخراج ۱۱۰۰۰کارگران فنی فرودگاه ها از او تجلیل می کنم. با این کنش، ریگان به کارگران دیگر نشان داد که او هرگز در  مقابل اعتراض کارگران کوتاه نخواهد آمد. آقای سکات وکر می گوید ما هم باید به کارگران درس عبرت بدهیم.

کارگران  اعتصابی ایالت ویسکانسن سکات ووکر را به محمد حسنی مبارک آمریکا تشبیه کردند(۹آتن). قرین به یقین بلند شدن کارگران  به ویسکانسن محدود نخواهد شد. آیا طبقه‌ی کارگر آمریکا بعد از چندین دهه عقب نشینی قامت راست خواهد کرد؟ من این پیش بینی را نه جبری بلکه بسیار محتمل می دانم.  

 

مراد عظیمی

۲۰۱۱/۰۲/۲۷

ملاحظات

۱-       مطلب حاضر بخش دوم نوشته ای تحت نام بالابوده‌است.

۲-       العریش در شمال شبه جزیره‌ی سینا واقع شده‌است.

۳-       قرار داد صلح مصر با اسرائیل سه هدف استراتژیک را برای آمریکا و چماقش اسرائیل تامین  کرد. الف- مصر را در حوزه‌ی نفوذ آمریکا قرار داد. بر این پایه جناح راست  در خاورمیانه تقویت شد. ب- برابر با یک مفاد از صلح شبه جزیره‌ی سینا منطقه‌ای غیر نظامی، بافر زون- شد. بدین  ترتیب حق استقرار نیروی نظامی در سینا از مصر سلب شد. پ- مصر پذیرفت که از سیاست اسرائیل  نسبت به مسئله‌ی فلسطین پیروی کند.

۴-       انقلاب دنیای عرب بحث جدیدی را در رابطه با حمله‌ی آمریکا و انگلستان مطرح می کند. حمله‌ به عراق حد اقل ۱۰۰۰۰۰کشته، چندین  برابر زخمی جسمی و  روحی، آوارگی، بدبختی ووو را نصیب مردم عراق کرد. اگر دو امپریالیست آمریکا و انگلستان، تحت بهانه‌ی سرنگونی صدام دیکتاتور به عراق حمله نمی کردند، مردم  عراق بدون هزینه کردن صدمات هولناک بالا، امروز صدام را کنار حسنی مبارک می فرستادند.

۵-       در سال ۱۹۴۸کارگران پنبه کار کناره‌ی نیل مصر مانیفست کمونیسم را بعربی مطالعه می‌کردند.

۶-       موضوع طبقه‌ی متوسط صرفا خلط مبحث از طرف مهندسان فکری غرب نیست، بلکه اصلاح‌طلبان یا رفرمیست‌های ما نیز عامدا یا سهوا دچار مرض طبقه‌ی متوسط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اند. گروه اول، با چنین نامگذاری طبقه‌ی  کارگر را نفی می کند. گروه دوم کارگر فکری با شرائط فروش کار بهتر را نه کارگر بلکه طبقه‌ی متوسط بشمار می آورد. تعریف مارکسی اشعار براین دارد  که صرف داشتن ابزار تولید  یا دارائی، چون مغازه، صاحبش را در زمره‌ی طبقه‌ی کارگر قرار نمیدهد. بلکه، صاحب ابزار یا مغازه باید کسی را استخدام کند، فردی را استثمار کند تا لقب طبقه‌ی متوسط را بوی داد.

۷-       به دنبال جارو کردن بخش قابل ملاحظه‌ای از صنایع آمریکا و صدور به کشورهای در حال توسعه، بویژه چین، تولید ارزش اضافی آمریکا کاهش یافت. دراین جابجائی، رونالد ریگان ۱۱ میلیون نفر از طبقه‌ی کارگر آمریکا را بیکار کرد.

۸-       اگر در دوران جنگ‌های ارتش آمریکا با بومیان تریاک، هروئین و کوکائین وجود داشتند، بی تردید سرمایه‌داری آمریکا از این مواد  مخدر برای معتاد کردن بومیان استفاده  می کرد.  

۹-       به احتمال قریب به یقین امپریالیسم آمریکا اولیل دولت سرمایه‌داری است که از ابزار میکربی در جنگ استقاده‌ کرده‌است.