مقدمه:
محمد فتاحی از اعضای حزب حکمتیست در مقاله اخیرش (۱) صفوف منتقدین چپ را خطاب می دهد و نقد آنها به “جنبش سبز” را ناروشن می خواند بخاطر اینکه ضد رژیمی است در حالیکه از دید او نباید این “جنبش” را از موضع ضد رژیمی نقد کرد بلکه باید مثل حزب او از سنگر مبارزه با جناح پروغرب بورژوازی و لیبرالیزم سارکوزی و بوش و حزب محافظه کار بریتانیا این “جنبش” را نقد کرد. فعالا کاری نداریم که اساسا بوش و سارکوزی و حزب محافظه کار بریتانیا که نئوکان هستند از چه موقع ارتقاع درجه گرفته اند و لیبرال گشته اند که این را می گذاریم محمد فتاحی ثابت کند. اما فکر می کنم بحث محمد فتاحی از اهمیت تئوریک و سیاسی بالائی برخوردار است اگر تیترش را بازتر بگذاریم: نحوه برخورد به جنبش سبز و در بحثی وسیعتر سعی کنیم این “جنبش” را آنالیز کنیم و بعد ببینیم از چه موضع واقعا باید بهش برخورد کرد که به پیشروی جنبش انقلابی و سوسیالیست خواه کمک کند.
به هر حال محمد فتاحی سلیقه خودش را داشته و خواسته به نقادان “جنبش سبز” بفهماند که حزبش از “سنگر رادیکال” دارد این جنبش را نقد می کند و بقیه چون از سنگر غیر رادیکال نقد کرده اند باعث شده اند که حزب سنگر رادیکال این مدت اخیر خودش را در خانه حبس کند تا لابد از سنگر رادیکال بتواند “جنبش سبز” را بهتر آچمز کند!
از این مقدمه بگذریم، اجازه میخواهم بطور مشخص تر مقاله ایشانرا بررسی کنم و قضاوت را بگذارم به عهده خواننده:
(۱)ریشه های “جنبش سبز”
محمد فتاحی می گوید که “جنبش سبز” ادامه حرکتی است که در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی با شروع خصوصی سازی متولد شد:
“ جنبش سبز نه محصول دوره انتخابات گذشته که ادامه حرکتی است که از دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و با شروع خصوصی سازی ها متولد شد…. احزاب و نیروهای سیاسی پشت این جنبش در اپوزیسیون در تمام این دوران های حیاتش همان است که بوده است؛ نیروهایی که روزی اصلاحات، روز بعد رفراندوم، روز و امروز جابجایی قدرت بین نمایندگان سیاسی دو جناح طبقه حاکمه را خواستارند.”
سوال من اینست که وقتی خصوصی سازی بعنوان سیاست رژیم اسلامی پیش گرفته شد و در دوران خاتمی و احمدی نژاد دنبال شد، آیا منطقی نیست که ما رد جامعه ای که از این سیاستها بیشترین ضربه را می خورد هم پیدا کنیم؟ اگر منظور محمد فتاحی اینست که یک جنبش اعتراضی بر علیه خصوصی سازی از آن زمان بوجود آمده که حتما درست است آیا این جنبش ضد خصوصی سازی و ضد بردگی انسان اینطور که ایشان مدعی است، خط جرج بوش و سارکوزی بوده؟ یعنی به زبان ایشان از زمان رفسنجانی یک جنبش اعتراضی ایجاد شده بر علیه سیاستهای راست رفسنجانی که پدر این جنبش سبز است و هم دنباله روی جرج بوش؟! فکر می کنم این “ریشه یابی” محمد فتحای خیلی جاهاش لنگ است!
اتفاقا در زمان خاتمی هم جنبش اعتراضی بمدت کوتاهی به خیابان آمد و از قضا منصور حکمت که مثل محمد فتاحی “حکمتیست” نبود اینگونه ماهیتش را تعیین نکرد و کمونیستها را به خانه فرانخواند!
از دید من جنبش اعتراضی بر علیه جمهوری اسلامی از بد تولد این نظام شروع شده و با جهت گیریهای اقتصادی رژیم برای “هم پیوندی” مرتب تعمیق شده و الان آنچه در ایران می گذرد در ادامه جنبشی است که مخالف سیاستهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی رژِیم اسلامی است. این جنبش در اکثریت خود ربطی به بوش و لیبرالیزم و غیره ندارد. جنبش جوانان و جامعه ای است که با جلوبردن سیاستهای اقتصادی رژیم بیشتر زندگیش را از دست می دهد و آمده تا حق خود را بگیرد.
(۲)مشکل “نعیین هویت جنبش سبز” از سوی محمد فتاحی و حزبش:
الف: به جهت گرایشات موجود
از دید من یک ایراد اساسی محمد فتاحی در تحلیل “جنبش سبز” اینست که این “جنبش” را همگون می بیند.
بطور واقعی این “جنبش” از گرایشات کاملا متضاد تشکیل شده و مشکل روئیت را برای آنها که ایدئولوژیک و قالبی نگاه می کنند صد جندان کرده.
“جنبش سبز” یک حرکت توده ای و بسیار نامنسجم بود و هنوز هم هست از گرایشات طبقاتی بسیار متضاد. هم طبیعی است که اینگونه حرکتی اجتماعی شکل بگیرد و صفها مدتها قاطی بماند و هم ادامه اش مشکلزاست همینطور که الان برای جنبش سرنگونی طلب انقلابی مشکل زاست.
این “جنبش” از توده های وسیع مردمی شکل گرفت که از شرایط موجود دقیقا بخاطر زندگی مادیشان کلافه بودند و دنبال اولین پرجمی بودند که مخالفتشانرا بیاورند در خیابان. این “جنبش” در بالا هم از یک گرایش تشکیل نشد و هنوز هم همگون نیست. ابتدا “رهبری این جنبش” را اراذلی مثل موسوی یا کروبی نمایندگی می کردند که به سرعت جامعه ازشان گذشت. هر قدر جامعه بیشتر در خیابان ماند این “جنبش” رهبرهای دیگر هم پیدا کرد. گرایشات نیم بند لیبرال – اسلامی از درون و بیرون جامعه سبز شدند تا اینکه در اینسوی دنیا هم جناب داریوش همایون و حزب مشروطه اش و حتی شازده پهلوی هم خودشان را “سبز” خواندند. لذا تا آنجا که به “بالای سیاسی” این جنبش مربوط می شود این جنبش هرگز همگون نبود و در پائین هم فعالین درون خیابانها لزوما هیچکدام از این “رهبران” را دنبال نمی کردند هر چند که توهمی عمیق در همین فعالین وجود داشت که در مرحله ای کاملا قابل فهم است.
ب: به جهت تغییر در خواستها طی زمان
به جهت خواستها هم این رهبران “جنبش سبز” تابع پیشروی رادیکالیزم انقلابی در جامعه بعنوان گفتمان مسلط مثل همه انقلابات دیگر پوست عوض می کنند و مرتب خودشانرا از حکومت موجود جدا می کنند و خواستهای “رفرمیستیشان” رنگ و روی انقلابی هم ممکنست بگیرد. در واقع این انقلاب است که اینها را مجبور می کند پوست عوض کنند تا عقب نمانند! همانطور که مثلا اوباما می آید در تلویزیون و متعاقب عروج سونامی انقلابی در خاورمیانه، “ژست حمایت از انقلاب” می گیرد.
لذا در تحلیل “جنبش سبز” باید همه این ابعاد را که از یکسو وجود گرایشات متضاد در “بالا و پائین” و از سوی دیگر تاثیر زمان در شکل ارائه شدن برنامه های سیاسی در هم ضرب کرد تا بتوان درک درستی از پدیده “جنبش سبز” پیدا کرد.
ج: “جنبش سبز” بعنوان ظرف سیاسی فعالیت بخشی وسیع از سرنگونی طلبان انقلابی در ایران
نویسنده این مقاله از بدو شروع امواج جنبش انقلابی اخیر در ایران ، بطور دائم تاکیید خود بر افشا و جداسازی بین درک انقلابی و سرخ و “جنبش سبز” را کتبی کرده است.(۲). از دید من از عوامل مهم درجا زدن انقلاب ایران همین درجازدن در فضای بینابینی “سبز” از سوی فعالین جوان انقلابی در ایرانست.
اما آنچه بطور واقعی در زمین سیاسی اتفاق می افتد با آنچه انقلابیون در ذهن دارند هیچوقت یکسان نیست. انقلاب و جنبشها از محل ذهنی من یا محمد فتاحی شروع نمی شوند. فعالین جوان و سرنگونی طلب وقتی در ایران در سال ۸۸ وارد خیابانها شدند از “چتر قانونی” سبز استفاده کردند و این “چتر” بتدریج برایشان شد فضائی که برای خودشان هویت بسازند.
این فعالین جوان که موتور محرکه انقلاب کنونی هستند متاسفانه با آزمایش و خطا عمل می کنند و سنگینی فرهنگ ناسیونالیستی و مذهبی و ضد کمونیستی و بخصوص پارانویای حزب گریزی بسیاری از اینها را به این باور کشانده که دارند چرخ را از ابتدا اختراع می کنند که اسمش مثلا “حرکتهای غیر متمرکز و جنبشی” بعنوان پاسخ به سرکوب رژیم باشد.
لذا معضل پوپولیزم که نسل قبلی انقلابی را در مقابل ارتجاع فلج کرد اینها را هم دارد از سازماندهی واقعی دور می کند.
این وضعیتی است درون خیابانها که هر روز بسیار بیشتر از آنچه در “بالای” جنبش سبز می گذرد فاصله می گیرد و رادیکالیزه می شود اما متاسفانه هنوز با آزمایش و خطا اینکار را انجام می دهد چرا که بنابه دلایل مختلف از جمله کمکاری خود کمونیستها هنوز کمونیزم کارگری و مداخله گر نتوانسته به مرکز این جنبش در پائین تبدیل شود که بالاخره هم اگر نشود ماجرا همینست که هست.
(۳)”نقد ضد رژیمی” و “نقد حکمتیستی”
محمد فتاحی در تحلیل ریشه های “جنبش سبز” جائی برای مردمی که در اکثریت خود بیشترین ضربه را از سیاستهای اقتصادی رژیم خورده اند قائل نیست. هرچه می بیند موسوی است که هوادار رژیم خمینی هم نیست و البته خود موسوی هم نمی داند که هوادار خمینی نیست و محمد فتاحی از قلب موسوی بهتر خبر دارد. ایشان مورد بمورد از مواضع موسوی بعدش هم محمد فتاحی به این نتیجه می رسد که نقد ضد رژیمی “ناروشن” و مبهم است و نقد حکمتیستی بهتر است.
اجازه بدهید چند نکته ایشانرا بررسی کنیم:
الف:“ انتقاد از جنبش سبز به دلیل طرح شعار رای من کو نقد ضعیفی است. یک جنبش حق طلب و عدالتخواه هم میتواند سراغ نتیجه رای خود از سر توهم به انتخابات یا به دلیل شرکت مشروع در یک انتخابات برود.”
انتقاد از شعار “رای من کو” اتفاقا یک انتقاد رادیکال به رفمیزم لیبرال است که مدعی است تحول اجتماعی و سیاسی در ایران از طریق “رای گیری” امکانپذیر است و دقیقا از این زاویه و نه زاویه “رای به موسوی” اینها هنوز دارند شعار “رای من کوگ را تکرار می کنند.
در واقع “جنبش سبز” بمفهوم لیبرالی خودش دارد همچنان شعار “رای من کو” را مطرح می کند و پاسخش را کمونیستها باید بهند و توضیح دهند که نظام موجود و هیچ نظام سرمایه داری را از طریق انتخاباتی که روی دوش انقلاب سوار نشود نمی شود تغییر داد.
ب: “ حضور عناصر و شخصیت های سابق نظام هم عیب اصلی این جنبش نیست چون در کنار آن ٩٠ درصد احزاب سیاسی اپوزیسیون در این جنبش شریک و بخشا در نقش رهبر فکری و عملی اند و به آن نیرو و سرباز میدهند.”
که محمد فتاحی دارد مدعی می شود که ۹۰ در صد اپوزسیون جرو شخصیتهای رژیم بوده اند! زیر پوشش اینکه آنها را “شریک جنبش” می نامد!
جنبش رادیکال و انقلابی دارد می گوید که موسوی و کروبی جزو رهبران جنایتکار رژیم هستند در دهه اول انقلاب مستقیما در جنایات رژیم دست داشته اند و باید محاکمه شوند. اما محمد فتاحی دارد اینها را تبرئه می کند و می گوید که ۹۰ اپوزسیون هم در “آن جنبش شریک بوده اند”!
خیر! ما اینجا “شرکت در جنبش را نمی گویئم”! حرف ما جنایتکاری این افراد مشخص است. حرف ما اینست که از موسوی و کروبی گرفته تا گنجی و سازگارا تا همین جناب عبدالکریم سروش به اندازه کافی پرونده برایشان هست که نه بعنوان “شرکت کننده در جنبش” بلکه بعنوان جنایتکار باید محاکمه شوند. این حرف ما در نقد موسوی ها و کروبیها و آن حرف محمد فتاحی!
ج: “ ایراد سبز حتا شعار مرگ بر دیکتاتور هم نیست. این شعار در دستان مردم مصر خیلی هم انقلابی بود. در نظر بگیرید روزی کارگر در ایران با این شعار فرمان حرکت سراسری بدهد، آیا ما با سر در آن شرکت نمی کنیم و در جهت تکمیل شعار هم اگر لازم بود نمی کوشیم؟”
ظاهرا محمد فتاحی و حزبش منتظر روزی هستند که “کارگر شعار مرگ بر دیکتاتور بدهد”! حزب بسازند و برنامه بنویسند و تاکتیک و استراتژی بدهند اما منتظر شوند که یک روزی کارگر شعار بدهد! اگر اینرا بامزه ندانیم چه بنامیم!
بر عکس وقتی حزب سیاسی کارگری تشکیل می شود همه انتظار دهند که حزب شعار بدهد اول و بعد کارگر تکرارش کند. اساسا رابطه حزب و جامعه رابطه رهبری کردن باید باشد و دنبال کردن. شعار سیاسی را تحزب سیاسی به جامعه می برد و تشدیدش می کند اما در فرهنگ حکمتیستها ماجرا برعکس است!
بعدش هم معلوم نیست که شعار مرگ بر دیکتاتور را ایشان چگونه با میکروسکوپ نوع غیر کارگریش را با نوع کارگریش جدا می کند و برای دومی “صبر” می کند و خودش نمی رود نوع کارگریش را بدهد؟ اینها از معضلات شناخته شده چپ حاشیه ای است البته که زمانی منصور حکمت رویش انگشت گذاشت! اینها صد و هشتاد درجه چرخیده اند بنام منصور حکمت در مقابلش ایستاده اند!
د:” حقیقت این است که موسوی هوادار جمهوری اسلامی دوران خمینی نیست. جنبش خمینی ناسیونالیسم ضد غربی ایرانی بود و موسوی نماینده بورژوازی پرو غرب ایران است و اگر به قدرت میرسید به طور قطع فشار فرهنگی اسلامی بر زنان و جوانان را کم میکرد و پایه های حکومت را در میان طبقه خود گسترش میداد و به این معنی فضای بازتری را در مقابل طبقه سرمایه دار ایران میگشود.”
این ادعا از شاهکارهای محمد فتاحی است! خود موسوی هم اینقدر نمی توانست اندرون دلش را بازبگوید که محمد فتاحی از سمت او مدعی است! آیا مدرکی چیزی هم برای این ادعا هست؟ سندی؟ آیا موسوی بخواب محمد فتاحی آمده و ته دلش را بازگو کرده؟ آنچه جامعه از موسوی و کروبی شنیده این نیست.
منکر این نمی توان شد که جناحی از سبز هست که هوادار جمهوری اسلامی نیست. می توان پیش بینی هم کرد که روزی همین موسوی و کروبی وقتی رژیم ذر حال سقوط است و رهبرانش دستگیر می شوند بیاید و بگوید که اصلا گور پدر خمینی اما حالا اینها را اینجوری بزک کردن فقط از عهده یک ایدئولوگ که در تئوریش اسیر است بر می آید!
ه: “علت سنگربندی سیاسی حکمتیست ها در مقابل سز، به دلیل ماهیت سیاسی جنبش سبز و افق و پرچم سیاسی اقتصادی آن است. این جنبش حرکت جناح پرو غرب بورژوازی ایران یا بورژوازی لیبرال(به لحاظ اقتصادی) است. برنامه اقتصادی این جنبش یک لیبرالیسم از جنس سارکوزی و بوش و حزب محافظه کار بریتانیاست. “
من بالشخصه آنچه از حکمتیستها طی این دوره اخیر دیده ام ،”سنگر بندی” بر علیه هرگونه مداخله جوئی انقلابی است. کاشکی اینها می آمدند خیابان و “مرگ بر دیکتاتور” کارگری را فریاد می زدند! کاشکی در خیابان سعی می کردند سرخ انقلابی را نمایندگی کنند و در عمل و با تجربه روزمره زندگی جوانان متوهم به “سبز و ناسیونالیزم و الله اکبر گو” را راهنمائی می کردند که راهش این نیست. کاشکی در عمل نشان می دادند که راه بهتری برای نقد سبز هست! کاشکی همه جنبش انقلابی را با “سبز” یکی نمی گرفتند و مردم را به خانه هاشان فرا نمی خواندند!
کاشکی اینها نقد عمیق به لیبرالیزم را در عمل نمایندگی می کردند. در صحنه پرچمشان دیده می شد. اینها همه لازم بود و لازم هست.لازمست که تمامی سرهای جنبش سبز از سر نزدیک به رژیم اسلامیش تا سر نزدیک به لیبرالیزم پروغربش مرتب برای جامعه افشا شود و ناتوانیهایش در پاسخگوئی به مسائل جامعه در عمل و تجربه روزمره نشان داده شود. جنبش انقلابی ایران به همان اندازه که اسیر رژیم اسلامی است، اسیر پروژه های نیم بند ناسیونالیستی و لیبرال “آلترناتیوش” هم هست.
امید اینست که این “حکمتیستهای” بدور افتاده از مداخله گری کمونیستی منصور حکمت بالاخره جایشانرا پیدا کنند و تارعنکبوت دنیای مالیخولیائی که برای خودشان ساخته اند بشکنند و در عمل به کمونیزم و سوسیالیزم خدمت کنند.
زمان را باید دریافت. ما همه در برابر آن پاسخگو هستیم!
منابع بیشتر:
(۱)نقد ضد رژیمی به جنبش سبز کارساز نیست(محمد فتاحی)
http://www.azadi-b.com/J/2011/02/post_453.html
(۲)لیست برخی از نقدهای این نویسنده به “جنبش سبز”
قطب بندی انقلاب و ضد انقلاب (۱۸ ژوئن۲۰۰۹)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m06/18-said2.htm
بحران رژیم اسلامی بعد از مضحکه انتخاباتش(۱۳ ژوئن ۲۰۰۹)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m06/13-said.htm
اوج گیری بی سابقه بحران حکومتی و مضحکه انتخاباتی رژیم اسلامی(۶ ژوئن۲۰۰۹)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m06/7-said.htm
تقلاهای بی سرانجام سبز موسوی و سبز خارج کشوری(۲۶ جولای ۲۰۰۹)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m07/26-said2.htm
برشی بر موازنه قدرت میان مردم و رژیم اسلامی(۲۹ آگوست ۲۰۰۹)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m08/30-said.htm
معضل درک ماهیت سبز و برخورد با آن(۷ آگوست ۲۰۰۹)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m08/8-said.htm
سعید صالحی نیا: تصعید “جنبش سبز” در تظاهرات نیویورک! در حاشیه تظاهرات ضد احمدی نژاد و ضد سنگسار هزاران نفره امسال در نیویورک
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/4249–q-q-.html
سعید صالحی نیا: نگاهی به “پیش نویس قانون اساسی حقوقدانان سبز و لیبرال”!
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/726-180110-salehniya.html
سعید صالحی نیا: کمونیزم کارگری و” مانیفست لیبرال” دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال(بخش اول)
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/147–q-q-.html