انقلاب مصر، دموکراسی و طبقه کارگر

انقلاب مصر، در همان آغازش، با نمایش سیاسی عظیمی در خیابان ابراز وجود کرد. نمایشی آنچنان برق آسا و آنچنان قدرتمند که از یکطرف، طبقه حاکم در مصر و حامیانش درمیان دول غرب را انگشت به دهان کرد و از طرف دیگر، توده های میلیونی محروم از نان و حرمت و آزادی را از عظمت نیروی خود  حیرت زده کرد. میدان  تحریر، به مرکز، سخنگو و سمبل انقلاب تبدیل شد. در میان هر دو صف این کشمکش، به یکسان، افت و خیز، ضعف و قدرت انقلاب با موقعیت میدان تحریر سنجیده شد. صف انقلاب، همه نیرویش را به حفظ میدان تحریر متمرکز کرد و صف ضد انقلاب برای در هم کوبیدن این میدان نقشه کشید و توطئه چید. اما هم انقلاب مصر عمیقتر از جلوه شکوهمندش در میدان تحریر بود وهم تلاشها و تاکتیکهای ضد انقلاب حاکم  برای شکست دادن آن فراتر و پیچیده تر از اتفاقات این میدان بود.

 

جمعه۱۸ فوریه، صدها هزار نفر در میدان تحریر تجمع کردند و “جشن پیروزی” گرفتند. اما در حالیکه میدان تحریر، این مظهر مقاومت انقلاب در مقابل توحش طبقه حاکم، در این روز جلوه ای از توهم انقلاب را به نمایش گذاشت؛ در حالیکه، از بالای سر “جشن پیروزی”، طیف وسیعی از حافظان کهنه کار نظام به همراه اپوزیسیون “لیبرال دموکرات” حافظ نظام،  مشغول “انتقال تدریجی مصر به دموکراسی” بودند؛ از یکطرف، طبقه کارگر مصر، اعتصاباتش را گسترش داده و با نیروی بیشتری به میدان آمده است و از طرف دیگر، “شورای عالی ارتش”، این نهادی که از طرف خود دیکتاتور، به مقام متولی “انتقال به دمکراسی”  منصوب شده است، به مثابه اولین قدم این انتقال از کارگران خواسته است به دمکراسی احترام بگذراند، مزاحم انتقال نشوند،  “امنیت ملی” را به هم نزنند و به سرکارشان برگردند تا کشور به “شرایط عادی”، یعنی همان شرایطی که اتفاقا کارگران علیه اش بپاخاسته اند برگردد! کشمکش انقلاب و ضد انقلاب در مصر، در حال حاضر، در میدانی ادامه دارد که یک طرفش طبقه کارگر مصر قرار دارد و و در طرف مقابلش، کل شاخه ها و فرقه ها و احزاب طبقه سرمایه دار، چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، تحت عنوان “جنبش پرو دمکراسی” قرار دارند.

 

“جنبش پرو دمکراسی”!

 

انقلاب مصر در همان اولین قدمهایش، با توحش طبقه حاکم مصر روبرو شد. این واکنش غریزی، اولیه و قابل انتظار طبقه حاکم در مقابل کارگران، بیکاران، تهیدستان و پابرهنه ها بود که به نظم و امنیت و مالکیت این طبقه دست درازی کرده بودند. پلیس و نیروهای امنیتی و اوباش شخصی پوش، نیروهای اصلی این توحش بودند که بسرعت در مقابل قدرت تعرضی انقلاب به زانو در آمدند. سرکوب کارساز نشد چون آن میلیونها انسانی که به خیابان ریخته بودند چیزی نداشتند که از دست بدهند اما میتوانستند اگر پیروز شوند دنیایی بدست بیاورند. 

 

اما در همان لحظاتی که انقلاب در جریان بود و دستگاه سرکوب را خنثی میکرد و  نهادهای قدرت را هدف میگرفت؛ طبقه حاکم مصر، با کمک هم طبقه ای های جهانیش بسرعت تصمیم گرفتند با کارت دیگری بازی کنند: کارت دمکراسی. “انقلاب”،  در رسانه های جهانی، به سرعت با واژه دیگری جایگزین شد: “جنبش پرو دموکراسی” (جنبش طرفدار دمکراسی). تصویر جدید این بود که این کارگران و تهیدستان نیستند که با انقلابشان میخواهند حکومت سرمایه داری مصر را ساقط کنند؛ برعکس، این نیروهای “پرو دمکراسی” هستند  که میخواهند فقط دیکتاتور برود و همکاران و هم طبقه ایها و هم کیشان همان دیکتاتور، مصر را به بهشت دمکراسی رهنمون شوند!

 

بازی با کارت سرکوب، اگر چه خشن و خونین بود، اما  با شجاعت و جسارت و از خودگذشتگی انقلابیون خنثی شد؛ اما، بازی با کارت “پرودمکراسی”، بسیار ظریفتر و پیچیده تر بود و فقط با اتکا به رهبری یک حزب انقلابی منسجم و آگاه و رادیکال، حزبی که میتوانست توده های به پاخاسته را به سرنگون کردن حکومت، در هم کوبیدن همه ارگانهای حاکمیت و زیر و رو کردن نظام طبقاتی رهنمون شود امکانپذیر میشد. انقلاب مصر، بسرعت و با شجاعت توانست سرکوب را خنثی کند؛  اما، در حال حاضر، در مقابل حقه تاکتیکی و  سیاسی ای به نام جنبش “پرو دمکراسی” قرار دارد. خنثی کردن و پیروزی بر این تاکتیک ضد انقلاب حاکم به مراتب سخت تر و پیچیده تر از غلبه بر توحش نظام حاکم و زخم خورده است.

 

در طول چند هفته گذشته، چه تلاشهای وقیحانه ای بکار برده شد تا توده های بپاخاسته برای رفاه و آزادی و حرمت انسانی را قانع کنند که برای “دمکراسی” انقلاب کرده اند و حالا که ارتش “بیطرف” مشغول انتقال به دمکراسی است، انقلاب پایان یافته است. خوب، این دمکراسی چیست که گویا به خاطر آن صدها نفر به خاک افتادند و هزاران نفر لت و پار شدند و الان باید به خانه هایشان برگردند تا ارتش با خیال راحت مستقرش کند؟    

 

به صفی که تحت عنوان “پرو دمکراسی” میخواهند سر انقلاب را زیر آب کنند نگاه کنید: محافل حاکم و اپوزیسیون در جهان سرمایه داری غرب؛ کسانی که همین چندی پیش، با عملیات “شوک و وحشت”، با دموکراسی موشکی، کشوری به نام عراق را به آزمایشگاه خونین توحش لجام گسیخته مذهبی و قومی تبدیل کردند؛ راستترین، ارتجاعی ترین محافل و اتاق فکرها و صاحب نظران و مفسرین و ژورنالیستهای وابسته به طبقه حاکم در آمریکا و غرب؛ وزرا و وکلا و امرای ارتش حسنی مبارک؛ کارچاق کن های حرفه ای سیاسی در اپوزیسیون “لیبرال و دموکرات” مصر که به زور انقلاب فرجه نفس کشیدن پیدا کرده اند؛ عتیقه های سیاسی مرتجع و عقب مانده ای به نام اخوان المسلمین. همه این نیروها که هیچ سنخیتی با انقلاب برای نان و آزادی و رفاه و برابری و انسانیت ندارند، یکپارچه و تحت نام و با کارت “پرو دموکراسی” به میدان آمده اند تا انقلاب آزادیخواهانه و برابری طلبانه مصر را با شمشیر پنبه ای “پرو دموکراسی” سر ببرند. اینها همان کسانی هستند که درست در لحظاتی که نیروهای سرکوب به هر توحشی برای خفه کردن انقلاب متوسل میشدند، به صف انقلاب لیز خوردند تا کل نظام را از تعرض انقلاب محافظت کنند. آنگاه که شلاقها و قمه های شترسواران مبارک بر پیکر انقلابیون فرود می آمد؛ آنگاه که گلوله های تک تیراندازان نیروهای امنیتی قلب انقلابیون در میدان تحریر و سوئز و اسکندریه را سوراخ میکرد؛ آنگاه که انقلابیون زیر نگاه “بیطرف” ارتش بر زمین می افتادند؛ این کمپ “پرو دموکراسی”، مشغول کثیفترین توطئه برای توقف انقلاب در اول راه بودند.

 

مبارک، به حق مورد تنفر توده های ستم کشیده و فقر زده بود. اما، مبارک به نا حق توسط این صف به مثابه همه هدف انقلاب معرفی شد. انقلاب میخواست مبارک را به عنوان اولین چهره منفور ضد انقلاب ساقط کند؛ اینها مبارک را به مثابه آخرین قدم انقلاب معرفی کردند. آنگاه که مبارک در مقابل تعرض قاطع انقلاب مجبور به رفتن شد؛ صف “پرو دموکراسی”، آگاهانه و شیادانه این را به حساب تمام پیروزی انقلاب گذاشت.

 

انقلاب مصر برای آزادی بود، برای برابری بود، برای بازیابی اختیار و آزادی و حرمت انسانی بود. و روشن است که این اهداف فقط و فقط در صورتی ممکن است که انقلاب ادامه یابد و نظامی را زیر و رو کند که مسبب پایه ای خفقان و نابرابری و بی حرمتی است. کسانی که در هفته های گذشته هزاران صفحه سیاه کرده اند تا این جنبش شکوهمند برای آزادی و برابری را با تلاش برای آوردن دموکراسی به مصر تداعی کنند، میخواهند دقیقا انقلاب به همین نقطه نرسد. میخواهند توده های کارگر و تهیدست که علیه نظام عصیان کرده اند به خانه برگردند و همین نظام، همین طبقات حاکم این بار با خیمه شب بازی پارلمانی جدید و به نام دموکراسی همچنان تسمه از گرده طبقه کارگر مصر بکشند.

 

برای پی بردن به مضمون طبقاتی و واقعی دمکراسی ای که قرار است به دست ارتش طبقه سرمایه دار مصر مستقر شود لازم نیست در مفهوم سیاسی دمکراسی تعمق تئوریک کنیم.  اقدامات اولیه “شورای عالی ارتش” که قرار است گذار “تدریجی و آرام و کنترل شده” به دمکراسی را مدیریت کند به اندازه کافی گویاست. در حالیکه شورای عالی ارتش، یک مشت مرتجع ضد کارگر، از دست اندرکاران سابق حکومت و اپوزیسیون – از جمله “متفکرین اسلامی” –  را دستچین کرده است تا قانون اساسی را اصلاح کنند؛ اطلاعیه پشت اطلاعیه صادر میکند و به کارگران اعتصابی اخطار میکند که بر سر کارشان بازگردند، “امنیت ملی” را به خطر نیاندازند و بگذراند مملکت به حالت عادی بازگردد و دمکراسی مستقر شود. آیا معلوم نیست که “امنیت ملی” یعنی امنیت سرمایه؟ دمکراسی یعنی آزادی سرمایه؟ حالت عادی یعنی ادامه بی دغدغه چپاول کارگران؟ آیا معلوم نیست که دموکراسی و امنیت ملی، اسم رمزهایی برای تعرض به حقوق طبقه کارگر هستند؟ اسم رمزهایی برای پایان دادن به انقلاب برای نان و آزادی و رفاه و حرمت انسانی هستند؟  

 

بی دلیل نیست که همان ارتشی که اطلاعیه پشت اطلاعیه میدهد که دیگر تظاهرات و اعتصاب قابل تحمل نیست، همین جمعه در میدان تحریر به تظاهرات “پیروزی انقلاب” پیوست. اما انقلابی که برای نان و آزادی و حرمت انسانی راه افتاده است چگونه و با چه منطقی میتواند پایان یافته اعلام شود وقتی دزدان نان و آزادی مردم همچنان سرکار هستند؟ وقتی نظامی که این دزدان را بر دسترنج کارگران حاکم کرده است همچنان پابرجاست؟ و دقیقا به همین دلیل، علیرغم احساس پیروزی کمپ پرو دموکراسی؛ طبقه کارگر، طبقه ای که نانش دزدیده شده است و آزادیش سرکوب شده است، تازه با اعتصاب، یعنی مهمترین ابزارش به میدان آمده است.  

 

طبقه کارگر و ادامه انقلاب

 

طبقه کارگر مصر، پیشگام اصلی انقلابی است که فعلا فقط دیکتاتور را بیرون کرده است. بسیار پیشتر از ۲۵ ژانویه که مصر را به راس اخبار جهان راند؛ در همان دوره ای که سلحشوران جهانی “پرو دمکراسی”، ارتش مصر را با کمک بلاعوض یک و نیم میلیارد دلاری تا دندان مسلح میکردند؛ پلیس مصر را با مدرنترین ابزارهای در هم کوبیدن شورش گرسنگان مسلح میکردند؛ نیروهای امنیتی مصر را با “مدرنترین” تکنیکهای شکنجه و ارعاب آموزش میدادند؛ طبقه کارگر مصر در میدانی به عظمت مصر در حال مبارزه ای دائمی علیه طبقه سرمایه دار و ارتش و پلیس و نیروهای امنیتی اش بود. اوج این مبارزه، اعتصاب و تظاهرات شهر کارگری “المحله” در شمال قاهره در ۶ آوریل ۲۰۰۸ بود. مبارزه ای که “جنبش جوانان ۶ آوریل” در حمایت از آن متولد شد. همان جنبشی که در سازماندهی اعتراض ۲۵ ژانویه میدان تحریر، آغاز انقلاب مصر و ادامه این انقلاب نقش موثر و اساسی داشت.

 

انقلاب مصر با حضور فعال و  گسترده کارگران آغاز شد و با شجاعت و فداکاری کارگران در کنار نسل جوان بیکار تحقیر شده و سرشار از رویاهای انسانی تا سقوط مبارک پیش رفت. امروز، در مقابل شیادی سازمانیافته بورژوازی جهانی و اپوزیسیون حافظ نظامش که میخواهند تحت نام پیروزی “جنبش پرو دمکراسی” انقلاب را خاتمه یافته اعلام کنند؛ همان کارگران به اعتصابات گسترده دست زده اند. اگر جنبش “پرو دمکراسی”(۱) پیروز شده است، جنبش طبقاتی کارگران تازه آغاز شده است.

 

اینها فقط گوشه ای از اعتصابات حاضر هستند: کارگران بانکها، کارکنان صنعت توریسم، کارگران صنایع دولتی نفت و گاز، رانندگان آمبولانسها، کارگران نساجی، کارگران فولاد، کارگران پست، کارگران بهداشت، پرستاران، کارگران حمل و نقل عمومی و صدها اعتصاب دیگر که در طول چند هفته گذشته در جریان بوده اند فقط گوشه از تحرک اعتصابی و سیاسی در حال گسترش طبقه کارگر مصر هستند. حتی رده های پایین پلیس هم به یمن انقلاب احساس آزادی کرده اند و برای افزایش حقوق و زندگی انسانی اعتصاب کرده اند. (انقلاب آنچنان پدیده انسانی زیرو رو کننده ای است که حتی پلیس طبقه حاکم را هم به صرافت بازیابی انسانیت از دست رفته اش می اندازد!)

 

طبقه حاکم مصر، فعلا خیابانها را از دست انقلاب پس گرفته است. اما انقلاب جبهه جدیدی به عظمت همه کارخانه ها، همه محلهای کار در همه مصر باز کرده است. خیابانها و میدان تحریر را با شتر و شلاق و  گلوله تک تیراندازان و بعدا فرار سازمانیافته دیکتاتور به شرم الشیخ از دست انقلاب گرفتند. اما وقتی طبقه کارگر ابزارها را بر زمین بگذراد؛ وقتی طبقه کارگر سر چشمه ثروت طبقه حاکم را خشک کند؛ هزاران شترسوار و هزاران تک تیرانداز هم قادر نیستند برای مفتخوران سرمایه ارزش اضافه و سود تولید کنند. این منشا قدرت در هم شکننده طبقه کارگر  است. فرار مبارک درست یک روز بعد از گسترش اعتصابات کارگری فقط یک نمونه از قدرت طبقه کارگر در انقلاب مصر است.

 

در لحظه حاضر سئوال اصلی انقلاب مصر این است: آیا طبقه کارگر مصر قادر خواهد شد انقلاب مصر را به فرجام قطعی اش برساند؟ آیا طبقه کارگر قادر خواهد شد تلاشهای رذیلانه سران ارتش و دلالان خود گمارده اپوزیسیون پرودموکراسی را خنثی  کند و شعار اصلی این انقلاب یعنی سقوط نظام را متحقق کند؟

 

پاسخ این سئوال منوط به این است که طبقه کارگر مصر بتواند خود را در دو سطح متشکل کند: تشکلهای توده ای و حزب سیاسی.

 

تشکلهای توده ای:  

 

تشکلهای توده ای برای ابراز وجود متشکل، سازماندهی اعتصابات سراسری و تحمیل بیشترین خواسته های کارگری به طبقه سرمایه دار و حکومتش حیاتی است. به خاطر بیاورید که تلاش کارگران مصر برای متشکل شدن در طول نیم قرن گذشته با قساوت و بیرحمی تمام پاسخ گرفته است و به جایش اتحادیه های دولتی  به کارگران تحمیل شده است؛ اتحادیه هایی که یک پای سران فاسدش در حزب حاکم و پای دیگرشان در هئیت مدیره کمپانیها و کارخانه هاست.  ( قابل فهم است که یکی از خواسته های مهم کارگران اعتصابی، محاکمه دبیر کل اتحادیه دولتی است که عملا جزو سهامداران طبقه سرمایه دار است).

 

امروز که به یمن انقلاب، دریچه سیاسی بزرگی برای کارگران باز شده است، حتی یک لحظه را هم نباید برای متشکل شدن از دست داد و به نظر میرسد کارگران مصمم اند پیش از این که بورژوازی زخم  خورده مصر خودش را جمع و جور کند خود را سازمان دهند. کارگران این کار را با اعلام “فدراسیون اتحادیه های مستقل” (مستقل از دولت) در جوار میدان تحریر در همان آغاز شکل گیری انقلاب آغاز کردند و امروز در کنار هر اعتصابی در عین حال خود را به اشکال مختلف متشکل میکنند. قابل فهم است که چرا اعتصابات کارگری و تلاش طبقه کارگر برای متشکل شدن، با اطلاعیه  های خصمانه “شورای نظامی ارتش” به رهبری مارشال محمد حسین طنطاوی مواجه میشود. همین مارشال و تیمسارهای دور و برش، نه تنها سران ارگان ارتش هستند که شغل اصلیشان حفظ نظام از عصیان توده های گرسنه کارگران است، بلکه همچنین، خود درصد بالایی از اقتصاد مصر را تحت کنترل دارند. یعنی، علاوه بر رهبری یکی از ارگانهای مهم حفظ نظام و سرکوب طبقه کارگر، شخصا بخشی از طبقه سرمایه دار مصر هستند. اینها دارند هم از طبقه سرمایه دار مصر و هم از منافع شخص خودشان به عنوان عضوی از این طبقه محافظت میکنند. 

 

جایگاه حزب سیاسی در پیروزی انقلاب

 

انقلاب مصر، این سئوال پایه ای را بار دیگر و به طور برجسته ای در مقابل طبقه کارگر قرار داده است: انقلابی با این عظمت و قدرت، انقلابی که در همان لحظات اولش، سقوط نظام را بر پرچمش نوشت؛ انقلابی که در فاصله ای کوتاه میلیونها انسان را با هدف ساقط کردن رژیم و نظام به خیابانها آورد؛ انقلابی که توانست بورژوازی مصر را مجبور کند به دیکتاتورش پشت کند؛ انقلابی که هشتمین ارتش قدرتمند دول جهان عرب را مجبور کرد در نقش “دوست” انقلاب ظاهر شود؛ انقلابی که در کمتر از سه هفته به توحش طبقه حاکم افسار زد و عزم این طبقه برای به خاک نشاندن انقلاب را در هم شکست؛ چرا نتوانست کار را به سرانجام برساند؟ چرا نتوانست کل دستگاه حکومتی، ارگانهای قدرت مثل مجلس و کابینه و ارتش و پلیس و دستگاهها امنیتی را در هم بشکند و قدرت سیاسی را بدست بگیرد؟ چرا نتوانست قدرت سیاسی را از دست نمایندگان طبقه سرمایه دار در بیاورد و بدست نمایندگان توده طبقه کارگر و میلیونها انسانی که علیه نظام حاکم انقلاب کرده اند بدهد؟

 

اینجاست که اهمیت حزب سیاسی رادیکال و انقلابی طبقه کارگر، حزب کمونیست کارگری، حزبی که سرنگونی سیاسی نظام و فراتر از آن نابودی کامل نظام مبتنی بر بهره کشی از اکثریت عظیم جامعه توسط اقلیتی به نام سرمایه دار هدف اصلی اش است، برجسته میشود. طبقه کارگر، حتی اگر در سازمانهای توده ای قدرتمند هم متشکل باشد، در فقدان حزب سیاسی اش،  نهایتا  –  در صورت تغییر توازن سیاسی به نفع طبقه کارگر و انقلاب – میتواند مطالباتی به نظام و قدرت سیاسی این نظام تحمیل کند. در بهترین حالت ممکن است نمایندگانی به پارلمان و کابینه بفرستد. پارلمان و کابینه ای که اساسا ابزارهای سازمان دادن بهره کشی از همین طبقه کارگر هستند. حتی در این صورت هم در بهترین حالت نقش گروه فشار در ارگانهای سیاسی طبقه حاکم را بازی خواهد کرد. از نقطه نظر پیروزی یک انقلاب سیاسی و اجتماعی، مسئله اصلی در هم شکستن قدرت سیاسی حافظ نظم موجود و اعمال حاکمیت طبقاتی طبقه کارگر است. انقلاب، ممکن است با “مطالباتی” از طبقه حاکم شروع شود (که در مورد مصر رفتن مبارک مهمترین و برجسته ترین مطالبه اولیه انقلاب بود)، اما انقلاب نمیتواند در سطح مطالبات بماند. در جا زدن انقلاب در مطالبه از نظم حاکم، آغاز شکست انقلاب است. انقلاب، برای فرارفتن از مطالبه از نظم حاکم و ارتقاء طبقه انقلاب کننده به حاکمیت سیاسی باید به حزب سیاسی مسلح شود. بحث بر سر تقدم و تاخر زمانی و کتابی حزب و انقلاب نیست. روشن است که اگر طبقه کارگر با حزب سیاسی رادیکال و انقلابی اش وارد انقلاب شود، مهمترین شرط به فرجام رساندن انقلاب یعنی در هم شکستن قدرت سیاسی حاکم و ارتقاء طبقه کارگر و توده های محروم جامعه به قدرت سیاسی فراهم است. اما نه انقلاب و نه تشکل یابی کارگران در حزب سیاسی شان، فرمولهای خشک مدرسه ای نیستند که در مورد همه انقلابها به یکسان عمل کنند. انقلاب یک امر آگاهانه و سازماندهی شده نیست که بتواند  تا لحظه سازمانیابی توده ای و حزبی طبقه کارگر منتظر بماند.  انقلاب خبر نمیکند و اتفاق میافتد. انقلاب مصر در مقطعی رخ داد که کارگران هم از تشکلهای توده ای و هم از حزب سیاسی رادیکال خود محروم بودند. با توجه به این واقعیت، غیر ممکن است روند بعدی انقلاب مصر را پیش بینی کرد. اما یک چیر روشن است. بورژوازی مصر در ضعیفترین موقعیت سیاسی اش و طبقه کارگر مصر در مساعدترین موقعیتش در نیم قرن گذشته قرار دارد. فرجه سیاسی بیسابقه ای برای نیروهای چپ و رادیکال و کمونیست و مشخصا طبقه کارگر مصر باز شده است. یا طبقه کارگر و نیروهای چپ و رادیکال در این فرجه و فرصت تاریخی، خود را در سطح توده ای و حزبی متشکل میکنند و قدرت سیاسی طبقه سرمایه دار مصر را در هم میکوبند و  انقلاب مصر را پیروز میکنند و بیش از هشتاد میلیون انسان در مصر را رها میکنند و و الگوی منطقه برای رهایی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی میشوند و یا بورژوازی مصر، خود را در قالب جدید متشکل خواهد کرد و شکست انقلاب را به فرجام خواهد رساند. *

 

___________________________________

 

(۱) باید حساب جوانانی که با شعار سقوط نظام به میدان آمدند و فداکاری کردند و گاها  حتی خود را خواهان دمکراسی اعلام کردند را از دلالان سیاسی پرو دمکراسی تحت نام اپوزیسیون جدا کرد.  به این دلیل ساده که این جوانان، تحت نام دمکراسی، همچنانکه خودشان در شعارها و مصاحبه ها و تویتها و فیس بوکها و گفتگوهایشان مکرر اعلام کرده اند، آزادی و کار و نان و حرمت و زندگی انسانی میخوهند. این هیچ سنخیتی با تیمسارهای میلیونر، وزرا وکلای سابق همین حکومت، بساز بفروشهای اخوان المسلمین ندارد که دمکراسی برایشان قالبی برای شرکت کردن در سفره چپاول همین جوانان است.  

 

۲۰  فوریه ۲۰۱۱، ۱ اسفند ۱۳۸۹