راه رسیدن به آزادی،سرنگونی رژیم اسلامی!

جدال و مبارزه میان آزادی و آزادیخواهی از یکسو و سرکوب و دیکتاتوری از جانب دیگر کماکان ادامه دارد و میتوان گفت که وارد فاز جدیدی نیز شده است.
از فردای به قدرت رسیدن رژیم اسلامی در ایران، این جدال آغاز و علیرغم افت وخیزهای بسیار، تا به امروز همچنان ادامه داشته است.
در سالهای نخستین بقدرت رسیدن رژیم، توهمات غالبا ناشی از ناآگاهی و بعضا آگاهانه به رژیم، دامنه مبارزات آزادیخواهی و توان مبارزاتی آزادیخواهان مخالف با حکومت سیاه سرکوب و دیکتاتوری اسلامی را بشدت محدود کرده ودر منگنه قرار داده بود. در آن سالها کل دستگاه حاکمیت رژیم اسلامی از اصلاح طلبان امروزی -که خود در پستهای ریاست جمهوری، نخست وزیری و ریاست مجالس اسلامی قرار داشتند و دست برقضا امواج اعدامهای دسته‌جمعی از مبارزین سیاسی در زندان در زمان تصدی آنها صورت گرفت- تا “جناح اقتدارگرا” بعنوان یک کلیت همگی کمر به سرکوب ندای آزادیخواهی بسته بودند.
علاوه بر کل حاکمیت در قدرت، برخی جریانات سیاسی از جمله حزب توده و سازمان چریکهای فدایی خلق(اکثریت) با پیروی از منویات “احزاب برادر” و مشخصا در چارچوب دفاع از منافع روز برادر بزرگتر یعنی “شوروی”، به دفاع و حمایت از بقول خود “رژیم ضدامپریالیستی جمهوری اسلامی” برخاسته و در این راه علاوه بر پراکندن تخم توهم نسبت به رژیم از هیچ خدمتی به دستگاه سرکوب و اختناق رژیم نیز فروگذار نکردند.
تاریخ تکوین جوامع بشری دال بر این است؛ مادام که ستم و استثمار وجود دارد، مبارزه برای آزادی نیز موجود است، اگرچه شعله‌های این مبارزات بعضا و تحت شرایط معینی بزیر خاکستر نهفته باشد. این امر در مورد ایران نیز صادق است. امروز شاهد جرقه‌هایی از آتش زیر خاکستر مبارزات آزادیخواهانه در ایران هستیم که دیر یا زود کل حیات رژیم ستم و استبداد اسلامی در ایران را فرا خواهد گرفت.
رژیم اسلامی حاکم بر ایران، مشروعیت سیاسی ندارد. اعتراضات و مبارزات پیاپی و هردم گسترده‌تر اقشار و طبقات مختلف اجتماعی در ایران در طی حداقل ده‌ سال گذشته و اوج گرفتن این مبارزات بدنبال افتضاح انتخاباتی بیش‌از یکسال گذشته، بر عدم مشروعیت رژیم تأکید میگذارد.
فساد اداری، بی لیاقتی در اداره اقتصاد کشور، فساد لجام گسیخته مالی، رانت‌خواری، تورم، گرانی، بیکاری، عدم امنیت شغلی، امنیتی، سیاسی، اجتماعی و به تبع آنها، گستراندن اعتیاد و فحشا، جامعه ایران را به لب سقوط به پرتگاه کشانده است. با اینهمه، رژیم، تا کنون نه تنها وقعی به خواست معترضین نگذاشته، بلکه بیش‌از پیش بر سیاستها و جهتگیریهای تاکنونی خویش پای فشرده و در سالهای اخیر تا آنجا پیشرفته است که دیگر حتی نه تنها تاب تحمل “یاران وفادار امام” یعنی خاتمی، موسوی و کروبی را نیز نمیکند که به پای مرد افلیج صحنه سیاسی حاکمیت یعنی هاشمی رفسنجانی نیز پیچیده است.
شرکای “اصلاح طلب” رژیم که امروزه خود نیز مورد هدف حملات حاکمان در قدرت قرار گرفته‌اند، در طول چند سال گذشته از هیچ تلاشی برای نجات “کشتی شکسته” جمهوری اسلامی فروگذار نکرده‌اند و انصافا در این راه نیز بی حرمتیها و توهینهای زیادی نصیبشان شده و در عین حال امتیازات زیادی را هم از دست داده‌اند. اما، با همه اینها، جریان اصلاح طلبی در درون حاکمیت چیزی جز “بازگشت به دوران درخشان امام” نمیخواهند. و اتفاقا این درست همان چیزی است که اکثریت قریب باتفاق مردم ستمدیده ایران بشدت با آن مخالفند و اگر میشد گردونه تاریخ را به عقب بازگرداند، قطعا اکثریت مردم ایران در رفراندوم “آری یا نه به جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم” نه! میگفتند.
با اینحال تلاشهای زیادی چه از طرف مجامع و کشورهای مختلف و نیز از سوی برخی احزاب و سازمان و نهادهای داخلی از “چپ” و راست در جریان است که سردمداران جریان “اصلاح طلبی” را بعنوان رهبری اعتراضات یکی دوساله اخیر، بخورد مردم بدهند. در اینراه از بکار گرفتن دستگاههای عریض و طویل تبلیغاتی، رادیوها و تلویزیونهای فارسی، کردی، عربی،…، روزنامه‌، سایتها، وبلاگها و البته هزینه کردن بودجه‌های هنگفت نیز خودداری نکرده‌اند.
دلیل مجامع و کشورهای ذینفع در مسئله در بکرسی نشاندن و تثبیت رهبری “اصلاح طلب” روشن است. آنها آلترناتیو دیگری از قبیل “عمر سلیمان”، “محمد البرادعی” و “عمرو موسی” برای ایران در آستین ندارند. با کارت سوخته بقایای سلطنت هم نمیخواهند بازی کنند. از سوی دیگر از شعله گرفتن تدریجی خاکستری که از اعماق جامعه برخاسته و به سطح رسیده است نیز بشدت نگرانند. بنابراین فعلا تنها آلترناتیو مطمئن، همین مهره‌های جریان “اصلاح طلب” هستند که بزعم آنها میتوانند بر آتش انقلاب احتمالی آینده شعله پوشی گذاشته و اجازه سرایت این آتش به پایه‌های اساسی حاکمیت موجود را ندهند.
واضح است که سرنوشت اعتراضات و مبارزات اجتماعی را توازن قوای موجود میان نیروهای درگیر، تعیین میکند. اما در صورت عدم تشکل و انسجام در میان توده‌های مردم در صحنه، و عدم برنامه‌ریزی قدمهای بعدی مبارزه از سوی فعالین جنبشهای مردمی، این توازن قوا در قدم اول بعداز نخستین پیروزی، میتواند به ضرر آحاد و اقشار ضعیف جامعه که اساسا در هر تغییرو تحولی در قدرت سیاسی، نیروی اصلی آنرا تشکیل میدهند، تمام شود. مبارزات اخیر مردم مصر نمونه روشنی در این زمینه است. توازن قوای بسیار برتر توده‌های مردم مبارز در مصر، حسنی مبارک را از قدرت بزیر کشید، اما عدم تشکل مردم مبارز و عدم برنامه مبارزاتی معین برای اقدامات بعدی، میرود تا این حرکت عظیم اجتماعی را به انجام رفرمهای نازل در سطح قدرت سیاسی مصر محدود کند. گذشته از این، بیم این نیز میرود که سیستم سیاسی باقیمانده، بتدریج و با تثبیت حاکمیت سیاسی خود، بساط دیکتاتوری دیگری را در آن کشور پایه‌ریزی کند. عین همین تجربه تلخ در قیام ۵۷ در ایران رویداد، و علیرغم برچیده شدن کل سیستم دیکتاتوری سلطنتی، یک دیکتاتوری بمراتب جنایتکارتر و سیاهتر بر جامعه ایران مستولی شد.
راه رسیدن به آزادی در ایران، سرنگونی رژیم اسلامی در کلیت آن است. هیچ جناحی که از دل این حکومت سیاه جنایت و سرکوب برخاسته باشد نه تنها صلاحیت رهبری جنبش اعتراضی مردم بجان آمده از ستم، سرکوب، استثمار، زندان شکنجه و اعدام را ندارند، که خود در فردای آزادی باید در دادگاهی علنی، آزاد و با حضور نمایندگان بین‌المللی مدافع حقوق بشر باتهام نقش مستقیم یا غیر مستقیم در جنایات سیستماتیک انجام شده در طول زمامداری و شرکت خود در حکومت، محاکمه شوند.
سازمانها و احزابی نیز که چه علنا و چه غیر علنی و دوپهلو در جهت ایجاد توهم در میان توده‌های مردم نسبت به این “رهبران” کمر همت بسته‌اند، بهتر است با تجربه گرفتن از عاقبتی که حزب توده و “اکثریت” در میان وجدان سیاسی بیدار ایران کسب کرده‌اند، دست از توهم پراکنی برداشته و با کسب مجدد اعتماد از دست رفته‌شان به قدرت مبارزاتی توده‌های مردم بجان آمده، این قدرت را باور کنند و بنوبه خود در سازماندادن و متشکل کردن این نیروی اجتماعی بکوشند.
تغییر و تحولات اخیر در شمال آفریقا، خاورمیانه و از جمله در ایران آبستن حوادث بسیاری است. دیکتاتور و دیکتاتوریهای دیگری در نوبت سرنگونی و شاید انقراض قرار دارند. با وضعیتی که در ایران حاکم است، شرایط و فاکتورهای بسیاری نشان از احتمال تغییرو تحولات سیاسی و اجتماعی دارند. خواست و شعارهای اعتراضات اخیر، دایره بسته “اصلاح طلبی” را در نوردیده و علاوه بر “سیدعلی” میرود با پیچیدن به پای “مهدی” و “میرحسین”، کل ساختار رژیم اسلامی را درهم شکند. و این البته تنها، قدم اول خواهد بود.

فاروق نقشی
۲ اسفند ۱۳۸۹