دو شعر جدید از نوید اخگر برای قیام اول اسفند

۱
شیخکان هم میکشندم هم به سرقت میبرند
روی اسفالت خیابان میربایندم به زندان میبرند
گر که کهریزک نباشد گه اوین یا جای دیگر میبرند
با تجاوز بر زنان مردان ایران دین و مذهب را جهنم میبرند
نام من شخصیت آزاده ام را چون بسیجی میبرند
چون شهیدم میکنند آن قتل را با نام دیگر میبرند
گر ندا بر خاک میغلطد هماندم شوهرش را میبرند
خون او را هم برای ترس از مردم به سرقت میبرند
آری آری شیخکان هر کار زشتی را به سامان میبرند
گور کن هستند و آن آدمفروشان رزق خود را میبرند
از فروش کلیه و اعضای انسانها چه سودی میبرند
دختران را میفروشند و زنان را بهر صیغه میبرند
کل ایران را غنمیت های اسلامی به یغما میبرند
اول اسفند مردم در خیابانها شعار مرگ وی میبرند
شیخک مفلوک را از تخت خود پائین کشیده میبرند
با ندای هر عدالت خواه چون حرمت به میدان میبرند
جنبش آزادگی را از دل این شهر تا آن شهر دیگر میبرند
با سلاح و نغمه و شعر و شعار و حرف برتر میبرند

 

                            ۲

اول اسفند آمد در خیابان شورشی آغاز شد
از برای هر کبوتر بال پروازی چنین پرواز  شد
شعله زدخورشید و ماه قلب زندانی ما آزاد شد
بوسه های گُل به بلبل نغمه شد آواز شد
شوق دیدار عزیزان در خیابان آمد و ممتاز شد
فتنهءدولت نشد یعنی سرابی سعی بیمقدار شد
خون مردم در خیابان ریخت لیکن خاوران گلزار شد
جان مردم در عذابی سخت آمد جنبشی در کار شد
مردمان گفتند با صلح و صفا پائین بیا دیدند ناهنجار شد
دولت مستهلک این شیخکان در کار بی بنیاد شد
چون خروش رعد برخیزد خیابان کلبهء باروت شد
روبروی هر که جلاد است تیرو ترکش آزاد شد
آتش اخگر سلاحی شد بدست مردم بازار شد
کوشش مردم سرودی شد برای کشوری آزاد شد