«… مبادا »

مبادا
در هرچه هست
در دوستی های دیر، دوردست
در همآغوشی های مست
مبادا
در مستی شراب
در توهم، در سراب
در تظاهر به خواب
یا نقشی بر آب
در پژواک آفتاب
در چشمهسارها یا کنار آب
در خند ههای او
در عطر گیسوان و مو
مبادا
در کوهپایه ها
در گرمای نور
یا در سایه ها
در گنگی شبحوار یا دها
در شروع بامدا دها
مبادا
در نفیر باد ها
یا در وفور بیدا دها
مبادا که در زیر آسمان
در هر فضا که م ی گذرد سایهی زمان
در اندوه بیکران
یا در ژرفای کهکشان
مبادا که عادت کنم به خاموشی
که راحت شود فراموشی