جنگ برادران مغلوبه میشود

هرچه فضای سرنگونی طلبی اوج و گسترش بیشتری می یابد، دست اندرکاران امروز و دیروز حکومت نیز جنگ و نزاعشان شدید تر میشود. ۲۵ بهمن نقطه عطفی را در این جنگ پدید آورده است و این روزها یک نقطه اوج تازه و بی سابقه را در این مقابله شاهدیم. در جناحهای حاکم (نمیشود از یک جناح سخن گفت) بخشهای تندرو تر بر سر اینکه که کدامیک حادتر به سران جناح مغلوب حمله میکند، مسابقه گذاشته اند. مجلس اسلامی صحنه تظاهرات آخوندهای کف بردهان آورده با فریاد مرگ بر کروبی و موسوی و خاتمی شد. سایتهای جمهوری اسلامی همه بر همین روال به حملات تند دست زده اند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز صحنه هایی را نشان میدهد که فریاد مرگ بر هاشمی سر داده میشود. لاریجانی رئیس قوه قضائیه حکومت، تهدید دستگیری و محاکمه “سران فتنه” را مطرح کرد و اینکه نمیگذاریم اینها قهرمان شوند. همین روز جمعه ۲۹ بهمن را حکومت روز  راهپیمایی علیه فتنه گران اعلام کرده است.  اراذل و اوباش در خیابانهای قم و تهران و شهرهای دیگر کف بر دهان می آورند و چوبه دار را نشان میدهند. محارب و مفسد فی الارض و عامل بیگانه کمترین برچسبهایی است که به برادران و همدستان دیروز خود میزنند. و فریاد “اعدام باید گردد” و “مرگ بر..” را نثار نه فقط موسوی و کروبی بلکه حتی هاشمی و خاتمی میکنند. جناح مغضوب هم تلاش میکند با کارت مردم بازی کند و با اعلام راهپیمایی و تظاهرات حمله طرف مقابل را دفع کند. روز یک شنبه یعنی دو روز بعد از این راهپیمایی حکومتی را روز بزرگداشت “شهدای سبز” اعلام کرده است. دفتر تحکیمی ها یک هفته عزای عمومی اعلام کرده اند تا با تجمعات جناح های حاکم مقابله کنند. کروبی میگوید جمهوری اسلامی توسط میراث خواران حکومتی سرنگون شده است و این حکومت نه اسلامی است و نه جمهوری.

سوال اینست که این جنگ و کشاکش دارد به کجا میرود؟ آیا حکومت بطور واقعی میخواهد تکلیف سران جناح مغضوب را یکسره کند؟ تاثیر این جنگ و کشاکش بر جامعه و بر انقلاب و مبارزه مردم چیست و مردم در ارتباط با این کشاکش چه باید بکنند؟

 ظاهر مساله اینست که این جنگ و کشاکش درون حکومتی است و یا تنها دو سو دارد. اما در واقع این جنگی است که سه طرف دارد. این کشاکشها همانگونه که ما همیشه تاکید کرده ایم بازتاب جنبش سرنگونی و انقلابی مردم در درون صفوف جمهوری اسلامی است. این یک حکم کلی نیست. این را آشکارا امروز میتوان بچشم دید. جناح های حکومتی دارند نسبت به فضای جامعه عکس العمل نشان میدهند. به بیان دیگر این طور نیست که اینها با هم اختلافاتی دارند و میخواهند سر یک دیگر را زیر آب کنند. بلکه هر دو طرف دارند نسبت به یک واقعیت عظیم بیرون خود که همان انقلاب و سرنگونی طلبی و آزادیخواهی است عکس العمل نشان میدهند.

میخواهند خیابان را تسخیر کنند
جناح حاکم به بهانه حمله به کروبی و موسوی و شرکا میخواهد لشکر مزدوران و چاقوکشانش را به خیابانها سرازیر کند و جامعه را مرعوب کند. اینها آشکارا مردم را نشانه رفته اند. به دانشگاهها حمله میکنند، قربانیان جنایات خودرا شهیدان بسیجی معرفی میکنند، به دانشجویان وحشیانه تهاجم میبرند، در خیابانها عربده کشی میکنند، اعدام و دار را به رخ مردم میکشند، و آخوندها و امام جمعه ها همچون گرگان درنده کف بر دهان می آورند و عمامه بر زمین میکوبند و رجز خوانی میکنند. این جنگی با موسوی و کروبی و هاشمی نیست. این جنگی با مردم است. قرار است فضای جامعه به شیوه های مافیائی و فاشیستی تسخیر شود و مردم در درون خانه هایشان احساس ترس کنند. این کار حکومتی است که قبل از این چوبه های دار و اعدامش را برپا کرده است و بارها مانور ضد شورش ناجا و جک و جانوران دیگرش را برپا کرده است و نتیجه دلخواه خودرا نگرفته است. این بار قرار است با رقص لشکر اراذل و اوباش برای فتح خیابانها حرکت کند. قرار است صدای انقلاب مردم را در زیر عربده کشی ها و رجز خوانی های الله کرم هایشان خفه کنند.

از سوی دیگر جناح مغضوب و زیر ضرب هم بیش از آنکه از اینها وحشت داشته باشد، از همان انقلاب و جنبش آزادیخواهی مردم وحشت دارد. اینها میان تعرض برادران در قدرتشان و انقلاب مردم گیر کرده اند. اگر مردم ساکت شوند اینها جان خودرا از جانب حاکمین در خطر می بینند. اگر مردم به خیابان بیایند اینها کل فلسفه وجودی خود یعنی جمهوری و نظامشان را در خطر مرگ می بینند. اینها سرسوزنی با مردم و خواستهای مردم همخوانی ندارند. امرشان همانست که بارها و بارها اعلام کرده اند و آن حفظ نظام و حکومت اسلامی است. بازگشت به دوره خمینی است. همین روزها جبهه مشارکتی ها در بیانیه شان اعتراف کردند که “اصلاحات” حرکتی برای جلوگیری از سقوط نظام است. و روشن است که “نظام” تنها از جانب مردم سرنگونی طلب تهدید میشود نه از جانب نیروی دیگری. اینها در واقع دارند آنچه را ما از همان ابتدا در مورد دوم خرداد گفتیم اعتراف میکنند که پروژه کذایی “اصلاح رژیم” تنها و تنها برای فرصت خریدن برای حکومت اسلامی در برابر خطر انقلاب مردم طراحی شده است. و فی الواقع هم تاکنون این خدمت را به حکومت کرده است و برای آن چند سال فرصت خریده است. اما “اصلاح طلبان” و کلا جناح ملی اسلامی، همانگونه که اشاره شد، ناچارند خودرا به مردم و خیابان آویزان نگه دارند تا از زندان و محاکمه و اعدام در امان بمانند. اما تقلا میکنند خیابان را عکس آنگونه که مردم میخواهند شکل دهند و به شیوه دیگری تسخیر کنند. تلاششان اینست که خیابان با شعار الله اکبر و یا حسین تزئین شود نه با شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد و حکومت اسلامی نمیخواهیم و مرگ بر جمهوری اسلامی. این روزها آنچه شاهدیم اینست که این سناریو دارد بوضوح جلوی چشممان اجرا میشود. حاکمین چوبه دار را نشان “سران فتنه” میدهند. و اینها هم خیابان را یادآوری میکنند. اما در واقع این خیابان است که کل سکنات هردو سو را تعیین میکند. این خیابان است که دارد اینها را بازی میدهد و به تحرکات و دست و پازدن و نمایشات مضحک  و بازی رذیلانه وادار میکند. مانده اند با این “خیابان” چه کنند. هرچه تقلا میکنند بیشتر غوطه ور میشوند. بیشتر خودرا افشا میکنند. بیشتر مردم را به جنبش و اعتراض برای در هم کوبیدن کل نظام کثیفشان فرا میخوانند. اینکه کشاکش حکومتی ها با یکدیگر در آینده نزدیک به چه سرانجامی برسد دقیقا روشن نیست. بعید بنظر میرسد که جناح حاکم آنقدر حماقت داشته باشد که نفهمد دستگیری و محاکمه و زندان و اعدام سران جناح مخالف صفوفش را بیش از پیش و به نحو بی سابقه ای در هم میریزد و حکومت را در برابر مردم مترصد سرنگونی بسیار ضربه پذیرتر میکند. در عین حال بلبشوی درون جناح حاکم و وجود باندهای تندرو و وحشت زده درون حاکمین امکان دست زدن به هر گونه حماقتی را باز میگذارد. آنچه روشن است این جنگ و کشاکش به نقطه بی بازگشت و آشتی ناپذیری رسیده است و هر آن احتمال گلاویز شدن خونین طرفین وجود دارد. 

پاسخ مردم به جنگ جناحها
در این فضا روشن است که پاسخ مردم به این جنگ و کشاکشی که در درون حکومت اوج گرفته نمیتواند سکوت باشد. نمیتواند بی طرفی باشد. هیچکدام از جناحهای حکومت سر سوزنی با خواستها و آرزوها و اهداف مردم همراهی و همخوانی ندارند. اما کشاکش و نزاع آنها باید پاسخ درخور خودرا از جانب مردم انقلابی بگیرد. ۲۵ بهمن به درجه زیادی این پاسخ را تصویر کرد. جوانان و مردم به خیابان آمدند اما شعارهای اصلی شان ضد کل حکومت بود. تمام فیلمها و ویدئوهایی که از تظاهراتهای ۲۵ بهمن منتشر شد این را اثبات میکند و نشان میدهد که جامعه یک گام اساسی تر در تقابل با کل جناحهای حکومتی جلو رفته و به سوی سرنگونی کل حکومت پیشتر تر رفته است. شعارهای مرگ بر دیکتاتور و زندانی سیاسی آزاد باید گردد و بویژه شعار زیبا و گویای “حکومت اسلامی نمیخوایم نمیخوایم” شعارهای اصلی است. و از شعارهای دوم خردادیها و ملی اسلامی ها چندان خیری نیست. جواب مردم به تحرکات و لشکرکشیهای حکومتی ها و تقلاهای امثال کروبی و موسوی باید همینگونه باشد. باید هرچه بیشتر همین سمت و سو را داشته باشد. در تظاهراتها و تجمعات باید بر سرنگونی کل نظام کوبید. باید “آزادی آزادی” و حکومت اسلامی نمیخواهیم را فریاد زد. باید مرگ بر دیکتاتور را فریاد زد. باید زندانی سیاسی آزادی باید گردد را فریاد زد. نباید به شعارهای منحرفی نظیر الله اکبر و یاحسین میدان داد. اما علاوه بر تظاهراتها میتوان و باید با شعار نویسی و پخش توده ای ادبیات ضد حکومتی و آزادیخواهانه و سوسیالیستی، جو انقلابی را هرچه بیشتر تقویت کرد. بعلاوه پاسخ جامعه باید موجی از جنبش و اعتصابات و اعتراضات و حق خواهی ها از جانب بخشهای مختلف کارگران و مردم باشد. اعتصاب و مبارزه علیه فقر و گرانی و بیکاری هم اکنون به درجات مختلف در گوشه زوایای جامعه میجوشد. این فضا را باید هرچه فعالتر کرد. حتی اگر در این مبارزات یک تک خواست سیاسی مطرح نشود، چنین مبارزاتی بر کل فضای سیاسی در ایران به نفع کارگران و مردم سرنگونی طلب تاثیر مستقیم و تعیین کننده دارد.

 حقیقت اینست که جمهوری اسلامی به آخرین خاکریزهایش رانده شده است. فضای انقلاب و سرنگونی طلبی بویژه تحت تاثیر انقلابات در مصر و تونس و جنبشهای سرنگونی طلبانه در کشورهای دیگر، به شدت حاد و گسترده شده است. ۲۵ بهمن یک بار دیگر نشان داد که تقلاها و تلاشها و تهدیدات و جنایات حکومت نمیتواند مردم را ساکت کند. جنگ جناحهای حکومت در نتیجه و تحت تاثیر این فضا حاد شده است و در عین حال بر این فضا تاثیرات خودرا دارد. رهبران کارگران، جنبش زنان، جوانان و دانشجویان و همه بخبشهای مردم باید بدون هیچ تامل و تردیدی برای تقویت انقلاب و سرنگونی کل حکومت بطور جدی تلاش کنند.*