خاطراتی از منصور عزیز

سال ۵۹ وقتی بعد از جنگ ۲۴ روزه شهر سنندج از شهر بیرون آمدیم بیشتر از نزدیک با منصور آشنا شدم .چند باری در مقر شهر سنندج منصور را دیده بودم همیشه خوش رو  با مَحبت و صمیمی بود اما باسازماندهی مجدد در بیرون شهر ما در یک واحد به اسم لق شهید سعید که مترادف بود با یک گردان پیشمرگ به فرماندهی کاک شوان ومنطقه فعالیتمان  مناطق سارال و لیلاخ  مابین محور سنندج سقز و بخشی از چم شار سنندج بود .ان دوران منصور جزء کادرهای سیاسی کومه له بود و من یک نوجوان که هنوز مسلح نشده بودم .منصور همیشه انسانی دلسوز صمیمی که کوشش میکرد به مردم کمک کند
در کارهای سخت و دشوار روستاییان همیشه جزء اولین داوطلبان بود که مردم را کمک میکرد گاه گاهی یک واحد برای کمک به درو کردن و جمع کردن گندم و یا علف جمع کردن داوطلب کمک کردن بود و منصور همیشه در بین این افراد بود مردم دوستش داشتند و با سخنانش و رفتارش بیشتر مردم را به خود جذب میکرد .ان دوران نه برای ما و نه برای مردم مهم نبود چه افکار متفاوتی داشتیم اما نقطه اشتراکها همیشه مبنا بود انسانهایی وجود داشتند که مذهبی بودند انسانهایی وجود داشتند که فقط به مسأله ملی فکر میکردند اما از صمیم قلب منصور و دهها مثل منصور که معتقد به کمونیسم بودند را ستایش می‌کردند و برایشان احترام قائل بودند  با عمل و رفتار خود ثابت کرده بودند که دلسوزترین انسانهایی که برای منافع کارگر و زحمتکش مبارزه میکنند همین انسان‌ها هستند که منصور جزء بهترینها و کادرهایی بود برای من نوعی الگو  و معلم بود و محبوب و دلسوز زخمتکشانی که از نزدیک او را میشناختند .رابطه ای نزدیک و صمیمانه  بوجود می آورد که انسان باهاش خیلی احساس صمیمی و نزدیکی میکرد حرمت و شان انسان برایش مهم بود و همیشه سعی میکرد خط قرمز رفاقت را حفظ کند و بخاطر اختلافات سیاسی حرمت انسانی را زیر پا نگذارد این خصوصیت همه دورانی بود که منصور همیشه رعایت میکرد
.در سال ۶۲ منصور بیشتر در ارگانهای مرکزی و آموزشگاه کومه له سازماندهی شد و فعالیت میکرد
سال ۶۵ دوباره به درخواست خودش در ناحیه سنندج و در گردان شاهو مسئول سیاسی پل شهید جمیل و با هم همکار شدیم در اردوگاه چناره ما مسئول سیاسی نظامی پل بودیم و اکتر اوقات با هم بودیم همان خصوصیات همیشگیش باعث میشد مورد اعتماد اکثر رفقا باشد و برای من هم بهترین دوست و رفیق و تکیه گاه بود در ماموریت به داخل در تسخیر پایگاه هرسین و تار و مار کردن گروه ویژه جانبازان سپاه در آبادی نجی ژآورورد سنندج شرکت فعال داشت و در دهها عملیات کوچک و بزرگ رفیقی رزمنده و فداکار و دلسوز همگی ماها بود و سال ۶۶ با تلفات گردان شوان و سازماندهی مجدد گردان شوان مسئول سیاسی یک پل از گردان شوان شد و باز دوباره من و منصور کنار هم در یک واحد مسئول سیاسی نظامی یک واحد بودیم وبه مناطق پشت جبهه سنندج حرکت کردیم باز در این دوران منصور نه تنها برای من برای اکثر رفقای آن دوران رفیقی دلسوز و صادق و فداکار و نمونه بود هیچ وقت در بدترین شرایط خنده از صورتش پاک نمیشد و همیشه خستگی خود را بروز نمیداد و داوطلب هر کار سختی میشد . دردورانی که در سوئد بودیم با تمام این ناملایمات و انشقاقات فکری و سیاسی منصور جزء محدود کسانی بود که هیچ وقت در هیچ شرایطی حرمت رفقای قدیمیش را به خاطر اختلاف نظر  نشکست  به همه احترام میگذاشت و محبوب قابل اعتماد رفقایش بود .منصور اولین و بهترین مشوق من بود برای نوشتن خاطراتم خودش شبهایی طولانی با آن همه کار و مشکلات شخصی دست نویسه هایم را تایپ میکرد و به من انرژی و قوت قلب میداد که ماهها باید اتفاقات و خاطرات مبارزات گذشته را به نسل آینده منتقل کنیم .در آخر در دورانی طولانی بیش از سه دهه که من از نزدیک منصور را میشناختم خصوصیات برجسته منصور اعتقاد عمیق به انسانیت و حفظ حرمت انسان‌ها با هر فکری همیشه برایش مهم بود ودر عمل و رفتار روزانه‌اش نسبت به اطرافیانش رعایت میکرد  .کمونیزمی که منصور از شهر سنندج از دورانی که برای مردم محروم وفقیر و کارگر عملاً زحمت میکشید و کمک میکرد که در بهبود زندگیشان تأثیری داشته باشد کمونیزمی که صرف نظر از اینکه انسانها چه افکاری دارند باید حرمت و شانشان محترم شمرده شود کمونیزمی که بتواند اعتماد بوجود بیاورد را میتوان در رفتار منصور دید و این خصوصیات برجسته و یا شاید متفاوت با کمونیستهای این دوران باشدکه من همیشه در رفتار و عمل و پراکتیک منصور میدیدم . یادش برای همیشه در دل ماها زنده خواهد بود ..                           خالد علیپناه