انشعاب و اتحاد در حزب دمکرات (قسمت هشتم)

حزب دمکرات بعنوان یک جریان بورژوایی امکانگرا، خواهان (عاشق) تامین سهم خود از ارزش اضافه تولید شده توسط طبقه کارگر و شریک قدرت شدن در ایران است. برای متحقق کردن این هدف و بعهده گرفتن این سمت از هیچ اقدامی ابائی ندارد و از هیچ پرنسیپ و اصول خاصی پیروی نمی کند. تصور کند با مذاکره و به بازی گرفتن توسط حکومتهای مرکزی حاصل شود، با جمهوری اسلامی مذاکره و سازش می کند، با جنگ حاصل شود جنگ می کند، در همراهی با آمریکا (بوش) حاصل شود با او همراهی میکند، با کراوت و تداعی کردن خود با “سوسیال دمکراسی” حاصل شود “کورته باسی له سه ر سوسیالیسم” می نویسد و کراوات می زند، با نی “شمشال مام قاله ” نواختن و تاسیس“اتحادیه علمای دینی(اسلامی) و ریش گذاشتن حاصل شود، شمشال می زند، ریش میگذارد و قرآن میخواند! با اتحاد با شاخه های دیگر ناسیونالیست ها حاصل شود اتحاد می کند، با انشعاب حاصل شود انشعاب می کند. بنابر این نباید از انشعاب و اتحاد هر چند گاهی آنها متعجب بود، اینها همزاد حزب دمکرات هستند.  اتحاد و انشعاب آنها یک سره سوزن راجع به مخالفت کردن با استثمار کارگر یعنی گره ای ترین معضل بشردر نظام  سرمایه داری (نظام مورد تائید حدکا) نیست. در نتیجه طبقه کارگر، کمونیستها و مردم آزادیخواه باید امر خود را پیش ببرند. ما نه در شادی اتحاد آنها ذینفع هستیم و نه شریک غم و شیون جدایی…

جدایی و انشقاق

در پایه ترین سطح تحلیل، جدایی و انشقاق در حزب دمکرات، تابع همان قانونمندی ذاتی رقابت و کشمکش بخشهای متعدد طبقه سرمایه دار برسرتصاحب ارزش اضافه تولید شده توسط طبقه کارگر است. صحت درستی این تحلیل بر اساس این حقیقت است که بورژوازی بدون رقابت و جنگ چه با طبقه کارگر و چه با بخشهای دیگر خود نمی تواند زندگی کند. رقابت، کشمکش و جنگ بورژوازی این کشور با بورژوازی کشورخارجی؛ رقابت، کشمکش و جنگ بخشهای بورژوازی “خودی” باهم و کل آنها با طبقه کارگر جزء طبیعت و قانون اجتناب ناپذیر و مدام حیات سیستم رقابتی سرمایه داری است. دامنه رقابت احزاب بورژوازی برسرتصاحب ارزش اضافه، محدود با ناسیونالیستهای غیر خودی نمی ماند، بلکه منجر به رقابت و کشمکش بر سر نحوه تقسیم این ارزش اضافه، اجرا و پیشبرد سیاستهای اجرایی مربوط به سهم هر بخش از نعمت و ثروت جامعه در درون جریانات بورژوایی خودی خواهد شد. در ابعاد جهانی، جنگهای اول و دوم و در سطح کشوری دست بدست شدن قدرت سیاسی بین این حزب و آن حزب در کل کشورهای سرمایه داری در این متن قابل درک هستند. لذا اولین قدم در بررسی هر جنگ و جدایی در صفوف جریانات بورژوائی، باید اصولا متوجه این دینامیسم واصول پایه بود که هدف جنگ و جدایی آنها با هم هر چه که باشد، از مدار نظام کارمزدی و این یا آن شکل سرمایه داری خارج نمی شود. در نتیجه علیرغم شکل ظاهری، در اساس ماهیت آنها ارتجاعی است و دفاع از طبقه ستمکش واستثمار شوندگان در مقابل استثمارگران نیست. نحوه رقابت و کشمکش آنها باهم، در تحلیل نهایی دارایی همان کاراکتری است که در کل آنها را با تعیین تکلیف هم با یکدیگر و هم با طبقه کارگر وادار خواهد کرد.

طبقه کارگر باید فریب شکل ظاهری این جنگ و جدال ها نخورد، یعنی با اشتباه تصور کند که یکی از طرفین از جانب منطق و حقیقت، آزادی و برابری و سعادت طبقه کارگر وهمه بشریت با آن یکی سرنزاع دارد. خیر.  حتی آنگاه از کارگر اسمی بمیان می آورد نه بعنوان طبقه کارگر و راه حل بشر برای خلاصی از وضع موجود، بلکه بعنوان اقشارمستضعف، بچاره و مظلوم جامعه که مستحق ترحم هستند، یا از آن جهت هست تا حمایت کارگران برای بقدرت رسیدن و تحقق شکل سرمایه داری مورد نظرخود جلب کند. ماهیت جنگ آنها باهم بسان جنک دو گروه دزد می ماند که بر سر سهم خود بتفاهم نمیرسند. در حالیکه نسبت به صاحب اموال به سرقت رفته هیچ فرقی ندارد کدام یک از آن دزدها بیشتر یا کمتر بدست آورد. البته در این یا آن مورد ممکن است حق با منشعبین یا حزب مادر باشد و راجع به همدیگر حقیقت بگویند و اگر مقایسه کنید موضع یکی نسبت به دیگری “رادیکال” تر باشد. اما بحث این است این گونه موارد ماهیت پایه یک جریان ملی را تا وفادار به ارزش های کهنه از جمله حفظ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، ناسیونالیسم، مذهب و کار مزدی هست؛ تغییر نمی دهد و نباید جنگ، جدایی و انشعاب آنها مایه گمراهی ما شود. حتما طبقه کارگر می تواند به مساله جنگ، جدایی و انشقاق آنها ابژکتیو نگاه کند و هر جای ممکن بود از تضاد آنها به نفع آزادی و سعادت بشر و تحکیم صفوف خود استفاده نماید.  بیگانگی آن احزاب را واضح تر به جامعه نشان دهد. اما اول باید طبقه کارگر برروی پای خود ایستاده باشد، شعار و پرچم متفاوت خود داشته باشد و درک کند این جبهه ثالثی است که از بنیان با جنگ و جدال ناسیونالیسم با همدیگر متفاوت است. شرط سیاه لشگر نشدن کارگر و قطب نمای خود گم نکردن، تنها در صورتی امکان پذیر است که این تمایز و تفاوت خود با آنها را واضح و گویا بداند. پیش شرط استفاده از تضاد آنها این هست مکانیسم جنگ و جدال بورژوازی باهم بر پایه قانون مندی فوق الذکر مقدم تر درک کرده باشیم.  صف متفاوت و مستقل از آن احزاب داشته باشیم. اینها خطوط عمده متدئولوژی مارکسیستی برخورد با اتحاد و جدائی احزاب بورژوایی. اما بطور مشخص تر باید چگونه به قضیه اتحاد و جدائی بطورکلی نگاه کرد؟

اتحاد و یا جدائی بطورکلی درست یا غلط ، مفید یا مضر است، طرح درست مساله نیست و خود به خود نه ماهیت اتحاد و نه انشقاق را مشخص نمی کند. پشت هر اتحاد و جدائی نیروهای سیاسی مجموعه دلائلی هستند که اصولی بودن، منطقی بودن و کافی بودن آن مجموعه دلائل چه برای اتحاد و چه جدائی تعیین می کنند که فلان انشعاب یا فلان اتحاد لازم و درست بوده است یا خیر. اتحاد کی با کی؟ جدائی کدام جریان از کدام جریان؟ امروزانشعاب و جدایها به بخشی از تاریخ جریانات سیاسی تبدیل شده است. مساله جدایی و انشقاق جریانات سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران ( از چپ و راست) پس از انقلاب ۱۳۵۷، مختص حزب دمکرات و حتی یک جریان خاص اپوزیسیون ایرانی نیست و به این خاطر نمی توان به کسی خورده انشعاب گرفت و به کسی نمره قبولی اتحاد داد. چیزی که باید در این رابطه مورد توجه قرار بگیرد، نحوه بر خورد احزاب به جدایی ها؛ توضیح و روشن ساختن ماهیت اختلافاتشان باهم و کشمکش آنها بر سر چه چیزهای بوده و هست می باشد. جدایی یا اتحاد آنها کدام منفعت برای جامعه، برای کارگر و مردم آزادیخواه دارد و چه درسی می توان از آن یاد گرفت.  باید دید و فهمید که آن نیروها زیر چه فشارهای به هم چسبیده و زیر کدام فشار از هم جدا می شوند. چون پروسه ای که انشعاب و جدایها در هر جریان صورت می پذیرد سر نخی از ماهیت هر جریان را به دست خواهد داد تا از منظره آن به کاراکتر این جریانات نگاه کرد و به آنها پی برد. جریاناتی که با چاقو به آن بخش دیگرشان حمله ورشدند؛ جریاناتی جدا شدگان خود را زندانی و حتی ترور می کنند، جریاناتی که تفاوتشان با دیگری یک خط (-) است چه آموزشی برای مردم دارد؟

بکار ڱرفتن ابزار نقد در هرعرصه در پروسه تکامل زندگی اجتماعی انسان نقش بسیار با اهمیت، عظیم، پیشبرنده و حیاتی داشته است. اما اختلافات بخشهای مختلف حزب دمکرات باهم، با تمام تنوع آن، چه منشعبین و چه جریان مادر بر سر مساله منافع کارگر و زحمتکش جامعه نبوده و نیست، اختلافاتی خانوادگی بر سر تاکتیک، چگونگی نحوه اداره حزب و قدرت بوده و هست. این اختلافات هیچ وقت پایه انتقاد اصولی، ریشه ای و مضمونی به بستر پایگاه طبقاتی، ایدئولوژی و استراتژی حدکا که در هر اتحاد و جدایی شاخص اساسی هستند نداشته اند. انشعاب و جدایهای احزاب دمکرات هیچ کدام بر سر پافشاری یکی از طرفین بر رادیکالیسم، منافع طبقه کارگر و مردم ستمکش نبوده است. تا به اصول درک علت جدایها و انشعاب جریانات بورژوایی و حزب دمکرات بعنوان یک جریان مرتجع مخالف راه حل کارگری مسائل جامعه بر می گردد، اینها خطوط عمده برخورد درست ما می باشد که بلحاظ نظری توضیح داده شد. حال ببینیم فاکتها واقعی در این مورد خود چه چیزهای بیشتری راجع به احزاب ناسیونالیست کرد به ما می گویند:

جدایی “کمیته انقلابی” از حزب دمکرات

سلیمان معینی متولد ۱۷/۲/ ۱۹۳۳ و تاریخ جانباختن ۱۵/ ۵/۱۹۶۸، همراه با اسماعیل شریفزاده، ملا آواره، محمود زنگنه، عبدالله معینی و خلیل شه وباش در مخالفت و انتقاد از محافظه کاری حدکا در سال ۱۳۴۶ از او جدا شدند و “کمیته انقلابی” را تشکیل دادند*. آن زمان با توجه به پیروزی کوبا، جنگ ویتنام و… جنبش جنگ چریکی در قسمتهای از جهان و کشورهای آمریکا لاتین اعتباری داشت. کمیته انقلابی تحت تاثیر این فضا قرار می گیرد. اما برای راه اندازی جنبش مبارزه (مسلحانه) چریکی با حزب دمکرات به توافق نمی رسد و در عوض خود اقدام به مبارزه مسلحانه میکند. تنی چند از جمله سلیمان معینی در سال ۱۹۶۰ مجبور به ترک کردستان ایران شده و به کردستان عراق می گریزند. آنجا در جوار حزب دمکرات آقای مصطفی بارزانی ( برای خوانندگان معرف است) مدتی فعالیت می کند تا بارزانی بدستورحکومت شاه ایران سلیمان معینی را از بین می برد. نیرواهای بارزانی ابتدا خلیل شه وباش را به وسیله عوامل خود ترور و سلیمان را زندانی می کنند که مدتی پس از ترور خلیل، سلیمان را نیز در روز۱۵/ ۵/۱۹۶۸ می کشند و جنازه وی را در روز۱۷/ ۵/ ۱۹۶۸ تحویل ارتش حکومت ایران در پادگان پیرانشهر دادند. کمیته انقلابی زیر فشارهای حکومت ایران، نیرواهای بارزانی و از همه مهم تر بدلیل بن بست افق سیاسی ناسیونالیسم کرد در آن زمان ایران کمر راست نمی کند و اکثرا از بین می روند.

آیا اگر کمیته انقلابی از بین نمی رفت و سلیمان معینی، اسماعیل شریفزاده، ملا آواره و…جان نمی باختند به یک ریشه یابی و گسست همه جانبه طبقاتی، هویتی، سیاسی و جنبشی از حزب دمکرات دست مییافتند، یا مثل سایر اقمار مکتب ناسیونالیسم با فاصله دور و نزدیک دور مدار و هسته اصلی مرکز جنبش ملی گرایی می چرخیدند؟ متاسفانه توطئه جنایکارانه مصطفی بارزانی مرتجع و حملات حکومت جنایتکار شاه ایران فرصت به آنها نداد تا خود به این سئوال پاسخ گویند. از آنجا این فرصت به آنها داده نشد، امروز ما مجاز نیستیم درغیاب آنها رویدادهای پس ازجان باختن بنام ایشان منفی یا مثبت قضاوت کنیم. اما تا بهنگام جانباختن قضیه آنطور بود، یعنی خط مشی جدا از خط مشی ناسیونالیسم نداشتند.

انشعاب حزب دمکرات پیروان کنگره چهار

 در سال ۱۳۵۹جریان “حزب دمکرات پیروان کنگره چهار” که شامل ۱۵ نفر از اعضیا کمیته مرکزی و علی البدل ها مرکب از غنی بلوریان، محمد امین سراجی، فاروق کیخسروی، رحیم قاضی، احمد عزیزی، محمد ماجد، رحمت پیروته سوری، کریم بیژن، عزیز محمد زاده و… از موضع پافشاری بر مفاد کنڱره چهارم حزب دمکرات که موضع آشتی و سازش با جمهوری اسلامی و پرو حزب توده داشت، از حزب مادر جدا شدند. آنها بر اجرای اسناد کنڱره ۴ حزب دمکرات در سوم بهمن ۱۳۵۸ تاکید می کردند که در آن با اکثریت آراء ۵ ماده ذیل تصویب کرده بود: ۱)  حزب دمکرات از جمهوری اسلامی پشتیبانی می کند. ۲)  حزب دمکرات، آیت الله خمینی را رهبر جمهوری اسلامی می داند. ۳)  حزب دمکرات از مرزهای ایران در کردستان محافظت می کند. ۴)  حزب دمکرات علیه امپریالیسم مبارزه می کند. ۵)  حزب دمکرات خواهان دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان است**. انشعاب حزب دمکرات پیروان کنگره چهار بحدی از موضع راست و ارتجاعی بود و با خواست و منافع مردم آزادی خواه تناقض داشت که حتی مورد انتقاد شدید حزب مادر قرار گرفت. اما این موضع راست و ارتجاعی حدکا پیروان کنگره چهار ابتدا به ساکن و بارانی از آسمان بی ابر نبود؛ آنها در دامن سنتهای حزب دمکرات پرورده شده بودند. ریشه و زمینه همچین موضع راست، ارتجاعی و پرو جمهوری اسلامی حدکا پیروان کنگره چهار ابتدا به ساکن نبود، دقیقا ریشه در منافع، خط سیاسی و مفاد اسناد کنڱره چهارم حزب دمکرات که در بهمن ۱۳۵۸ با اکثریت آراء تصویب شده بود داشت. باید انتظار داشت که روزی درخت باغ ملی- مذهبی حزب دمکرات میوه “شیرین” مانند حزب دمکرات پیروان کنگره چهار ببار خواهد آورد***. حدکا شاید بتواند گناه تولد بچه نامشروع “حزب دمکرات پیروان کنگره چهار” خود را بگردن تجاوز با زور جمهوری اسلامی و حزب توده از گردن خود بزداید یا بعهده نگیرد، اما تصویب ۵ ماده ماده ارتجاعی فوق الذکر با اکثریت آراء را نمی توان بگردن کسی دیگر انداخت.

انشعاب و اتحاد حزب دمکرات “رهبری انقلابی”

آقایان جلیل گادانی، حسن رستگار، هاشم کریمی، حسین مدنی، کمال کریمی، نبی قادری، عثمان رحیمی و… به همراه جمع زیادی از کادرها و پیشمرگان حزب دمکرات در سال ۱۳۶۶ از حزب دمکرات انشعاب کردند و “رهبری انفلابی” تشکیل دادند. مثل هر جدایی در جنبش ناسیونالیسم کرد، جدایی آنها از حزب دمکرات به رهبری قاسملوهم کمتر نتیجه گسست از بستر سیاست های عمومی حزب دمکرات و فکر شده بود. بیشتر نتیجه تک روی قاسملو و لیست “فیکس” ایشان و شکست سیاستهای حزب دمکرات در مذاکر با جمهوری اسلامی بود. (متاسقانه مدتی بعد آقایان قاسملو، عبدالله قادری و فاضل ملا محمود توسط حکومت جمهوری اسلامی درمذاکره ترور شدند). عضویت حزب دمکرات در “شوراى ملى مقاومت” گره ای از مشکلات وی باز نکرد بی هیچ دست آوردی از آن خارج شد. جنگ با کمونیستها (کومه له قدیم) نتیجه مورد نظر حدکا ببار نیاورد و کلی ضربه تشکیلاتی، سیاسی و معنوی به صفوف وی وارد آورد. هنوزستاره بخت “نجات کرد” در پشت ابرهای تاریک گرد و غبار صحرای عربستان و کویت طلوع نکرده بود. آمریکا هنوز به عراق حمله نکرده بود و نیروهای ناسیونالیست کرد عراقی در ایران بسر میبرند و به شهرداری سلیمانیه با تمام شروط  صدام حسین راضی بودند؛ ولی این صدام بود آنها را قبول نمی کرد. مجموعه این فاکتورها دست بدست هم دادند و زمینه بن بست و بی افقی ناسیونالیسم کرد در آن زمان بوجود آورد. جدایی حزب دمکرات رهبری انقلابی ناشی از این وضعیت بود نه تغییر ریل طبقاتی، هویتی و جنبشی. تنها موضع رایکال حدکا رهبری انقلابی مخالفت کردن وی با جنگ حزب دمکرات علیه کومه له قدیم بود.

اما هنگامی “باد نسیم آزادی” از لوله توپ و اکسزوس هواپیمای بمب افکند آمریکایی شروع به وزیدن کرد، “باران رحمت” باران گلوله، توپ و بمب های جنگ خلیج بر سر مردم عراق ریخته شد، گل های زمین حاصلخیز توهم جنبش ناسیونالیسم کرد به آمریکا شروع به جوانه زدن کرد و شکوفتند؛ “باران رحمت” طوفان آمریکا زمینه اتحاد مجدد ناسیونالیسم کرد و هر دو بخش حدکا را فراهم آورد و پس ازچند سال جدایی مجددا باهم اتحاد کردند. اما رقص و شادی اتحاد تمام نشده بود، مراسم سوگواری انشعاب دیگر شروع شد. مگر نگفتند “کرد بدبخت است؟” زیرا فرشته نجات “کرد” یعنی آمریکا برخلاف پیروزی برق آسای نظامی بر حکومت بعث، با تناقضات و لجنزاری که خود معمار ساختن آن درعراق بود مواجه شد و نه تنها سیاست “رژیم چنج” را کنار گذاشت بلکه کل نئو کنسرواتیسم و بوشیسم و بلریسیم شکست خورند. با آن وضعیت دوباره ستاره بخت “کرد” در ایران خاموش شد! با خاموشی ستاره بخت “کرد” در ایران ابتدا جریانات جناح چپ ناسیونالیسم کرد (سازمان زحمتکشان و اقمار آن) امید خود را از دست دادند و انشقاق صفوف آنها را فراگرفت. متعاقبا و بدنبال آن جناح راست ناسیونالیسم کرد یعنی جریان حسن زاده از جریان مصطفی هجری در سال ۲۰۰۶ جدا شد و هر دو بنام حزب دمکرات فعالیت می کنند. من قصد وارد شدن به چند و چون تعریف طرفین از ریشه اختلافاتشان باهم در این تاریخ طولانی نمی شوم، زیرا مگر دروغگو بتواند تمایز بین آنها تشخیص بدهد. چیزی که اینجا مهم است و من دوست دارم روشن سازم این مساله است که نه اتحاد و نه انشعاب آنها مطلقا بر سر آزادی طبقه کارگر نیست.

جدایی حزب دمکرات کردستان- ایران

حزب دمکرات بعنوان یک جریان بورژوایی امکانگرا، خواهان (عاشق) تامین سهم خود از ارزش اضافه تولید شده توسط طبقه کارگر و شریک قدرت شدن در ایران است. برای متحقق کردن این هدف و بعهده گرفتن این سمت از از هیچ اقدامی ابائی ندارد و از هیچ پرنسیپ و اصول خاصی پیروی نمی کند. تصور کند با مذاکره و به بازی گرفتن توسط حکومتهای مرکزی حاصل شود، با جمهوری اسلامی مذاکره و سازش می کند، با جنگ حاصل شود جنگ می کند، در همراهی با آمریکا (بوش) حاصل شود با او همراهی میکند، با کراوت و تداعی کردن خود با “سوسیال دمکراسی” حاصل شود “کورته باسی له سه ر سوسیالیسم” می نویسد و کراوات می زند، با نی “شمشال مام قاله ” نواختن و تاسیس”اتحادیه علمای دینی(اسلامی) و ریش گذاشتن حاصل شود، شمشال می زند، ریش میگذارد و قرآن میخواند! با اتحاد با شاخه های دیگر ناسیونالیست ها حاصل شود اتحاد می کند، با انشعاب حاصل شود انشعاب می کند. بر این اساس در چند دهه گذشته استراتژی خود را بر مذاکره، انتظار و جنگ استوار کرده اند. آنها رمز بقای خود را مدیون این پراگماتیسم (بی پرنسیپی) خود در شکاف بین قدرتهای منطقه و جهان می دانند. اشغال عراق چنان امید به آمریکا را نزد جناح چپ و راست ناسیونالیسم کرد و ناسیونالیست پرو غرب ایرانی بوجود آورده بود که اکثرا کفش و کلاه کرده بودند تا در رکاب آمریکا مجاهدت کرده و بخشی از قدرت دولتی در ایران شوند. کردستان عراق نمونه ای برای آنها بود که رویای عراقیزه کردن ایران را در سر می پروراند. در ایام خوش بینی با نظم نوین جهانی و دکترین ضربات پیشگیرانه همه پیاده نظام و هم جهت آمریکا در “جنگ با محور شرارتها و تروریسیم ” شده بودند. رفت و آمد از شهراربیل، کوه سنجاق و “زرگویزه له” به …خارجه آمریکا را بعنوان” دیپلوماسی رشد یافته کرد” بخورد مردم میدادند. اما دیری نپائید ستاره بوش و بلر رو به افول نهاد. افوق ناسیونالیسم پروغرب از نوع ایرانی و کردی هم رو به افول نهاد. طرح جبهه کردستانی چسب درونی نشد و اینقدرها انرژی به آنها نداد تا مدتی باهم سر کنند. بحث فدرالیسم با ناکامی مواجه شد و در نتیجه این وضعیت حزب دمکرات و کل ناسیونالیسم کرد از چپ و راست دچار انشقاق شدند. اثر این ناکامی ها نه تنها بر حزب دمکرات بلکه بر زندگی اردوگاهی ناسیونالیسم چپ و راست کرد دراطراف شهرهای اربیل و سلیمانیه و اردوگاهای زرگویز و زرگویزله هم سرازیر شد.

از زمان پایان جنگ سرد و پیروزی “دمکراسی” بازار آزاد و نظم نوین و حمله آمریکا به عراق”آزادی عراق”، نبض خوش بینی و بد بینی ناسیونالیسم پروغرب ایرانی و ناسیونالیسم کرد با نبض موقعیت آمریکا می زد. دمای بدن آنها با آن بالا و پائین می شد، استخر و حوض چه ناسیونالیسم کرد با دریای آمریکا جزر و مد می کرد و در نتیجه انشعاب سال ۲۰۰۶ جریان حسن زاده  از مصطفی هجری صورت گرفت. ایضا انشعاب سال ۲۰۰۶ جریان حسن زاده از مصطفی هجری  ریشه یابی و گسست همه جانبه طبقاتی، هویتی، سیاسی و جنبشی اولی از دومی نبود، معلول شرایط فوق الذکر (آمریکا) ناجی ناسیونالیسم پروغرب ایرانی و کرد بود. در زمینه های طبقاتی، هویتی، سیاسی و جنبشی تفاوتشان با هم یک خط (-) است. کمتر کسی از خود آقای خالد عزیزی دبیر کل حزب دمکرات کردستان- ایران بهتراین خط (-) را توضیح میدهد. جهت سهولت کار توجه خوانندگان را به گوشه های از مصاحبه ایشان با عنایت فانی (خبرگزار بی بی سی) بتاریخ سه شنبه دوم ماه مارس ۲۰۱۰ که در مورد جدایی و تفاوت آنها با هم هست جلب می کنم:

 

خالد عزیزی: … تا آنجایی که به خط مشی و برنامه برمی گردد، آن موقع هیچ اختلافی با همدیگر نداشتیم.

 عنایت فانی:  ولی الان دارید؟

خالد عزیزی: الان یک تغییرات جزیی پس از کنگره چهاردهم حزب دمکرات کردستان پیش آمده است. اما این تغییرات جزیی به هیچ وجه به این معنی نیست که ما اختلافی اساسی با هم تا آنجا که به استراتژی حزب برمی گردد، داریم. برای نمونه، هر دو بخش دمکرات فدرالیسم را قبول دارند، هر دو بخش دمکرات، حل مساله کرد را در داخل کردستان ایران تعقیب می کنند. تا آنجایی که به گذشته تاریخی حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران برمی گردد، ما هیچ اختلافی نداریم. گذشته را متعلق به هر دو بخش دمکرات می دانیم. ما به آن شکل کلاسیک و سنتی به تاریخچه احزاب نگاه کنیم آن موقع ایدئولوژی مبنای تفکر احزاب را تشکیل می داد، به همین دلیل بیشتر انشعاب ها و انشقاق ها جنبه ایدئولوژیک داشت. منتهی ما الان در زمانه ای زندگی می کنیم که اصولا ایدئولوژی در چگونگی شکل گیری استراتژی احزاب خیلی کمرنگ شده است. تا آنجا که به حزب دمکرات بر می گردد، حزب دمکرات ایدئولوژی مشخصی نداشته است… منتهی آنچه همیشه اشکال داشته، مکانیسم و چگونگی همکاری با همدیگر بوده است. در سال ۱۹۸۸ یک انشعاب دیگر در داخل حزب دمکرات کردستان ایران سابق اتفاق افتاد. این انشعاب هم جنبه ایدئولوژیک، سیاسی و فکری نداشت… تا آنجایی که به مسایل داخلی حزب برمی گردد و حزب دمکرات همیشه در ۳۰ یا ۴۰ سال گذشته در آن زمینه مشکل داشته، این بوده که ما آزادی عقاید و آزادی در داخل حزب را بیشتر نهادینه کنیم؛ اینکه اعضای حزب بتوانند در خارج از حزب هم بتوانند با نام خودشان در باره مسایل جدی صحبت کنند؛ اینکه با آمادگی بیشتری به کنفرانس ها و کنگره های حزبی برویم؛ اینکه رابطه حزب را با جامعه کردستان بیشتر و وسیع تر کنیم تا از این طریق مردم کردستان بتوانند در چگونگی شکل گیری افکار سیاسی در داخل حزب دخالت بیشتری داشته باشند.

عنایت فانی:  آقای عزیزی، در کل خواسته شما چیست؟ برای چی شما دارید مبارزه می کنید؟ چه می خواهید؟

خالد عزیزی: خواسته ما این است که ایران به صورت فدرال اداره شود. ما یک ایران دمکراتیک فدرال داشته باشیم. قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و قانونی در تهران متمرکز نشود. بقیه ملت های ایران در چگونگی شکل گیری ایران، تشکیل دولت ایران و تثبیت هویت ایران ذینفع باشند. ما این برنامه فدرالیسم را در کنگره چهاردهم حزب دمکرات کردستان قبول کردیم و سعی می کنیم که این فرهنگ را در ایران شکل بدهیم و نهادینه بکنیم که اگر ما می خواهیم در ایران ثبات و امنیت سیاسی داشته باشیم، باید دمکراسی وجود داشته باشد و در این دمکراسی باید به تنوعات سیاسی، فرهنگی، ملی و مذهبی ایران اعتراف شود. موقعی که این اعتراف شد، می توانیم همه با هم ایران را اداره بکنیم. اگر بخواهم خلاصه بگویم، برنامه فدرالیسم برای ایران است که در آن ملت های مختلف در چارچوب یک ایران فدرال حقوق ملی و فرهنگی خود را دارند و در تهران در چگونگی ادراه کشور ایران ذینفع هستند. … بنابراین به لحاظ اصولی مذاکره با دولت مرکزی درست است، منتهی جمهوری اسلامی ایران این استعداد را ندارد. اگر ما به مذاکره نگاه کنیم، طبعا مذاکره اشکال مختلفی دارد. استراتژی حزب دمکرات کردستان، یک ایران فدرال است. اگر یک روزی قرار باشد دولت مرکزی، صرف نظر از هر هویتی که دارد، مسایل قانون اساسی را محور مذاکره با کردها قرار بدهد و از این راه دولت بتواند مشکلات سیاسی کردستان را به شکلی حل کند، ما آن را خوب و مثبت می دانیم… مطرح شدن آن در این زمان به این معنی نیست که در حال حاضر جمهوری اسلامی این استعداد را دارد.

 عنایت فانی:  اگر این استعداد را ندارد، چرا شما این مساله را مطرح کردید؟

 خالد عزیزی: این همواره به عنوان اصولی از سوی حزب دمکرات کردستان مطرح شده است. اگر در آینده فرض کنیم جنبش سبز، آقایان خاتمی، کروبی و موسوی بخواهند جمهوری اسلامی را داشته باشند و اداره کنند و متد نسخه خودشان را داشته باشند، شاید آن موقع این راه مناسبی باشد که ما قانون اساسی را محور حل مشکلات قرار بدهیم. منتهی مساله کردستان ایران، همان طور که اشاره کردم مساله خواست و مطالبات کردها است در چهارچوب فدرالیسم…

 مساله روشن شد. نه در این مصاحبه خالد عزیزی و نه در کل تاریخ اختلاف حدکا باهم، مطلقا یک کلمه از منافع طبقه کارگر، آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی مردم، آزادی زن و جدایی دین از دولت، اختلاف برسر فرهنگ مردسالاری در حدکا و مبارزه با آن و چالنج خرافات مذهبی صحبتی به میان نیامده است. چنانچه آقای عزیزی توضیح داد، خواسته آنها این است ایران به صورت فدرال اداره شود. قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و قانونی در تهران متمرکز نشود بلکه حزب دمکرات هم شریک کنند.  خواسته آنها این است بقیه ملت های ایران در سهم بردن از دست رنج کارگر مناطق خود با دولت مرکزی شریک شوند. همه در تشکیل دولت ایران و تثبیت هویت ایران ذینفع باشند! ماهیت قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و قانونی در تهران هر چه باشد مهم نیست، مهم این است حزب دمکرات در چگونگی شکل گیری ایران، تشکیل دولت ایران و تثبیت هویت ایران ذینفع باشد. این تنها معیاری همکاری حدکا با حکومت مرکزی است! اگر اختلافات آنها با هم بر سر نحوه بدست آوردن این گونه مسائل هست! واقعا هر کارگر آگاهی این مصاحبه خالد عزیزی را بخواند، تمام ادعانامه حدکا و مضمون آن خواسته ها که جز نسخه ابدیت کردن تفرقه قومی و جاودانه کردن شرایط استثمار کارگر نیست، همچون ماده سمی و مضر بحال جامعه به زباله دان خواهد ریخت.

اگراز منظره اتحاد و انشعاب هم به کاراکتر احزاب ناسیونالیست و منشعبین از حدکا نگاه کنیم، مضمون اختلافات رادیکال نیست و اشکال اجرایی آنها نیزغیراز هتک حرمت مخالفین سیاسی خود، بی رحمی نسبت به هم، توطئه و کنار این ابر قدرت و آن حکومت مرتجع ایستادن هیچ درسی دال بر نقد عمیق، رادیکال، چاره اندیشی ریشه ای، رفع تناقضات هویتی و برنامه ای نداشته است. نباید از انشعاب و اتحاد هر چند گاهی آنها متعجب بود، اینها همزاد حزب دمکرات هستند.  اتحاد و انشعاب آنها یک سره سوزن راجع به مخالفت کردن با استثمار کارگر یعنی گره ای ترین معضل بشردر نظام  سرمایه داری (نظام مورد تائید حدکا) نیست. در نتیجه طبقه کارگر، کمونیستها و مردم آزادیخواه باید امر خود را پیش ببرند؛ ما نه در شادی اتحاد آنها ذینفع هستیم و نه شریک غم و شیون جدایی.                 ادامه دارد

—————————————————————————————————————-

*  برای برخی از اطلاعات تاریخی مانند تاریخ تولد و تاریخ جانباختن سلیمان معینی از نوشته های سرهنگ چیا در سایت “۴ روژهه لات” استفاده کردم.

**منبع: کتاب “ئاله کوک” خاطرات غنی بلوریان ص ۳۹۸

*** “روز ۱۲هم فروردین ۱۳۵۸ رفراندوم تعیین شکل دولت ایران بود. ما رهبران حزب دمکرات در جلسه دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب تصمیم گرفتیم که در رفراندوم شرکت کنیم و به مردم اطلاع دهیم که به گرمی از رفراندوم استقبال کنند، بلافاصله … به ما خبر رسید، که شیخ عزالدین خسینی علیه رفرندوم بیان نامه ای منتشر کرده و شرکت مردم در آن را حرام دانسته است. این خبر ناخوشایندی برای همه اعضای مرکزی حزب بود… عمل شیخ عزالدین تاثیر بدی بر قاسملو گذاشت و او را صد و هشتاد درجه تغییر داد و در نتیجه قاسملو گفت: ” ما نباید در رفراندوم شرکت کنیم، مشارکت ما در رفراندوم موجب سبک شدن است و مردم طرف شیخ عزالدین را می گیرند و ما نیز دست خالی خواهیم ماند.”  ئاله کوک ص ۳۶۶٫