مقدمه :
مدتهاست نمیخواهم بنویسم چون هر بار از سیاست خواستم، بنویسم قبل از هرکس خودم را راضی نکرد. توهین میدانستم بسان بعضی از رفقا بنویسم: ” با اینکه اطلاعی از مصر ندارم، اما…..” . دیشب درفیسبوک رفیقی گلایه کرد و گفت : “بجای متلک پراندن (همان کامنت گذاشتن در فیسبوک) بهتر است بروی و در چهار مقاله نشان بدهی رادیکالیسمات را” و من نیز تحریک به نوشتن این انشاء شدم.
و اما انشاء:
به همه آنهایی که میپندارند ” ایگناسیو” قهرمانی انقلابی بوده که در نبردهای خونین جانباخته، میگویم : که خیر رفیق!!، “ایگناسیو” گاوبازی بود، که شاخ گاو شکماش را پاره کرد…
قیاسهای بین انقلابات آفریقا با هر انقلاب رنگینی معالفارق است، با جنبش سبز نیز همچنین، به دلایل زیر:
۱-سرنگونی طلبی:
انقلاب، حال” دمکراتیک” با خواست آزادی های سیاسی و اجتماعی و خواه “سوسیالیستی” با خواست های برابری طلبانه و آزادی خواهانه، دارای چند خصوصیت اساسی و مشترک اند، که اساسی ترین آن “اسقاط النظام” یا همان سرنگونی است. سرنگونی رژیمی که علیه آن اعتراض صورت می گیرد. این خصلت را میتواند تنها خصلتی برشمرد که راست و چپ برآن صحه میگذارند…
هیچ “انقلاب رنگی” دارای این شاخصه نیست. هیچ “انقلاب رنگی” رژیمی را ساقط نمی کند، بکله تنها این کاراکترها هستند که در سطوح حکومتی تغییر می کنند…تغیراسامی …
واکنون شما قیاس میکنید میدان التحریرمصر را با خیابانهای تهران ۸۸ و ای کاش با خیابانهای تهران در سال۵۷ قیاس میکردید… اختلاف در شکل و فرم قرارگیری و استقرار مردم که نیست رفیق؟!! مردمی که آمدند و گفتند “سرنگون باد رژیم مبارک ” از همان آغاز، کجا قرینه آن می شود شعار” موسوی موسوی رای من رو پس بگیر” ؟؟ … در کجای این دو انقلاب تونس و مصر شنیدی که زنده باد رئیس مجلس چهار سال پیش؟… از روز آغازهمه در مصر گفتند همهی رژیم ” گو تو هیل ” .
اینجا من قصد ندارم بر سر انقلاب کارگری که تنها انقلاب مورد نظر و خواست من است صحبت کنم. اما چون از منظر یک کمونیست میبینم و می نویسم این را باید ذکر کنم : در طول این یک و دوسال، از بعد از انتخابات همواره ما گفتیم “این جنبش خصلت سرنگونی ندارد”، کارگریاش پیشکش… این جنبش تنها دولت را از جناحی میگیرد و به دیگری میدهد… پر واضح بود هر کمونیستی که به اندازهی نخود فرنگی مغز در کله میداشت باید می گفت گوشت لای توپ نشوید و از تارومار شدن جنبش و طبقهاش جلوگیری میکرد و گفتیم… بحث هرگز برسر این نیست و نبود که گویا دیکتاتورها چون مردم را در انقلابات به گلوله میبندند¬* پس انقلاب و اعتراض اخ خ، خیر!!… و ما هرگز این را نگفتیم و این دلیل پر از دروغی است برای پرهیز ازهر انقلاب، که بلقوه میتواند ابزاری برای طبقهی کارگر باشد برای به زیر کشیدن دولتهای حامی سرمایه…و این هر روز و هر ساعت از میدیای سرمایه منتشر میشود.
۲- همگانی بودن
همهگانی بودن اعتراضات می تواند از فاکتورهای دیگری باشد که در همهی انقلابات بر سر آن بتوان به توافق رسید. و باز قاطعانه میگویم که جنش سبز جنبشی همگانی نبود. جنبشی نبود که لایههای زیرین اجتماعی را باخود داشته باشد، نه در آغاز و نه در ادامه… و اما آنچه ما در تونس و مصر دیدم، در فاصله کوتاهی انقلاب رگ و پی جامغه را درنوردید. همهی لایه های اجتماعی را با خود همراه کرد، کارگز، دانشجو، زنان، جوانان به نوعی همه را و این فاکتور را جنبش سبز هرگز نداشت. تحصیلکردهای بیکاری که در تونس خویش را به آتش کشید، جایگاه و تعلق ظبقانیاش را به زور آتش به ما نشان داد و همچنین خواست خویش را ازتغییر… در کجای این جنبش سبز، خواستههای لایه های زیرین اجنماعی را باز گو شد؟… دراین جنبش سبز قشرکم درآمد جامعه احمدی نژادی و سُپورخطاب نشد؟ عمله خطاب نگردید؟ کدام روستا ویا روستایی جنبش سبز را جنبش خویش خواند و در آن شرکت کرد؟… این جنبش سبز نه همگانی بود و نه خواسته ها و امیدها و افقهایش آنی بودند که بتواند همگانی شود.
انقلابهای رنگی همگی نشان دادند متعلق به طبقات بالای اجتماعیاند و تا رگ و پوست و اسخوان جنبش سبز اینگونه بود. به قول سبزی ها کیفیت آدمهایش بالا بود!! تهوع آور است، اما حقیقت دارد ما بارها شنیده ایم ازاین افاضات… اما ساده بگویم خواستگاه انقلابهای تونس ومصر طبقه پایین جامعه بود و نان میخواست، و نان را بر در و دیوار نوشت.
۳- شعارهای رادیکال و دمکراتیک
این شاخصه شاید جای اشتراک زیاد محکمی نداشته باشد، اما به این نیز اشاره می کنم. اگر لیستی از شعارهای تمام تظاهرات جنبش سبز را ردیف کنیم و به زور می شود شعاری دمکراتیک پیدا کرد، نه حتی رادیکال… “نه غزه نه لبنان” ؟ ” رای من کو”؟، ” یاحسین میرحسین”؟ “صانعی صانعی”؟ “منتظری شیخ ما؟”**… کدام یک از این شعارها می تواند ماهیتی رادیکال یا دمکراتیک هرچند جعلی برای این جنبش بسازد؟… می خواهید لیست کنیم شعارهای تونس و مصر را؟ ” نان نان آزادی”… ” سرنگون باد کل رژیم مبارک” .. “مساوات مساوات” …” نابود باد دولت فاسدین”…
حماقت را تا حدی هم برسانیم و بگوییم که شمال آفریقا از ما آموخت ؟؟ بلاهت که تمامی ندارد… چرا اینجا دیگر شجاعت قرینه نگاری ندارید؟ تا بندبازیتان با سقوط خاتمه گیرد؟! نه رفیق! شما می توانید تنها جعال خوبی باشید و بس…
انقلابات شمال آفریقا به هر کجا که بیانجامد و یاحتی اگز ضد انقلاب بتواند آنرا شکست دهد… یا حتی اگر ظبقه کارگر(که امید من کمونیست است) این دو کشور نتوانند از این فرصت برای دستیابی به اتحاد طبقه خویش در جهت رسیدن انقلاب کارگری یا لااقل دستیابی به خواست طبقاتی خویش استفاده کنند، این انقلابات تا اینجا توانستند بار دیگر رجزخوانیهای دنیای سرمایه را مبنی بر اتمام عصر انقلابات به گور بسپارند و آغاز پایانها را دوباره درگوش تاریخ فریاد زنند.
ازسوی همهی آنان، چه آگاه یا ناخودآگاه در تلاشند که انقلابات اخیر شمال افریقا را با جنبش سبز از یک جنس بدانند، تنها به ضدانقلایی کمک خواهند کرد که از انقلاب در ایران میهراسد و از پتانسیل بالقوه انفلاب در ایران وحشت دارد… ما باید ازهمان آغار جنبش ارتجاعی سبز را ضدانقلاب هم مینامیدیم که به واقع همین بوده و هست …
*(در این مدت بسیار از ناسیونالیستهای عزمت طلب ایرانی شنیدیم که ” اعراب سوسما….هرگز عرضه نداشته و ندارد… و دلیل این انقلابات و نتیجهگیری سریع آنها در این بود که دیکتاتورهایی بیعرضه داشتند”، هرچند آدمی که این را می نویسد باید از خجالتی بمیرد، اما باید در پاسخ به آنها گفت که برای ۱۸ روز ۵۰۰ نفر کشته و ۸۰۰۰ نفر زخمی کافی نیست که مبارک! عرضهاش را در قتل و عام مردم نشان دهد؟؟!! )
**( رفیقی که دارد قرینه نگاری انقلاب مصر و جنبش سبز را انجام میدهد، ایمان دارم اگر شیخ الازهر فراخوان به تظاهرات می داد اکنون با صانعی و منتظری قرینه نگاری کرده بود… و چه خوشبختیم که روز آغاراعتراضات اخوان المسلمین گفت ما هیچ بیانیه ای صادر نمی کنیم )
کامیار احمدی
۱۲٫۰۲٫۲۰۱۱