طلوع خاورمیانه جدید

این عنوان برخی رسانه های بستر رسمی غرب در مورد تحولات مصر و خاور میانه است. خاورمیانه جدید را اینها اینگونه توصیف میکنند که این منطقه قرار است از شیوخ و مذهبیون و حکام موروثی و روسای قبایل خلاص شود و به دامان یک سرمایه داری مدل غربی وارد گردد. گویا تمام شور و التهاب و اعتراض و انقلابات موجود با این هدف دارد صورت میگیرد که سرمایه داری نوع غربی وارد این سرزمینها شود. این روشن است که دوره شیوخ و حکام موروثی و اسلامی که همگی پشتشان به همان سرمایه داران و سرمایه داری غرب است، بسر آمده است. اما آنچه اینها نمیدانند چگونه توضیح دهند اینست که انقلابات اخیر در کشورهای تونس و مصر شروع شده است که حکومتهایش در این منطقه غربی ترین چهره را داشتند. ابا و ردا  و عمامه و اگال عربی بر تن ندارند، و حتی مورد تونس رسما حکومت خودرا سکولار معرفی میکرد و لباس و نشانه های مذهبی را در اماکن و ادارات و مدارس ممنوع کرده بود. مصر هم بعد از تونس غربی ترین سرمایه داری منطقه بود. کشورهایی مثل عربستان و بحرین و کویت و امارات و امثالهم که آنها هم مدل دیگری از سرمایه داری اساسا ساخته غرب بورژوایی هستند میشود گفت به اندازه یک انقلاب از این دو کشور انقلابی عقب اند. در کشوری مثل عربستان که زنان حق رانندگی ندارند و با شمشیر جوانان را گردن میزنند و شیوخ مولتی میلیاردر بصورت موروثی و مادام العمر بر سر چاههای نفت نشسته ند و حکومت میرانند رسیدن به فضایی مثل تونس و مصر قبل از انقلاب و حتی گرفتن پز مدرن و امروزی تر، بسادگی امکان پذیر نیست و اگر کسی همین حد از تغییرات را هم بخواهد لازمه اش جنگها و جدالها و حتی انقلابات توده ای مردم است. و اگر تمام مساله این است که “دنیای عرب” و خاورمیانه به آن خاورمیانه جدید مورد نظر دولتها و مدیای غربی پا بگذارد میبایست از عربستان و کویت شروع میشد و الگویش را مثلا مصر و تونس قرار میداد. اینها مسائلی جدی است که تئوریسینهای بورژوایی خاورمیانه جدید از توضیح آن ناتوانند. سوال اینست که خاورمیانه دارد به کجا میرود؟

بطور قطع یک خاور میانه جدید دارد متولد میشود. خاور میانه و شمال آفریقا دیگر به قبل از این تحولات باز نخواهد گشت. سرمایه داری نوع غربی فی الحال و قبل از این تحولات در خاورمیانه حاکم بود و همین است که طی حدود نیم قرن گذشته تاکنون شاهد بوده ایم: دیکتاتورها و شیوخ و ملوک موروثی و فعال مایشاء، کارگران بی حقوق و به بند کشیده شده و ارزان، بی حقوقی مفرط و برده وار زنان، خفقان و سرکوب تمام عیار و چپاول و یکه تازی سرمایه و سرمایه داری. خاورمیانه دهه هاست که در زیر سیطره سرمایه داری است. سرمایه داری ای که غرب در شکل دادن به آن نقش اساسی داشته است. سرمایه داری در جهان تحت سلطه و “جهان سوم” همانگونه که همیشه تاکید کرده ایم همین است که اینجا شاهدیم. این منطقه همیشه دستخوش بحرانها و کشاکشهای و جدالها و جنگها بوده است. اینکه بعد از این انقلابات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دقیقا به چه توازنی برسد در کوتاه مدت بطور دقیق روشن نیست. اما خاورمیانه جدید یک ویژگی منحصر بفرد که دارد اینست که نیروی دیگری وارد کشاکش شده است و آن نیروی کارگران و مردم است که تاکنون در شکل دادن به سیمای این منطقه نقش جندانی نداشته است. نیرویی وارد صحنه شده است که در همان گام اول شعار خودرا “نان، آزادی، کرامت انسانی” قرار داده است. در تاریخ مدرن در هیچکدام از کشورهای منطقه تاکنون شاهد انقلابات مردمی نبوده ایم. دولتها و نظامها و سیاستها را توازن میان نیروهای ناسیونالیست عرب و جریانات اسلامی و دولتهای غربی و بلوک شرق تعیین کرده است. اشکال انتقال قدرت همیشه کودتاها و دسیسه ها و توطئه ها و جنگها بوده است. یعنی ابزارهایی که معمولا طی تاریخ طبقات حاکم برای دست به دست کردن قدرت از آن استفاده میکنند. در مصر کودتای افسران جوان تحت رهبری عبدالناصر بعنوان سوسیالیسم و انقلاب مردمی معرفی شده است. در لیبی کودتای معمر قذافی و کشاکش او با غرب بعنوان تحولی اساسی و مردمی قلمداد شده است. در عراق و سوریه و الجزایر نیز شاهد همین روند در اواسط قرن گذشته بودیم که ناسیونالیسم عربی با همدستی نیروهای مختلف اسلامی بازیکن اصلی صحنه بوده است. در تمام این جابجایی ها و بحرانهای مرتبط با آن جای کارگران و مردم در شکل دادن به سیمای جوامع منطقه خالی است و مردم تنها سیاهی لشکر ناسیونالیسم عرب و جنبش اسلامی و قربانی دسیسه های دولتهای بزرگ بوده اند. دولتهای کنونی منطقه همه محصول کشاکش های دوره جنگ سرد هستند و بعد از سقوط بلوک شرق و شوروی، آنها که نظیر دولت مصر و سوریه و بدرجه ای الجزایر، با شوروی و بلوک شرق تداعی میشدند بدون مشکلاتی جدی به سمت غرب چرخیده اند. (عراق و صدام حسین البته به سرنوشت کاملا متفاوتی روبرو شد که همه از آن خبر دارند). کشورهایی مثل عربستان و کویت و امارات و اردن نیز از قدیم توسط شیوخ و ملوک و خلفای تمام عمرشان جانب طرف دیگر یعنی غرب را گرفته اند و در ارتباط و پیوند تنگاتنگی با غرب بوده اند و هستند. بعد از پایان جنگ سرد و در یکی دو دهه گذشته نیز با شروع نظم نوین آمریکا و جنگ تروریسم اسلامی و ارتجاع میلیتاریستی غربی، این منطقه بیش از هر جا متاثر از این کشاکش بوده است و طرفین این جنگ و کشاکش هستند که بر تحولات خاور میانه تاثیر اساسی گذاشته اند. کارگران و مردم تنها یا نقش سیاهی لشکر داشته اند یا نیروی فشار، و بهیچ وجه در سیاست نمایندگی نشده اند. آنچه دارد پایان میگیرد همین روال است. نیروی سومی وارد صحنه شده است که سیمای سیاسی و اجتماعی و حتی فرهنگی و اقتصادی خاورمیانه را در دراز مدت بطور جدی تغییر خواهد داد. کشاکش بر سر سیاست و قدرت سیاسی و تحولات و تغییرات اجتماعی تمام منطقه را در برخواهد گرفت و رنگ و بوی جدی تری از مبارزه طبقاتی را بخود خواهد گرفت. بویژه اگر فاکتور ایران را نیز در این معادلات وارد کنیم که نقش غیر قابل انکاری دارد، میتوان مطمئن بود که روند تحولات خاورمیانه میتواند بسیار امید بخش باشد و در سطح جهان تاثیرات بسیار عظیمی بگذارد که برای هیچکس قابل تصور نیست. ایران طی سه دهه اخیر از طریق حکومت اسلامی نقشی بسیار ارتجاعی و فاجعه بار در تقویت ارتجاع اسلامی و تروریسم اسلامی در کل منطقه خاورمیانه ایفا کرده است. در دوره دیکتاتوری پهلوی نیز ایران ستون اتکاء مهم دیکتاتوری ها و ارتجاع بوژوایی پروغربی در منطقه بوده است. با توجه به اینکه در ایران کنونی یک جنبش و انقلاب رادیکال و مدرن و انسانی و آزادیخواهانه فی الحال میتوان گفت در جوشش و در انتظار فوران مجدد است، بطور قطع ایران نیز با انقلاب عظیم و انسانی خود وارد این معادله در منطقه خواهد شد و تاثیرات شگرفی به نفع نیروی مردم خواهد گذاشت. همین اکنون نیز میتوان پژواک انقلاب ۸۸ ایران را در تحولات مصر و تونس آشکارا مشاهده کرد. اگر مبارک و آمریکا و حتی برخی از چهره های اپوزیسیون برای به خانه فرستادن مردم، آنها را از میدان دار شدن اسلامی ها میترسانند، و اگر جریانات اسلامی نقشی در تحولات تاکنون نتوانسته اند ایفا کنند، اساسا به دلیل اینست که خیزش میلیونی مردم علیه حکومت اسلامی ایران در سال ۸۸ اثرات عمیق خودرا در این کشورها نیز گذاشته است. یکی از جوانان انقلابی مصر در پاسخ به این سوال که آیا آنطور که خامنه ای میگوید انقلاب مصر متاثر از انقلاب اسلامی ایران است، جواب میدهد که بهیچ وجه انقلاب مصر اسلامی نیست و اگر بخواهیم از شباهت بگوییم نه با “انقلاب اسلامی” بلکه با انقلاب سال گذشته در ایران شباهت دارد.

اما وقتی از  “خاورمیانه جدید” سخن میگوییم صرفا با احتساب انقلاب هنوز به سرانجام نرسیده ایران نیست. بلکه خود انقلابات مصر و تونس گرچه هنوز در آغاز راه هستند، و خیزشها و اعتراضاتی که در کشورهای عربی نظیر یمن و اردن و کویت و غیره در جریان است، طلوع این دوره جدید در خاورمیانه را اعلام کرده اند. هم اکنون که این سطور را مینویسم کشاکش جدی ای میان جبهه بورژوایی که توسط نیروهای رنگارنگی نمایندگی میشود با جبهه انقلاب که جوانان و کارگران و مردم را شامل میشود در مصر و تونس و حتی در اردن و الجزایر و یمن در جریان است. توطئه ها مثل روز روشن هستند. هر دو طرف دارند جواب یکدیگر را میدهند. در مصر بعد از اینکه دولت آمریکا نشانه هایی از چرخش به سوی حفظ مبارک را نشان داد، تظاهراتها گستردگی بیشتری بخود گرفت. اعتصابات کارگران سوئز و بنادر و همچنین اعتصابات پرستاران و پزشکان و وکلا شروع شد. هم اکنون بخشهای زیادی از کارگران، معلمان، پرستاران وارد اعتصاب در مصر شده اند. بسیار محتمل است که همزمان با انتشار این نوشته حسنی مبارک از صحنه کنار رفته باشد و انقلاب مصر وارد دور بعدی خود برای کنار زدن بقیه دم و دستگاه حکومت و نظام موجود شده باشد. سیر رویدادها و حضور گسترده مردم در انقلاب و انتظارات و توقعاتی که از جانب کارگران و جوانان و زنان و مردم دارد بیان میشود، این را تاکید میکند که جبهه انقلاب قصد کوتاه آمدن و کنار آمدن با یک سناریوی ماستمالی کردن انقلاب را ندارد و انقلاب حتی با کنار رفتن مبارک با قدرت ادامه خواهد یافت. در تونس نیز همین روال جریان دارد و تمام تلاش جبهه ارتجاع بورژوایی برای ساکت کردن مردم بجایی نرسیده است. دولتهای غربی و شخصیتها و مدیای بورژوایی صراحتا نگرانی خودرا از اثرات زنجیره وار یا دومینویی انقلاب (DOMINO EFFECT) بر سایر کشورها پنهان نمیکنند.

“خاورمیانه جدید” فی الحال با ابراز وجود انقلابی جبهه کارگران و مردم انقلابی متولد شده است. این یک رویداد مهم و تاریخی است و هیچکس نمیتواند مانع اثرات زنجیره وار آن نه فقط در منطقه بلکه در سطح جهان شود. حضور نیروی عظیم کارگران و مردم و بویژه زنان در معادلات قدرت و سیاست و حقوق اجتماعی، فضای خاورمیانه را اساسا دگرگون خواهد کرد. این جبهه به دلیل همان دیکتاتوری و سرکوب و خفقان تاکنونی، هنوز متحزب و متشکل نیست. جهت گیری خود را به صورت برنامه ها و پلاتفرم روشنی بیان نکرده است. و این جای نگرانی دارد. اما دخالتگری مردم در سرنوشت و آینده جوامع، اگر حتی فقط این نتیجه را داشته باشد که آزادیهایی نظیر حق تشکل و تحزب و آزادی بیان را در کوتاه مدت بطور عملی و رسمی بکرسی بنشاند، میتوان مطمئن بود که به نحو نسبتا سریعی میتواند بر اساس تجربیات جهانی بر این ضعف نیز فائق آید. قطعا خاورمیانه همچنان صحنه کشاکش نیروهای طبقاتی متضاد خواهد بود. اما حضور و دخالت گسترده مردمی که بقول یکی از جوانان انسانیتشان تاکنون پایمال شده است و آمده اند تا “منزلت و کرامت انسانی” را به جامعه بازگردانند، این امیدواری را قویا ایجاد میکند که خاورمیانه جدید فضا و محیط بسیار انسانی تر و آزاد تر و شادتر و مرفه تری داشته باشد. فضایی که بهیچوجه قابل مقایسه با قبل از آن نخواهد بود و حتی برای کارگران و مردم بی افق شده و اسیر سرمایه در غرب نیز میتواند الگو قرار گیرد.*