مصر، تونس و سناریوهاى محتمل

خیزش هاى انقلابى مردم در تونس و مصر براى سرنگونى حاکمیت، هنوزبه نتیجه قطعى دست نیافته اند۔ هنوز مساله قدرت سیاسى فیصله نهایى نیافته، اما امکان طلوع روندى در جهت تکامل، تاریخى- طبقاتى در این کشورها را نوید میدهد و در جا زدن در مسیر “غیر ممکن بودن” ها را از دستور خارج کرده است۔

کشورهاى منطقه تحت تاثیر تحرکات مردم تونس و مصر در تلاطم بسر میبرند۔ اخبار اعتراضات وتظاهرات مردم در الجزیره، یمن، اردن، مراکش، کویت بدنبال اوضاع تونس و مصر از آمادگى جوامع منطقه براى تحولات و سرنگون کردن دولت هاى مستبد و غارتگر، خبر میدهد۔ کل منطقه در هراس و امید متشنج است۔ نگرانى سرکوبگران و چپاولگران حاکم در منطقه از اردن تا عراق و کردستان عراق از لیبى تا یمن همه را به کابوس هراسناکى دچار کرده است۔ میگویند که مستبدان و متعصیبین در شرایط بحرانى، آخرین کسانى هستند که به وضع نابسامان خود پى میبرند، مصداق این گفته را ما اکنون بروشنى در اوضاع شمال آفریقا و خاورمیانه مشاهده میکنیم ۔ حرکت مردم مانند حرکت لشکریان امپرتورهاى مقتدر تاریخى است که هنوز حمله نکرده سران حکومت ها ى مورد هدف نشانه هاى افتخار خود را بعنوان تسلیم هدیه میکنند، استعفا و اعلام کاندید نشدن، “پیش دستى” براى رفرم و اصلاحات، ظاهرا آن هدایایى است که قرار است قبل از وقوع حادثه تقدیم شوند ۔

بن على رفت، اما تونس فعلا در محمد غنوشى متوقف است۔ مبارک از حزبش استعفا داد و قرار نیست در دور آتى انتخابات شرکت کند۔ مبارک هم رفتنى است دیر یا زود میرود۔ میدان التحریر هنوز در جوش و خروش است۔ اما دولت و ارتش و نهادهاى سلطه سرمایه دارى دست نخورده موجودند و ظاهرا کسى قصد برچیدن آنها  را در سر ندارد۔ تغییر شکل حکومت در تونس و مصر در جریان است۔ و تغییر شکل حکومت و براندازى و کناره گیرى هاى سران فرسوده یکى پس از دیگرى با اشکال مختلف، محتمل بنظر میرسد

تا اینجا، خیزش هاى انقلابى مردم در منظقه، تئورى هاى تولیده شده پنتاگون و شرکا که به خورد مردم میدادند و میگفتند که “دیکتاتورها بدست ملت نمیروند و مردم قادر به تغییر نیستند”  و”خشونت ستیزى” را به مدارج تعقل سیاسى دوره “نظم نوین” ارتقا داده بودند و۔۔۔ همه دود شد ند و هوا رفتند۔  اتفاقات جارى منطقه، بدرجه اى اعتماد به نیروى مردم و قدرت مردم را بازگرداند۔ معلوم شد مردم هم میتوانند، تحولات اخیر تنها گوشه کوچکى از ظرفیت و قدرت مردم محروم جامعه است۔

این روند در عصر انترنت و بکار گیرى سریع امکانات ارتباطى در امر سازماندهى تظاهرات و با اتکا به مکانیزمهاى معاصر صورت گرفت، این روندها قابل تعقیب و بهره گیرى میباشند۔ در این مدت کم ، خوشبختانه کوهى از ادبیات و اخبار و تحلیل از زوایاى گوناگون منتشر شده است۔ هر کسى که دستش رسیده بنا به اقتضاى منافع طبقاتى خود گفته و نوشته است، ماشین غول پیکر اطلاع رسانى و مدیا در این مدت کوتاه لحظه اى آرام نگرفته است۔ فیس بوک، تویتر، وبسایتها و رسانه هاى نوشتارى و سمعى و بصرى در سرتاسر دنیا بکار گرفته شده است با این وجود هنوز در ترسیم مسیر آینده این جوامع تردیدها و ابهامات فراوانى وجود دارند۔ خود این کمبود، مجال تلاش براى بررسى  هاى طبقاتى و سیاسى را باز گذاشته است۔

دول غربى و مردم

اوضاع سیاسى مصر و تونس و یا هریک ازکشورهاى منطقه، اگرچه هر کدام از ویژگى خود برخوردارند اما در مجموع در بستر یک روند عمومى قابل ارزیابى هستند۔ براى رسیدن به این ارزیابى باید این اوضاع را در متن جهانى و برپایه روندهاى عمومى تر ارزیابى کرد۔ جهان بعد از جنگ سرد، جهان تک قطبى، مملو از تناقضات است، این رویدادها، عوارض ناکامى جهان تک قطبى و ورود به جهان چند قطبى را نمایش میدهد،  ارزیابى اوضاع سیاسى مصر و تونس را بایست همینجا جستجو کرد۔ اوضاع کنونى و تلاطم موجود در مصر و تونس ومنطقه، رعد در آسمان بى ابر نیست، این اوضاع حاصل سرکوب و تضادها و فلاکت غیر قابل تحملى است که بیش از نیم قرن اخیر بى وقفه بر مردم تحمیل شده است، این حرکت سیاسى برخاسته از تناقضات سرمایه دارى در منطقه است۔

 روشن است که غرب، در دوره جنگ سرد، دولتهاى مستبد وروساى مادام العمر رادر رقابتهاى بلوکى با بلوک شرق شکل دادند۔ رئیس جمهور مدام العمر و یا جمهورى مونارکیزه شده از ویژگیهاى حفظ سلطه در منطقه بوده است، در هر جایى نیمچه حکومتى بدست خانواده اى افتاده باشد دیگر بصورت مورثى اما نه بنام سلطنت بلکه بنام جمهورى و روساى جمهور استبداد قرون وسطایى و فقر سازمانیافته  را بر مردم تحت سلطه خود برقرار کرده اند۔ این مساله و این مدل از سلطه در منطقه از حمایت بیدریغ غرب برخوردار بوده و میباشد۔ بعد از فروپاشى بلوک شرق و سر کار آوردن و علم کردن جنبش اسلام سیاسى، این جنبش هار و رها شده به مانعى براى سازندگان آن یعنى غرب نیزمبدل شد، به بهمین دلیل طى سه دهه اخیر باز هم حمایت و حراست از منافع غرب در منطقه ناچارا به همان سیستم کهن جمهورى مونارکیزه شده، سپرده شد۔

 اکنون اوضاع دنیا به گونه اى دیگر است۔ بلوکهاى جدیدى در جهان عرض اندام کرده اند۔ چین، روسیه، ژاپن، اروپا هر یک خود را در مقابل آمریکا مدعیون تقسیم جهان میدانند۔ به صحنه آمدن این غول ها  و تشدید بحران اقتصادى جهان سرمایه، از قدر قدرتى و تک تازى آمریکا بشدت کاسته است، افول این تک تازى در سطح جهان موقعیت آمریکا را از قدرت تک قطبى به مشارکت در جهان چند قطبى نزول داده است۔ همانگونه که  موقعیت آمریکا رو به افول است به همان ترتیب جنبش اسلام سیاسى نیز سیر نزولى طى کرده است، آن جنبش سى و یا بیست سال قبل نیست۔ موازنه و رابطه غرب با جنبش اسلام سیاسى هم در این چند سال اخیر نیز رابطه و موازنه قبلى باقى نمانده است۔

در طول نیم قرن اخیر رشد طبقه کارگر و افزایش جمعیت جوان در کشورهاى منطقه، سیماى جامعه را دگرگون کرده است۔ جوان شدن جامعه و تحصیلات بالا در عصر انترنت، نسلى را در این جوامع شکل داده است که توقع از خود و زندگیش بالا رفته و فقر و اختناق را نمیتواند تحمل کند۔ جنبش هاى اجتماعى متفاوت کنونى غالبا متعلق به این نسل از طبقات مختلف میباشند۔

سوال این است که مساله محورى وجه اشتراک این جنبش هاى متنوع کدامند؟ در این لحظه تاریخى خواست سرنگونى  یا تغییر شکل حکومت و پایان بخشیدن به سلطه فاسد و خانوادگى مشتى مستبد، خواست مشترک همه جنبش هاى اجتماعى معترض است۔ علاوه بر آن از زاویه غرب نیز اشکال موجود و کهن و فرسوده حکومتى در “جهان عرب” مدتها است که کارایى خود را از دست داده اند، غرب بدنبال موقعیت مناسب بود تا این وزنه را از دست و پاى خود بردارد، به همین دلیل تمایل غرب نیز براى تغییر از بالا  یا به عبارت دیگر “انتقال قدرت” در این نقطه، علیرغم اختلاف در محتوى اما شکلا با خواست عمومى مردم منطبق شده است۔

هر چند ظاهرا دول غربى این دوره برخلاف برخورد به مساله ایران  و حتى اشغال عراق، خود را  آماده تر و با برنامه تر، نشان میدهند، اما در واقع “نگرانیهایى” جدى دارند۔  اعزام البرادعى به مصر براى مهار چندگانه و حفظ ماشین دولتى و انتقال قدرت بود۔ اولین مساله که از منظر دول غربى باید مهار شود این است که جنبش مردم، منجر به انقلابى بنیادی نشود، طبقه کارگر متوسل به اعتصابات نشود ومانع  به تحرک جدى در آمدن این طبقه شوند، و نهایتا ارتش و نهادهاى ادارى حفظ شوند، منظورشان از “انتقال قدرت” تعویض شخصیتها و اینگونه مسایل است۔

 پس بعد از مهار رادیکالیزه شدن و طبقاتى شدن تحولات، مساله دیگر مهار جنبش هاى مزاحم نظیر اخوان المسلمین و جلوگیرى از دخالت قدرتهاى دیگر در امور مصر، در دستور دول غربى است ۔ اما یک مسله دیگر که از این زاویه برایشان مهم است این است که تغییر از بالا  باید طورى باشد که موازنه اسرائیل واعراب حداقل در قالب موجود حفظ شود، این فاکتور حمایت مالى و لابى قدرتمندى را پشت سر خود دارد۔

اگر خیزش هاى انقلابى مردم در سرنگونى حکومت متوقف نشود، امکان سناریوهاى متنوعى و دگرگونیهایى غیر قابل پیش بینى زیاد است۔  در بعد بدبینانه جاى نگرانى جدى درآن است که شیرازه جامعه به نحوى از هم بپاشد و اوضاع بسوى یک سناریو سیاه متمایل شود، که این حالت در شرایط کنونى چندان محتمل بنظر نمیرسد و یا اینکه  در حالت خوشبینانه، اوضاع بطرف طبقاتى تر شدن و بسوى تهدید به سرنگونى کل بورژوازى قدم بر دارد،  در این حالت اخیر، این تحرکات بسوى انقلاب کشیده خواهد شد و صف انقلاب و ضد انقلاب پلاریزه خواهد شد۔ مساله قدرت سیاسى ناچارا به مساله انقلاب و ضد انقلاب تبدیل میشود۔

جنبشهاى دخیل و سناریوها

الف۔ جنبش ناسیونالیستى عربى، یا بقول ژورنالیسم رایج “جنبش بازگرداندن اعتبار ملى به مردم مصر” این جنبش را با جنبش موسوم به دموکراسى و یا حقوق بشر، غرب پسند، که معمولا خواهان پایان دادن به سلطه حکومت موجود است و بدرجه اى خواهان نوعى از دمکراسى تعریف شده براى جوامع عقب مانده، میتوان تعریف کرد۔ این جنبش، نقش زن را در جامعه با تفاسیر و کنترل نیمه مذهبى میپذیرد و مذهب را در کنار خود تحمل میکند۔ این جنبش در مصر خواهان مصرى قدرتمند در منطقه خاورمیانه است که بتواند با ترکیه و ایران رقابت کند و منافع غرب را حفظ کند۔ این جنبش خواهان گرداندن گردونه اقتصادى در دایره سوخت و ساز اقتصاد کاپتالیستى جهان است، خواهان سازماندهى نیروى کار ارزان و استثمارشدید است، این جنبش، ضد کارگر و ضد کمونیست است۔ آمریکا در مصر و فرانسه در تونس به این جنبش تمایل آشکار دارند۔ این جنبش مناسبترین ابزار موجود براى انتقال قدرت از بالا و حفظ ماشین دولتى و ارتش و اجتناب از تجربه عراق و به خانه فرستادن مردم است ۔ این جنبش بیشتر در فکر استقرار مدل ترکیه است، اگر چه از امکانات و حمایت مالى غرب برخوردار است اما ناچار است که فقدان رهبرى و سازمان را در  وام گیرى از ترکیبى از نیروها و شخصتیهاى نظام قبلى جبران کند، با تردید باید به وارد کردن البرادعى و یا تزریقات دیگر از جانب آمریکا در تامین رهبرى آن نگریست ۔

ب۔ جنبش اسلامى، احزاب موجود این جنبش در تونس النهضته و در مصر اخوان المسلمین هستند۔ جنبش اسلامى به دلایل سیاسى موجود امکان در دست گرفتن و یکدست کردن قدرت را ندارند۔ تجربه  خونین و ننگین سر کار آوردن جمهورى اسلامى در ایران، در بعد جهانى و افکار عمومى جامعه، امکان سر کار آوردن این جنبش را با محدویت هاى جدى روبرو ساخته است۔

عروج اسلام سیاسى بصورت جنبشى معاصر بر متن جنگ سرد و در تقابل با انقلابى که میرفت چپگرا شود، (در ایران) هم براى سرکوب انقلاب مردم و هم براى تقابل با بلوک شرق براى غرب ممکن شد۔ این دوره تاریخى در این شرایط قابل بازگشت نیست۔  دوره “نظم نوین”، دوره هرج و مرج جهانى و آشفتگى بود۔ امپریالیسم به زعامت آمریکا با اتکا به میلتاریزم و جنگ و با سر کار آوردن ارتجاعترین جریانات اسلامى و قومى در منطقه  به کل حقوق انسان و انسانیت تعرض کرد ۔  حتى اگر غرب هم خواهان عروج موجى دیگر از نوعى دیگر از اسلام سیاسى باشد تازه جهان و مردم منطقه بسادگى زیر بار نخواهند رفت۔

 ناسیونالیزم عرب در عراق بشدت ضربه خورد و جریحه دار شد، ناسیونالیزم عرب با توجه به تجربه عراق و عقب نشینى در مقابل جنبش اسلامى، بار دیگر و بویژه در این شرایط ضربه اى دیگرى را نمی پذیرد۔

جنبش اسلام سیاسى تنها شانسى که دارد این است که بتواند در ائتلاف ها و در کنار جنبش ناسیونالیستى و یا در ترکیبى با گرایش ناسیونالیستى و پذیرش هژمونیک  ناسیونالیزم عرب، جایی براى خود پیدا کند۔

اگر چه اخوان المسلمین و النهضته  سعى میکنند که خود را از ایران و مدل ایران متمایز نشان دهند  در عین حال از تحزب یافته ترین جریانات موجود میباشند اما شانس کمترى دارند، این بدان معنا نیست که خطر نیستند، نباید لحظه اى از خطر و ظرفیت ضد انسانى و ضد زندگى جریانات اسلامى غافل بود۔ غرب، در شرایط از دست رفتن کنترل و غیر قابل مهار شدن تحولات بسوى چپ،  باز از این گونه ابزارها بدون تردید استفاده خواهد کرد۔ جنبش اسلام سیاسى در جریان سرکوب و به خون کشاندن انقلاب و یا شرایط حمله نظامى و اشغال نظامى، امکان رشد و ظرفیت مقابله با َزادیخواهى را دارد۔ این جنبش در شرایط انقلاب مردم شانس چندانى ندارند و در شرایط کنونى مصر و یا تونس که جنبش تغییر شکل حکومت در جریان است تنها در کنار و در ائتلاف و در حاشیه جنبش ناسیونالیستى امکان دخیل بودن و مشارکت در قدرت را دارند۔

د۔ جنبش کارگرى و سوسیالیستى، این جنبش چه در مصر و چه در تونس از سابقه تاریخى برخوردار است۔ بخش عظیم بار تحرکات اخیر بر دوش این جنبش است۔ هنوز دست به اعتصابات قدرتمند در نقاط کیدى نزده است۔ هنوز به مدار تحزب و آلترناتیو سازى پا نگذاشته است، هنوز با تمام قدرت و پتانسیل وارد میدان نشده است ۔

با این وصف میتوان گفت که شعار (آزادى برابرى انسانیت)، حضور جوانان رادیکال و جنبش زنان، حضور سندیکاهاى کارگرى، سابقه اعتراض علیه فقر و بیکارى و مبارزه براى رفاه اجتماعى از تاثیرات انکار ناپذیر این جنبش است۔ با همه اینها متاسفانه هنوز این جنبش در حکم نیروى پیاده نظام جنبش هاى دیگر است۔ دوران طولانى اختناق و سرکوب بیرحمانه کمونیستها در کشورهاى عربى امکان رشد و تحزب کمونیستى را از این جنبش سلب کرده است۔ جریانات موجود، بشدت کم تجربه و تحت تاثیر هژمونیک جنبش هاى دیگر هستند۔ از نظر مطلوبیت، از مجراى هدایت و رهبرى این جنبش، عادلانه ترین و انسانى ترین راه حل میشود ارائه داد، با این جنبش امکان رفاه، آزادى، برابرى اجتماعى و شکوفایى مادى و معنوى جامعه ممکن ترین و کم مشقترین راه میباشد، با این جنبش نه خطر تجزیه و نه خطر رشد اسلامگرایى و نه خطر تروریسم در بین نیست۔ با این جنبش انسان معاصر براى رهایى از شر مذهب و قومیت و هر گونه تبعیض و نابرابرى، میتواند بسوى رهایى گام بردارد۔ اما متاسفانه در معادلات جهان معاصر و سلطه سرمایه دارى این نقاط قوت به نقاط ضعف عملى تبدیل شده اند۔

این جنبش با این وضعیت موجود علیرغم کمیت، هنوز از امکان یکدست کردن و فیصله بخشیدن قدرت سیاسى به نفع بشریت با موانع و محدودیتهاى جدى روبرو است۔ هنوز بادها در جهت عکس میوزند۔  بى تردید حضور سیاسى طبقه کارگر در تداوم اعتراضات میتواند کل معادلات را دگرگون کند۔ هنوز امید به رشد و سربلند کردن و خارج شدن جنبش کارگرى از سنت جنبش هاى دیگر وجود دارد۔ هنوز امید به حرکت بسوى سازماندهى و یافتن تحزب کمونیستى را نباید از دست داد۔ سوال این است که  آیا طبقه کارگر و جنبش کمونیستى در این دوره کوتاه قادر خواهد شد که از خود آلترناتیو نجات جامعه بسازد و از طرف جامعه به این عنوان انتخاب شود؟ انقلاب سوسیالیستى شایسته انسان این عصر است، آیا طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستى در منطقه قادر است این تلاطم انقلابى را بسوى یک انقلاب اجتماعى و رهایى بشریت سوق دهد؟

٨ فوریه ٢٠١١