نکاتی در مورد انقلاب کنونی و افقهایش ٬ در حاشیه تظاهرات ملیونی پتجم و ششم دی ماه ١٣٨٨

مقدمه:

(قبل از همه چیز، عذر می خواهم از خواننده بخاطر طولانی بودن بحث و قول پیشاهنگی می دهم تکرار نشود!)

رژیم اسلامی در روزهای پنجم و ششم دی امسال یکبار دیگر و بسیار شدیدتر از گذشته بخود لرزید. حماسی ترین صفحات تاریخ مبارزه مردم بر علیه رژیم اسلای آغاز شده و تارو پود رژیم در حال گسستن است. خواست سرنگونی رژیم توسط ملیونها انسان از جمله در تهران، کرمانشاه، مشهد، اراک،لاریجان، نجف آیاد،سلماس، نقده ، شیراز و اصفهان فضای سیاسی ملتهب ایران و جهان را لرزانید. حکومتیان کابوس در بیداری می بینند و اراذل و اوباششان در خیابان یکی در میان کتک خورده و آبرو باخته می گریزند.

“عاشورای” رژیم تبدیل شد به صحنه پرشور مبارزه مردم بر علیه حکومتی مذهبی و حامی سرمایه. حاکمان در رسانه هاشان زوزه کشیدند که ” به شعار ابا عبدلله حسین” توهین شده. زنها دوش بدوش مردها و در برخی موارد بدون حجاب و “آرایش ضد اسلامی” به خیابانها آمدند و شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی زمین سیاسی ایران را یکبار دیگر و شدیدتر از همیشه لرزاند. انقلاب مردم ایران از دل این “عاشورای حکومتی” روزی انقلابی و پیروز به غنیمت گرفت. آمار کشته ها از مردم هنوز منتشر نشده اما ارقام بیش از ۳۰ تا ۵۰ نفر در زبان مردم می گردد. گزارش ها حاکی از اینست که “جنازه های کشته شدگان را اراذل بسیجی دزدیده اند و به “محلهای امن” انتقال داده اند. خود رژیم از دستگیری بالای ۶۰۰ نفر گزارش می دهد. جنگ خیابانی مردم، عرصه جدیدی را گشود. اینبار مردم دست به خشونت متفابل زدند. به گاردهای رژیم و بسیجیان حمله ور شدند ، لباسهای این اراذل و فرماندهانشان را سوزاندند.اینها صحنه های فراموش ناشدنی در تاریخ عروج انقلاب ایران خواهد ماند.

هنوز اول کار است! اولین پیچها را دارد این انقلاب می گذراند. خواست سرنگونی رژیم در این چند روز، پرونده باندهای درون حکومتی توسری خورده را برای همیشه بست. راست “سبز” مجبور است بعد از این روزها، سنگر عوض کند و به “جنبش سرنگونی” بپیوندد. این راست هنوز مهره هایش را بازی نکرده. می شود حتی “سرنگونی طلب” شد اما ساختار شکن نبود! این سنگری است که راست مجبور است انتخاب کند تا حرفی برای گفتن داشته باشد!

عده ای بخصوص در میان رفقای ما بر این باورند که :”دوران بحثهای تئوریک” به پایان رسیده و امروزه زمان “عمل” کردنست. می گویند:”ما تئوریها را آماده داریم، ۳۰ سال از انقلاب صحبت کردیم و دلیل آوردیم. حالا دیگر باید به آن پشتوانه تئوریک تکیه کرد و عمل کرد”. من بالشخصه با این نظر مخالفم. هر دوران تئوریهای خودش را دارد به این دلیل ساده که واقعیت زنده کنونی، واقعیت مرده دیروز نیست! این انقلاب را باید دوباره شناخت و شناساند. مختصاتش و قدم هایش با “انقلابات دیروز” متفاوت است. دینامیک آن، عوامل دخیل در آن و فضای عمومی وقوع آن، همه متفاوتند و نیاز به بررسی تئوریک روزمره از این انقلاب و مبارزه تئوریک برای جهت دادن به آن ، ازقضا برای ما کمونیستهای کارگری از نان شب هم واجب تر است. همه فعالیتهای عملی روزمره چه در کمپینهای خارج کشور و چه در حرکتهای سیاسی داخل کشور بنوعی منوط است به همین “تئوریزه کردن” انقلاب. ما کمونیستهای کارگری و بالاخص حزب ما باید صدها و صدها نویسنده و مقاله نویس داشته باشیم که روز و شب و آنهم در سطحی جهانی به تئوریزه کردن انقلاب و حفاظت نظری از دستاورهای آن در مقابل همه دشمنانش در راست و “چپ” بپردازند. اینهم خودش یک وظیفه مهم سیاسی و تشکیلاتی عاجل است و نباید از قلم بیفتد.

در این راستا ، من در این مقاله تلاش خواهم کرد به چند نکته بپردازم و امیدوارم مثل همیشه این بحث شروعی باشد برای تعمیق افکار همه ما. برای شروع بحث، من از دو نوشته رفیق جوانمان، بابک کسرائی کمک می گیرم که اینروزها و خوشبختانه از سنگر ترجمه اندیشه های تروتسکیستها و “چپهای خط چهارم” بیرون آمده و به نوشتن نظراتش رو آورده است. این جای خوشحالی است و امیدوارم در این راه ثابت قدم بماند:

مشکل درک “مضمون” این انقلاب:

رفیق بابک کسرائی می گوید:

” اما به جای این تئوری دو مرحله‌ای چیز دیگری هم می‌تواند قرار بگیرد و آن نوعی تئوری عجیب و غریبِ است که من آن‌را به طنز “تک‌مرحله‌ای اکید” می‌نامم که امروز متاسفانه در بعضی تعبیرات رهبری حزب کمونیست کارگری رایج است.”

“، اصلا انگار بحث‌های پیچیده مارکسیستی راجع به “سطح آگاهی توده‌ها” و روحیاتِ توده‌ها همه بیهوده بوده‌اند. تنها یک توده مردم هست که “قلبش برای سوسیالیسم می‌زند” (و البته برای “سوسیالیسم انسانی”) و یک حزب که حرف دل این مردم را می‌زند و وصال این دو که ممکن شود دیگر مشکلات حل می‌شود!‌دیگر چیزی به نام تفاوت وظایف بورژوا دموکراتیک و سوسیالیستیِ انقلاب (و البته تفاوت روحیه‌ی توده‌ها در مراحل مختلف) نداریم و االبته همین است که بحثی در مورد استقلال طبقاتی کارگران هم نداریم.”

 

من می گویم:

چیزی بنام “تئوری تک مرحله ای انقلاب” در ادبیات ما نیست. البته بابک می تواند هر چیز را به هر چیز وصل کرده و نامی به آن بگذارد که طبیعتا گاهی بامزه هم می شود. بحث ما در مورد مفهوم انقلاب اما چیز دیگری است:

الف- رابطه کسب هژمونی سیاسی و تعیین ماهیت انقلاب:

از تقاوتهای بنیادی بین چپ سنتی و تئوری کمونیزم کارگری یکی اینست که چپ سنتی یک تئوری و برداشت دترمینیستی از تاریخ و انقلابها دارد و کمونیزن کارگری بر عکس برداشتی دینامیک و ضد جبرگرایانه.

چپ سنتی انقلابها را حتی قبل از وقوع آنها “طبقه بندی” می کند. جنس و ماهیت این انقلابهارا معلوم نیست بر چه میزانی عیار سنجی می کند و معمولا در آخر کار هم نتیجه می گیرد که “این انقلابها خصلت بورژوا دموکراتیک” دارند و کار این چپ می شود بنوعی پاممبری کردن “بورژاهای دموکراتیک” (شبیه کاری که سنتا حزب توده انجام داده) یا در بهترین حالت “گروه فشار” همانطور که جنبش فدائی سعی داشت در دوران انقلاب ۵۷ انجام دهد.

در مقابل، کمونیزم کارگری با تکیه به متدولوژی مارکس و لنین، انقلابها را پدیده هائی از پیش تعیین شده نمی بیند. بقول رفیق حمید تقوائی”انقلابها از انتهایشان شروع نمی شوند”. یعنی مقهوم هژمونی و تعیین ماهیت انقلاب، مفهومی است که از دینامیک عناصر شرکت کننده آن بیرون می آید. لذا انقلاب از مرحله جنبش اعتراضی درون وضع موجود به مرحله جنبش سیاسی تر شده انقلابی که درش جنبشهای متفاوت وارد می شوند شروع می شود و در یک نبرد عظیم بر سر هژمونی که بیشتر مواقع حتی به بعد از سرنگونی رژیم هم تداوم می یابد کشیده می شود. این تعیین ماهیت انقلاب، در واقع پروسه ای است که بسته به این دارد که نیروئی در مرحله نهائی به هژمونی انقلاب می رسد.

از این دیدگاه، انقلاب شروع شده کنونی را ما نمی توانیم هنوز انقلاب سوسیالیستی بنامیم زیرا هنوز مسئله ]زمونی درش حل نشده. حرکتی است که شروع شده و می تواند بدست ضد انقلاب راست یا منحرف شود و یا سرکوب و یا هردو! وضعیت موجود وضعیت گذار است برای انقلاب. انقلاب نمی تواند بدون کسب هژمونی نهائی تئوری و جنبش کمونیزم کارگری به تحقق برسد اما می تواند به سرنگونی رژیم اسلامی بینجامد که در این حالت، طبقات دیگر و جنبشهای دیگر دست بالا را پیدا خواهند کرد و این انقلاب، مثل انقلاب ۵۷ به اهداف خود نائل نخواهد شد. این است که باید مورد نگرانی همه ما باشد.

ب- رابطه ماهیت انقلاب و دستور روز انقلاب:

برخی و بدرستی، ماهیت انقلاب را به دستور روزی که دارد وصل می کنند. آنچه یک انقلاب باید حل کند. نبازهای بالقوه ای که باید بالفعل شوند. از این دیدگاه، اهدافی که این انقلاب در دستور خود قرار می دهد می تواند بسته به “راوی” اهداف آن متفاوت باشد:

راست می گوید: حکومت دموکراتیک بشود. انتخابات “واقعی” پارلمانی، جامعه مدنی، “آزادی ها” و بازار “آزاد”.

ما می گوئیم” آزادی و برابری همه انسانها” نفی استثمار انسان از انسان با شروع از غیر قانونی کردن کار مزدی”، آزادی بدون قید و شرط بیان ، تشکل و اعتصاب. آزادی در مذهب و بی مذهبی، آزادی پوشش، حکومت انسان محور، ایجاد فضای فرهنگی برای نقد دین و خرافات و گفتمان پیش مدرن….

اینها دو گفتمان و دو نگاه هست به مفهوم خواستهای این انقلاب. به توافقی هم نخواهیم رسید! ما کمونیستهای کارگری می گوئیم که این انقلاب، با رهبری “بورژوازی” به خواستهایش نمی رسد. بورژوازی بیش از یکی دو قرن است که توان تحقق خواستهای هیچ انقلابی را نداشته. حتی در زمان لنین هم “خواستهای بورژوادموکراتیک” تنها از طریق کسب هژمونی حزب کمونیست ممکن بود! (البته من آن فرمول بندی لنین را نمی پذیرم. چرا که آن خواستها اسمش “بورژوا دموکراتیک نبود. اسمش خواستهای انسانی مثل آزادی، نان برای همه و اعمال مشارکت مردم بود.”خواست بورژوا دموکراتیک” معنیش اعمال حاکمیت بورژوائی بر سیاست و افتصاد است که در ذات خود با اعمال حاکمیت حزب طیفه کارگر در تناقض است!)

همانطور که می بینید، نه در بحث هژمونی و ماهیت انقلاب و نه در بحث “دستور انقلاب”، چیزی از پیش تعیین شده که بتوان از قبل برای انقلابی “ماهیت تعیین کرد” وجود ندارد. همین می شود که رفیق ما بابک در ذهن خودش چیزی بعنوان “انقلاب تک مرحله ای” می سازد و بعد به آن می خندد!

از دید ما این انقلاب کنونی، تعیین تکلیف نشده. هنوز مسئله هژمونی حل نشده و بالطبع “دستور نهائی این انقلاب” منوط به همین کسب هژمونی است. اگر هژمونی سیاسی به حزب طبقه کارگر نرسد، این دیگر “انقلاب نیست”. تبدیل می شود به “انقلابی که مثل انقلاب ۵۷ به ضد انقلاب تبدیل خواهد شد!”

معضل رهبری و درک ساده شده از آن:

رفیق بابک می گوید:

“اگر جنبش از رهبری برخوردار بود، شورش سراسری و عمومی می‌توانست جمهوری اسلامی را ظرف امروز و فردا پایین بکشد. فقدان رهبری سرنگونی را به تاخیر می‌اندازد اما ملغی نمی‌کند.”

 

(۱)من فکر نمی کنم این انقلاب حتی در همین مرحله “بی رهبر” باشد. این درک از واقعیت موجود بسیار بدور است. مشاهده عملکرد مردم از شروع خرداد ماه اینرا نشان می دهد که این انقلاب داری هزاران و شاید صدها هزار هسته سازماندهی منطقه ای است. همزمانی تظاهرات منطقه ای و شباهت شعارها، شباهت عملکرد فعالین خیابانی خیلی بیش از ایتست که ما باور کنیم:”این انقلاب رهبر ندارد”! وقتی چند شهر و در حد ملیونی به صحنه می آیند نمی شود “بی رهبر” باشند. برای ما فعالینی که در خارج کشور سالها تلاش کرده ایم که سازمان بدهیم، حتی از میان هم حزبیهای خودمان و در سطحی بسیار کوچکتر، امکان پذیر نیست بپذیریم که این جنبش عظیم “فاقد رهبری است”. من فکر می کنم این از ویژگیهای مهم این انقلاب باشد که بر عکس دارای رهبری است و سازمانیافته است. در حدی سازمانیافته که نیروهای بسیار سازمانیافته بسیج و اراذل سرکوب رژیم را مستاصل می کند و گزارشهایش الان در مدیا بوفور یافت می شود.

(۲)شاید منظور بابک این بود که این انقلاب هنوز دارای “هژمونی واحد” نیست. این البته بحثی درست است. اما حتی این انتظار که الان به “هژمونی واحد” رسیده باشد به نظر من آرزوئی غیر واقعی است. این انقلاب هنوز باید جلو برود و خواستهایش صیغل بخورد تا خودش فضا برای اعمال هژمونی سیاسی را باز کند. اعمال هژمونی امری دستوری از بالا نیست. روندی دوطرفه است و به زمان نیاز دارد. در مورد حزب ما هم با تکرار “ما باید هژمونی را بدست بگیریم” هژمونی بدست نمی آید. باید صبورانه در میان مردم کار کرد، دیالوگ کرد و بخصوص فعالین و رهبران عملی را نشانه گرفت تا بتدریج در میان این رهبران عملی “اتفاق جمعی” شکل بگیرد. اینجا ما “منتظر” نباید بمانیم. از سوی ما تلاش شبانه روز برای مرئی شدن در سطح جامعه و ارائه دادن شعارها و مطالبات مردم در سطحی عامه فهم و عملی می شود اظطرابی که باید حفظ کنیم و به دستاوردهای تاکنونی دلخوش نباشیم که بزرگترین دشمن ماست!

(۳) فقدان هژمونی واحد، لزوما سرنگونی را به تعویق نخواهد انداخت. ایهم ساده نگری دیگری است. مفهوم سرنگونی به اشکال متعددی ممکنست حاصل شود. سرنگونی دینامیکی است بین حکومت، طبقه حاکمه(که می تواند در موقع لازم از شکلی از حکومت به شکلی دیگر تغییر سنگر بدهد) و فشار مردم بستگی دارد. ممکنست خود طبقه حاکمه، حکومتش را سرنگون کند(یا با کودتا یا با اشکال “دموکراتیک”) و دولت موقتی بسازد، دقیقا برای اینکه انقلاب را چند شعبه کند و از نیروهای متنوع پشتش خالی نماید. به بیان دیگر ، سرنگونی طلبی طبقه حاکمه توسط خودش برای خواباندن انقلاب، همانطور که در پروژه های “انقلاب مخملی” شاهدش بوده ایم!

اما نبود هژمونی سیاسی حزب کمونیست کارگری حتما مانع به پیروزی رسیدن انقلاب خواهد شد. حکومت اسلامی می تواند براحتی سرنگون شود و دقیق برای اینکه جلوی انقلاب را بگیرند!

(۴) انقلاب می تواند با سرنگونی رژیم اسلامی همراه باشد یا بعد از آن و در طی یک پروسه به پیش رود. همانطور که بین انقلاب فوریه روسیه که “تزار در عمل سرنگون شد” و انقلاب اکتبر که حزب طبقه کارگر به پیروزی سیاسی رسید، فاصله ای افتاد. بنا براین ما هم باید خودمان را برای بروز چنین دوره “انتقالی” هم آماده کنیم که در آن، به هر دلیل، حکومت هنوز دست بورژوازی است اما فضا برای آزادی ها به یمن مبارزه مردم باز شده. این دوره خودش پنجره طلائی خواهد بود برای رفتن عمیق تر جامعه و کار حاکمیت سیاسی بورژوازی را تمام کردن!

من اینجا از نوشته رفیق بابک کسرائی فاصله می گیرم تا به چند نکته مهم دیگر بپردازم:

نیروهای محرک یا موثر در انقلاب کیانند؟

سنتا، ما در کمونیزم کارگری و ادبیاتش ، به سه جنبش سیاسی که در روند تعیین سیاست در ایران موثر بوده اند و تا افق قابل دید هم موثر خواهند بود، باور داشته ایم:

(۱)جنبش ملی – اسلامی

(۲)جنبش ناسیونالیزم پروغرب

(۳)جنبش کمونیزم کارگری

سوال اینجاست که تکلیف این ۳ جنبش در جریان انقلاب چه می شود؟ من فکر می کنم، هر سه این جنبشها به شدت در جریان وقایع انقلاب دارند نقش بازی می کنند. دو جنبش اول حتی درون حاکمیت فعلی سنگرهای مهمی دارند و این کارشان را در تاثیر گذاری در جامعه ساده تر می کند بخاطر گرفتن پشنیبانی از قدرت سرکوب حکومتی. جنبش اعتراضی از زمانی که در خرداد شروع شد، داری همه گرایشات سه گانه بالا بود. گرایش اول و دوم تلاش زیادی کرده اند که این جنبش اعتراضی به انقلاب فرا نروید. اما بی تردید در “فاز رفرم” نخواهند ایستاد و با جلو رفتن و عبور مردم از سنگر فرمیزم حکومتی مجلور می شوند خودشان را تجدید آرایش دهند و در شکل “سرنگونی طلب” دوباره به صحنه بیایند.

از علائم انقلابها هم یکیش همینست که جنبشهای رفرمیستی بسرعت رنگ عوض می کنند و می شوند “سرنگونی طلب”. عده ای این تغییر چهره را اشتباها معادل “تمام شدن” این جریانات می دانند و اینها را دست کم می گیرند. این اشتباهی است بسیار مهلک برای کمونیستهای کارگری!

انقلاب وقتی پیش می رود، ضد انقلابش هم چهره عوض می کند و کنار انقلاب، “سرنگونی طلب” می شود اما وفتی ازش می پرسی این “سرنگونی چیست؟” آنوقت متوجه می شوی که هنوز مخالف “ساختار شکنی است! ساختار بعنی همان نظام سرمایه، سرکوب و نابرابری. حد اکثرش اینها (یعنی دو جنبش اول و دوم) می شوند حامیان دولت “لیبرال” و بورژوا دموکرات که البته در روی کاغذ خوبست برای برگرداندن مردم به خانه هاشان تا در مرحله بعد دوباره بساط دیکتاتوری بورژوازی پهن گردد!

عده ای هم معتقد هستند که این انقلاب، خوش “جنبش چهارم” است. یعنی چیزی سوای سه جنبش ذکر شده. من فکر می کنم که این عده، دارند از انقلاب، یک مقهوم متافیزیک و غیر مادی می سازند که در زمین طبقاتی وافعی وجود خارجی ندارد. این تئوری “جنبش چهارم”، ندیدن جنگ واقعی طبقاتی است. کارش به اینجا می رسد که جنگ طبقاتی واقعی درون “رقبای” سرنگونی طلب را کم بها دهد که مطمئنا به سود آنها تمام خواهد شد! کسب هژمونی جنبش انقلابی بدون نقد مداوم ، علنی و سیاسی تمامی نمایندگان ریز و درشت راست، چه بظاهر در قدرت و چه بظاهر”بیرون قدرت و سرنگونی طلب” امکان پذیر نیست. فرض اینکه این نمایندگان “سرنگونی طلب” حالا مسئله ما نیستند، همانقئر نادرست است که فرض را بر آن بگذاریم که “فقط آنها” مسئله ما هستند. خود پیشروی انقلاب، طبیعتش اینست که ضد انقلاب مرتب پوست عوض می کند و از “رفرمیست” حامی امام خمینی به “لیبرال” آزادیخواه تغییر سنگر بدهد. این هم به معنی گشایش بیشتر فعالیتهای ما کمونیستهای کارگری است و خیر است و هم باید اظطراب ما را بالا ببرد. چرا که همین تغییر چهره براحتی می تواند از قشرهای اجتماعی معین، سرباز گیری کند. همانطور که می دانیم در پروسه انقلاب، جنگ طبقاتی متوقف نمی شود، بلکه بطور موقت روکش “همه خلقی” می گیرد و خیلی ها را گول می زند وقتی دارند از “طبقات مستقل” حرف می زنند. این تغییر موقت و در هم آمیختگی طبقات بخاطر متمرکز شدنشان روی سرنگونی، رهبری کمونیستی را نباید بفریبد که “شیب زمین به نقع ماست” ممکنست نباشد!

 

سه احتمال برای عکس العمل رژیم اسلامی و لزوم داشتن نقشه عمل مشخص از سوی ما:

الف- گزینه های رژیم

یکی از وظایف کار تئوریک، باید این باشد که با اتکاء به تحلیل علمی و مشخص از وضع موجود، مرتب ما را در سکوی آینده قرار دهد تا بتوانیم از آن سکو به حال دوباره بنگریم واین بما کمک می کند که مدیریت صحنه را بهتر انجام دهیم. اسمش می شود: مدیریت استراتژیک

از خود می پرسم، رژیم اسلامی چه گزینه هائی دارد؟ همه می دانیم و خود حضرات می دانند که حفظ نامعادله موجود هر روز مشکل تر می شود. فکر می کنم حضرات سه راه حل دارند:

(۱)   ادامه وضعیت موجود به امید خسته کردن مردم، شناسائی سازماندهان و بطور تدریجی حذف آنان و تلاش برای جوش دادن جناح های حکومتی برای ترمیم حاکمیت در مقابل مردم. امری که از پس تله های نشریه کیهان شریعتمداری هم به گوش می رسد.

(۲)     سازماندهی یک کودتا بر علیه مردم و لشگر کشی علنی به خیابانها، سرکوب وسیع، دستگیری وسیع و خون پاشی بی سایقه به انقلاب

(۳)     عقب نشینی و اعلام دولت “آشتی” با شرکت موسوی و سایر اراذل رفرمیست، با یا بدون “حضرت خامنه ای”!

همانطور که ملاحظه می کنید، این حضرات در هیچکدام از سه گزینه ممکن بالا زیاد جائی برای مانور ندارند! کودتا به سرعت به شکست رژیم و از هم پاشیدگی درونیش منجر خواهد شد. تکیه تاریخی رژیم به خصلت “مردمی” و ماهیت توتالیتر رژیم پاشنه آشیل این رژیم است. دقیقا از همین پاشنه، “حواریون گرسنه جنوب شهری و لمپن” و “فقرای هوادار رهبر عالیقدر” مثل همان بسیجی گریان فراری به غرب، سر موقع و با فشار بیشتر مردم، فرار خواهند کرد و طلب استغفار می کنند! گزینه سوم هم درست مثل دولت “بختیار” در زمان انقلاب ۵۷، دولت گذار خواهد بود. دیگر کسی برای موسوی بعد از احمدی نژاد و امام راحلش تره هم خورد نخواهد کرد. بنا براین من حدس می زنم که رژیم مجلور است به همین وضعیت “جنگ و گریز” با مردم ادامه دهد. فکر می کنم کارشناسان داخلی و خارجی این رژیم هم به همین خاطر تا بحال “صبر اسلامی” پیشه کرده اند. با فشار مردم، تلاشها برای همپیوند کردن شکاف ایجاد شده بالا خواهد گرفت که البته باز کارساز نخواهد بود. همین الان هم مردم در مقابل کلیت رژیم سنگر گرفته اند!

ب- ادامه وضع موجود به چه معنی است؟(سناریوی قدرت دوگانه)

به نظر من ادامه وضع موجود بنفع سازماندهی انقلاب است. این سازماندهی را می تواند تسریع کند. رژیم و دستگاهش الان تبدیل شده اند به خر رو به اختضار! چند وقتی یکبار عرعری می کنند و بعد ولو می شوند روی زمین تا تیپاهای بیشتری را نوش جانش کنند(بیچاره خر من عمیقا از این تمثیل از جناب خر عذر می خواهم!)

فشار جامعه روی حکومت دارد فضای عملی ایجاد می کند که ما در بحثهای خودمان به ” قدرت دوگانه حکومت دوگانه” از آن نام بردیم. همانکه رفیق حمید تقوائی، قبل از خرداد ماه امسال و شاید یکسال پیش بحثش را کرده بود و منهم مقاله ای در این موضوع نوشتم. این وضعیت بلاتکلیف که نه حکومت می تواند حکومت کند و نه انقلاب توان تعییت تکلیف نهائی را دارد، به نظر من مهمترین و محتمل ترین سناریوی آینده چند ماه اخیر است.

سوال این می شود که ما چگونه از این فضای قدرت دوگانه استفاده کنیم برای ساختن “حکومت دوگانه”. یعنی به دست گیری هژمونی در دوران گذار به حکومت جدید انقلابی.

هر قدر ما در این دوران بیشتر و عمیف تر در جامعه نفوذ کنیم، به موفقیت نهائی انقلاب کمک رسانده ایم و ماهیت این انقلاب، سوسیالیستی “تر” خواهد بود.

ج-استراتژی ما در دوران قدرت دوگانه:

به نظر من دوران قدرت دوگانه لزوما معادل پیروزی ما نیست. ممکنست این دوران با برگشت موازنه قدرت به سمت گرایش از راست به اتمام برسد. دوران قدرت دوگانه هم مثل پنجره ایست که ممکنست ما پشتش بمانیم اگر نجنبیم!

این دوران باید تبدیل شود به سازماندهی جامعه، تمرین اعتصابهای سراسری و حرکت برای خلع سلاح رژیم.

این سازماندهی هدفش فقط برای سرنگونی رژیم نیست. بلکه برای حفظ انقلابست حتی بعد از پیروزی سیاسیش.

پیروزی این انقلاب، یعنی بسیج اتوماتیک تمامی ضد انقلاب جهانی. یک واقعه بزرگ تاریخی و بیگ بنگ قرن بیست و یکم. برای نگه داشتن این انقلاب باید از همین الان کاری کرد. مردم سازمانیافته و مسلح دو ایزار مهم حفظ این انقلاب خواهند بود. در این دوران ما باید در خارج کشور هم فعالیتهامان را برای ارتباط گیری با هزاران سازمان مردمی دو چندان کنیم. از همین دوره است که ارتباطاتمان با مردم دنیا بشود ایزار فشار بر حکومتهای ارتجاعی و امپریالیستی.

وجه مهم دیگر ، سازماندهی وسیع تر جنبش کمونیزم کارگری است در داخل و خارج کشور. کمونیزم کارگری در ایران هنوز سازمانیافتگی کافی را ندارد. هنوز توهمات وسیعی درون همین جنبش حتی نسبت به همین انقلاب هست که باید شکسته شود. این انقلاب خودش توهم شکنست اما مبارزه تئوریک و دیالوگها را باید بسیار جدی دنبال کرد.

حزب کنونی کمونیست کارگری ایران فقط هسته کوچکی است از آنچه بعدها حزب کمونیست کارگری خواهد بود. جای صدها و صدها هزار نفر در این حزب است. کادرها و فعالین جنبش کنونی انقلابی را باید در این حزب جا داد و به ملیونها سوال ریز و درشت آنها پاسخ گفت. ملیونها ساعت بحث و دعوای رفیقانه در انتظار ماست!

در صورت کسب هژمونی و اعمال حاکمیت دوگانه که می تواند قبل یرنگونی یا بعد سرنگونی هم ادامه یابد، وضعیت ما از جهت کنترل حکومت موقت انقلابی مستحکمنتر خواهد شد.

من خیلی خوشحال می شوم که به این آینده فکر می کنم. شما چطور؟ بجنبیم امروز تا آن آینده ها حتما برسد!

 

منابع:

سعید صالحی نیا: قدم بعدی انقلاب چه خواهد بود؟(سعید صالحی نیا)

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/203-saeed-s-16azar.html

سعید صالحی نیا: پشت صحنه رژیم اسلامی چه خبر است؟(سعید صالحی نیا)

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/309-141209-saeed-s.html

بابک کسرایی: تهران: قدرت در خیابان

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/123-babak-k/452-271209-kasraii.html

سخنی با رفیق بابک کسرائی(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_166.html

جمهوری اسلامی در آستانه‌ی سقوط , چشم‌اندازهای پیش روی انقلاب ایران و وظایف مارکسیست‌ها(بابک کسرائی)

http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_156.html

جمهوری اسلامی باید برود!(حزب کمونیست کارگری ایران)

http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/82-reports/465-271209wpi-1.html

تهران و شهرهای بزرگ در حال تظاهرات عظیم ضد حکومتی(حزب کمونیست کارگری ایران)

http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/82-reports/468-271209wpi3.html