یکشنبه ١٧ / ٣ / ١٣۶۶ … ( مخفیگاهى در نزدیکى شهر سقز )

هنوز آفتاب بیرون نیامده بود که از سرمائى بیدار شدم . بدنم سرد سرد بود و میلرزیدم . بلند شدم و نشستم و اطراف را کمی نگاه کردم و دیدم بالاتر بچه ها آتش روشن کرده اند و کتریها پهلوى آتش بود . بلند شدم و کنار آتش رفتم و پیش دکتر خالد و آرام نشستم و کمی خودم را گرم کردم . بعد یک چای ریختم و یک سیگار روشن کردم . در کنار آتش ماندم تا آفتاب از پشت کوهها بیرون آمد . با گرم شدن هوا صبحانه ام را خوردم و نوبت خواب فرا رسید و رفتم خوابیدم . ساعت ١٢ ظهر از خواب بیدارمان کردند . بعد از شستن سر و صورتمان برای نهار و گوش دادن به رادیو کومه له جمع شدیم .
نهار امروز نان و پنیر و چای شیرین بود و سهمیه تدارکات کسی را سیر نمیکرد . من واقعا سیر نشدم در حین گوش دادن به رادیو بودیم که دکتر خالد فریاد زد کی خیلی گرسنه است من نان زیادی دارم بیاد اینجا. من هم رفتم که دو لقمه ایی بخورم . دکتر خالد فهمید با این دو لقمه هم سیر نشده ام و گفت بشین بخور . نشستم و تا سر حد سیرى با دکتر خالد هم تیکه شدم .

بعد از نهار از گرمایی نمیشد گرفت خوابید و همه ناچارا در محفلهای کوچک و بزرگ دور هم جمع شده و به شوخی و صحبت مشغول بودند . با این وضع تا نزدیکیهاى عصر گذراندیم . برای چای عصرانه جمع شدیم که ناگهان دیده بانها گفتند که عده ایی به طرف شما می آیند . با شنیدن این خبر همه سریعا خود را آماده کردند . ما به طرف دره ایى رفتیم که آن عده از آنجا می آمدند . وقتی نزدیک شدیم متوجه شدیم که مردم عادى هستند و به محل استراحتمان برگشتیم .
وقتی برگشتم با دکتر خالد و آرام کنسروى خوردیم و راهى یک جلسه کوتاه شدیم .

در جلسه در مورد حرکت دو روز گذشته توضیحاتی داده شد . مسئولین واحد تصمیم گرفته اند که براى سریع تر کردن تحرک واحد ٬ عده ایی از رفقا را به منطقه شلیر بفرستد . در این جلسه قرار شد که کل واحد بر حسب تعقیب و گریز با حزبیها دوباره سازمان داده شود . رفقاى که از واحد ما قرار است به منطقه شلیر بروند قباد ٬ خالد بوکان ٬ آمین و شه پول هستند و احتمالا هم به اردوگاه برگردند . بعد از جلسه جایی نشستم و نامه ایی براى دکتر مصطفی که در اردوگاه است نوشتم و به خالد بوکان دادم که نامه را تحویل دهد.

براى چای عصرانه دور آتش جمع شدیم و کمی به دنبال قوطی کنسروى که مانند لیوان از آن استفاده میکنم گشتم و بعد پیش بایزید رفتم و چند سیگاری ازش گرفتم و رفتم پیش دکتر خالد ٬ هه لو ٬ حمه آجى کند ٬ آرام و کمال نشستم و چاى را با از هر دری سخنی صرف کردیم .
 
با تاریکى هوا آماده حرکت شدیم . امشب به طرف منطقه ایی تقریبا در غرب سقز حرکت میکنیم . شب در طول راه از کنار آبادى ” ته موته ” عبور کردیم و راهمان را به طرف جاده بانه –سقز ادامه دادیم . راه امشب خیلی متنوع بود و از میان مزارع و کنار رودخانه و جاده میگذشت و کمتر خسته کننده بود .

امشب در حین عبور از رودخانه رحمان در صف جلو من حرکت میکرد و تو آب آنقدر بد راه میرفت و تکان تکان میخورد که به جای اینکه او در آب بیفتد من پام لیز خورد و تو آب افتادم تمام لباسهایم خیس شد . خیلی عصبانی شدم و وقتی خشکی رسیدیم رفتم پیش رحمان و گفتم نمیتونی خوب راه بری ؟ در اوج عصبانیت بودم که همه زدند زیر خنده و گفتند خودت افتادی رحمان بیچاره چکار کند و راستم میگفتند . با خنده بقیه  عصبانیتم رفت و رفتم گرفتم نشستم و یک سیگار روشن کردم . لباسهایم خیس بود و حسابی سنگین شده بود و فقط میبایست مدارا کرد تا در طول راه کمی خشک بشه .

بعد از استراحت راهمان را به طرف آبادى ” مازواره ” ادامه دادیم . وقتى به مازواره رسیدیم همه را تقسیم کردند و ما هم چون دیر وقت بود به طرف یک خانه رفتیم و در زدیم . صاحبخانه میترسید و در را باز نمیکرد و فکر میکرد گروههاى ضربت رژیم است که برای گول زدن مردم به دروغ میگویند پیشمرگه هستیم . بالاخره هر جوری بود باور کرد و در را باز کرد و سلام و علیکی کردیم و ما را به اتاقی راهنمایی کرد و در آن نصفه شب ما را به نان و ماستى دعوت کردند . در طول خوردن از صاحبخانه کمی در مورد آمد و رفت گروههاى ضربت به آبادى سوال کردیم  و چون وقت زیادى نباید اینجا بمانیم . یکی دو نان از سفره برداشتیم و با تشکر از صاحب خانه از خانه خارج شدیم .

همه واحد در وسط آبادى جمع شده بودیم و سیگاریها اکثرا سیگار میکشیدند و کمی شلوغ کرده بودیم که فورا تذکر دادند که ساکت بشویم و بعد همه به دنبال هم از آبادى خارج شدیم . راه از این به بعد هم خوب بود و هم بد و تا صبح در حرکت بودیم . صبح به دره ایی در نیم ساعتی شهر سقز رسیدیم و چون هوا تقریبا روشن بود از کوههاى اطراف معلوم بود که محل مناسب و خوبی است و با رفتن دیده بانها بچه ها آتش بزرگى روشن کردند . کنار آتش دراز کشیدم که استراحتی کوتاه داشته باشم که همانجا خوابم برد.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *