سه شنبه ۵ / ٣ / ١٣۶۶ … ( رفتن به طرف روستاى باوەسى )

طرفهاى صبح این مکان رسیدیم و قرار است تمام روز را اینجا باشیم . جای استراحت تقریبا در یک سرازیری قرار دارد و در میان سنگها پخش شدیم وهر کسی جایی است . معمولا مکانهای استراحت کنار و یا نزدیکی چشمه آب است ولی امروز از چشمه آب خبری نیست . من که نتوانستم بخوابم و هوا خیلی سرد است و در بین این سنگها فقط سیگار میکشیم و منتظر هستیم کمی هوا گرم بشه تا بلکم بتوانیم کمی بخوابیم .

از همه بدتر این طرفها آبى وجود نداره تا یک چای درست کنیم . بدون نان میشود مدارا کرد ولی بدونه چای امکان نداره یک روز کامل را به آسانى به آخر رساند . هوا کاملا روشن است و ما هم پیچستون بعد از پیچستون میکشیم .

با بالا آمدن آفتاب من و پیام و آرام کمی نان داشتیم آوردیم و این شد صبحانه ما . نان زیادی نبود و فقط فکر میکردیم چیزی خوردیم وگرنه از احساس گرسنگی ما چیزی کم نکرد . تقریبا همه بیدارند و تقریبا همه معترضند که نمیشود اینجا بدون آب تا غروب ماند . اکثر بچه ها برای اولین بار است که به این منطقه می آیند و کسی بلد نیست که کجا چشمه آب وجود دارد. تعدادی هم قرن بوق اینجا بوده اند و تقریبا همه چیز به جز جهت حرکت را فراموش کرده اند .

در بالای یکی از کوههای اطراف هنوز برفها حسابی ذوب نشده است . تعدادی پیشنهاد کردند که برویم برف بیاوریم ولی کا عیسی موافقت نکرد و گفت کمی دیگر مدارا کنید از اینجا خواهیم رفت .
دلمان را خوش کرده بودیم که کمی بخوابیم ولی با شنیدن کلمه حرکت فکر خوابیدن بد جوری پرید . پیام خیلی خسته بود و رفت پیش کا عیسی که بداند دقیقا کی حرکت میکنیم . پیام برگشت و گفت کا عیسى گفته ظهر از اینجا میرویم و گفت فرصت یک چرتی هست با شنیدن این خبر به فکر چند ساعت خوابیدن افتادیم .

زیر جامانه ام رفتم  و خوابیدم . طرفهای ساعت یک بود با صدای یعقوب بیدار شدم که میگفت بلند شوید میخواهیم برویم . وقتی بلند شدم تمام بدنم گرفته بود . وقتی کمی خودم را کشیدم مانند رگبار کاتیوشا از تمام مفاصل بدنم صدا بلند میشد .
خودمان را آماده کردیم و بار و بندیلمان را جمع کردیم و به طرف کوههاى بالاتر حرکت کردیم . راه کمی سربالایی است و هوا گرم و ما هم از دیشب آبی نخورده بودیم و هر قدمی را با زور بر زمین میکوبیدیم .
امیدوار بودیم که هر چه زودتر یک چشمه پیدا کنیم . در حین حرکت کسی رو خط بیسیمها آمد و متوجه شدیم که بچه هاى گردان بانه در دره ایی در این اطراف هستند . خبر خوبی بود چون آنها منطقه را خوبتر بلد بودند و منطقه فعالیتی آنها بود . با بیسیم واحد ما را به طرف جایی که بودند راهنمایی کردند .
کل حرکت چند ساعتی طول کشید تا به بچه هاى بانه رسیدیم . در دره ایی بودند که فاقد درخت بود ولی حداقل آب داشت .

وقتی به رفقای بانه رسیدیم اولین دقایق را صرف روبوسی و احوالپرسی کردیم و از دیدن همدیگر خوشحال بودیم و بعد هر کسى با دوستان خودش در گردان بانه جایی نشستیم و به تعریف مسیر حرکت و مشکلات سر راه برای همدیگر پرداختیم .
وضع تدارکاتی آنها خوب بود و فورا تدارکاتشان را با ما تقسیم کردند و چون میدانستند که ما در راهیم برایمان چای درست کرده بودند . با دیدن این وضع فقط میتوانستیم بگیم به به بهتر از این نمیشه .
خوب بود نانی خوردیم و چای هم دنبالش و طبق عادت سیگار را هم دنبالش کشیدیم. بر عکس شب اکنون گرمه و سایه هم پیدا نمیشه و  باید عل اللاجبار این گرماى روز و سرماى شب را تحمل کرد .

از این منطقه هیچی نمیدانستیم . از بچه های بانه کمی پرسیدیم و متوجه شدیم که این منطقه هم مانند منطقه “قلقله” خالی از سکنه است و از پایگاههای رژیم خبری نیست . در ظاهر با این کوههای بلند جای امنی به نظر میرسید .
تا شب در این دره بودیم و بعد گفتند که یک آبادى خرابه این نزدیکیهاست و شب برای خوابیدن آنجا میرویم . شب به طرف این آبادی حرکت کردیم . اسم این آبادى خرابه ” مام سى وى ” بود . در طول راه به طرف ” مام سى وى ” بچه های گردان بانه که منطقه را بلد بودند یک تیم برای تهیه تدارکات به یکی از روستاهای اطراف فرستادند .

وقتی به روستا رسیدیم دیدیم که تنها یک خانه در این آبادی تقریبا سالم است  و آن هم نمیشود اسمش را خانه گذاشت چون چوپانها از آن برای نگهدرای گوسفندهایشان استفاده کرده اند  ولی با این وصف در این بیابان برحوت برای ما مانند هتل آبیدر سنندج محسوب میشد .
همه تو این خانه چپیدیم . این خانه ظرفیت این همه انسان را نداشت و فقط میشد کنار دست همدیگر نشست . جای تنگ ٬ سردى هوا و سر و صدای کسانیکه مانند بایه قوش ( جغد ) همیشه تا صبح پچه پچ میکنند ٬ باعث شد که امشب اینجا نتوانیم یک چرتی بدهیم . امشب را در کل با چرت و نیم چرت به صبح رساندم .

ادامه دارد ….

توضیح ١ : یعقوب نمشیرى ٬ آن وقت مسئول نظامى دسته بود و اکنون زنده و در سوئد زندگی میکند .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *