نقش یگانه حزب کمونیست کارگری ایران در به پیروزی رساندن انقلاب در ایران

مقدمه:

موازنه قوا بین حکومت اسلامی و مردم در ایران اینروزها  بطوری بحرانی و نا متعادل است که چه هوادار رژیم و چه مخالف آن در داخل و خارج کشور بر آن صحه می گذارند. همانطور که حزب ما پیش بینی می کرد، خرداد امسال ، دوران جدیدی را در تاریخ رابطه رژیم و مردم به ارمغان آورد. انقلابی در ایران شروع شد که در پیچ و خمهای خود هر روز مانعی را از پیش رو بر می دارد، شعارهایش رادیکالتر و شفاف تر می شود و پیامی جهانی و انسانی را تکرار می کند. این انقلاب بر علیه رژیمی است ایدئولوژیک، اسلامی و حامی نظم سرمایه. انقلابی است که ناچار است برای شکستن رژیم اسلامی و تحقق خود وارد نبرد نهائی با نظام سرمایه بشود و موج دوم مدرنیته و گفتمان جهانی انسانی را به پیروزی برساند. این انقلاب، پاسخ انسانیت معاصر است که در یک کشور شروع می شود و بی تردید در واحد جغرافیائی خود اسیر نخواهد شد. این مرحله اخیر انقلاب که در ماه خرداد امسال شروع شد، مثل هر انقلابی ، رنگ و بوی رادیکال نداشت، ظاهرش این بود که مردمی دارند به “تقلب انتخاباتی” اعتراض می کنند. بخشی از حاکمیت آنرا “حرکت مردم برای باز پس گیری سنت امام خمینی” دانست. برایش رنگ سبز انتخاب کردند تا “سیدی بودن و ایرانی بودنش” را تضمین کنند. ما در حزب کمونیست کارگری ایران از همان ابتدا اعلام کردیم که این دروغ بی شرمانه ای است که طبقات حاکم دارند بخورد خودشان و مردم می دهند. توضیح دادیم که این “حرکت برای پس دادن رای به موسوی” نیست. این آتشفشانی است که دارد از ترکهای حکومت فوران می زند اما اصلا حکومتی نیست. مدتی طولانی ما در حزب کمونیست کارگری ایران، یکه و تنها از انقلابی بودن مضمون این حرکت دفاع کردیم. راست سیاسی ما را مورد اتهام قرار داد که:”این انقلاب نیست، قرار است رایها پس داده شود و روند رفرم ادامه یاید”. جریان “سبز” راه انداختند در خارج کشور و بر علیه ما پلیس صدا کردند که “تند می رویم و با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی به حرکت مردم ضربه می زنیم”!

همانموقع هم ما به ازای همین راست در “چپ” شروع کرد به حمله کردن به حزب ما. اینها هم به ما گفتند “این انقلاب نیست. طبقه کارگر نیست. این جنگ جناح های حکومتی است. حزب کمونیست کارگری پوپولیست است که اینرا انقلاب می نامد”….! هنوز هم هم راست و هم این “چپ” پایشان در همان کفش است و از دو جناح در واقع یک حرف را می زنند. اولی حد اقل دارد رسما سازماندهی ضد انقلاب می کند. دومی متاسفانه در قهوه خانه های سر محل نشسته و پشت کامپیوترهایش به “مبارزه با پوپولیزم” مشغول است و چند روز یکبار هم از مردم می خواهد بروند خانه هاشان تا “طبقه کارگر” جائی رهبری را بدست بگیرد!

ماجرای بالا را داشته باشید تا ببینیم وضعیت کنونی به کجا کشیده:

حکومت مستاصل و به بن بست رسیده:

حکومت اسلامی با برکشیدن بناپارتیزم احمدی نژاد و اراذل سپاه و بسیجی نه تنها نتوانست به حفظ خود در مرحله عروج انقلاب کمکی بکند بلکه با اینکار و ضربه زدن به جناح مقابلش یک قدم بزرگ به گور خود نزدیک شد. امروز دیگر این حکومت حتی برای خودیهایش مشروعیت ندارد. بسیجی هایش به اروپا فرار می کنند و در تلویزیونها با زاری و گریه از مردم عذر می خواهند برای شکنجه و کشتاری که مرتکب شده اند. “آیت الله” های درجه اولش خامنه ای را محکوم می کنند و فاقد صلاحیت اعلام می کنند. اراذل امنیتی اش مرتب به مردم هشدار می دهند که دستور کشتار خواهند داد. صحنه های اعدامش را مردم روی سرش خراب می کنند. “رئیس جمهورش” هر جا می رود به مسخره کشیده می شود. در داخل و خارج کشور دیگر اینها که زمانی به “حمایت توده های ملیونی” دلخوش بودند، جرات ظاهر شدن در میان مردم را از دست داده اند.

“روزهای حکومتی” از اعیاد تا ماههای عزاداری که سنتا زمان اعلام قد قدرتی اینها بود، حالا به روزهای عزایشان تیدیل شده. هیچ جائی اینها در امان نیستندو جنگی فرسایشی بین مردم و این اراذل حکومتی دارد قدم به قدم ساختار رژیم را تحلیل می برد و می شکند. سدهای آخر این رزیم یعنی نهادهای سرکوبش در حال فروریزی هستند و توسط مردم به مصاف کشیده شده اند.

جنگهای خانگی بین جناحی این اراذل حکومتی هم دارد به پایان می رسد. فشار مردم اینها را وادار خواهد کرد که دیر یا زود یا به زیر آخرین سنگرهای حکومتی متحد شوند و یا توسط همدیگر نقله گردند. این است سر انجام حکومتی که خمینی ساخت و بیش از ۳۰ سال به جامعه ایران و جهان تحمیل کرد. حکومت اسلامی به نفس نفس افتاده و صحنه های آخر نبرد بین مردم و حکومت هر روز نزدیکتر می شود.

مردم دارند برای نبرد آخر آماده می شوند:” دیکتاتور بدونه بزودی سرنگونه”

عبور از پله اختلافات درون حکومتی و استفاده از فضاهای جنگهای خانگی درون حکومتی، بسیاری از “چپها” را مثل همیشه فریفت. اینها نخواستند بفهمند که انقلاب همیشه با زبان اعتراضی شروع می شود. نخواستند درک کنند که زبانها و تاکتیکهای مورد استفاده انقلاب گاها با حرف آخرش بسیار فاصله دارد. نخواستند شرایطی که توسط حکومت به مردم برای بیان علنی خواستهاشان تحمیل می شود و تاثیرش در یافتن زبان مناسب را درک کنند. این شد که این انقلاب شروع شده را “حرکت مردم فریب خورده برای تقویت جناح های حکومتی ارزیابی کردند” و شب و روز مقاله نوشتند که : “انقلاب؟ کدام انقلاب؟”.

اما انقلاب معطل این “ایدئولوگها” نشد و به راحش ادامه داد. سنگرها را قدم به قدم از پیش رو برداشت. نسلی که پشت این انقلاب بود، نسلی جوان بود که از تجربه غنی انقلاب ۵۷ باید استفاده می کرد. زیرکانه باید رژیم و تاکتیکهایش را آچمز می کرد و “خلق گرائی” دروغینش را به سرش می کوفت. این جابجا شدن و از سنگری به سنگر دیگر پریدن را رهبران عملی انقلاب کنونی بسیار زیرکانه و خلاقانه پیش بردند و پبش می برند. انقلاب را باید از کشتارهای سنگین حفظ می کردند. مردم را باید در خیابانها نگه می داشتند و با تجربه خودشان به پیش می راندند. همین شد که چیزی که اسمش در ظاهر “سبز” بود و به گمان عده ای فرصت طلب فرار بود “سبز” بماند ، جلوی چشم مردم دنیا دارد رنگ عوض می کند و هر روز سرخ تر می شود. “موسوی رای ما رو پس بده” طی چند ماه تبدیل شد به “دیکتاتور بدونه بزودی سرنگونه”! حملات مردم به پلیس سرکوب رژیم تازه شروع شده. در سیرجان، مردم علنا به بساط اعدام رزیم حمله کردند و سکوی اعدامش را آتش کشیدند. شعارهای روزهای اخیر در حال تند شدن بر علیه نیروهای بسیج رژیم است. مردم در تظاهرات میدان توپخانه تهران و در اصفهان خواهان نابودی بسیج شده اند.

اینست که من می گویم، مردم دارند برای نبرد آخر آماده می شوند.

مرگ منتظری، سمبل سقوط نهائی رفرمیزم حکومتی:

مرگ منتظری به جهت سمبلیک، تعیین تکلیف نهائی با همه گرایشاتی بود که می خواستند انقلاب نشود. خود منتظری تا آخرین لحظه زندگیش “نگران حفظ نظام” ماند. عزادارانش از مسعود رجوی تا داریوش همایون گرفته تا همین جناب “کمونیست ” یعنی رضا شالگونی تا فرخ نگهدار حامی سپاه پاسداران و غافله توده ایهای پشت “جنبش سبز” همه و همه به صف شدند. عزاداری اینها ، عزاداری گرایش رفرمیستی بود که انقلاب و پائین کشیدن این نظام را بنوعی بر نمی تابد.

گردهمائی مخالفان رزیم در کپنهاک صحنه دیگری بود که نشان داد، “سبز خارج کشوری” هم دیگر توانائی جلوگیری از شعارهای سرنگونی طلب را ندارد. اینها که قبل از شروع این تظاهرات ضد احمدی نژاد اعلام کرده بودند که “بیطرف” هستند و حقوق بشری”، حتی نتوانستند کمپ خودشان را از زیر شعارهای کوبنده مرگ بر جمهوری اسلامی خلاص کنند. اینها همه نشان از این دارد که انقلاب در ایران هر روز دارد مهر سرنگونی طلبیش را بیشتر بر سینه اپوزسیون نیم بند رزیم می زند و اینها را وادار می کند که مرتب عقب بنشینند. حق داشتند که در عزای منتظری اعلام کنند:” عزا عزاست امروز، ملت سبز ایران صاحب عزاست امروز” البته بادو تفاوت! آنهم اینکه ملت ایران هرگز سیز نبود و امروز هم عزادار منتظری نیست! آنها هستند که اینروزها عزادارند و حق هم دارند!

چپ و وضعیت کنونی:

اینجا دیگر واقعا باید تاسف خورد که چپی قرار است ضد رزیم اسلامی و انقلابی باشد و جامعه را حول انقلاب سازمان دهد، هنوز سرگیجه سنتی اش را رها نکرده و عمدتا درگیر بحثهای “فلسفی” خودش مانده است! وقتی می گویم چپ، البته آقای شالگونی یا توده ای – اکثریتی ها را نمی گویم. اینها عزاداران منتظری هستند و اساسا ربطی به چپ ندارند. بیشتر منظورم آن چپی است که ریشه هایش را از چپ مدرن منصور حکمت و کمونیزم کارگری بر گرفت. این چپ قرار بود سازمانده انقلاب باشد و مبارزه مردم بر علیه رزیم اسلامی را برای سازماندهی جامعه آزاد، مدرن، برابر و سوسیالیستی سازمان دهد. منشعبین این گرایش کمونیزم کارگری اینروزها چکاره اند؟

گروه کوروش مدرسی که هنوز جلسه پشت جلسه در حال خط و نشان کشیدن بر علیه حزب کمونیست کارگری ایران است. مرتب دارند اعلام می کنند که “این انقلاب نیست”. اخیرا هم اعلام کرده اند که “مردم اگر در ماه عزاداری رژیم به خیابان بیایند، کارشان ارتجاعی است”(نگاه کنید به مقاله محمد فتاحی!) ملاحظه می فرمائید؟! چند ماه سال مردم حق سرنگونی رژیم را ندارند چون این دوستان کوروش مدرسی اعلام کرده اند که در ماه های” ارتجاعی” ، نمی شود انقلاب کرد! معنی اش اینست که انقلاب از دید اینها باید در ماه های” انقلابی” یا روزهای انقلابی انجام شود. مثلا شاید اگر در روز اول ماه مه باشد می شود انقلابی! این همه آنچیزی است که از این ها مانده است!

گروه علی جوادی هم این روزها مثل همیشه در حال اظهار وجود از طریق “نقد حزب کمونیست کارگری ایران” است. وجود اینها به این وابسته است که ثابت کنند ما منحرف شده ایم! ثابت کنند ما توده ای هستیم! پوپولیست هستیم. هوادار اسرائیل هستیم. از حجاب دفاع می کنیم و باید چادر سرمان کنیم!…..

کاشکی اینطور نبود! کاشکی این چپ بیرون آمده از جنبش کمونیزم کارگری لا اقل جایش را می شناخت و به سازماندهی انقلاب می پرداخت. کاشکی ما صدها و صدها سازمان و حزب چپ و کمونیستی داشتیم که بجای عزادی برای منتظری، مردم را سازمان می دادند برای سرنگونی انقلابی رزیم و ساختن جامعه سوسیالیستی. کاشکی این فرهنگ را داشتند که اختلافاتشان را به ابزاری روزمره برای اعلام هویتشان تبدیل نکنند. کاشکی هویتشان اینقدر به نفی ما گره نخورده بود!

اما چه می شود کرد؟! شاید اینهم از ویژگیهای انقلاب باشد که “چپش” باید تا آخرین لحظه سرگیجه خود را حفظ کند و به ابزاری برای کند کردن انقلاب تبدیل شود!

نقش یگانه حزب کمونیست کارگری ایران در به پیروزی رساندن انقلاب در ایران:

نزدیک به سه دهه کار سیاسی و تئوریک خستگی ناپذیر در داخل و خارج کشور، از حزب کمونیست کارگری ایران، الگوئی بی بدیل از برنامه سیاسی ارائه داده که هر انسان عاقل و منصفی را به همراهی وا می دارد. چند دهه پیش از شروع صحنه های حماسی کنونی ما کمونیستهای کارگری برای دیدن این صحنه ها روز شماری کرده ایم و برای سازماندهی اش مبارزه کرده ایم. در کمپینهای داخل کشوری و خارج کشوری زیر فشار پلیس، بی خوای کشیدنها و… همه بخاطر دیدن این صحنه ها! حالا این انقلاب قدمهایش را تندتر می کند. مسدولیت ما بعنوان حزبی که این انقلاب را به رادیکالترین و انسانی ترین شکلش می خواهیم ، امروز بیش از گذشته است.

انقلابی که در راهست باید از کانال زایمان خود سالم عبور کند و بساط رژیم اسلامی سرمایه را یکبار برای همیشه برچیند. ما در کنگره هفتم اعلام کرده ایم که حزب انقلاب هستیم. مانیفست پیروزی این انقلاب در دست ماست. شواهدی که بر شمردم نشان می دهد که این انقلاب پیروزیش و شکستش منوط به اینست که تا چه اندازه جامعه حول حزب ما گرد می آید و این بر می گردد به اینکه ما تا چه اندازه هوشیارانه وارد دیالوگ روزمره با جامعه و پیشروان انقلابیش در خیابانها می شویم. حزب ما در بیانیه اخیر خود به درستی اعلام کرده که مردم باید از هر روز و هر فرصتی برای شکستن ماشین سرکوب رژیم استفاده کنند. عوامل رژیم بسیار در هم ریخته تر از آنند که نشان می دهند. هارت و پرتها و حل من مبارز طلبیدنشان از روی ترسشانست و نه از روی قدرتشان. به فیلم آن بسیجی گریان پناهنده که نگاه بکنید همین را می بینید!

رژیم اسلامی را باید به زیر کشید. کمیته های انقلاب در محلات و محیط های کار باید به شناسائی مراکز سرکوب رژیم برای خلع سلاح عواملش بپردازند. هر روزی که بشود اینکار را کرد ، روز انقلاب است. هر شکلی که بشود مردم را بیرون کشید و رژیم را مستاصل کرد ، شکلی انقلابی است. با رفیق مصطفی صابر موافقم که حتی عاشورایشان را باید به مراسم جشن و سرور و پیروزی انقلاب تبدیل کرد.

حزب کمونیست کارگری و هزاران و دهها هزار عضو و هوادارش در ایران و خارج کشور این روزها نقش تاریخی را باید ایفا کنند. پیروزی این انقلاب در گروی فعالیتهای شبانه روزی ماست. این انقلاب متعلق به طبقه کارگر، جوان و پیر، زن و مرد و همه انسانیت معاصر است. حزب ما سازمانده بی رغیب این انقلابست. انقلاب بدون حزب ما و ما بدون این انقلاب بی معنی می شویم!

زنده باد انقلاب!

زنده باد حزب کمونیست کارگری ایران!

منابع دیگر:

سخنی با رفیق هما ارجمند، در موضوع مسئله زن(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_130.html

سعید صالحی نیا: حزب کمونیست کارگری ایران، هوادار آزادی پوشش انسانهاست

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/395-201209saeed-s.html

سعید صالحی نیا:بلاخره مردان باحجاب بامزه هستند یا ارتجاعی؟

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/331-171209-saeed-s.html

سعید صالحی نیا: پشت صحنه رژیم اسلامی چه خبر است؟ 

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/309-141209-saeed-s.html

سعید صالحی نیا: قدم بعدی انقلاب چه خواهد بود؟

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/203-saeed-s-16azar.html

مصطفی صابر: پایان ۳۰ سال عاشورا!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/42-mostafa-s/459-251209-saber.html

به اسم کمونیست مردم را به عاشورا فرانخوانید!(محمد فتاحی)

http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_138.html

فراخوان حزب کمونیست کارگری به مردم ایران: مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را گسترش دهید!

http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/107-hezb/427-221209-wpi-faraxan.html

فیلم های تظاهرات ۳ دیماه در میدان توپخانه

http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/82-reports/444-3detoopxane.html

فیلم: مقاومت مردم دلیر سیرجان در برابر اجرای حکم اعدام دو جوان توسط رژیم سرکوبگر

http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/62-edam/438-sirja-edam.html

سایت انجمن “ایران آزاد” از سازماندهان “سبز” در کپنهاک

http://www.fritiran.dk/

فیلمهای اعتراض به حضور احمدی نژاد در کپنهاگ دانمارک ۱۷ و ۱۸ دسامبر۲۰۰۹

http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/69-intenasional/375-171209kopenhag.html

================================================

آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک “فقیه عالیقدر” آهی بکشد!

محمد رضا شالگونی

قبل از هر چیز باید اعتراف کنم که من یک کمونیست هستم و به آن کلام بزرگ کارل مارکس که “دین افیون مردم است” ، از ته دل و به همان معنایی که او می گوید ، باور دارم. این را همچون “اشهد” خودم دارم می گویم تا تکلیف خودم را با همه روشن کرده باشم. ولی همچنین باید اعتراف کنم که در مرگ آیت الله منتظری از ته دل عزادارم. و یادتان هم باشد که این اصطلاح “آیت الله” را هم عمداً به کار می گیرم.
حسینعلی منتظری فقط یک مسلمان سنتی معمولی نبود ، یکی از مدافعان فقه اسلامی و فراتر از همه اینها ، یکی از نظریه پردازان کلیدی ولایت فقیه بود : نظام حکومتی سرکوب گری که جهنمی واقعی در کشور ما به پا کرده است. البته او در این اواخر از مسؤولیت خود در پایه گذاری ولایت فقیه ابراز شرمندگی کرد ، ولی تا آخر بر این باور ماند که فقه اسلامی را می توان به شیوه ای انسانی اجراء کرد. و خودِ این باور نمودار محدودیت افق های نظری او بود. زیرا فقه اسلامی مجموعه ای است از قوانین یک جامعه عهد بوقی که اجرای شان در دنیای امروز ، بی ولایت فقیه یا با ولایت فقیه ، خواه ناخواه به فاجعه انسانی وحشتناکی می انجامد. من واقعاً نمی فهمم چگونه می توان مثلاً قوانینی را که زن را نصفِ مرد ، پدر را صاحبِ سرنوشتِ کودک ، برده را دارایی برده دار و از دین برگشته گان را محکوم به مرگ اعلام می کنند ، به شیوه ای انسانی اجراء کرد؟! بنابراین ، بی آن که قصد اسائه ادب داشته باشم ، معتقدم که او یک متفکر تاریک اندیش بود و تا آخر عمر هم چنین ماند.
ولی شاهکار همین حسینعلی منتظری این بود که به عنوان یک انسان ، حساسیت به رنج انسان های دیگر را از دست نداد و کوشید این حساسیت انسانی را به بهایی سنگین حفظ کند و حتی گاهی بر صغری و کبرایی که در فقه محبوبش می چینند ، مقدم بشمارد. او نشان داد که می توان این حساسیت را ( که خودش “رأفت اسلامی” می نامید ) حتی در عین پایبندی به تاریک ترین و خشن ترین جزم های فکری حفظ کرد. چند نفر را می شناسید که درست در یک قدمی قدرت به خاطر حساسیت انسانی اش از همه چیز بگذرد؟ او در سال ۱۳۶۷ در شرایطی به مخالفت با قتل عام زندانیان سیاسی برخاست و روی مخالفت خود پافشاری کرد که می دانست خمینی در آستانه مرگ است و او با دستیابی به مقامی با اختیارات نیمه خدایی می تواند خیلی چیزها را عوض کند. نمی شود و نباید فراموش کرد که او علی رغم همه اشتباهات قبلی اش ، به وسوسه سکوتِ مصلحت آمیز در مقابل آن فاجعه وحشتناک تن در نداد. همین جا لازم است یادآوری کنم که برخلاف ادعای کسانی که او را مدافع حقوق بشر می دانند ، او به حقوق بشر به معنای مدرن کلمه اعتقادی نداشت و با پای بندی به فقه نمی توانست هم اعتقاد داشته باشد. و تصادفاً اهمیت قضیه در همین جاست: او علی رغم حفظ باورهایش ، حساسیت انسانی خود را حفظ کرد و مهم تر از همه ، به خاطر این حساسیت بهای سنگینی پرداخت. به این خاطر است که او را “آیت الله” می نامم. “ایت الله” یعنی نشانه خدا. من به تبعیت از کارل مارکس که ( به تبعیت از باروخ اسپینوزا ) می گفت “انسان برای انسان خداست” ، حساسیت به رنج انسان ها را یک نشانه خدایی می دانم و به همین دلیل در مرگ آیت الله منتظری از ته دل عزادارم.   ۲۹ آذر ۱۳۸۸