فرازها و فرودهای اعتراضات مردمی!

ترکیدن بغض سی ساله‏ی محرومان میهن‏مان، دمار از روزگار سران رژیم جمهوری اسلامی را در آورده است. به عبارتی دقیق‏تر می‏توان گفت که رنگ جامعه تغییر یافته است و بیش از این زور, زورمداران، رنگِ آن‏چنانی‏ای ندارد. نقشه‏های فریبنده‏ی حاکمان تا حدودی کارآئی‏های خود را از دست داده است و اعتراضات مردمی با انبانی از تجارب مثبت و منفی دارند این نظام را به چالش می‏کشند. این یک‏طرف قضیه است و طرف‏دیگر آن، هستند کسانی‏که دارند خود را با رنگ مردم مزین می‏نمایند تا مباداً روز و روزگاری صدمه‏ای جدی به پایه‏های نظام جمهوری اسلامی وارد گردد. این مصاف‏ها و بالا و پائین‏ها در درون بعینه مشهود است. پیش‏روی‏های محدود و پس‏روی‏ها را هم می‏توان کاملاً دید. پیش‏روی‏هایی که سران حکومت را در موقعیت بغرنج و تعیین کننده‏ای قرار داده است و دارد آنانرا وادار می‏نماید تا آخرین تحرکات عملی و ضد انقلابی خود را در مقابل خواسته‏های بحق و بنیادی مردم بنمایش بگذارند و متعاقباً پس‏روی‏ها و یا در حقیقت نقاط ضعفی را هم در این میان می‏توان مشاهده نمود که حاصل هر جنبش, بدون رهبری سالم و کمونیستی‏ست؛ حاصل دنباله‏روی از سیاست‏های بدنه و مدافعین نظام‏های گندیده‏ی سرمایه‏داری‏ست.

واضح است‏که این کارکردها، مشخصه‏ها و مفوله‏ها در بطن خود دارند از حکایت متفاوتی سخن می‏گویند؛ واضح است‏که یکی دارد پیام بالندگی را نوید می‏دهد و دیگری دارد از اسارت و بندگی و فلاکت مردم – و آن‏هم به شکل و شمایلی دیگر – سر در می‏آورد. اگر بخواهیم خصیصه‏های حایشه‏ای اعتراضات مردمی را به کنار نهیم و به مولفه‏های اصلی آن‏ها بچسبیم می‏توان گفت که این دو مصاف و جدال – یعنی پیش‏روی‏ها و پس‏روی‏ها – دارند رو در روی هم قرار می‏گیرند که بالطبع در این میان یکی بحق و پاسخگوست و دیگری عاقبت خوشی را برای محرومان میهن‏مان در بر نخواهد داشت؛ چرا که سر آن، به سر, مدافعین نظام و سرمایه وصل است. اینجاست که شناخت و قبول این مشخصه‏ها، این راه و وظیفه را در مقابل هر عنصر کمونیست و آزاده قرار می‏دهد که می‏بایست به کدامین اعتراضات و شعارهای مردمی تکیه نماید و آنانرا مورد حمایت و پشتیبانی خود قرار دهد و یا این‏که با کدامین اعتراضات سازمانیافته‏ و دخالت‏گرایانه‏ی سبز و سرمایه که طبعاً هیچ‏گونه ربطی به منفعت مردم ندارد، فاصله گیرد و با تمام توان، به مضمون ناصحیح و بی ثمری آن‏ها بپردازد. متأسفانه اعتراضات مردمی در ایران، در شرایط پیچیده‏ای قرار گرفته‏اند و امروزه توضیح و تفکیک روشن و دقیق دو اعتراض متضاد از هم در درون جامعه، از زمره اولویت‏های مدافعین منافع‏ی توده‏های محروم را تشکیل میدهد. واضح است‏که از سر, عدم حضور و دخالت‏گری‏ها نمی‏توان حلقه‏های پس‏روی و پپش‏روی‏ها را جابجا نمود و یا این‏که آگاهانه تلاش ورزید اوضاع داخل را یک‏دست، بی ایراد و رو به جلو، بخورد مردم و جامعه داد.

شکی در آن نیست که جنبش‏های اعتراضی داخل علی‏رغم طرح شعارهایی هم‏چون “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر ولایت فقیه”، “مرگ بر خامنه‏ای”و امثالهم راهِ صحیح خود را باز نیافته است و موانع‏ی بی‏شماری در سر راهش قرار گرفته است. چرا که دست نمایندگان سرمایه از سر اعتراضات مردمی کوتاه نه شده است و بار دیگر و بنابه ده‏ها دلیل، این جانیان توانسته‏اند در میان بخش عظیمی از مردم نفوذ نمایند و دارند با گرفتن پُز آزادی‏خواهی و دمکرات منشی، جامعه را از پروسه و روند واقعی‏اش منحرف می‏سازند. این موانع و پس‏روی‏های اعتراضی در درون و بیرون از جامعه قابل کتمان و لاپوشانی نیست. با این اوصاف، هم تقویت آن‏ها – یعنی سبزها – و هم روی گردانی به حقایق اعتراضی – یعنی نادیده‏گیری نقش و سلطه‏ی سرمایه بر بعضاً اعتراضات مردمی -، غیر مارکسیستی – لنینیستی‏ست.

باید اذعان نمود که بار دیگر ضد انقلاب و عناصر مرتجع و سازمان‏های سیاسی وابسته به منافع‏ی سرمایه بر اعتراضات مردمی و جوانان چنگ انداخته‏اند و دارند از درون آنرا می‏خشکانند؛ دارند با هرگونه تحرکات و شعارهای رادیکال به مقابله بر می‏خیزند و مسیر آنرا به کج‏راه می‏کشانند. بدون کمترین شک و شبهه‏ای تغییر وضعیت موجود به پارامترهای مهمی مربوط می‏باشد. در این میان توضیح دقیق جایگاه‏های اعتراضی، باز تعریف و نشان دادن ماهیت و سمت‏و‏سوی آن‏ها از ضرورت‏هاست و به تبع از آن‏ها، حمایت کورکورانه و یا دنباله‏روی از هر آن‏چه را که تاکنون در جامعه‏ی ایران بوقوع پیوسته است، ناصحیح و انباشتن بر ضعف‏های موجود و بی سر انجامی‏هاست. روشن است‏که جنبش سالم را باید از جنبش متوهم و بی سر انجام مجزا نمود و آگاه بود که کدامین شعارها، انگیزه‏ها و اعتراضات مردمی می‏تواند دامنه‏ی پیش‏روی‏ها را گسترده‏تر نماید و ظالمان را از حیات و زندگی‏اش پس زند و هم‏چنین باید دانست که کدامین شعارها، رنگ‏ها و سیاست‏ها مردم را به مسیر جهل و بدبختی هدایت خواهد داد.

سرمایه‏داران وابسته در ایران در این‏مدت و بیش از اندازه جنبش‏های اعتراضی مردمی را در مسیر خواسته‏ها و مطالبات خویش سمت‏و‏سو داده‏اند؛ بیش از اندازه فرصت‏ها و موقعیت‏های اعتراضی متفاوت را به سمت منفعت خودی کانالیزه نموده‏اند و مسیر آنانرا به بیراهه کشانده‏اند. این جانیان همواره و در هر دوره‏ای دست بالا را داشته‏اند و مانع‏ی کانالیزه شدن اعتراضات مردمی گردیده‏اند و براستی که در این سه دهه می‏توان گفت من‏حیث‏المجموع فرودها بمراتب و به میزان وسیع‏تری بر فرازها گستره انداخته است. این داستانِ تکراری دارد به رویه‏ی دائمی اعتراضات مردمی در ایران تبدیل می‏گردد. اگر چه لازم و بجاست تا جنبش‏های مردمی را با جنبش‏های سازمانی با برنامه و یا با جنبش‏هایی که دشمنان مردم بر آن‏ها سیطره انداخته‏اند را از هم تفکیک نمود و از آن‏ها استناج واحدی ارائه نداد؛ امّا بموازات آ‏ن‏ها می‏توان و صحیح‏ست تا تفاوت‏های جنبش‏های مردمی رادیکال و به تبع از آن‏ها اعتراضات بی سرانجام را به تصویر کشید تا جامعه بر مضامین آن‏ها آگاه گردد. شکی در آن نیست که دلیل و ریشه‏ی اصلی چنین وضعیت تلخی در فقدان سازمان‏های کمونیستی و انقلابی در درون جامعه نهفته می‏باشد؛ شکی در آن نیست تا مادامی‏که بطور عملی ایده‏های کمونیستی و انقلابی میخ خود را در درون جامعه‏ی اعتراضی نکوبد، جانیانی هم‏چون موسوی، کروبی و دار و دسته‏های‏شان سوار بر اعتراضات مردمی خواهند شد و به نماد انسان‏دوستی و ناجی آنان از زیر ظلم و ستم امپریالیستی تبدیل خواهند گردید.

این ضعف – یعنی فقدان نیروی بالنده و کمونیستی – چندین دهه است‏که بر فضای جامعه‏ی ایران چنگ انداخته است و دارد تأثیرات منفی خود را در تمامی ابعاد بر جای می‏گذارد. با این اوصاف و بنابه وجود چنین حقایق تلخ و خلاء عظیمی، نمی‏توان و صحیح نیست تا از سر بی وظیفه‏گی و فقدان حضور، در برابر هر گونه اعتراضات مردمی سر تسلیم فرود آورد و به تعریف و تمجید آن‏ها پرداخت. این متد و روش، کهنه، عقب مانده و در خدمت به شفافیت بخشیدن اعتراضات مردمی و بارآوری‏ها نیست؛ در خدمت به صیقل بخشیدت مبارزات مردمی و در جهت روشنگری نیست؛ بل دروناً آنرا به نابودی می‏کشاند. لازم است تا به سهم خود بر خطرات احتمالی هر گونه تحرکات توهم‏زا و یا دنباله‏روی از سیاست‏های سبز, بی سرانجام را، بازگو نمائیم و بیهوده و بی‏مورد همه‏ی اعتراضات و شعارها را در یک‏ردیف قرار ندهیم و با بی پروائی تمام بر نقاط ضعف و قوت آن‏ها تاکید ورزیم. این‏ها از زمره سیاست‏های حداقلی هر انسان آزاده و عنصر کمونیست را تشکیل می‏دهد و خلاف آن در تخالف با منفعت کارگران و زحمت‏کشان قرار دارد.

متأسفانه باید اذعان نمود که اعتراضات مردمی و بویژه تحرکات روشنفکری – دانشجوئی من‏حیث‏المجموع پای در مسیر ناصحیح‏ای گذاشته‏اند؛ دارند استراتژی خود را با استراتژی مدافعین نظام هم‏سو می‏نمایند و دارند هم‏چنان در چهارچوبه‏ی تضادهای درونی حاکمیت، به جنگ با رژیم جمهوری اسلامی بر می‏حیزند. بدون این‏که عملاً به این نکته پی ببرند که جنگ خودی‏های‏شان، جنگ پایداری نظام است؛ بدون این‏که عمیقاً بر این باور دست یابند که سبز و رنگ‏های از این‏دست، گرینه‏های واقعی سرمایه و خودِ جمهوری اسلامی‏ست؛ بدون این‏که به این‏موضوع اشراف داشته باشند که جناح‏های حکومتی و دولتی، تفاوت ماهوی‏ای با هم ندارند و گره زدن منفعت خودی با منافع‏ی این جانیان، به معنای تداوم بدبختی‏ها و آوارگی‏ها‏ست. بنابر این تعریف و هم‏ردیف نمودن منفعت خودی با گزینه‏های سرمایه، نه تنها نمی‏تواند در خدمت به خواسته‏های اولیه‏ی محرومان قرار گیرد بل در تخالف با مسیر بالندگی و پیش‏روندگی‏هاست؛ نمایان‏گر فرودها و فاقد چشم‏اندازهای روشن است. 

به بیانی حقیقی جنبش‏های اعتراضی مردمی، منفعت‏شان در تعارض با همه‏ی آنان قرار دارد و بی دلیل نیست ‏که هر یک از جناح‏های حکومتی دارند تلاش می‏ورزند تا مبادا روزی چرخش سرمایه در ایران، توسط جنبش‏های رادیکال دچار صدمات جدی گردد؛ بیهوده نیست که در این میان یک جناح دارد با کار بست ترفندهای رذیلانه، بر شادابی جامعه که همانا جوشش و اعتراضات بحق مردمی‏ست، چنگ می‏اندازد و جناحی دیگر دارد با سرکوب عریان و عنان گسیخته، جنبش‏های اعتراضی را مرغوب می‏سازد.

این‏ها وظایف تعریف شده و پایه‏ای مدافعین سرمایه است و توهمی از جانب آنان نسبت به وفاداری نظام نیست. این جانیان وقت و بی‏وقت دارند تعهد و پایداری خود را نسبت به نظام جمهوری اسلامی، نظامی که سی سال آزگار با زور و سر نیزه زندگی کارگران و زحمت‏کشان را به تباهی کامل کشانده است، اعلام می‏نمایند؛ دارند با زبانی بسیار گویا و با لحنی روشن اعلام می‏نمایند که مدافع‏ی آن روش و سیاستی‏اند که در دهه‏ی اوّل بر جامعه‏ی ایران حاکم بود. هدف و سیاست‏شان بر چنین وظایفِ خانه خراب‏کنی پای ریخته شده است. در بستر چنین حقایقی باید با صدای رسا بانگ بر آورد که با بالا بُردن عکس منتظری و با طرح شعارهایی هم‏چون “منتظری زنده است، مرجع پاینده است” و یا این‏که با حمایت نظری – عملی از موسوی و امثالهم نمی‏توان بساط و ظلم رژیم جمهوری اسلامی را بر چید. باید اینرا در عمل نشان داد که مبارزه با جمهوری اسلامی، مبارزه با تمامی نمادهای آن و در تمامی عرصه‏ها معنا و مفهوم می‏یابد. بنابر این رشد و فرازهای هر گونه جنبش‏های اعتراضی منوط به خط و خط‏کشی‏های عملی و در تعیین و تکلیف نهائی با سران حکومت و حامیان ریز و درشتِ‏ دولتی و غیر دولتی‏شان نهفته می‏باشد. صحیح نیست تا بیش از این و به بهانه‏ی دفاع از اعتراضات بحق مردمی و به بهانه‏ی استفاده از فرصت‏های بوجود آمده، از توضیح حقایق چشم‏پوشی نمود و انحرافات حاکم بر آن‏ها را نادیده گرفت و در مقابل همه‏ی آن‏ها سجده نمود. به عبارت واقعی‏تر لگد زدن به شعارها و آرمان‏های خودی و هم‏چنین نادیده‏گیری فضای حاکم بر اعتراضات مردمی، چیزی جز تقویت فرودها و ضعف‏ها نیست و بی تردید در این میان نمی‏توان نشانی از بالا رفتن‏ها و فرازها را متصور نمود.
 

۲۶ دسامبر ۲۰۰۹        

۵ دی ۱۳۸۸