ترکیدن بغض سی سالهی محرومان میهنمان، دمار از روزگار سران رژیم جمهوری اسلامی را در آورده است. به عبارتی دقیقتر میتوان گفت که رنگ جامعه تغییر یافته است و بیش از این زور, زورمداران، رنگِ آنچنانیای ندارد. نقشههای فریبندهی حاکمان تا حدودی کارآئیهای خود را از دست داده است و اعتراضات مردمی با انبانی از تجارب مثبت و منفی دارند این نظام را به چالش میکشند. این یکطرف قضیه است و طرفدیگر آن، هستند کسانیکه دارند خود را با رنگ مردم مزین مینمایند تا مباداً روز و روزگاری صدمهای جدی به پایههای نظام جمهوری اسلامی وارد گردد. این مصافها و بالا و پائینها در درون بعینه مشهود است. پیشرویهای محدود و پسرویها را هم میتوان کاملاً دید. پیشرویهایی که سران حکومت را در موقعیت بغرنج و تعیین کنندهای قرار داده است و دارد آنانرا وادار مینماید تا آخرین تحرکات عملی و ضد انقلابی خود را در مقابل خواستههای بحق و بنیادی مردم بنمایش بگذارند و متعاقباً پسرویها و یا در حقیقت نقاط ضعفی را هم در این میان میتوان مشاهده نمود که حاصل هر جنبش, بدون رهبری سالم و کمونیستیست؛ حاصل دنبالهروی از سیاستهای بدنه و مدافعین نظامهای گندیدهی سرمایهداریست.
واضح استکه این کارکردها، مشخصهها و مفولهها در بطن خود دارند از حکایت متفاوتی سخن میگویند؛ واضح استکه یکی دارد پیام بالندگی را نوید میدهد و دیگری دارد از اسارت و بندگی و فلاکت مردم – و آنهم به شکل و شمایلی دیگر – سر در میآورد. اگر بخواهیم خصیصههای حایشهای اعتراضات مردمی را به کنار نهیم و به مولفههای اصلی آنها بچسبیم میتوان گفت که این دو مصاف و جدال – یعنی پیشرویها و پسرویها – دارند رو در روی هم قرار میگیرند که بالطبع در این میان یکی بحق و پاسخگوست و دیگری عاقبت خوشی را برای محرومان میهنمان در بر نخواهد داشت؛ چرا که سر آن، به سر, مدافعین نظام و سرمایه وصل است. اینجاست که شناخت و قبول این مشخصهها، این راه و وظیفه را در مقابل هر عنصر کمونیست و آزاده قرار میدهد که میبایست به کدامین اعتراضات و شعارهای مردمی تکیه نماید و آنانرا مورد حمایت و پشتیبانی خود قرار دهد و یا اینکه با کدامین اعتراضات سازمانیافته و دخالتگرایانهی سبز و سرمایه که طبعاً هیچگونه ربطی به منفعت مردم ندارد، فاصله گیرد و با تمام توان، به مضمون ناصحیح و بی ثمری آنها بپردازد. متأسفانه اعتراضات مردمی در ایران، در شرایط پیچیدهای قرار گرفتهاند و امروزه توضیح و تفکیک روشن و دقیق دو اعتراض متضاد از هم در درون جامعه، از زمره اولویتهای مدافعین منافعی تودههای محروم را تشکیل میدهد. واضح استکه از سر, عدم حضور و دخالتگریها نمیتوان حلقههای پسروی و پپشرویها را جابجا نمود و یا اینکه آگاهانه تلاش ورزید اوضاع داخل را یکدست، بی ایراد و رو به جلو، بخورد مردم و جامعه داد.
شکی در آن نیست که جنبشهای اعتراضی داخل علیرغم طرح شعارهایی همچون “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر ولایت فقیه”، “مرگ بر خامنهای”و امثالهم راهِ صحیح خود را باز نیافته است و موانعی بیشماری در سر راهش قرار گرفته است. چرا که دست نمایندگان سرمایه از سر اعتراضات مردمی کوتاه نه شده است و بار دیگر و بنابه دهها دلیل، این جانیان توانستهاند در میان بخش عظیمی از مردم نفوذ نمایند و دارند با گرفتن پُز آزادیخواهی و دمکرات منشی، جامعه را از پروسه و روند واقعیاش منحرف میسازند. این موانع و پسرویهای اعتراضی در درون و بیرون از جامعه قابل کتمان و لاپوشانی نیست. با این اوصاف، هم تقویت آنها – یعنی سبزها – و هم روی گردانی به حقایق اعتراضی – یعنی نادیدهگیری نقش و سلطهی سرمایه بر بعضاً اعتراضات مردمی -، غیر مارکسیستی – لنینیستیست.
باید اذعان نمود که بار دیگر ضد انقلاب و عناصر مرتجع و سازمانهای سیاسی وابسته به منافعی سرمایه بر اعتراضات مردمی و جوانان چنگ انداختهاند و دارند از درون آنرا میخشکانند؛ دارند با هرگونه تحرکات و شعارهای رادیکال به مقابله بر میخیزند و مسیر آنرا به کجراه میکشانند. بدون کمترین شک و شبههای تغییر وضعیت موجود به پارامترهای مهمی مربوط میباشد. در این میان توضیح دقیق جایگاههای اعتراضی، باز تعریف و نشان دادن ماهیت و سمتوسوی آنها از ضرورتهاست و به تبع از آنها، حمایت کورکورانه و یا دنبالهروی از هر آنچه را که تاکنون در جامعهی ایران بوقوع پیوسته است، ناصحیح و انباشتن بر ضعفهای موجود و بی سر انجامیهاست. روشن استکه جنبش سالم را باید از جنبش متوهم و بی سر انجام مجزا نمود و آگاه بود که کدامین شعارها، انگیزهها و اعتراضات مردمی میتواند دامنهی پیشرویها را گستردهتر نماید و ظالمان را از حیات و زندگیاش پس زند و همچنین باید دانست که کدامین شعارها، رنگها و سیاستها مردم را به مسیر جهل و بدبختی هدایت خواهد داد.
سرمایهداران وابسته در ایران در اینمدت و بیش از اندازه جنبشهای اعتراضی مردمی را در مسیر خواستهها و مطالبات خویش سمتوسو دادهاند؛ بیش از اندازه فرصتها و موقعیتهای اعتراضی متفاوت را به سمت منفعت خودی کانالیزه نمودهاند و مسیر آنانرا به بیراهه کشاندهاند. این جانیان همواره و در هر دورهای دست بالا را داشتهاند و مانعی کانالیزه شدن اعتراضات مردمی گردیدهاند و براستی که در این سه دهه میتوان گفت منحیثالمجموع فرودها بمراتب و به میزان وسیعتری بر فرازها گستره انداخته است. این داستانِ تکراری دارد به رویهی دائمی اعتراضات مردمی در ایران تبدیل میگردد. اگر چه لازم و بجاست تا جنبشهای مردمی را با جنبشهای سازمانی با برنامه و یا با جنبشهایی که دشمنان مردم بر آنها سیطره انداختهاند را از هم تفکیک نمود و از آنها استناج واحدی ارائه نداد؛ امّا بموازات آنها میتوان و صحیحست تا تفاوتهای جنبشهای مردمی رادیکال و به تبع از آنها اعتراضات بی سرانجام را به تصویر کشید تا جامعه بر مضامین آنها آگاه گردد. شکی در آن نیست که دلیل و ریشهی اصلی چنین وضعیت تلخی در فقدان سازمانهای کمونیستی و انقلابی در درون جامعه نهفته میباشد؛ شکی در آن نیست تا مادامیکه بطور عملی ایدههای کمونیستی و انقلابی میخ خود را در درون جامعهی اعتراضی نکوبد، جانیانی همچون موسوی، کروبی و دار و دستههایشان سوار بر اعتراضات مردمی خواهند شد و به نماد انساندوستی و ناجی آنان از زیر ظلم و ستم امپریالیستی تبدیل خواهند گردید.
این ضعف – یعنی فقدان نیروی بالنده و کمونیستی – چندین دهه استکه بر فضای جامعهی ایران چنگ انداخته است و دارد تأثیرات منفی خود را در تمامی ابعاد بر جای میگذارد. با این اوصاف و بنابه وجود چنین حقایق تلخ و خلاء عظیمی، نمیتوان و صحیح نیست تا از سر بی وظیفهگی و فقدان حضور، در برابر هر گونه اعتراضات مردمی سر تسلیم فرود آورد و به تعریف و تمجید آنها پرداخت. این متد و روش، کهنه، عقب مانده و در خدمت به شفافیت بخشیدن اعتراضات مردمی و بارآوریها نیست؛ در خدمت به صیقل بخشیدت مبارزات مردمی و در جهت روشنگری نیست؛ بل دروناً آنرا به نابودی میکشاند. لازم است تا به سهم خود بر خطرات احتمالی هر گونه تحرکات توهمزا و یا دنبالهروی از سیاستهای سبز, بی سرانجام را، بازگو نمائیم و بیهوده و بیمورد همهی اعتراضات و شعارها را در یکردیف قرار ندهیم و با بی پروائی تمام بر نقاط ضعف و قوت آنها تاکید ورزیم. اینها از زمره سیاستهای حداقلی هر انسان آزاده و عنصر کمونیست را تشکیل میدهد و خلاف آن در تخالف با منفعت کارگران و زحمتکشان قرار دارد.
متأسفانه باید اذعان نمود که اعتراضات مردمی و بویژه تحرکات روشنفکری – دانشجوئی منحیثالمجموع پای در مسیر ناصحیحای گذاشتهاند؛ دارند استراتژی خود را با استراتژی مدافعین نظام همسو مینمایند و دارند همچنان در چهارچوبهی تضادهای درونی حاکمیت، به جنگ با رژیم جمهوری اسلامی بر میحیزند. بدون اینکه عملاً به این نکته پی ببرند که جنگ خودیهایشان، جنگ پایداری نظام است؛ بدون اینکه عمیقاً بر این باور دست یابند که سبز و رنگهای از ایندست، گرینههای واقعی سرمایه و خودِ جمهوری اسلامیست؛ بدون اینکه به اینموضوع اشراف داشته باشند که جناحهای حکومتی و دولتی، تفاوت ماهویای با هم ندارند و گره زدن منفعت خودی با منافعی این جانیان، به معنای تداوم بدبختیها و آوارگیهاست. بنابر این تعریف و همردیف نمودن منفعت خودی با گزینههای سرمایه، نه تنها نمیتواند در خدمت به خواستههای اولیهی محرومان قرار گیرد بل در تخالف با مسیر بالندگی و پیشروندگیهاست؛ نمایانگر فرودها و فاقد چشماندازهای روشن است.
به بیانی حقیقی جنبشهای اعتراضی مردمی، منفعتشان در تعارض با همهی آنان قرار دارد و بی دلیل نیست که هر یک از جناحهای حکومتی دارند تلاش میورزند تا مبادا روزی چرخش سرمایه در ایران، توسط جنبشهای رادیکال دچار صدمات جدی گردد؛ بیهوده نیست که در این میان یک جناح دارد با کار بست ترفندهای رذیلانه، بر شادابی جامعه که همانا جوشش و اعتراضات بحق مردمیست، چنگ میاندازد و جناحی دیگر دارد با سرکوب عریان و عنان گسیخته، جنبشهای اعتراضی را مرغوب میسازد.
اینها وظایف تعریف شده و پایهای مدافعین سرمایه است و توهمی از جانب آنان نسبت به وفاداری نظام نیست. این جانیان وقت و بیوقت دارند تعهد و پایداری خود را نسبت به نظام جمهوری اسلامی، نظامی که سی سال آزگار با زور و سر نیزه زندگی کارگران و زحمتکشان را به تباهی کامل کشانده است، اعلام مینمایند؛ دارند با زبانی بسیار گویا و با لحنی روشن اعلام مینمایند که مدافعی آن روش و سیاستیاند که در دههی اوّل بر جامعهی ایران حاکم بود. هدف و سیاستشان بر چنین وظایفِ خانه خرابکنی پای ریخته شده است. در بستر چنین حقایقی باید با صدای رسا بانگ بر آورد که با بالا بُردن عکس منتظری و با طرح شعارهایی همچون “منتظری زنده است، مرجع پاینده است” و یا اینکه با حمایت نظری – عملی از موسوی و امثالهم نمیتوان بساط و ظلم رژیم جمهوری اسلامی را بر چید. باید اینرا در عمل نشان داد که مبارزه با جمهوری اسلامی، مبارزه با تمامی نمادهای آن و در تمامی عرصهها معنا و مفهوم مییابد. بنابر این رشد و فرازهای هر گونه جنبشهای اعتراضی منوط به خط و خطکشیهای عملی و در تعیین و تکلیف نهائی با سران حکومت و حامیان ریز و درشتِ دولتی و غیر دولتیشان نهفته میباشد. صحیح نیست تا بیش از این و به بهانهی دفاع از اعتراضات بحق مردمی و به بهانهی استفاده از فرصتهای بوجود آمده، از توضیح حقایق چشمپوشی نمود و انحرافات حاکم بر آنها را نادیده گرفت و در مقابل همهی آنها سجده نمود. به عبارت واقعیتر لگد زدن به شعارها و آرمانهای خودی و همچنین نادیدهگیری فضای حاکم بر اعتراضات مردمی، چیزی جز تقویت فرودها و ضعفها نیست و بی تردید در این میان نمیتوان نشانی از بالا رفتنها و فرازها را متصور نمود.
۲۶ دسامبر ۲۰۰۹
۵ دی ۱۳۸۸