حجاریانی های ۲۰۰۷ , باز هم انقلاب ایدئولوژیک در حزب ککا

محمد فتاحى : از مدتی قبل صفوف حککا یک بار دیگر شاهد یک جنگ داخلی است. این جنگ زمانی شروع شد که جناح اکثریت در کمیته مرکزی تعدادی دست راستی، حجاریانی، جنگ سردی، مکارتیست و ضد کمونیست دیگر را در صفوف خود کشف کرد. از شانس بد این حزب “کافرین” جدید هم گویا اغلب از کسانی اند که قبلا ها وجودشان مایه مباهات بقیه بوده است. با این حساب در سه سال گذشته یکبار اکثریت کمیته مرکزی در سال ۲۰۰۴ و بار دیگر از اواسط سال ۲۰۰۶ اقلیت رهبری باقیمانده  به حجاریان پیوسته اند. البته این حساب و کتاب وقتی دقیق است که ما از تعداد چند نفری از اعضای کمیته مرکزی که در فاصله این دو مقطع به شیوه های مختلف کنار کشیده اند صرفنظر کرده باشیم. اینها حساب و کتاب رقم بود. هدف این نوشته اما نگاهی به برخورد دو طرف اختلافات درون این حزب به هم و به این بحران جدید است.

 

رهبری و بحران
در این جنگ، اکثریت کمیته مرکزی برای حفظ نیرو به دور خود دو شیوه در پیش گرفته است. در درون خود یک بار دیگر به انقلاب ایدئولوژیک دست زده، منتقدین را به سبک عادت “فراریان از سوسیالیسم” معرفی، و بقیه را برای  رجم سیاسی آنها فراخوانده است. صفحات نشریه آن لاینی به نام “جدل” که امروزه بیشترین خواننده در میان نشریات آنها در درون صفوف شان را دارد، تنها گوشه کوچکی از تصویر این مراسم برائت از مشرکین را به نمایش گذاشته است. فضای شفاهی مملو از ترور شخصیت و اتهامات رنگارنگ به اقلیت منتقد و داستانهای طولانی در مورد حتی کوچکترین خصوصیات زندگی بخش اصلیتر کارزار درون حزبی را در بر میگیرد. در این نبرد درونی درجه پیشرفت طرفین معلوم نیست، ولی خط حاکم مدعی است که “حزب با قدرت پیشروی میکند”.
در فعالیت رو به بیرون هم در این دوره هدف اصلی رهبری آنها حفظ نیروی موجود به دور خود، ممانعت از پیوستن افزاینده به فراکسیون، و دادن روحیه به آنهاست که از کشف مکرر حجاریانیها و مکارتیستی ها  در صفوف رهبری خسته شده اند. نوشته های متعدد اعضای کمیته مرکزی از فاتح بهرامی بگیر تا کاظم و آسنگران و رئیس دفتر سیاسی جدیدشان مصطفی صابر در جواب به کورش مدرسی همگی در همین جهت حفظ نیرو به دور رهبری شان است. جملگی خطاب شان ظاهرا بیرون است، ولی هدف شان به خط کردن صفوف شان و ممانعت از گسترش ویروس کفر در درون است.  نوشته مصطفی در میان آنها که در پاسخ به کورش مدرسی نوشته اند، شاهکارترین شان است. ایشان میخواهد ثابت کند که نه تنها بحرانی نیستند، بلکه تشکیلات شان خیلی فعال و جامعه هم کاملا با آنهاست. برای این کار سراغ نمونه میرود، به کمپین قدرتمند و تظاهرات تشکیلات شان در خارج کشور اشاره میکند. و نتیجه میگیرد تشکیلاتی که بحران دارد، نمیتواند این اندازه فعال و بشاش باشد. مصطفی متوجه نیست که کمپین و تظاهرات در خارج کشور را امروزه جمع ها و محافل هم راه میاندازند، بدون اینکه سازمان و حزب داشته باشند، و بدون اینکه در فضای سیاسی جایی اشغال کرده باشند. کارزار شبکه زنان از نمونه هایی است که همین مدت، هم کمپین داشت و هم تظاهرات. مصطفی متوجه نیست که در محل تظاهرات آنها به فاصله زمانی کمی مجاهدین خلق هم تظاهرات داشت، به جای چند ده نفر رفقای مصطفی، چند هزار نفر جمع کرده بودند، در حالیکه وضع و حال سیاسی ناجالب مجاهد و وزن منفی اسم مجاهد در جامعه نیازی به بحث ندارد. مصطفی در ادامه نمونه آوردن هایش به داخل کشور مراجعه میکند و به تحرکات معلمین، کارگران، ۸ مارس دانشگاهها و اقشار معترض جامعه از تهران تا سنندج اشاره میکند که چگونه با حزب ایشان چفت اند. نمونه میآورد که چگونه اخبار سریع آن به دست شان میرسد. ایشان اینجا بیش از هر جای دیگری  در گل ادعاها گیر میکند، ولی به روی خود نمی آورد. کسی که حتی از درون صفوف حزب ایشان در مقابل آژیتاسیون مصطفی هاج و واج میشود، در پایان از خود می پرسد اگر چنین است، چرا مراکز فکری دانشگاهها و شبکه کادری برگزار کننده ۸ مارس دانشگاهها با حزب ایشان نیست؟ لابد مصطفی به صاحب چنین سوالی پاسخ میدهد که اگر آنها با ما نیستند، ولی ما آنها را با خود میدانیم. شاید هم پاسخ میدهد که استبداد مانع این کار است. اینجا مصطفی به روی خود نمی آورد که فعالین و رهبران اجتماعی و کارگری کمونیستی که یک سال اخیر به خارج کشور آمده اند، چرا به جای حزب ایشان پیوستن به “حجاریانی” های سال ۲۰۰۴ را ترجیح داده اند؟ توضیح نمیدهد که گل روی سبد سنندج سرخ چرا به محض خروج از ایران به عضویت دفتر سیاسی “مکارتیست” های  قبلی درآمده  است؟

مصطفی صابر عزیز!
اگر کمپین های خارج کشوری شما بیش از این هم می بود. اگر تظاهرات شما به جای دهها نفر، صدها و هزاران هم می بود، اگر امثال آزاد زمانی و برهان دیوارگر و تمام فعالین و رهبران اجتماعی و کارگری دیگری اکنون جزو رهبری حزب شما بودند، اگر گارد آزادی از این به مراتب قدرتمندتری میداشتید، و اگر تمام الیت مارکسیست این کشور هم با شما احساس بیگانگی نمیکرد، هیچکدام از این واقعیت ها مانع بروز بحران امروزتان نمی شد. بحران امروز شما به سطح و حجم فعالیت و کمپین و تقلاهای متنوع دیگر بی ربط است. وجود فراکسیون هم، وجود اختلاف نظر هم، وجود تعدد نظرات هم نه فقط در حزب شما، در هیچ حزبی به خودی خود نشان وجود بحران نیست. احزاب قوی و اجتماعی و دارای فراکسیون و اپوزیسیون رسمی، در عین حال بدون بحران، در تاریخ احزاب و در دنیای امروز هم غیر نرمال نیست. به جز در میان شما تقریبا همه جا تنوعات و تفاوت های سیاسی جزئی از موجودیت احزاب سیاسی است. آنچه که حزب شما را بحرانی کرده است هیچکدام اینها نیست. بحران امروز شما ریشه در پدیده دیگری، مسئله دیگری و واقعه دیگری دارد. بحران شما بحران استراتژی، افق و جهتی است که به دنبال جدایی ما به تدریج در پیش گرفتید.. انقلابی که شما قولش را داده بودید، با تحرک خیابانی هر ناسیونالیست و فاشیست و قوم پرستی یک گام جلو میرفت. هر به خیابان آمدن عناصر سناریوی سیاهی اشک شوق در چشمان انقلاب شما جاری میکرد، چون بنا به تعریف پوپولیستی شما خیابان مال شما بود. پرچم امیدتان را در هر تجمع امیدوار به آمریکا به اهتزاز در آوردید. رژه هخائیان در تهران را برآمد توده ای نامیدید و سوسیالیسم بپاخیز به آن چسباندید. جنجال قومی در خوزستان را بیداری خلق عرب ترجمه کردید، غوغای فاشیستی در آذربایجان را امواج انقلاب تان نام نهادید. عیان بود که شما سرنگونی میخواستید به هر قیمت. اسمش را هم انقلاب سوسیالیستی گذاشتید. چرخ انقلاب شما اما به دنبال وضع بیمار بوش در عراق پنچر شد. آن تحرکات قومی فروکش کرد و پیشانی انقلاب شما به سنگ سخت خورد. انقلاب شما قرار بود به کمک “جامعه بین الملل” جمهوری اسلامی را از نهادهای بین المللی بیرون کند. “جامعه بین الملل” اما از بد شانسی شما فعلا دست بالایی در منطقه و در مقابل جمهوری اسلامی ندارد.  سال کمونیستی که کل این دوره قولش را به خود دادید، از شانس بد شما نیامد. نه فقط این، غنچه های آن “انجمن” های اینترنتی تان( که واقعا یادم رفته اسم شان چی بود)، که قرار بود در آن فضای انقلابی همه جا سر در آورند، جایی سر در نیاورد.
مصطفی جان،
امروز رهبری شما گیر کرده که پرچم انقلابش را کجا گره بزند، افقش را کجا بگیرد، و در اتخاذ استراتژی کدام هدف در مقابل خود بگذارد. بحران و ریشه بحران اینجاست، همینجا!.
یک راه بیرون آمدن از این بحران این است که به رفقای خود توضیح دهید فرق سناریوی سیاه، سرنگونی آمریکایی و انقلابی چی هست. توضیح دهید رابطه یک سرنگونی انقلابی، قیام، انقلاب، انقلاب سوسیالیستی و…با هم چی اند، شما چه میخواهید، و راه رسیدن تان چگونه است؟ بگویید که اصلا تاکتیک میخواهید یا نمیخواهید؟ توضیح دهید که شعار تاکتیک نیست، تاکتیک هم استراتژی نیست. تازه میرسید به اینکه کدام استراتژی و افق را انتخاب میکنید…
 راه دیگر برون رفت از بحران همین راهی است که در پیش گرفته اید؛ یک انقلاب ایدئولوژیک دیگر، متهم کردن منتقدین به ضد کمونیست و ضد حزب و مکارتیست و ضد دین. و از این طریق یک اتحاد مجدد صفوف در پروسه یک غسل تعمید مجدد.

فراکسیون و بحران

بحث اصلی در هدف فراکسین اتحاد کمونیسم کارگری تبدیل حککا به یک حزب سازمانده و رهبر در انقلاب  کارگری است. با این حساب فراکسیون در تاکتیک و استراتژی همانطور که از ابتدا اعلام کرده است، خود را هم خط رهبری میداند. اگر رهبری حککا جهت و فعالیت فراکسیون را ضد کمونیستی و مکارتیستی ارزیابی میکند، این نه به دلیل تفاوت اساسی در بنیان جهتگیری های رسمی فراکسیون، که به دلیل وزن سنگین سنت ضد انتقادی در این حزب است، که در جریان جنگ علیه ما به آن شکل دادند. فضای مملو از خصومت و تنفر و ترور شخصیت علیه رهبران فراکسیون به همین فضای ضد انتقادی در پروسه انقلاب ایدئولوژیک فعلی برمیگردد. خود فراکسیون آگاه به این فضای ایدئولوژیک و این انقلاب ایدئولوژیک علیه خود نیست، به همین دلیل به جای نقد آن فضا و آن غسل تعمیدها، اطلاعیه دفاعی میدهند که از سوسیالیسم رم نکرده اند.

با همه اینها، به دنبال فشار ایدئولوژیک و فضای خصمانه بالایی که علیه بنیانگذاران فراکسیون راه افتاد، آنها را به تعمق بیشتر در خط رهبری و حزب شان فرو برد. انتقادات علی جوادی به نظرات حمید تقوایی در جلسه پالتاکی اخیرش نشانی از یک نقد متفاوت از چهارچوب بیانیه فراکسیون به کل خط  حاکم بر حزب شان را در خود داشت. در آن جلسه علی جوادی اعلام کرد که خود را حکمتیست میداند و از موضع حکمت به خط چپ سنتی حمید تقوایی نقد دارد. این موضعگیری اگر بسط پیدا کند، باید به ارائه استراتژی، تاکتیک، شیوه کار و سنت هایی برسد که فاصله عمیقی بین آن با خط فعلی رهبری حککا پیدا میکند. در نبود چنین نقدی، فراکسیون قادر به تعیین مسیر روشن خویش نیست. مباحث علی جوادی در آن جلسه نشان از یک سر درگمی و ناروشنی در میان خود اعضای فراکسیون دارد. اگر آن سخنان وی را بتوان تازه ترین نظرات آنها به حساب آورد،  نکات مهمی را هنوز جواب نداده اند:

– ایشان متوجه نیست که از بدو رشد اختلافات در دوران قبل از انشعاب ما، رهبری آنها زیر همین خط چپ سنتی مورد نقد وی بوده است. انگار مقطع بروز اختلافات جاری در میان آنها زمان رشد چپ سنتی در رهبری آن حزب است. در حالیکه تاریخ گرایشات در آن حزب به شهادت اسناد قدمتی به عمر آن حزب دارد. بحث کورش مدرسی در این مورد گویا، مستند و روشن است.
– متوجه نیستند که در تمام این سه سال گذشته سیاست تشکیلاتی حمید تقوایی پیش رفته است. متوجه نیستند افتضاحی که کنگره پنج نامیده شد را همین سیاست تشکیلاتی حمید راه انداخت.
– به همین دلیل وقتی که به اختلافات آن دوران اشاره میکند، هنوز کمپین “تزهای راست کورش” را ول نکرده است. هنوز از آن فضا در نیامده است. هنوز فکر میکند کورش فراری سوسیالیسم بود. و هنوز فکر میکند باید بین کورش و بقیه حکمتیست ها جدایی انداخت. فراموش میکند آن کمپین وقت خودش هم  ناکام ماند.
– در بعد تشکیلاتی نکاتی که ابراز کرد تعجب آورتر بود. در آن دوره ما اکثریت کمیته مرکزی بودیم و آنها اقلیت. آن زمان اگر قرار بود کسی فراکسیون تشکیل بدهد تا اکثریت شود، آنها بودند نه ما. در حالیکه ایشان در آن جلسه پالتاکی گفت که حکمتیست ها میبایستی میماندند و فراکسیون سازمان میدادند! این یعنی انتقادی به سبک و سیاست حمید تقوایی و راستش در کنار او سبک و سیاست خودش ندارد. آنها آن زمان دسته جمعی ضوابط حزبی را زیر پا نهادند، کمیته مرکزی را دور زدند و رفتند تجمع دلبخواهی شان را کنگره نام نهادند و راهی به جز جدایی برای ما باقی نگذاشتند. ایشان در آن جلسه پالتاکی به درست چیزی شبیه این گفت که در ارزیابی گذشته آدم میتواند جای بلندی بایستد، از آنجا به آن گذاشته بنگرد و ارزیابی واقعی تری داشته باشد(نقل به معنی). با این گفته توقع از علی جوادی این است که در یک نقطه بلند بایستد، سرش را بلندتر بگیرد، و مسئولیت اشعاب را تقبل کند. نه فقط این، علی باید توضتح بدهد با تز دولت حجاریانی چه میکند؟ اگر به آن جواب دهد، میتواند به اتهامات حجاریانی بودن خودشان هم پاسخ دهد، اشکال اطلاعیه دفاعی سیاوش دانشور را هم به وی توضیح دهد. او خود را حکمتیست و حمید تقوایی را چپ سنتی میداند، در عین حال مدعی است که میخواهد با او در یک حزب بماند. در این صورت با تز حزب یک بنی که قبل از همه نظر وی بود، چکار میکند؟

چه علی جوادی و چه بقیه اعضای فراکسیون اگر قادر به ارتقای مواضع خود به چنین نقطه ای باشند، متوجه میشوند که ماندن در آن حزب وقت تلف کردن است. با سنتی که در مقابل هر نقد جدی به یک انقلاب ایدئولوژیک، به  ترور شخصیت و  اتهامات عقیدتی پناه می برد، و در بعد تشکیلاتی هم در مقابل پرنسیب های حزبی دست به انقلاب و کودتا میزند، نمیتوان کار کرد. متوجه نیستند، آنها که دست راستی، جنگ سردی و مکارتیست مینامندشان، و میخواهند بروند شغل شریفتری پیدا کنند، در روز ملاقات در کنگره و جمع خود هدیه ای جز کلاه بوقی برای شان در کیف ندارند. با چنین جمعی فکر طرح نقشه مشترک فقط یک ذهنیت متوهم نسبت به خطی است که در مقابل منتقدین چیزی به جز جواب ایدئولوژیک ندارد.

حجاریانی های بعدی کدامند؟
این سوال جدی است. اختلافات دوران قبل از انشعاب ما به دلایلی که قبلا بحثش رفته است، سقط شد. نتیجتا مباحث آن دوره فرصت ایجاد یک جدایی کامل در خط و سیاست را پیدا نکرد. اختلافات این دوره هم با تردستی جناح حاکم در اذهان خیلی ها به کیس امنیتی نوید بشارت ربط داده شد. زیر هدایت کسانی از رهبری، مدتی قبل از در آمدن قرعه به اسم اسماعیل مولودی در درون تشکیلات شان، شایع بود که نوید بشارت خودعلی جوادی است. چه قبل و چه بعداز اعلام فراکسیون سیاست ترور شخصیت که یک سنت جا افتاده در این حزب است، به دقت پیش برده شد. نتیجه طبیعی آن سقط کردن دوباره بحث اختلافاتی بود که میتوانست برای خیلی ها روشنی بخش باشد. چنین نشد. در نتیجه بعداز اتمام فضای اختلافات این دوره با فراکسیون و پایان کمپین “حزب با قدرت بیشتری جلو میرود”، در هر بزنگاه سیاسی دیگری، باید منتظر پیدایش تعداد دیگری حجاریانی و مکارتیست در صفوف این حزب بود. خطر تولد مکارتیست های دیگر در این حزب اساسا به حضور‌سایه  منصور حکمت بر آن گره خورده است. حکمت مدت زیادی نیست که از میان ما رفته است. هنوز میشود مقالات متعدد وی را به عنوان مطالب روز در نشریات چاپ کرد. و هنوز مراجعه هر چند صوری به حکمت در این حزب نادر نیست. بعلاوه، این حزب هنوز رسما به خط حکمت اظهار وفاداری میکند. نتیجتا یک پتانسیل بالقوه خطرناک در درون صفوف این حزب هست که در هر بزنگاهی، و بویژه هر جا گیر کردند، کسانی پراتیک حزب شان را با خط حکمت مقایسه کنند. مشکل دیگرتر این حزب وجود حزب دیگری است به اسم حکمت، که مدام میتواند برای صفوف آنها سوالات کفرآلود ایجاد کند. نتیجتا این حزب تا زمانی به شعبات نوع فدایی تجزیه میشود، یک خطر مداوم را با خود حمل میکند؛ “خطر منصور حکمت”!
ما رفتیم، فراکسیونی ها هم ناچار میشوند علیرغم تمایل خود بروند. سوال این است، حجاریانی های بعدی در تندپیچ بعدی تر کدامند؟