جنگ طبقاتی به روایت علی مطهری!

علی مطهری به بهانه مصاحبه ابراهیم علیزاده با نشریه جهان امروز مطلبی را در سایت آزادی بیان به اسم ” ملاحضات دیپلماتیک یا آشتی طبقاتی” منتشر نمودند. از آنجا که این شخص هنوز در حال و هوای  جنگ “طبقاتی”  بین حزب دمکرات و کومه له بسر میبرد و امید به تکرار چنین سناریویی را مژده میدهد، خواستم روشنگری مختصری در این رابطه بنمایم.

قبل از هر چیز اعلام کنم که من قصد دفاع از موضعگیری ابراهیم علیزاده را ندارم، تازه آنرا زیانبار و باز شدن زخمهای جنگ داخلی میدانم. جنگی که ۸ سال بطول انجامید وهزاران انسان دلسوز و فداکار قربانی این جنگ ویرانگر و خانواده های زیادی داغدار شدند.

دلیل آغاز این جنگ چه بود؟

دلیل اصلی آن به نظر من درک نکردن اوضاع انقلابی و احترام نگذاشتن به آزادی فعالیت سیاسی و حزبی بود. از هر دو طرف. کافی بود که ما آن حزب را بورژوازی بنامیم و با هستی و نیستیش به مقابله و مخالفت بپردازیم. انتظار و توقع داشتیم که این حزب عین ستراتیژی و تاکتیکی که ما در مقابله با رژیم بکار میبریم او هم چنین کند. توقعی بچه گانه. مثلا در آن هنگام که  جمهوری اسلامی از در مذاکره با کردستان وارد شد،توقع بیجایی داشتیم که حزب دمکرات با رژیم وارد مذاکره نشود-  و اگر وارد میشود ما هم بشویم. – ما همدیگر را به عنوان دو نیروی موجود در جنبش با گرایش طبقاتی متفاوت نمیتوانستیم تحمل کنیم. هر دو طرف در حال رقابت شدید بر سر کسب هژمونی جنبش کردستان بودند. قواعد بازی که احترام به همدیگر و همسویی و اتحاد عمل بر علیه رژیم اشغالگر بود را رعایت نمیکردیم. در آن ایام کو مه له آنچنان دچار خود بزرگ بینی شده بود که هیچکدام از احزاب دیگر را از چپ و راست قبول نداشت و با هیچکدام همکاری نمیکرد. وضع حزب دمکرات با توجه به ماهیت قلدارنه اش از کومه له خیلی بدتر بود و تحمل صدایی غیر از صدای خود را نداشت. این دو جریان با ندانم کاریهایشان در شرایط بسیار حساس و سرنوشت سازی جنگ داخلی را به کردستان تحمیل کردند و برای نابودی همدیگر گوی سبقت را میربودند. حزب دمکرات به قصد نابودی کامل کو مه له وارد جنگ شد و کو مه له هم مشغول” جنگ طبقاتی” در کوه و دشت و بیابانهای کردستان گردید.

ماهیت جنگ

این جنگ ماهیتی کاملا ارتجاعی داشت. چون ارتجاع حاکم از آن سود میبرد و تغذیه میکرد. تاثیرات منفی و عقب گردانه ای در جنبش کردستان داشت. توده ها را از مبارزه پشیمان و دلسردکرد. باعث شد که بازوی مسلح جنبش که این دو تا حزب بودند در مقابل دشمن ضعیف و ناکارامد گردند. اشتیاق و پیوستن به صفوف پیشمرگان را از بین برد و باعث ناامیدی هر چه بیشتر پیشمرگان از مبارزه مسلحانه شد، طوری که صدها و شاید هزارها صفوف پیشمرگان – از دو طرف – را ترک کردند. در یک جمله این جنگ آب سردی بود که بر پیکر داغ جنبش ریخته شد. جنگی بود که برنده ای نداشت وهر دو طرف باختند. جنگ حزب دمکرات و کو مه له نه جنگ بر سر دمکراسی بود، نه جنگی طبقاتی ، تنها بر سر کسب هژمونی و قدرت در کردستان بود.

ماهیت جنگ کو مه له با حزب دمکرات عین ماهیت جنگ اتحادیه میهنی و پارتی بود.

اگر به ادبیات کمونیسم کارگریها در رابطه با حزب دمکرات نگاه کنید آنموقع منظور مرا متوجه میشوید. تفکر و گرایشی که تنها هدفش کسب قدرت سیاسی از بالا باشد معلوم است که از در جنگ و حذف رقیبان وارد میشود. احزاب ناسیونالیستی و احزاب کمونیزم کارگری، بویژه حکمتیستها دارای چنین پتانسیل ارتجاعی هستند.

 علی یاراحمدی