فریاد مرگ بر دیکتاتور در تونس، الجزایر، مصر و اکنون یمن

تحولات آنچنان سرعت گرفته است که دنبال کردن آنها ساده نیست. در مورد تحولات مصر میخواستم نکاتی بنویسم که خبر از تظاهراتهای یمن رسید. امواج خروشان مردم تشنه آزادی و رفاه، دارد کشور به کشور دیکتاتورهای سرکوبگر را زیر ضرب میگیرد. در تونس پس از فرار بن علی، و علیرغم تلاشهای جریانات راست و بورژوایی برای آرام کردن اوضاع، انقلاب ادامه دارد و “راهپیمایی بزرگ” از شهرهای مختلف بسوی پایتخت به زیر کشیدن کل ماشین حکومتی بن علی را هدف گرفته است. الجزایر شاهد تظاهراتها و درگیریها و کشاکش مردم در خیابانها با پلیس و نیروی سرکوب است. در مصر از دو روز پیش دهها و صدها هزار نفر در خیابانها، سرنگونی حسنی مبارک را فریاد میزنند. و همانگونه که اشاره شد تازه ترین منطقه یمن است و هم اکنون صنعا پایتخت این کشور صحنه تظاهراهای دهها هزار نفره مردم تشنه آزادی و رفاه است. هنوز سخن گفتن از نتایج اجتماعی و سیاسی این موج انقلابی زود است. اما تا همینجا یک حقیقت خورا به همه کس نشان میدهد و آن اینکه دنیای امروز یک بشکه باروت است. آماده انفجار است. ثبات ها ظاهری است. مردم از دیکتاتورها و دزدها به تنگ آمده اند. زندگی انسانی میخواهند. تحولات میتواند مثل برق از این سر دنیا به آن سر برسد. آنچه که عجالتا داریم در مورد آن صحبت میکنیم تحولات و خیزشهایی است که در کشورهای عرب زبان به جریان افتاده است. حاکمین خودگمارده و موروثی و مادام العمر این نوع کشورها به وحشت افتاده اند. اردن نیز این روزها صحنه تظاهراتهایی بود. در سوریه، کویت، عربستان، لیبی، هنوز خبری آنچنانی نیست اما حاکمینش وحشتشان را نمیتوانند پنهان کنند. خارج از “کشورهای عربی” دیکتاتورها دلشان را به این خوش کرده اند که جزو دنیای عرب محسوب نمیشوند! بیچاره ها فکر میکنند به این دلیل واکسینه هستند و مردم کشورهایشان نیز آمال و دردها و آرزوهایشان را به دلیل اینکه گویا چون عرب زبان نیستند فعلا هنوز نوبت آنها نیست کنار میگذارند. نمیخواهند قبول کنند که این موج انقلابات در واقع  و اساسا از ایران سال ۸۸ الهام گرفته است. از انقلابی که هنوز ناتمام مانده است اما حتی از وحشت حاکمین اسلامی میتوان حضور و زنده بودنش را به وضوح لمس کرد.

انقلاب ایران علیرغم ناتمام ماندنش برای مردم تشنه تحول و انقلاب در کشورهای منطقه آموزه های حیاتی ای دارد.  مردم ایران تجربه سی سال جدال و جنگ خونین با حکومت اسلامی سرمایه داران را در دست دارند. مردم ایران تجربه به زیر کشیدن دیکتاتوری آریامهری را پشت سر دارند. مردم ایران هزینه های بسیاری به خاطر ابهامها و بی تجربگی هایشان  پرداخته اند. ایران طی سی سال گذشته پرجوش و خروش ترین کشور نه فقط در منطقه بلکه حتی میتوان گفت در دنیا بوده است. جنگی هشت ساله را با خون و دود و مشقت و قربانیان بسیار متحمل شده، اعدامها و کشتارهای صدها هزار نفره، اعتصابات عظیم و هرروزه کارگری، شورشهای شهری گسترده، و اول مه ها و هشت مارسهای رادیکال و بسیاری تحولات که براستی بسیار غنی و آموزنده است. در سایر کشورها این جدال طبقاتی هرروزه و این گنجینه عظیم بویژه تا آنجا که به انقلاب و مبارزه و جدال با حکومت مربوط میشود جایش تا حد زیادی خالیست. انقلاب سال گذشته در ایران اگر به سرانجام رسیده بود این تجربیات بطور اتوماتیک و خودجوش به مردم تشنه آزادی در منطقه و حتی جهان منتقل میشد. اما به تاخیر افتادنش، کار را از این نظر نیز مشکل تر میکند. در عین حال قطعا فضای انقلابات در کشورهای منطقه بر اوضاع سیاسی و انقلاب در ایران تاثیرات انکارناپذیر خودرا خواهد داشت.

سوال اینست که علیرغم این آیا بطور مشخص انقلاب در تونس و خیزشها در مصر به تحولاتی جدی و مثبت در زندگی کارگران و مردم این دو کشور میتواند  منجر شود؟ در این دو کشور تا آنجا که از دور میشود قضاوت کرد ظاهرا ما با مساله رهبری و خلاء احزاب چپ کارگری و رادیکال که خواستهای مردم را به خوبی فرموله و نمایندگی کنند مواجهیم. این یک ضعف جدی است. این میتواند مردم را پشت سر احزاب و جریانات بورژوایی ناسیونالیست و مذهبی و امثال آنها بسیج کند و انقلابشان را ناکام کند. حضور جریانات مرتجع مذهبی در صحنه سیاسی تونس البته ضعیف تر از مصر است. در مصر جریانات اسلامی یک پای قدرتند و  ناسیونالیسم عرب نیز گرچه تا کنون در قدرت بوده است، اما در عین حال در میان اپوزیسیون نسبتا سکولار جای پای جدی خودرا دارد. اما یک نکته که باید توجه کرد اینست که با توجه به خیزش میلیونی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی که انعکاسی جهانی یافت و ضربه ای اساسی به اسلام سیاسی زد، و با توجه به اینکه دنیای دو قطبی دوره جنگ سرد و خاصیت جریانات اسلامی در این شکاف به پایان رسیده است، و با توجه به جنگ و کشاکش اسلام سیاسی و بورژوازی غرب، شانس جریانات اسلامی نسبت به انقلاب ۵۷ ایران بسیار محدود تر است. و از سوی دیگر ناسیونالیسم عرب نیز سالهاست که دیگر الهام بخش هیچ بخشی از مردم محروم نیست. بهررو انقلاب مردم تشنه آزادی و رفاه را وارد معادلات میکند و این اساس مساله است. بویژه در دنیای ارتباطات جهانی امروزی، این امید هست که تجربیات و دستاوردهای جنبشها و جوامع مختلف بسرعت بسیاری که معمولا سیر تحولات در انقلاب به خود میگیرد، بتواند به مردم انقلابی این کشورها منتقل شود و مانع توطئه گریها علیه کارگران و مردم انقلابی شود.

اساس مساله روشن و ساده است. اولا اینکه مردم بسادگی و با اولین پیروزیها خیابانها را خالی نکنند و بر به زیر کشیدن کامل حاکمین و نظام حاکم تاکید کنند. حزبی که امروز “نه” مردم را با قاطعیت و بدون گذشت و مماشات نمایندگی کند میتواند قلب مردم را نیز با خود همراه کند. در این راستا مردم باید بتوانند توسط رهبران رادیکال و انقلابی شان به قدرت انقلابی خود بیانی روشن و سیاسی و حکومتی بدهند. یعنی آزادی به دست آمده در انقلاب فورا بیان و ما به ازاء حکومتی پیدا کند و مردم این کشورها خودرا سکان اصلی حکومت آتی بدانند. و ثانیا رفاه و زندگی انسانی نیز بطور مشخص تعریف شود و حق بی چون و چرای تک تک مردم تعریف شود و اهرمها و ضمانتهای اجرایی آن نیز روشن و مستقر گردد. این به بیان دیگر یعنی درهم کوبیدن کامل سیستم حاکم تاکنونی، و اختیار و رفاه برای همه مردم. حزبی که بتواند این مسیر را سنجیده و محکم تعریف کند و توده هرچه وسیع تری از کارگران و مردم را در این راستا بسیج کند، میتواند انقلاب های کنونی را به سرانجامی تاریخی و تحول بخش رهنمون شود. سوال اینست که آیا چنین احزابی وجود دارند؟ آیا امکانات عظیم ارتباطی کنونی میتواند کمک کند که احزاب موجود چپ و رادیکال بتوانند به سرعت عقب ماندگیهای خودرا جبران کنند؟ پاسخ روشنی به این سوال از هم اکنون نمیتوان داد. بهتر است امیدوار باشیم که پاسخ این سوالات مثبت باشد. حتی اگر تحولات کنونی در تونس و مصر و کشورهای مشابه در قدم اول خود حداقل به آزادی های سیاسی نسبتا گسترده ای در این کشورها منجر شود، فرصتی تاریخی و مهم ایجاد میشود که انقلاب و نیروهای کارگری و انقلابی بتوانند خودرا شفاف و روشن برای جهشی عظیم به پیش آماده کنند.

آنچه روشن است یک فاز تازه تاریخی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شروع شده است که برگشت پذیر نیست. اکثریت عظیم مردم کشورهای این منطقه زیر چنگال دیکتاتوریهای سرمایه مچاله شده اند و خشم و اعتراضشان در اساس خشم و اعتراض به نفس سرمایه داری در این کشورهاست. انقلابات کنونی در عین حال محدود به منطقه خاورمیانه نخواهد ماند و پژواک آن در سراسر جهان سرمایه تاثیر خواهد گذاشت و معادلات بسیاری را به نفع مردم بهم خواهد زد.*