ماهییت جنگ حزب دمکرات کردستان ایران با کومه‌له ٬دمکراسی یا مبارزه‌ طبقاتی!؟‌

 بیانیه‌   حزب دمکرات کردستان ایران (حدکا) علیه‌ کومه‌له‌  که‌ بدنبال انتشار خاطرات آقای عبداله‌ مهتدی  که‌ در آن  حدکا  مسبب  جنگ علیه‌ کومه‌له‌ معرفی  شده‌ بود، بازتاب نسبتا گسترده‌ای  یافت و از زوایای گوناگون به‌ آن پرداخته‌ شد. ‌ نگرش خانم آذر ماجدی در نقد مصاحبه‌ رفیق ابراهیم علیزاده‌ با نشریه‌ جهان امروز شماره ۲۶۴ نیز یکی از نگرشهای نه‌ چندان محکم و مستدل در این زمینه‌ است  که‌ با ظاهری  چپ   به‌ نقد این مصاحبه‌ رفته‌ است. ایشان در نقد ‌ خود که‌ به‌ نظر میرسد طبق معمول  تعمق کافی در آن بکار نبرد و به‌ روال  معمول جملات و کلماتی را بدنبال هم ردیف کرده‌است،   وجود طبقات و مبارزه‌  طبقاتی را در کردستان  گوشزد  میکند  و ماهییت  طبقاتی حدکا را یادآور  میشود، به‌ عنوان مدافع  قطعنامه‌ها و مصوبات کومه‌له!! در مقطع جنگ، تاکید دارد که‌ ماهییت جنگ را نه‌  دفاع کومه‌له‌ از دمکراسی (موضوع مورد  اشاره‌ رفیق ابراهیم علیزاده‌ در مصاحبه‌ مزبور) بلکه‌  مبارزه‌  طبقاتی و هراس بورژوازی کرد از رشد آگاهگری و سازمان یابی  طبقه‌ کارگر در کردستان و نهایتا رویارویی اجتناب ناپذیر طبقات میداند. تعریف تازه‌ای از  عبارات سیاسی بدست میدهد  و نامیدن حدکا به‌  جریانی انحصار طلب را کافی میداند تا کومه‌له‌  و دمکرات را   متعلق به‌ یک جنبش معرفی کند و نهایتا  انگ همیشه‌  حاضر و آماده‌ خود (ناسیونالیسم)  رابار دیگر  تنها با این تفاوت که‌   لطف کرده‌ اینبار  نوع چپش را به‌ سوی کو‌مه‌له پرتاب میکند.
 اگر نوشته‌ خانم ماجدی، امکان دخالت در بحث مربوط به‌ بیانیه‌ حدکا را برایم فراهم نمیکرد ، راستش علاقه‌ای به‌ پرداختن به‌  آن را در خود سراغ نمیکردم چون این اولین باری نیست که‌ ایشان و ‌‌‌همفکران دیروز و امروزش  به‌ همین سبک و روش علیه‌ کومه‌له‌ نوشته‌ اند.   اما  نوشته‌ مورد  نظر  از آنجاکه‌      اولا  امکان این دخالت ‌ را  فراهم میکند و ثانیا از این نظر که‌  در بیانیه‌ حدکا همین تعریف   از جنگ   البته‌ با  بیانی دیگر  به‌ عنوان سنگ بنای درگیریها  آورده‌ میشود و کومه‌له‌ را گویا به‌ دلیل تعین تکلیف کردن مبارزه‌ طبقاتی و تامین هژمونی پرولتاریا در کردستان از طریق  مبارزه‌ مسلحانه‌ و خنثی کردن حزب دمکرات ،  مسبب بروز جنگ و درگیریها معرفی میگردد، لازم دیدم مختصرا  به‌ نکاتی در این رابطه‌ اشاره‌ کنم و از نظر خودم بی پایه‌ بودن چنین ارزیابی از جنگ و ماهییت آن  را که‌ فقط برای پوشاندن حقایق است متذکر گردم.
 اما مقدمتا بگویم  بدنبال  انتشار بیانه‌ حدکا  با نگرانیهایی که‌ حول انتشار آن  بروز کرد شریک نبودم ،  گفته‌ میشد که‌ نباید گذاشت که‌  زخمهای کهنه‌ سر باز  کند! وقت آن نیست !  اینگونه‌  مباحث  باعث دلسردی میگردد  و به‌  جنبش کردستان لطمه‌ میزند ! و مسائلی از این قبیل.. بر عکس بیانیه‌ حدکا سوای محتوای آن که‌  فکر میکنم  تلاش بی ثمری را برای وارونه‌ سازی حقایق تاریخی در کردستان به‌ نمایش میگذارد،  از این نظر که‌ بحث و دیالوگ را در این زمینه‌ دامن زد، باید برای  روشن شدن یک اتفاق مهم و البته‌ ناگوار در جنبش کردستان به‌ فال نیک گرفت . جنگ حزب دمکرات و کومه‌له‌ واقعه‌ای ناگوار در تاریخ کردستان بود، این واقعه‌ میبایست  روزی  مرور میشد و  حقایق آن برای مردم کردستان  و بویژه‌ نسل تازه‌ در کردستان روشن میگردید، امری که‌ میتواند با تاکید بر این نکات امروز هم در دستور باشد  .
 در چنین شرایطی  دیدگاههای متفاوت امکان بروز میابند که‌ خود نه‌ تنها به‌ دستیابی به‌  حقایق میتواند  مؤثر باشد ، به‌ ارتقای فضای سیاسی در کردستان نیز کمک میکند.
بدین ترتیب با  نگرانیهایی که‌ در ایندوره بدنبال انتشار  بیانیه‌  حدکا طرح گردید مشترک نیستم، دقیق شدن در فضای سیاسی کردستان و تاکید بر هوشیاری مردم کردستان بویژه‌ نسل  تازه‌ در برخورد به‌ مسائل سیاسی ، نگرانی در این زمینه‌ را غیر موجه‌ میکند.

خانم ماجدی  در نقد نظرات رفیق ابراهیم علیزاده‌  در تلاش است تا با ردیف کردن مجموعه‌ای از کلمات  و عبارات کلی  تعریف دیگری   از ماهییت  جنگ  رابه‌ عنوان  نظر رسمی کومه‌له‌ معرفی کند. ایشان با استناد به‌ قطعنامه‌ استراتژی کومه‌له‌ در جنبش کردستان مصوب کنگره‌ ششم  و اتکا به‌  کلیشه‌هایی که‌ از مبارزه‌ طبقاتی  در ذهن   آماده‌ دارند، بر این باورند که‌ بر خلاف نظر  رفیق ابراهیم   جنگ دمکرات و کومه‌له‌ بر سر تامین دمکراسی و فعالیت آزادانه‌ سیاسی در کردستان نبود. ماهیت این جنگ را به‌ زعم ایشان باید در مبارزه‌ طبقاتی و رویا روی و صف ارایی طبقات و لاجرم رویارویی احزاب به‌ نمایندگی از جانب آنان  در کردستان جستجو کرد!! چنین تعریفی از ماهییت جنگ حزب دمکرات علیه‌ کومه‌له‌ دست حدکا  و نویسنده‌ بیانیه‌اش را باز میگذارد تا واقعه‌ای مهم در تاریخ کردستان را از یک ارزیابی مشخص که‌ کومه‌له‌ بدست داده‌ است به‌ تعاریف کلی از علل جنگ   پاس دهد و  گریبان  خود را  در پس این عبارات کلی از قبول مسئولیت جنگ  با کومه‌له‌  برهاند.   آنجاکه‌  در  مبارزه‌ سیاسی و طبقاتی به‌  جای برخورد مشخص به‌ پدیدهای سیاسی و اجتماعی و تلاش برای یافتن  بروزات  مشخص آن در هر مقطع معین  بمنظور پاسخگویی روشن  به‌ آن از جمله‌  تعریف ماهییت جنگ حزب دمکرات علیه‌ کومه‌له‌  جای خود را به‌  تکرار عبارات کلی از قبیل اینکه‌ در  کردستان  مبارزه‌ طبقاتی در جریان است و در این مبارزه‌   گارگر و بورژوا در کردستان  رودرو قرار گرفته‌اند ،   رویارویی که‌  اجتناب ناپذیر  و آشتی ناپدیر نیز  هست، میدهد،  واضح است که‌امکان  توجیهگری را برای حدکا فراهم میکند تا  بر مبنای آن  در بیانیه‌ خود  کومه‌له‌ را مسبب درگیریها و جنگ داخلی  معرفی کند.
  بدون شک حدکا برای   مسبب نشان دادن کومه‌له‌ در جنگ توجیه کم نمیاورد، اینجا هدف نشان دادن  مصرف واقعی این بظاهر چپ نمایی  است که‌  سرانجام به‌ کیسه‌ راست سرازیر میگردد.
 خانم ماجدی  نمیپذیرد یا نمیتواند بپدیرد که‌  دمکراسی میتواند امر مبارزه‌ طبقاتی باشد، ایشان کلیشه‌ای از مبارزه‌ طبقاتی را یاد گرفته‌اند که‌  نمیتواند  بیان و تصویر دیگری  را از آن بپذیرد، همه‌ چیز باید در این قالب از پیش ریخته‌ شده‌ گنجانده‌ شود در غیر اینصورت از مدار  درک ایشان از مبارزه‌ طبقاتی  خارج و   انگ همیشه‌ در صحنه‌  ناسیونالیسمش نیز آماده‌ است و  گاهی  چپش و گاهی راستش را بسوی مخاطبش پرت میکند.
به‌ همین دلیل ممکن است درک این مسئله‌ برای آذر ماجدی مشکل باشد که‌ کومه‌له هیجگاه‌ خود را  در چهارچوب این یا آن  قطعنامه‌  و مصوبه‌ تشکیلاتی محصور نکرده‌ است ،  برای کومه‌له‌ قطعنامه‌ها و مصوبات  انعکاس تحولات سیاسی و اجتماعی است که‌ خود  مدام در حال تغییر و دگرگونی اند و  به‌ این اعتبار هر کدام مهر شرایط  معینی را بر خود دارند  که‌ نمیتواند عینا در شرایط دیگری به‌ کار گرفته‌ شود و راهنمای عمل و پراکتیک قرار گیرد. تحولات سیاسی مربوط به‌ کار و فعالییت کومه‌له‌  همواره‌ خود را به‌ درون مجامع  صاحب صلاحییت‌ تشکیلاتی کشانده‌ و به‌ عنوان استراتژی، برنامه‌ سیاسی و عملی در راستای اهداف عمومی   تدوین گردیده‌ اند. نگاهی به‌ کنگره‌ های کومه‌له‌ بوضوح سیر  دگرگونیها و تلاش کومه‌له‌ برای یافتن پاسخ مناسب  در هر مقطع به‌  مسائل پیشاروی کار و زندگی کارگران و مردم زحمتکش کردستان و نشان دادن راهی که‌ در راستای اهداف و منافع  آنان باشد ،  را بطور برجسته نشان میدهد
اینحا دیگر نه‌ حرف از کنار گذاشتن و پشت کردن به‌ این یا آن قرا و قطعنامه‌ و نه‌ حرف از تعهد ازلی و ابدی به‌  آنان میتواند در میان باشد، بلکه‌ حرف از متکامل کردن آنان و تلاش برای منطبق کردن آنان با تغیر و تحولات مبارزه‌ سیاسی و طبقاتی بمنظور برداشتن گامی به‌ جلو است.
قطعنامه‌های کنگره‌ ششم که‌ آذر ماجدی همچون “آیات  شریفه‌ آسمانی” که‌ غیر قابل تغیراند به‌ آنها نگاه میکند، صرفنظر از اینکه‌ چه‌ کسی   آنرا تدوین کرده‌ و  چه‌ کسی با آن موافق یا مخالف بوده‌  ، از این قاعده‌  نمیتواند خارج باشد، از آن زمان مدت زیادی میگذرد و کردستان  و نیروهای دخیل در آن بسیاری از تحولات را پشت سر گذاشته‌ اند و به‌ همین اعتبار نیز کومه‌له‌ از قطعنامه‌های کنگره‌ ششم فراتر رفته‌ و تعاریف تازه‌تر و دقیقتر  و علمیتری را سعی کرده‌ است از برنامه‌ و عمل سیاسی خود در کردستان  و همچنین مناسبات خود با دیگر  جریانات سیاسی بدست دهد .
اما قطعنامه‌های کنگره‌ ششم  تا جائیکه‌ به‌ تعریف ماهییت جنگ دمکرات  با کومه‌له‌ بر میگردد اتفاقا بر خلاف تصور آذر ماجدی بر دمکراسی به‌ عنوان ماهییت جنگ تاکید دارد آنجاکه‌  از ممانعت و مزاحمت حزب دمکرات از رشد اگاهی  و سازمان یابی کارگران و مردم زحمتکش (همان لگد مال کردن دمکراسی از جانب حزب دمکرات) و هراس این حزب از  رشد کومه‌له‌  صحبت میکند  که‌ با اندک دقت  و تعمقی   قابل درک است و اتفاقا بر این مسئله‌ (  فراهم کردن شرایطی که‌ در آن بتوان  مزاحمت های حزب دمکرات را خنثی کرد و به‌ فعالیت پرداخت یا همان تامین دمکراسی    ) به‌ عنوان رکن مهم و پایه‌ای  فعالیت کومه‌له‌ تاکید دارد . با این وجود  پاره‌ای فورمولبندیهای  نادقیقی  را  نیز علیرغم جهت گیری رادیکال و پیشرو  در رابطه‌های دیگر با خود بهمراه دارد .

واقعیت این است  تبین  یکدستی از چرای جنگ و ماهیت آن در کومه‌له‌ وجود نداشت؛  اما با وجود تبینهای گوناگون که‌  حتی خود را در ارگانهای تبلیغی آندوره نیز طرح کردند،  تعریفی که‌ مختصرا در مصاحبه‌ ر. ابراهیم علیزاده‌ آمده‌ است به‌ عنوان نظر رسمی  از ماهییت جنگ حدکا علیه‌ کومه‌له‌   به‌ نظر غالب تبدیل  شد و درست به‌  همین دلیل  کومه‌له‌ ابتکار آن را بدست گرفت و سرنوشت آنرا با اعلام آتش بس یکجانبه‌  رقم زد .
 برای کومه‌له‌  در تعریف  جنگ   مورد نظر و برای برخورد مشخص به‌ آن و اتخاذ موضع درست و در پیش گرفتن سیاست معقول در قبال آن، قطعا نمیتوانست   ابتدا و قبل از هر چیز به‌ سراغ  تعاریف  کلی  در  مبارزه‌ طبقاتی  برود. به‌ جای تعاریف ایدئولوژیک و کلیشه‌ای و  همیشه‌ آماده‌   و در دست که‌ میتوان آنرا در هر موردی بکار برد، میبایست  تعریفی سیاسی ، مشخص و زمینی از بروزات مبارزه‌  سیاسی و طبقاتی  در آن مقطع معین بدست میداد که‌ بتوان  آنرا به‌ نیروی مادی برای  حرکتی به‌ پیش تبدیل کرد و قدمی به‌ جلو برداشت . در غیر اینصورت  شروع تعریف ماهییت جنگ  دمکرات و کومه‌له‌ از تقابل کارگر و سرمایه‌دار و تضاد آشتی ناپذیرشان آنطور که‌ خانم ماجدی  میفهمد، دست کومه‌له‌ را عملا از بدست گرفتن ابتکار جنگ ، ابتدا فرعی کردن آن و سرانجام دست کشیدن حدکا از شروط  غیر دمکراتیک خود و پایان  این جنگ ، باز میداشت. و واقعا اگر کومه‌له‌ تعریف خانم ماجدی را از جنگ   به‌ عنوان نظر رسمی خود میپذیرفت و  از آنجا که‌  ماهییت  جنگ، مبارزه‌ طبقاتی و صف آرایی طبقات  و اجتناب ناپذیر و آشتی ناپذیری این صف آرایی هم هست، پایان  یکطرفه‌ آن عدول از  مبارزو طبقاتی  به‌ نظر میرسید و  این جنگ بنا به‌ این  تعریف( مبارزه‌ طبقاتی) میبایست تا محو و نابودی  طبقات در کردستان!!!!!! ادامه‌ پیدا میکرد.
 واقعیت این است که‌ با فاصله‌ گرفتن از شهرها و افت مبارزات  توده‌ای  در نتیجه‌ سیاستهای سرکوبگرانه‌ رژیم اسلامی، در مناطق حضور  نیروهای پیشمرگ‌ در خارج از شهرها ،  کارگر در مقابل بورژوازی در آن مقطع به‌ عنوان یک طبقه‌ صف آرای نکرده‌ بود ومبارزو طبقاتی در ابعاد گسترده‌ متنوع آنرا که‌ بورژوازی کرد را در منگنه‌ قرار داده‌ باشد در کردستان شاهد نبودیم  تا  انعکاس آن را به‌ معنای رودر رویی طبقات،  آنهم  در شکل مبارزه‌ مسلحانه از طریق احزاب در کوههای کردستان نتیجه‌ بگیریم . آنچه‌ بود  احزاب مسلح   بودند که‌ رفته‌ رفته‌ مناطق حضور خود را نیز از دست میدادند. طبقات در شهرها در مراکز کارگری و محلات حاشیه‌ شهرها  حضور داشتند،  مبارزه‌ آنان در اعتراضاتشان در اعتصاباتشان  و در تلاش برای نیرو دادن به‌ خود برای رویا رویی با  صاحبان کار و دولت حامی آنان معنی مییافت  نه‌ در ” شیلر” و “ئاژوان ” و” نه‌رمه‌لاس” ” بایر و بوردمه‌” و  اتفاقا در چنین موقعیتی یعنی دوران افت این مبارزات و دوری از شهرها بود که‌ حزب دمکرات  وسوسه‌  تحمیل خود به‌ عنوان نیروی رهبری کننده‌ جنبش کردستان را که‌ تا  در دست داشتن شهرها برایش عملی نمیشد در سر  پروراند  که‌ نهایتا در کنگره‌ ششم خود قرار جنگ سراسری با کومه‌له‌ را به‌ توجیهات بالا  ( مبارزه طبقاتی و……)  به‌ تصویب رساند
   بنابراین و بر خلاف  تصور و برداشت خانم ماجدی از مبارزه‌ طبقاتی، کمیته‌ رهبری وقت کومه‌له تعریف دقیقتر و مشخصتری از ماهییت این جنگ بدست داد که‌  در مصاحبه‌ رفیق ابراهیم علیزاده‌ با نشریه‌ جهان امروز آمده‌ است . همین سیاست و موضعگیری بود که‌  نهایتا علیرغم دشواریهای آن و علیرغم اینکه‌  بسیاری از عزیزان خود را از دست دادیم( شخصا برای  پیشمرگان  حدکا که‌ در طول جنگ با کومه‌له‌ نیز جان باختند بسیار متاسفم و یقین دارم که‌ همه‌ این قربانیها و خسارات نتیجه‌ سیاست ضد دمکراتیک و انحصار طلبانه‌ ‌ رهبری وقت حزب دمکرات بود که‌ بر جنبش کردستان وارد شد) بله‌ علیرغم این خسارات از آن سربلند بیرون آمدیم.
 برای کومه‌له‌ بمنظور  تضمین بقا فعالییت خود در مقابل تهدیدات هر روزه‌ حزب دمکرات  و تامین ‌ دمکراسی و فعالییت آزادانه‌ سیاسی  در کردستان علیرغم اینکه‌ تلاش کومه‌له‌ برای  واداشتن حدکا  به‌ قبول واقعیتهای کردستان  و دست برداشتن از سیاست قلدرمابانه‌ به‌ جایی نرسید، راهی جز دفاع مسلحانه‌ نمانده‌ بود.   کومه‌له‌ یا میبایست  در مقابل تعرضات حزب دمکرات سکوت میکرد یا  با قبول دشواری راه‌، در مقابل این تعرضات میایستاد و دست حزب دمکرات را از لگدمال کردن دمکراسی در کردستان کوتاه میکرد.  کومه‌له‌  راه‌ دوم را برگزید ، دمکراسی را پاس داشت و قبول  فعالییت آزادانه‌ سیاسی را  به‌ حدکا تحمیل کرد، امری که‌  جریانات مختلف سیاسی از جمله‌ جریانی که‌ خانم ماجدی در آن فعالیت دارند میتوانند  بدون  دغدغه‌ خاطر و بدون کسب اجازه‌ از  حزب دمکرات  فعالیت آزادانه‌  سیاسی خود را در فردای کردستان آزاد تامین یافته‌ تلقی کنند  .
 اما نکته‌ آخر در باب انحصار طلبی حزب دمکرات که‌ مورد اشاره‌ رفیق ابراهیم علیزاده‌ بوده‌ و خانم ماجدی از آن به‌ کشف تازه‌ای دست پیدا میکند و میگوید: ” انحصار طلبی اگر در مبارز سیاسی معنایی داشته‌ باشد صرفا در یک جنبش معین  و یک کمپ واحد می تواند مطرح باشد ” و اضافه‌ میکند که‌ ” انحصار طلبی مناسباتی است  درون یک جنبش معین یک طبقه‌ معین یک کمپ  معین. انحصار طلبی به‌ این  مقوله‌ اشاره‌ دارد که‌ در نهایت این دو کمپ دارای یک هدف و یک نقطه‌ عزیمت واحد هستند.”  و چون  رفیق ابراهیم علیزاده‌ حزب دمکرات را جریانی انحصار طلب معرفی کرده‌ است پس حتما ریگی در کفش دارد و با دمکراتها از زیر یکی است و فرقی با آنها ندارد،  شاید  فقط کمی چپ باشد، همین!!  با‌ این همه‌ دقت و موشکافی ، واقعا  جنبش کمونیستی ایران  با وجود چنین نظریه‌ پردازانی باید  حال و وضع خوبی داشته‌ باشد!!
 این نظریه‌ از کجا آمده‌ است؟ متکی بر کدام تجربه‌ جنبش کارگری و کمونیستی است؟ معلوم نیست! تنها نظریه‌ خانم ماجدی است و ایشان خیال ندارد که‌ آنرا به‌ تجربه‌ای متکی کند و یا زحمت اثبات آنرا به‌ خود دهد .
خود را مارکسیست دانستن ، تنها بدین معنا نیست که‌ آموزه‌های بزرگانی چو‌ن مارکس را کلیشه‌ وار تکرار کرد، بلکه‌ راه‌ و روش آنان در مبارزه‌ نظری نیز باید سرمشق خود قرار داده‌ و کمی فقط کمی از آن را یاد گرفت  . مارکس اگر با کسی  مبارزه‌ نظری میکرد، روزها و ماهها فکر میکرد ،  با جمع بسیاری بحث و مناظره‌ میکرد ،ایده‌ خود را به‌ محک قضاوت دیگران میگذاشت، انبوهی ازنوشته‌ های  طرف خود را میخواند و سرانجام صدها صفحه‌ کاغذ سیاه میکرد تا میتوانست  به‌ کسی جهت سیاسی معینی را نسبت میداد. لنین برای مرتد  خواندن  کائوتسکی به‌ همین روش متوصل شد یک کتاب حجیم و مقالات متعددی نوشت و فکر کرد و زحمت کشید تا او را مرتد خطاب کند.  حال این روش از کار نظری را با روش خانم ماجدی مقایسه‌ کنید، ببینید ایشان فقط  با یک کلمه‌” انحصار طلبی” رفیق ابراهیم را در  جنبش ناسیونالیستی و هم کمپ  و هم جهت با حزب دمکرات قرار میدهد. اجازه‌ بدهید  بگویم که‌ قول میدهم خانم ماجدی مصوبات، قرار  و قطعنامه‌های کنگره‌ های  نهم،  تا چهاردهم کومه‌له‌ را در زمینه‌ ارزیابی از حزب دمکرات ، چگونگی تنظیم مناسبات با این حزب، مسئله‌ ملی در کردستان، رئوس سیاستهای کومه‌له‌ در قبال جنبش کردستان و استراتژی کومه‌له‌ در این جنبش  و  ….. تا برنامه‌ کومه‌له‌ برای حکمیت انقلابی مردم  در کردستان را نخوانده‌ است، والا…. نمیدانم شاید  برای ایشان فرقی هم نمیکرد.
اما بر خلاف نظریه‌ ایشان باید بگویم  میشود و ممکن است که‌ از موضع دو جنبش متفاوت با اهداف واستراتژی متفاوت در  یک مبارزه‌  دمکراتیک و توده‌ای همچون مسئله‌ ملی درگیر بود  و  تلاش کرد که‌ آنرا  در راستای اهداف و استراتژی معینی هدایت کرد، کاری که‌ کومه له‌ با هر اندازه‌ محدودیت و با هر کم و کاستی در کار و فعالیت خود در صدد پیشبرد آن بوده‌ و هست.  البته‌ باید به‌ خانم ماجدی تا اندازه‌ای حق داد ایشان  با مسئله‌ ملی مشکل دارند ، آنرا توهم، فریب و مانع مبارزه طبقاتیشان!! میدانند، بنابراین بسیار طبیعی است  به‌ هر مسئله‌ و پدیده‌ای در این جنبش  مهر ناسیونالیستی بزنند و آنرا نیز ننگ و میکروب و  ویروس بنامند!.
 در همین زمینه‌ خانم ماجدی میپرسد: ” اگر حزب دمکرات انحصار طلب نمیبود شما ( منظور  ایشان  سئوال از رفیق ابراهیم است) دیگر مشکلی با این حزب نمیداشتید ؟  میتوانستید کنار هم مسالمت آمیز زندگی و فعالیت کنید؟ در این صورت دمکراسی در کردستان برقرار میشد؟ ”    رفیق ابراهیم  خود تصمیم میگیرند جواب دهند  یا  نه‌. اما شخصا لازم میبینم بگویم . بله‌ ،اگر حزب دمکرات به‌ اصول پایه‌ای دمکراسی پایبند میبود، اگر حزب دمکرات فعالیت آزادانه‌ سیاسی را برسمیت میشناخت، دلیلی برای جنگ و درگیری وجود نمیداشت، بله‌  در آن صورت ما میتوانستیم بطور مسالمت آمیز در کردستان هر کدام فعالیت خود را به‌ پیش بریم. مشکل با حزب دمکرات قرار نبود و نیست با جنگ و درگیری رفع گردد، مشکل با حزب دمکرات را ما  نه‌ در میدان جنگ و در کوههای کردستان، بلکه‌ در شهرها، در مراکز کارگری و زحمتکش نشین، در یک مبارزه‌ سیاسی و مدنی، در تلاش برای تقویت  گرایش رادیکال و سوسیالیستی   میتوانیم به‌ پیش ببریم و آنرا  به‌ سمتی که‌ میخواهیم سوق دهیم. کاری که‌ هم اکنون علیرغم محدودیتهای آن مشغول به‌ انجامش هستیم
خانم ماجدی مختارند میتوانند مسائل خود با دیگر جریانات را از طریق زور و با بکار بردن اسلحه‌ حل و فصل کنند، ما توصیه‌ ایشان را بکار نمیگیریم.
جمال بزرگپور
۲۷/۰۱‏/۲۰۱۱‌