معضل تحزب گریزی در چپ- بخش دوم … نگاهی به مقاله رفیق سعید سهرابی

مقدمه برای خواننده:

رفیق سعید سهرابی که از منفردین چپ ساکن استکهلم است در مقاله ای(۱) تلاش کرده نظراتش را در موضوع مقاله من(۲) فرموله کند. از ایشان تشکر می کنم که وقت گذاشت و به این معضل از دید خودش پرداخت. فکر می کنم ایشان در بسیاری جاها با من هم عقیده است که مهمترین اتفاق ما اینست که چیزی در میان مجموعه چپ بطور اخص کم است و آن بطور واقعی دارد بیش از اینکه فاصله های غکری واقعی باشد ما را از هم جدا نگه می دارد. رفیق سعید سهرابی البته در مقاله اش مدعی است که من(سعید صالحی نیا) از موضعی سطحی و روانشناسانه به مسئله وارد شدم و ایشان آلترناتیوش اینست که باید برخورد طبقاتی داشت و از این دید به مسئله معضل منفردیم چپ نگاه کرد. البته درقدم بعدی ایشان مواردی را بعنوان ایراد مطرح می کند که از دید من بازهم نشان از درک نادرست چپ(حالا احزاب) از سوی ایشانست. در واقع ایشان توپ را از زمین منفردین به احزاب پرتاب می کند و آنها را مقصر می داند و چیزی را که اول آمده بود اثبات کند، یعنی نادرست بودن برخورد فرهنگی، در زمین احزاب چپ دوباره بهش می رسد!

از دید من بعنوان یک فعال کمونیست کارگری، رفیق سعید سهرابی به بحث معضل انفراد سیاسی چپ کمک کرد و دلایلی را برشمرد که من اصلا منکرش نیستم و از او برای تکمیلتر کردن بحثم تشکر می کنم. اساسا وقتی من بحث معضل منفردین چپ را مطرح کردم مثل همه بحثهای دیگرم، هرگز مدعی نشدم که بحثم کامل است. فکر نمی کنم هیچ آدم عاقلی بتواند چنین ادعائی در هیچ زمینه ای داشته باشد. شناخت انسانها در دیالوگ جمعی و طی زمان همیشه در حال کامل شدنست. همه چیز را واقعا حتی همه هم نمی دانند چون این همه حداقلش اینست که زاده نشده اند!

مجدد تکرار می کنم که اشاره من به معضل انفراد و حزب گریزی در نقد آقای ماسالی فقط باز کردن دریچه ای بود برای بازنگری به مسئله ای که مدتهاست بطور دوره ای جلوی چشم قرار می گیرد و چون پاسخ درستی نمی گیرد و دیسکورس عمومی را تغییر نمی دهد باز تکرار می شود. همانکه من به وسواس تشبیهش کردم و رفیق سعید سهرابی به غلط این برداشت را کرد که منظور من خود بیماری وسواس است! لذا این بحثها را مثل سری بحثهای نقد لنینیزم بحثهای تمام شده نمی دانم و خوشحال می شوم رفقای حزبی و منفرد هر کدام نظرشان را اضافه کنند.

اجازه می خواهم به چند نکته از بحثهای رفیق سعید سهرابی اشاره ای داشته باشم و قضاوت را بگذارم به عهده خواننده:

(۱)رابطه درک و فرهنگ با “درک طبقاتی” در بررسی علل تحزب گریزی در چپ

رفیق سعید سهرابی از دید من انتقادی را به متد تحلیل من مطرح می کند که در چپ همیشه تکرار شده. بنوعی مخالفت از اینکه نقش عوامل فرهنگی و روانی و شخصی را در موضع گیریهای سیاسی بپذیریم و هر جا اینها مطرح می شود، رفقا دادشان بلند می شود که “خیر طبقاتی حرف نزدی پس م.ل نیستی و چپ نیستی!”

وقتی من در مقاله قبلی از روانشناسی تحزب گریزی حرف زدم، رفیق سعید سهرابی از من غلط می گیرد که این درست نیست و سطحی است چون تحلیل طبقاتی نیست! ایشان در جای دیگر هم اینکه من درک نادرست از آزادی را به لنین نسبت دادم، مثل بسیاری از رفقای دیگر، علامت “طبقاتی ندیدن” من اعلام می کند که البته نشانه تلویحی “راست شدن است در سنت چپ!”

هیچ عمل انسانی نمی تواند بیرون از روان فردیش اتفاق بیفتد. روان فردی عبارتست از مجموعه احساسات و نحوه دیدن و تفکر او. ریشه این ها طبعا به حافظه فردی و ارزشهای اجتماعی و طبقاتی می رسد. این روان فردی در ظرفی زمانی و مکانی و اقتصاد سیاسی معین رشد می کند و به بلوغ می رسد اما بعد از اتمام مرحله تکاملیش، خودش به عاملی مستقل تبدیل می شود و مهر خودش را در رفتارهای انسانها می زند. هر قدر اشل تحلیل، فردی تر می شود، تاثیر این روان فردی مستقل شده در رفقتارها بیشتر خودش را نشان می دهد. در اشلهای تحلیلی اجتماعی، طبعا گرایشهای طبقاتی را می شود پر رنگتر دید. تداخل خصلتهای فردی منبعث از روان فردی با گرایشهای طبقاتی باعث می شود که هیچ تحلیل گر جدی نتواند در تحلیل رفتار انسانها از بررسی روانشناسانه رفتارها بگریزد همانطور که وقتی به تحلیلی اجتماعی دست می زند باید بتواند گرایشات طبقاتی را پشت رفتارهای اجتماعی باز شناسد.

لذا آن رفقائی که در “سکوی نحلیل طبقاتی ایستاده اند” و می خواهند همه رفتارهای انسانها را حتی وقتی دارند در اشل فردی تحلیل می کنند، “طبقاتی ” نشان دهند، صرفا به کلی گوئی هائی بی نتیجه دچار خواهند شد.

(۲)ارتباط متداخل تحزب علیل و تحزب گریزی

ادعای من اینست که تحزب گریزی و فرار از کار جمعی و درک تاثیر متقابل فرد و جامعه در چپ ایران، بیش از اینکه واقعا طبقاتی باشد، انگیزه های روانی فردی دارد. انگیزه های فرهنگی دارد. تحزب گریزی نتیجه تجربه چند نسل است که از کار جمعی بدور بوده اند و “خیری” ندیده اند. در مقاله قبلیم تاکیید کردم که مشکل اصلی تحزب گریزی را باید در روانشناسی تحزب گریزی جست. از منفردین سیاسی سوال کرد که چرا اینونه قضاوت می کنند و چرا انفراد سیاسی را در بیشتر مواقع بنوعی تقدیس هم می کنند؟ این به این معنی نیست که در سوی دیگر ، تحزبهای موجود را بی عیب بدانیم. تحزبهای موجود هم به همان اندازه شاید تجربه درستی را ارائه نداده اند.

رفیق سعید سهرابی به درستی روی ضعفهای احزاب چپ هم خم شده که منهم می پذیرم. فرهنگ ضعیف تحزب در چپ ایران پایه هایش هم داخلی است و هم در لنینیزم. فرهنگ فئودالی و ارباب و رعیتی، فرهنگ مذهبی و ایدئولوژیک و عرفانی و شیعه گری که مرتب تبیلغ می کرده که فرد مهم نیست و باید در رهبرش حل شود. کنار فرهنگ “سانترالیزم دموکراتیک” لنینی که در تئوریش فردگرائی را جرمی لیبرالیستی تلقی می کرد که باید محکوم می شد وقتی در هم تنیده شدند از “تشکلهای چپ” فرقه های ساختند که هرگز نتوانستند ظرف کار جمعی اجتماعی شده ای را ارائه دهند. لذا فعالین چپ حتی وقتی از دست پلیس سیاسی هم جان سالم بدر می بردند، بالاخره در پیچ و خمهای “تحزب طراز نوینی” کمونیستی گیر می افتادند و عطایش را به لقایش می بخشیدند. لذا معضل تحزب گریزی اگر بخواهد حل شود از هر دو سو باید رویش کار کرد. هم از سوی منفردین سیاسی و هم از سوی احزاب سیاسی.

(۳)تحزب کمونیزم کارگری و سنت “تحزب قدیم چپ”

رفیق سعید سهرابی سوال می کند که چرا تحزب کمونیست کارگری هم نتوانسته بر معضل انشعابها و جدائی ها فائق آید؟ سوال بسیار خوبی است و جا دارد همه رفقای فعال در این جنبش و تحزب نظراتشان را بدهند. از دید من تحزب کمونیزم کارگری سنتی است که قرار است که بر پایه تحزب مدرن پیش برود. تحزبی که فرد درش قربانی و منفعل نیست. تحزبی که بر “رهبر” بعنوان پیغمبر نگاه نمی کند. تحزبی که درش بشود از اختلافات هم ابزاری برای پیشرفت ساخت. تحزبی که نقد به مصلحت محدود نشود. تحزبی که روی ایدئولوژی استوار نباشد بلکه روی سیاستها استوار باشد. این تحزب را نمی شود با قرار تشکیلاتی ساخت. روندی لازمست. تجربه است که جمعا باید شکل بگیرد و هنوز در ابتدای راهست.

به دید من شاخه شاخه شدن تحزب کمونیزم کارگری بیش از ریشه های “طبقاتی” دلیش ضعف فرهنگ تحزب مدرن است. فعالین جنبش کمونیزم کارگری افته های جدابافته ای از جامعه ایران نیستند و در همان گودالها که دیگران افتاده اند می افتند و خواهند افتاد. کار نظری و عملی مداوم لازمست که این تحزب بتواند از درون فرهنگ سنتی چپ کاملا بیرون بزند و ارزشهای خودش را تبدیل کند به تحزبی که به امر اجتماعی شدن کار جمعی واقعا کمک کند.

باز از دید من، حزب کمونیست کارگری ایران در این مهم قدمهای بسیار ی جلوتر از سایر شاخه های تحزب کمونیزم کارگری پیش رفته و نمونه بسیار دم دستش هم اینست که من فعال این حزب توانسته ام درون فضای شخصی خودم و رو به جامعه نقدهای مهمی به تمامی نظام ارزشی “حاکم” بر حزب بکنم و همچنان هم بتوانم به عضویت در این حزب افتخار کنم. فکر می کنم رفیق سعید سهرابی هم موافق باشد که چنین تجربه ای در سایر احزاب چپ و کمونیست غیر قابل انجام بود.

(۴)”عمل مشترک ابزار کم کردن فاصله فعالین منفرد و تحزب مدرن کمونیستی”

با رفیق سعید سهرابی در این مورد هم موافقم که پایه اصلی که می تواند منفردین چپ را کنار احزاب قرار دهد، کار مشترک روی موضوعات مشخص است. ایشان تجربه استکهلم را اشاره کرد و منهم در چند شهر این سوی دنیا همین تجربه را دارم و در مقاله ام در نقد آقای ماسالی روی همین اشاره کردم. کمپینهای مشترک در دفاع از جنبش انقلابی و کارگری، در مبارزه بر علیه سنگسار و اعدام و آزاد سازی همه زندانیان سیاسی، دفاع از حقوق پناهندگی و برابری زن و مرد و کودک، همه و همه بسترهای کار مشترک است.

رفیق سعید سهرابی گله دارد که گاها احزاب خواسته اند که کار مشترک را به حساب خود بگذارند. پاسخ من اینست که نباید گذاشت اینطور شود. بعنوان فعالی از حزب کمونیست کارگری ایران، من همیشه مشاهده کرده ام که تلاشهای فعالین و احزاب دیگر را ما به حساب خودمان ننوشته ایم و در اعلامیه هامان سعی کردیم که انعکاسی واقعی از کمپینها بدهیم. این مسئولیتی است که جمعا رفقای حزبی و غیر حزبی باید بدوش بگیرند تا فضای سالم فعالیت مشترک حفظ شود و تکامل یابد.

آنچه مهم است اینست که ایشانهم به لزوم فعالیتهای مشترک بعنوان ضرورت رسیده است و دنبال پیدا کردن موانع است و یافتن درمان.

(۵)” از نقد سرمایه دور افتاده ایم، منطبق با نیاز جنبش کارگری و کمونیستی نیستیم، پس بحران داریم”!

رفیق سعید سهرابی دلیل “بحران” تحزب کمونیستی و معضل انفراد سیاسی را این می بیند که بحرانی هست بخاطر از نقد سرمایه دور افتادن و منطبق نبودن با نیاز جنبش طبقه کارگر. بخاطر اینکه عده ای مدعی نمایندگی سیاسی طبقه کارگر را دارند!

من فکر می کنم که ایشان اشتباه می کند! تحزب کمونیزم کارگری اتفاقا قدم مهمی در چپ برداشت وقتی اعلام کرد که سوسیالیزم مدل توده ای یا فدائی ربطی به کمونیزم مدرن و اجتماعی ندارد. وقتی اعلام کرد که سوسیالیزم امر فوری جامعه است و باید بعنوان راه حل وضع موجود به برنامه سیاسی فوری تبدیل شود. سابق در چپ توده ای و فدائی، تئوری “مراحل” ، سوسیالیزم را تبدیل کرده بود به مابه ازای بهشت مسلمانها! که در عمل همیشه قرار بود “شرایطش” فراهم آید! کمونیزم کارگری با بیرون کشیدن از مدار کمونیزم روسی و چریکی و جهان سومی خودش را رساند به کمونیزمی که طبقه کارگر و حزبش را بگذارد وسط قدرت سیاسی. حل مسائل موجود نظام سرمایه داری را به پایان دادن بلافصل مناسبات سرمایه داری پیوند دهد. هنوز که هنوز است، توده ای و راه کارگری و فدائی دقیقا از همین موضع، ما را آوانتوریست و اراده گرا می نامند. اما ظاهرا رفیق سهرابی مدعی است که ما از “نقد سرمایه دور افتاده ایم” لذا بحران است!

اما چرا نباید مدعی سیاسی طبقه کارگر باشیم؟ معیارهای ادعائی چنین از کجا می آید و چه کمیته ای قرار است زمان و مکان را تعیین کند و مدال نمایندگی را بدهد؟!

مگر سایر طبقات، نمایندگانشان از کنکور سراسری عبور کرده اند که قرنهاست “مدعی هستند”؟ مگر جز اینست که تحزبی که بتواند خواستهای بلافصل طبقه کارگر را به سیاست سوسیالیستی پیوند بزند می تواند مدعی سیاسی رهبری طبقه کارگر باشد؟ همین لنین و رفقایش مگر منتظر شدند و باید می شدند که عده ای بیایند این گواهینامه را بدستشان بدهند؟

من فکر نمی کنم که چنین “بحرانی” که رفیق سعید سهرابی می گوید واقعی باشد. نه ما، بلکه هر حزبی دیگر هم می تواند مدعی نمایندگی سیاسی طبقه کارگر باشد. مهم اینست که ما بتوانیم با کمال تمدن و تحمل برنامه های سیاسیمان و تاکتیکهایمان را عرضه کنیم، نقد کنیم و نقد بشویم و اجازه دهیم جامعه و طبقه کارگر تصمیمش را بگیرد که کی حرف دلش را می زند و رادیکالتر هم می زند . پروسه اجتماعی شدن حزب طبقه کارگر از آنجا شروع می شود که عده ای باور کنند که زمان پایان دادن به سرمایه داری همین امروز است. این مهم با تحزب کمونیزم کارگری رسما در ایران شروع شده و اجتماعی شدن این تحزب هم پروسه ای است که نیاز به زمان دارد.

(۶)”دستگاه نظری من و ارجحیت مینا احدی به لنین”

رفیق سعید سهرابی دلگیر است که من(سعید صالحی نیا) لنین را نقد کرده ام و می گوید که من مینا احدی را به لنین ترجیح می دهم.

اولا: متاسفانه در حزب کمونیست کارگری ایران هنوز نقدهای من به لنین و لنینیزم به تفاهم جمعی تبدیل نشده و اکثر رهبری حزب بر عکس کمونیزم کارگری را تداوم لنینیزم می دانند

دوما: از دید من حتما باید مینا احدی و رهبری حزب کمونیست کارگری از لنین و مارکس جلوتر باشند چرا که دارند در قرن بیست و یکم زندگی می کنند و هزاران تجربه جلوتر از مارکس و لنین را جلوی چشم دارند.

مینا احدی از رهبرانی است که با مبارزه با اعدام و سنگسار در دنیا تداعی می شود. او حتما از لنین که اعدام انقلابی و سرکوب انقلابی را مقدس می دانست جلوتر است! مینا احدی هیچ جا دستور اعدام و سرکوب صادر نکرده و آنرا تئوریزه نکرده که اگر در آینده بکند من اولین مخالفش خواهم بود. لذا من حتما او را از لنین در این زمینه جلوتر می دانم.

تلاش ما در این حزب اینست که بتوانیم همپای پیشبرد برنامه و تاکتیکهای انقلابی خودمان هر روز اجتماعی تر بشویم و در عمل بتوانیم به مرکز سیاسی انقلاب برسیم تا پایان جامعه سرمایه داری ممکن شود. کمونیزم و سوسیالیزم بدون تحزب کمونیستی و تشکیلات غیر ممکنست.

(۷)”در شهری که من زندگی می کنم”!

رفیق سعید سهرابی می گوید:

در شهری که من زندگی میکنم  بر عکس تجربیات شما از فدایی و….. این رفقای شما هستند که در گرماگرم سبز ها اعتنائی به اجتماع چپ ها نکردند وترجیح دادند درکنارخود سبز وسلطنت را میدان دهند. ودر اجتماعاتشان شرکت کنند.”

تا آنجا که من اطلاع دارم رفقای من در حزب کمونیست کارگری هیچ استثنائی برای شرکت در کمپینها هیچ جا قائل نبوده اند. من بعنوان سازمانده کمپینها در آمریکا درست عکس تجربه شما را دارم.

ما همیشه از همه خواسته ایم در کمپینها شرکت کنند با پرچم خودشان. اتفاقا فعالین فدائی که مثل ستاره هالی هر چند ماه پیدایشان می شود کاملا بصورت فرقه ای عمل می کنند و خودشان را از بقیه جدا می کنند. ما در کمپینهایمان نه به نیروی سیاسی دیگر ” می چسبیم” و نه کسی را دفع می کنیم. هر کس برای مبارزه با رژیم اسلامی بیاید خوش آمده است و ما هرگز فعالیت هیچ فرد یا گروهی را هم مصادره نکرده ایم. اگر رفیق سعید سهرابی چیزی دیگر دیده حتما با تشکیلات حزب ما تماس بگیرد و شکایت کند. این راه مسئولانه است برای بهبود کارها.

به جهت موضع سیاسی هم فکر می کنم به اندازه کافی نقدهای ما هم به جریان “سبز” و هم جریانهای پروغرب در جامعه جا افتاده و انکارش فکر می کنم کم انصافی باشد. اگر رفیق سعید لازم دانستند من برایشان چند صدتائی از انتشاراتمانرا در نقد راست و سبز و غیره برایشان خواهم فرستاد!

خلاصه:

بحث معضل انفراد سیاسی در چپ هر قدر انجام شود کم است. هر قدر شرکت کنندگان از هر دو سو بیشتر نظر بدهند و مشارکت کنند راه بهتر برای همکاری آسان می شود. فرهنگ همکاری در فرهنگ جامعه ایران تاریخا ضعیف است. در تفکر و ایدئولوژی چپ، بخاطر وزنه لنینیستی و استالینیستی، این معضل بزرگتری بوده و نیاز داریم که به این دوره تاریخی پایان دهیم. شکستن این دیوار باید با صبر و بردباری از هر دو سو انجام شود. دیالوگ و فرهنگ دیالوگ باید جا بیفتد. دوران مارک زدن، اتهام زدن، جنجال و امنیتی کردن بحثهای سیاسی و تئوریک را باید به سر رساند.

دسن رفیق سعید سهرابی را برای روایتی که ارائه داد و دلسوزی که داشست می فشارم و امید دارم فعالین بیشتری در این بحث دخالت کنند.

منابع دیگر:

(۱)« انفراد سیاسی بعنوان یک بلیه فرهنگی ما » نگاهی به «معضل منفردین» نوشته سعید صالحی نیا(سعید سهرابی)

http://www.azadi-b.com/J/2011/01/post_519.html

(۲)معضل منفردین سیاسی و نیاز به سازمانیافتن آنها , نگاهی به پیشنهادات آقای حسن ماسالی(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19738