جمهوری اسلامی در اعتراضات سال ١٣٨٨ جان بدر برد (٣) / مصاحبه نشریه مبارزات کمونیست با مجید حسینی

مصاحبه نشریه مبارزات کمونیست با مجید حسینی

جمهوری اسلامی در اعتراضات سال ۱۳۸۸ جان بدر برد،

سرنگونی آن هنوز در دستور است. 

بخش سوم

 

مبارزان کمونیست: منظور از عقب تر بودن نیروهای سیاسی چپ ایران از تحرکات توده ای چیست؟

مجیدحسینی: منظور از عقب تر بودن نیروهای سیاسی، آگاه تر دانستن توده های مردم از این نیروها نیست. تعریف دو قطبی از رابطه توده ها و جریانات سیاسی مورد نظر نیست. مسئله بیان ضعف سیاسی احزاب در شناخت از جنبش اعتراضی، ارزیابی نادرست از امکانات و محدودیتهای خود و نحوه دخالتگری در جریان آن تحرکات قدرتمند توده ای و بعد از آن است. جامعه ایران تلاطم های مهمی را از سر گذراند و در جریان آن نیروهای سیاسی می توانستند موقعیت اجتماعی و نفوذ سیاسی خود را تحکیم کنند. از ادعا ها و بحث های علی العموم برنامه ای و سیاسی و تبلیغی احزاب و قضاوت آنها نسبت به خود بگذریم، در جریان آن تحولات هیچ نیروئی نتوانست خود را با خواست و مطالبه ای سیاسی و اجتماعی آنچنان پیوند دهد که در انظار با آن تداعی گردد. فعالیت هیچ نیرویی مطالبه مشخص سیاسی و اجتماعی این دوره جامعه را به یاد مردم نمی آورد تا امروز حلقه ارتباطی تداوم دار آن با جنبش های رادیکال و مترقی باشد. هیچ جریانی نه توانسته در هیئت مدعی در برابر با جمهوری اسلامی، بعنوان جریان سرنگونی طلب، در مقام داشتن راه حل برای نجات جامعه ایران در ابعاد ضعیف و یا قوی ظاهر گردد. اعتراضات در تهران و دیگر شهرها فرصت های خوبی برای پیشروی نیروهای سیاسی چپ و کمونیست ها فراهم آورد، ناتوانی در بهره بردارهای ممکن و قابل حصول از آن رویدادها نشان ضعف های جدی است. انتظار بود بعد از پایان آن اعتراضات نیروهای سیاسی بطور واقع بینانه و به دور از حس رقابت و سکتی گری به نقش خود نگاه بیندازند و از تجارب آندوره برای بر طرف کردن ضعف و نواقص موجود استفاده کنند. اما قضاوت تمام جریانات نسبت به نقش خود در آن رویدادها خلاف این را نشان میدهد و این وضع مایه نگرانی است.

اکنون شاهد عقب نشینی سیاسی چپ و پاس دادن خطا و اشکالات خود به پشت سر توجیهات کلیشه ای از قبیل توهم به سبز، به میدان نیامدن طبقه کارگر، اعتراض بالا شهریها و سرکوبگریها و جنایات رژیم و غیره هستیم. شاهد آشفته فکری و عقبگرد در ارزیابی از آن اعتراضات و تحلیل از اوضاع کنونی ایران هستیم. این توجیهات و آشفته فکری ناشی از سنت کار و ظرفیت های پائین سیاسی این نیروها در جواب به اوضاع جاری است. در هرحال اسم ضعف ها را هر چه بگذاریم در این دوره احزاب و سازمانهای چپ جوابگو نبودند و متناسب با جنبش اعتراضی ایفای نقش نکردند. چاره اندیشی برای بر طرف کردن این ضعف در دستور کسی نیست و در عوض همه نیروهای سیاسی به از سرگیری مجدد اعتراضات توده ای و تکرار دوران طلائی آن امید بسته اند. معلوم نیست خود آنها در صورت از سرگیری اعتراضات و یا عدم از سرگیری آن کجا ایستاده اند و میخواهند به چه کاری مشغول شوند؟ آیا باز هم داستان تکراری نخواهد بود؟ اوضاع ایران هنوز بحرانی است، مسئله دولت و سرنوشت آن در دستور است، موقعیت نیروهای چپ نسبت به این مسئله معیار سیاسی بودن آنها است. فعلا بنظر نمی آید نیرویی در کشمکش بر سر سرنوشت جامعه طرف حساب این دولت باشد و یا اینکه این مسیر را برود؟ غیبت چنین نیروئی در صحنه سیاسی ایران خلاء جدی در جبهه جنبش اعتراضی ایجاد کرده و از جمله عوامل اصلی بقاء جمهوری اسلامی است. این در حالی است که در تاریخ ایران هیچگاه جنبش رادیکال و آزادیخواهانه اجتماعی این چنین در سطح ایران گسترده و روشن بین نبوده است. هیچگاه این چنین تمایل عمومی و حرکات های اجتماعی در روی آوری به افکار مترقی و کمونیست قوی نبوده است.

 

 

 

مبارزان کمونیست: با توجه به آنچه گفتید، نقش احزاب و سازمانهای چپ را در آن اعتراضات چگونه می بینید؟

مجیدحسینی: لازم است بگویم بحث اینجا ارزیابی جامع از عملکرد احزاب و سازمانهای چپ نیست و فقط به جنبه های مهمی اشاره خواهم کرد. جریانات چپ بطور کلی و بصورت ویژه تمام جریانات موجود و موسوم به کمونیسم کارگری بعد از مرگ منصور حکمت و حزب کمونیست ایران و کومه له فعلی را مد نظر دارم. شکی نیست که تعدادی از این احزاب و جریانات در دوره تحرکات گسترده توده ای سال ۱۳۸۸نقش داشتند و با معیارهائی میشود آنرا مثبت ارزیابی کرد. انتقادات به نواقص کار به معنی نفی و نادیده گرفتن فعالیت این جریانات نیست. اتفاقا حجم فعالیت تعدادی از آنها در دوره اعتراضات بی سابقه بود و قابل مقایسه با هیچ دوره دیگری از فعالیت نیروهای چپ در ایران نیست. مسئله حجم فعالیت ها نیست و مسئله کیفیت و جهت های سیاسی است. خارج از میزان و چند و چون فعالیت ها، نفس حضور این جریانات با وجود پراکندگی و گوناگونی و اشتباهات سیاسی آنها در جلب توجه بخشهائی از مردم به آزادیخواهی نقش دارد. اما عملکرد و سیاست جریانات چپ متناسب با افق و خواست های جاری بر آن تحولات و آنچه جامعه را به جوش آورده نیست. چپ اجتماعی در ردیف قوی ترین نیروها در آن اعتراضات و در جامعه امروز ایران است، اما چپ سازمانیافته و متحزب نتوانسته جوابگوی این وضعیت باشد. فکر میکنم جریانات چپ در آن ماجرا و کلا در رابطه با مسئله تعیین سرنوشت جامعه فاقد سیاست روشن و پایدار و استراتژی هستنند.

در جریان آن اعتراضات احزاب و جریانات مواضع سیاسی کم و بیش متفاوتی داشتند و فاصله ها تا حدودی قابل روئیت بودند. اما بعد از پایان اعتراضات در جریان ارزیابی از آن، مواضع سیاسی اکثریت این جریانات بهم نزدیک گردید. تبین ها علیرغم تفاوتهائی دارای محورهای مشترک جدی با هم هستند. همه این جریانات بلا استثناء چشم امید به میدان آمدن طبقه کارگر در تحولات آتی بسته اند و بر حضور سازمانیافته این طبقه در تحولات آتی تاکید دارند. این امید به حضور طبقه کارگر و سازمانیافتگی آن در تحولات آتی متکی به هیچ پراتیک و فعالیت نقشه مند این احزاب در میان طبقه کارگر نیست. تحلیل است و خود به خودی. علاوه بر این با چنین اظهاراتی دانسته و ندانسته دارند توافق عمومی خود را بر سر “عدم حضور” طبقه کارگر در جریانات سال ۱۳۸۸ بر ملا میکنند. بطور غیر مستقیم میگویند، علت سرنگون نشدن رژیم و به سرانجام نرسیدن آن اعتراضات ناشی از شرکت نکردن طبقه کارگر در آن بود. این نتیجه گیری نادرست است. شکی در این نیست که اگر کارگران بمثابه طبقه در آن ماجرا دخالت میکردند این رژیم یک هفته دوام نمی آورد. اما در آوردن آن احکام از حضور و عدم حضور طبقه کارگر و حواله کردن ضعف جریانات سیاسی به پشت طبقه کارگر ناشی از بستر سیاسی مشترک چپ میباشد. چپ غییر اجتماعی نواقص خود را نمی بیند، خیلی سریع مجذوب تحرکات توده ای میشود و با فروکش کردن و یا ناکامی آن با همان سرعت به سنگر توجیهات سنتی خود باز میگردد. این دید تصویر محدود نگرانه و غیر اجتماعی و یک طرفه از طبقه کارگر و جایگاه آن بدست میدهد. یک وجه مهم دیگر آن دست کم گرفتن وزن تحرکات توده ای و عمومی بر فضای جامعه، بر طبقه کارگر و سرنگونی دولتها و شروع و انجام انقلابات است. این موضوع بحث جداگانه ای می تواند باشد و اینجا خیلی کلی و مختصر به نکاتی از سیاست های این احزاب اشاره میکنم.

انقلاب دانستن آن اعتراضات، قیام خواندن آن و یا شورش و خیزش توده ای و غیره به خودی خود اشکالی ندارد، اشکال بر سر سیاست و تاکتیک و استراتژی بیرون آمده از این ترمها است. حزب کمونیست کارگری ایران آن اعتراضات را انقلاب میداند، وقوع انقلاب را فرض و حتمی گرفته است و تحقق استراتژی انقلابی خود را تضمین شده به حساب می آورد. در نتیجه انقلاب در حال جریان نیازی به نقشه و برنامه و سیاست و تاکتیک و مرزبندی روشن با جریانات غیر انقلابی و در نهایت استراتژی برای به ثمر رساندن آن انقلاب ندارد. چون از نظر او خود استراتژی، یعنی انقلاب دارد اتفاق می افتد و به سر انجام منطقی خود می رسد. در این دیدگاه انقلاب جای همه تدابیر لازم را گرفته و دیر یا زود توده ها، یا طبقه کارگر، و یا توده ها و طبقه کارگر با هم انقلاب را به ثمر خواهند رساند. حالا که خبری از حرکات توده ای در آن مقیاس نیست، از نظر آن حزب باز هم انقلاب ادامه دارد و بعدا اگر تحرکی در آینده شروع شد این تحرک باز هم ادامه همان انقلاب است. چنین متدی نمی تواند تفاوت بین دوره های مختلف اعتراضات را ببیند و هر رویدادی را فورا در چهارچوب انقلاب جاری و انقلابی که قرار است اتفاق افتد می گنجاند و برای آن تبلیغ و ترویج و سیاست گذاری میکند. در واقع حزب عملا به انتظار وقوع انقلاب نشسته و از نظر او نتیجه طبیعی انقلاب جاری قدرتمندی چپ و حاشیه ای شدن نیروهای غیر انقلابی است. نتیجه میگیرد، پس هر کسی و هر نیروئی آمد و در این انقلاب شرکت کرد ما را تقویت میکند و نباید به شرکت کنندگان در آن سخت گرفت. هم چنین انقلاب جای نقش حزب و امر آن را گرفته و حزب از انجام وظایف اساسی خود دور افتاده و وظایف خود را به توده ها محول کرده است. این دیدگاه انقلاب ۵۷ و تکرار کپی آنرا مد نظر دارد و متکی به تجربه کمونیستها از آن انقلاب و به خون کشیدن آن انقلاب توسط ضد انقلاب اسلامی نیست. متاسفانه رویدادهای تا کنونی نشان داد که احتمال انجام انقلاب به شکل انقلاب ۱۳۵۷ در ایران بسیار ضعیف است. حتی در صورت وقوع آن، برای حفظ کم ترین دستاوردهایش احتیاج به حزب سیاسی کمونیستی قدرتمند دارد. قدرتمند کردن حزب بدون استراتژی کسب قدرت سیاسی و تلاش برای گسترش نفوذ آن تحت هر شرایطی ممکن نیست. در ایران امروز تصادم بین انقلاب و ضد انقلاب، مردم و رژیم، طبقه کارگر و بورژوازی بسیار پیچیده تر و بی رحمانه تر از دوره انقلاب ۵۷ است. شکی در این نیست که سیاست و عملکردهای این حزب به نسبت نیروهای چپ دوره انقلاب ۵۷ رو به جلواست، اما برای این دوره ابدا جوابگو نیست. بعنوان نمونه در جریان تحرکات توده ای و بالا رفتن رادیکالیسم آن، جریان سبز و ملی مذهبی ها به وحشت افتادند و یکی از تاکتیک های آنها برای جلو گیری از رادیکالیسم انقلابی و جلوگیری از خواست سرنگونی روی آوری به صادر کردن بیانیه و ردیف کردن موادی در آن برای سد کردن مبارزات مردم بود. همزمان با این ماجرا تعدادی از احزاب چپ برای بالا بردن توقعات مردم و خنثی کردن این حرکت ملی مذهبیها دست به عمل متقابل زدند و بیانیه هایی دادند. قبل تر از آن هم بیانیه ده فرمان از طرف حککا صادر شده بود. تاکید میکنم که ایرادی به مواد آمده در آن بیانیه ها و محتوای آنها وارد نیست، ایراد به جایگاه این بیانیه ها و دیدگاه پشت آنها در رابطه با موقعیت جنبش اعتراضی و آن حزب و چکونگی رابطه متقابل آنها با هم بود. صادر کردن آن بیانیه ها خوانایی با آن اوضاع نداشت و من فکر میکنم بیراهه ای بود که رفتند و همان موقع این را نوشتم. مسیر بالا بردن توقعات مردم و افشای جریانات ملی مذهبی و تاکتیک آنها در آن شرایط مشخص از طریق کوبیدن بر خواست سرنگونی جمهوری اسلامی به پیش برده میشد. اگر در آن شرایط بیانیه دو بندی شامل خواست سرنگونی رژیم به اضافه محکوم کردن این حرکت مشترک جریان سبز و دیگر ملی مذهبیها برای نجات نظام اسلامی داده میشد، می توانست نقش مثبت و دراز مدت تری به حال مبارزات مردم و تحکیم کردن رابطه آن حزب با آن بر جا بگذارد. راه رسیدن به مواد آمده در بیانیه ها در این اوضاع، از طریق تبلیغ و پلاتفرم کردن آنها نمی گذرد بلکه از راه دخالت در سیاست و مسائل سیاسی مطرح شده در جامعه به انجام میرسد.

باید توجه داشت که این ایرادت به حزبی وارد است که به نسبت بعضی از جریانات از موضع چپ تر و سیاسی تر و با برنامه تری در آن دوره ظاهر گردید. مواضع حککا، حزب اتحاد کمونیسم کارگری، حزب کمونیست ایران و گروه مبارزان کمونیست و بسیاری از فعالین و شخصیت های پراکنده کمونیست با وجود اختلافات شان با هم، در قطب چپ ترین ها جا گرفتند. اما در مقایسه ای نزدیک از چگونگی فعالیت این جریانات، حککا تفاوتهای جزئی با بقیه داشت و در این دوره بیشتر بر جسته گردید. علت این بود این حزب استراتژی مشخص داشت و این استراتژی بمثابه قطب نمایی بر فعالیت هایش موئثر واقع شد. استراتژی انقلاب با همه نواقص و نقدهائی که بدان وارد است، توانست جهت و انسجام نیم بندی را به فعالیت های این حزب بدهد و این نکته قابل تعمقی است. بقیه نیروها به این استراتژی نقد داشتند بدون اینکه استراتژی و آلترناتیوئی طرح کنند و در نتیجه در موضع مخالفت خوانی با این حزب باقی ماندند و نتوانستند از آن جلو بزنند. جای سوال است، آیا سازمانهای چپ این تجارب را در نظر میگیرند، به خلاء استراتژی در فعالیت خود پی خواهند برد و قادرند جامعه و مسائل سیاسی آنرا مبنا حرکت خود قرار دهند؟ 

حزب کمونیست کارگری”حکمتیست” خارج از این دایره قرار داشت و با لجن پاشیدن به تحرکات اعتراضی مردم و زدن مهر سبز بر آن در قطب راست ترین نیروها جا گرفت. این حزب در این رابطه معین بمثابه دنبالچه تبلیغی رسانه های بورژوائی عمل کرد. آن تحولات این حزب را به حاشیه راند و از نظر عملی با تناقضات جدی روبرو کرده است. این حزب گسترده ترین جنبش اعتراضی ۳۰ سال اخیر مردم، رادیکالترین، توده ای ترین آن را به جناحی از رژیم (جناح سبز) منتسب کرد. از موضع”چپ” و “سوسیالست”ی به جنبش اعتراضی مردم برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی پشت کرد و موضع شبه توده ایستی گرفت. عملا مبلغ سبز خواندن جنبش اعتراضی مردم، رهبر قلمداد کردن موسوی و کروبی بر آن اعتراضات شد. موسوی و کروبی هم همین را میگفتند و موفق نشدند و جنبش اعتراضی از آنها عبور کرد. خامنه ای و احمدی نژاد هم همین را گفتند و با وصل کردن آن تحرکات توده ای به سران سبز میخواستند رادیکالیسم آن اعتراضات را دور زده و در چهار چوب اختلافات درونی نظام اسلامی محصور کنند. همزمان با این موضع با بلند کردن پرچم “متعارف” بودن رژیم اسلامی غیر مستقیم اعلام کرد سرنگونی رژیم مطرح نیست و مبارزه برای آن بیفایده است. اضافه کرد غرب هم نمی خواهد این رژیم سرنگون بشود و غیره. غرب هم نخواهد فاکتور اصلی و معضل مشترک جمهوری اسلامی و غرب نخواستن مردم و جنبش اعتراضی آنها است. خیلی از دولتهای “متعارف” و مورد حمایت غرب در اثر اعتراض توده ای مردم ساقط شده اند و تازه ترین نمونه آن سرنگونی دولت بن علی در تونس است که در هفته گذشته روی داد. مردم در ایران تجربه سقوط رژیم متعارف شاهنشاهی را زیر فشار جنبش توده ای دارند. این حزب خودش حزب است، اما شرط تغییر در اوضاع را به تشکیل حزب کمونیست در میان طبقه کارگر وصل کرده است. به این ترتیب در قدم اول نفس وجود خود را به زیر سوال برده و خودش خود را جریان کمونیستی نمی داند. آیا این حزب به حزب “نقطه سر خط” تبدیل خواهد شد؟ آیا بر سر مواضع کنونی راجع به حزب کمونیستی، حزب و طبقه کارگر، جمهوری اسلامی، اسلام سیاسی، جنبش های اعتراضی و رویدادهای سیاسی باقی خواهد ماند؟. علاوه بر اینها تا کنون در مواردی علاقه زیادی به مسائل محلی کردستان را از خود نشان داده و با معیار های ویژه و جداگانه ای به مسائل این منطقه بر خورد کرده است. اعتصاب عمومی انجام نگرفته در کردستان را اعتصاب عمومی خواند و بی تحرکی مردم در دوره اعتراضات را نشانه برخورد انقلابی و آگانه مردم در کردستان در مرزبندی با جریان سبز معرفی کرد. در همین دوره حزب کمونیست ایران و کومه له در اوایل موضع مشابه با این را داشتند و بدنبال نوساناتی آنرا تغییر دادند.

ادامه دارد

مجیدحسینی

۲۳ دسامبر ۲۰۱۰

majid.hosaini@gmail.com

k.mobarez@yahoo.se