انقلاب در تونس و مصافهایش!

تا همین چند هفته پیش و در طول چند دهه گذشته، سرمایه داری غرب، همراه با طبقه حاکم تونس، از این کشور با لقب “ببر اقتصادی” قاره آفریقا یاد میکردند. اما این ببر اقتصادی، از سفره خالی جمعیت عظیمی از کارگران ارزان تغذیه میکرد. با قطع سوبسیدها و تحمیل ریاضت اقتصادی و قیمتهای سرسام آور مواد خوراکی فربه میشد. با  دزدی از جیب کارگران تهیدست پروار میشد. با ارتزاق از شیره جان کارگران میغرید. بر روی دوش میلیونها جوان بیکار راه میرفت. در میان دنیای تباه شده نسلی تحقیر شده و مستاصل و بی آینده و بیکار جولان میداد. این ببر اقتصادی، ببر صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بود. این “ببر اقتصادی” در عین حال به مثابه “بهشت ثبات” مایه مباهات طبقه حاکم بود که ۲۳ سال تمام در باره اش رجزخوانی میکرد. تا همین چند هفته پیش، تصور بر این بود که کارگران و مردم زحمتکش همیشه به کار ارزان و بیکاری گسترده و فلاکت اقتصادی تن خواهند داد و در مقابل استبداد سیاسی برای همیشه خاموش خواهند ماند. تصور بر این بود که “ببر اقتصادی” افریقا قرار است تا ابد در “بهشت ثبات” جولان دهد! 
هفته گذشته همه چیز یکباره زیر و رو شد. نسلی که در هر گوشه و کنار زندگی تباه شده اش، آثار چنگالهای خونین این ببر اقتصادی نمایان بود یک باره بپا خاست و در میان بهت و حیرت طبقه حاکم تونس و حامیان جهانیش، زمین زیر پای طبقه سرمایه دار تونس را تکان داد. تونس به صحنه جدال شور انگیز انقلابی بزرگ علیه طبقه حاکم تبدیل شد. نسلی که به زندگی جهمنی در “بهشت ثبات” محکوم شده بود بپا خواست و در همان خیزش اول، مستقیما قدرت سیاسی حاکم را به چالش کشید. بهشت سرمایه داری افریقا به جهنمی سوزان برای طبقه حاکم تبدیل شد. انقلاب تونس آنقدر قدرتمند بود که با همان تکان اولش، بن علی را به دامن شیخ مرتجع عربستان سعودی فراری داد.
در تونس، انقلابی بزرگ برای آزادی و برابری آغاز شده است.  انقلابی برای بازگرداندن اختیار و آزادی به توده های میلیونی طبقه زحمتکش و کارکن این جامعه. یکی از شعارهای این انقلاب به خوبی گواه محتوای انسانی انقلاب تونس است: “نان، آزادی، کرامت”. گواه این است که طبقات زحمتکش تونس عزم کرده اند ثروت اجتماعی خلق شده توسط خودشان را از حلقوم اقلیت میلیاردر حاکم در بیاورند. عزم کرده اند خفقان پلیسی و سانسور و سرکوب را از عرصه زندگیشان جارو کنند. عزم کرده اند آزاد و برابر و انسانی زندگی کنند.
اما این انقلاب، همچون هر انقلابی برای آزادی و برابری، مصافهایی بزرگ پیشا روی خود دارد و فرجامش به این گره خورده است که چگونه بر این مصافاها فائق آید.
مهمترین مصاف همین لحظه انقلاب، تعیین تکلیف قدرت سیاسی است. روشن کردن تکلیف حکومتی است که ضربه جانانه ای خورده است اما در هم نشکسته است. سرگیجه گرفته است و تلوتلو میخورد اما بر زمین نیافتاده است. هر دو طرف، هم صف انقلاب و هم صف مقابل به اهمیت حیاتی این تعیین تکلیف واقفند و کشمکش برای تعیین تکلیف قدرت سیاسی با شدت و سرعت خیره کننده ای به پیش میرود. فرجام انقلاب، به درجه زیادی اما نه تماما، به پیشروی صف انقلاب در این مهمترین مصاف لحظه حاضر گره خورده است.
در لحظه حاضر تکلیف قدرت سیاسی یکسره نشده است. خیابانها در دست مردم است. مردم از طریق خیابان ابراز قدرت میکنند. این نمایش قدرت آنچنان مشهود است که حتی بی بی سی با اکراه اعتراف میکند که به نظر میرسد “انقلاب تونس ادامه دارد.” اما در مقابل قدرت خیابان، ارگانهای کلاسیک قدرت سیاسی – ارگانهایی که ضربه خورده اند اما ویران نشده اند، نامشروع شده اند اما جارو نشده اند –  در دست طرفداران نظام سابق سعی میکنند در نقش دولت ظاهر شوند اگر چه با پسوند “موقت”. خیابان با قدرت تمام از طرف انقلاب سخن میگوید؛ مجلس و کابینه از طرف نظام سابق استغاثه میکند. خیابان آنقدر قدرت دارد که همه تغییرات در بالا عکس العملی به خیابان است. همه جابجاییها، انتصابها و استعفاها و عزلها و نصبها و تشکیل و عزل مکرر کابینه ها و وعده ها تماما در واکنش به قدرت خیابان شکل میگیرد. همین وضعیت تاهمینجا مانع بازسازی و انسجام گرفتن قدرت سیاسی سابق در قالبی جدید شده است. انقلاب، علیرغم فقدان یک رهبری سیاسی سراسری، آنقدر  خودآگاه است که اجازه نداده است شناخته شده ترین تاکتیک حکومت در حال سقوط یعنی دولت موقت “وحدت ملی” حتی یک ذره مشروعیت پیدا کند. “همه نظام سابقیها باید کنار بروند.” این فریاد خشمگین مردم در همین روزهای اخیر بود.  اما اگر چه توده های وسیع مردم از طریق خیابان قدرتنمایی میکنند اما نتوانسته اند خود را به مثابه ارگان اعمال حاکمیت انقلاب سازمان دهند.
در نقطه مقابل، از نقطه نظر طبقه حاکم ضربه خورده، اول باید همین خیابان را آرام کرد. و خیابان آرام نمیشود مگر این که مردم خیابان را ترک کنند. مردم خیابان را به سادگی ترک نمیکنند. یا باید سرکوبشان کرد یا باید فریبشان داد. اما کجاست آن نیرویی که بتواند چنین سرکوبی را سازمان دهد؟ کابینه ای که سرکرده سابقش فرار کرده است؟ نیروهای امنیتی ای که رئیسش زیر فشار انقلاب دستگیر شده است؟ پلیسی که ناگزیر شده است با تک تیراندازان پنهان شده ارعاب کند؟  ارتشی که برای نجات انقلاب مجبور شده است در کنار انقلاب عکس بگیرد؟
سرکوب اما فقط به خشونت عریان سازمانهای سرکوب رسمی محدود نیست. ضدانقلابی که از قدرت سرکوب ارگانهای کلاسیکش محروم شده است، به شیوه های دیگری دست برده است تا مردم را از انقلاب کردن پشیمان کند.  مردمی که نان نداشتند، رفاه نداشتند، آزادی نداشتند ولی “امنیت” و “ثبات” داشتند را شاید بتوان با کابوس ناامنی و هرج و مرج به خانه بازگرداند! فراموش نکنید که ما در دنیایی زندگی میکنیم که جهنمی که بر خاکستر موشکهای دمکراسی غرب در عراق بر جای مانده است هنوز پیش چشم مردم جهان است. جهنمی که در میان آتش سوزانش، حتی نوستالژی دیکتاتوری صدام هم جا باز کرده است! تعجب نباید کرد که در این مورد، بن لادن و نیروهای آدمکش امنیتی بن علی و بی بی سی دارند نقش مشابهی بازی میکنند: القاعده به خانواده های تونسی پیام داده است که جوانانشان را تشویق کنند به القاعده بپیوندند! مردم تونس به این مالیخولیا حتی تره هم خورد نمیکنند. القاعده سهل است. تا همین الان جواب رشید الغنوشی اسلامی را که به قول نواندیشان دینی ایرانی، “همان خاتمی خودمان” است را جوانان تونسی اینچنین داده اند: “تونس ۲۰۱۱ تهران ۱۹۷۹ نیست. تو اگر آمدی ما با بیکینی می آیم فرودگاه دنبالت!” می بایست لرزه بر پیکر جهموری اسلامی بیافتد که در یک کشور “اسلامی” با یک حکومت “سکولار” انقلابی علیه فلاکت اقتصادی راه افتاده است که در عین حال انقلابی علیه همه نیروهای ارتجاعی از جمله جنبش اسلامی است! انقلاب علیه بن علی انقلاب علیه سید علی هم هست! در انقلاب تونس، عکس چه گوارا بالا رفت نه خمینی و شیخ نصرالله.  نیروهای امنیتی وفادار به حکومت بن علی در قالب میلیشیا تقلا میکنند انتقام انقلاب مردم را با نا امنی و کشتار بگیرند. اما خیابان که نقطه قدرت انقلاب است، پاسخش را با کنترل شهر توسط جوانان پاسخ داد. و بالاخر بی بی سی، سرنوشت تلخ الجزایر را نشان انقلابیون تونس میدهد: یاد آوری میکند که الجزایر پیش از این خواست انقلاب کند اما ۲۰۰ هزار کشته تحویل گرفت و طعنه  میزند که  “حال بعضی از جوانان معترض تونسی به این نتیجه رسیده اند که نوبت کشور آنهاست که بخواهد انقلاب مردمی را تجربه کند.”
اما، ضد انقلاب، در کنار ارعاب و سرکوب مستقیم که تاکنون کارساز نشده است، ابزارهای پیچیده تری در آستین دارد: تخطئه انقلاب. فرسوده کردن انقلاب. فریب انقلاب. اگرچه انقلاب تونس، از رهبری سراسری یک حزب مسنجم چپ آزادیخواه و برابری طلب محروم است؛ اما آنقدر خود آگاه است که تا همینجا شگردها و شیوه ها و تاکتیکهای طبقه حاکم برای فریب انقلاب را یکی پس از دیگری پس زده است. هر عقب نشینی در بالا را به پیشروی در خیابان تبدیل کرده است و با هر پیشروی یک عقب نشینی تازه به صف ضد انقلاب تحمیل کرده است. با اولین موج خیزش مردم، دیکتاتور وعده داد دیگر دیکتاتور نخواهد بود اما انقلاب پیام داد کل دیکتاتوری مسئله اش است. دیکتاتور وعده داد اصلا رئیس جمهور نخواهد شد؛ اعتراض گسترده تر تحویل گرفت. پیام داد که پیام انقلاب را شنیده است اما معلوم شد که مثل همه دیکتاتورها پیام انقلاب را دیر شنیده بود. دیکتاتور فرار کرد اما مردم کل نظام دیکتاتوری فاسد را به مصاف طلبیدند. نوبت تحرک سیاسی نخ نما برای اصلاح نظام به خاطر حفظ نظام شروع شد. معمولا شخصیتهای “وجیه الملله”، مهره های این مرحله از پیشروی انقلابها هستند اما ضد انقلاب، انقلاب را دست کم گرفت و به همان چهره های سابق و منفور نقش چهره های وجیه الملله را تفویض کرد. به ترتیب، نخست وزیر سابق و سخنگوی سابق مجلس، بر تخت بن علی نشستند تا  آرامش برقرار کنند اما با اعتراض گسترده تر روبرو شدند. دولت “وحدت ملی” اعلام کردند، جواب گرفتند: “همه رژیم سابقیها باید کنار بروند.” چند رهبر اتحادیه وارد کابینه “وحدت ملی” کردند که مثلا نشان دهند دولت دیگر مردمی است. اما همینها هم زیر نگاه خشمگین انقلاب، فورا صف دزان نظام سابق را ترک کردند. استعفا از حزب منفور رئیس جمهور فراری راه افتاد، انقلاب کنار رفتن همه سران سیاسی سابق از قدرت را در مقابلشان گذاشت. اعلام کردند این دولت موقت است، اما موقتا هم نتوانستند مردم را از خیابان جمع کنند. این نشان میدهد که انقلاب تا لحظه حاضر فریب نخورده  است.
انقاب در تونس، تا همینجا و با همین دستاوردهای اولیه اش، توازن قوای نیروهای سیاسی دخیل در سرنوشت سیاسی منطقه را به نحوی پایه ای بر هم زده است. این انقلابی است که هم نیروی فعالش در خیابانها، هم شعارها و مطالبات و آرمانهایش، عیقا انسانی، طرفدار آزادی و برابری است. این جنبش بورژوازی ناسیونالیست برای استقلال و تقسیم سهم میان سرمایه داران بومی نیست. این جنبش روشنفکران ناراضی بلوک شرق برای جایگزین کردن سرمایه داری دولتی با سرمایه داری بازار آزاد نیست. این جنبشی برای سهیم کردن اقشار وسیعتری از بورژوازی کشور در سفره چپاول نیست. این جنبش اصلاح نظام برای رهایی کل نظام نیست. این اعلام جرم میلیونها انسان زحمتکش و ستمدیده و پایمال شده در خاورمیانه و شمال افریقا علیه نظام طبقاتی سرمایه داری و حکومتهای حافظ این نظام و حکام مستبد و دزد و فاسدشان است. این انقلابی است که در اهداف و آرمانهای بنیادی اش، با انقلاب عظیم ایران در سال ۱۳۸۸ شانه میزند. این تلاشی برای جابجا کردن مهره ها نیست. انقلابی برای زیر و رو کردن کل نظام موجود است با تمام اقتصادش و با تمام سیاستش. دقیقا به همین دلیل است که این انقلاب، علیرغم فقدان یک رهبری سراسری شناخته شده و تحزب یافته، تا کنون به وعده هایی برای اصلاح نظام سابق تن نداده است.
در اتاقهای فکر سرمایه داری جهانی تلاشی فشرده راه افتاده است تا  کل ماجرا را با جابجاییهای سیاسی در بالا، درجاتی از اصلاحات اقتصادی و سیاسی البته موقت به فرجام برسانند. صنعت آلترناتیو سازی دول غرب همراه با بورژوازی تونس در فکر این هستند که با ترکیبی از شخصیتهای نظام سابق و اپوزیسیون ناسیونالیست اصلاح طلب انقلاب را خاموش و نظام را حفظ کنند. آیا در این مسیر موفق خواهند شد؟ پاسخ این سئوال و فرجام این کشمکش تماما مربوط به این است که چقدر از درون این جنبش عظیم برای آزادی و برابری، چپ آزادیخواه و برابری طلب نیرو بگیرد، متشکل شود و خلا سیاسی موجود را پر کند. با تمام اینها اما یک چیز روشن است. انقلاب تونس، آغازی برای پایان دورانی است که اقلیت سرمایه دار حاکم در منطقه بتواند بر دوش کار ارزان وکارگر خاموش ادای “ببر اقصادی” در “بهشت ثبات” در بیاورد. دوران جدیدی شروع شده است. دوران جدیدی نه فقط برای تونس بلکه  برای کل منطقه. *