نوروزتان مبارک باشد پهلوانان زندانی !

فریدون گیلانی
gilani@f-gilani.com

سمندر گونه در آتش نعره بر آوردم که تازیانه ها تان
چه موی به هم بافته ی اسبی وحشی باشند
و شبانه بر تن دختران عاشق بنشینند
تا زمین را از آسمان آبی محروم کنند
چه سیم های درهم تنیده ای براندام عاصی ما
صدای آزادی در بهار غنچه خواهد داد
و پرنده بازهم
به انتظار دانه بر لبه ی پنجره خواهد نشست

هیچ رعدی بر خرمن ما نمی زند
هیچ برقی به هلهله ی ما نمی پیچد
و هیچ باروئی از ما سرگیجه نمی سازد
ما از خانه در نیامده بودیم
که این گونه به تاراج رویم
و تسلیم تازیانه شویم

پشت این دیوار
روزنامه های کهنه را با نگاهم آتش می زنم
و از لای میله ها
شعله اش را به مادرانم نشان می دهم
که پدرانم بدانند نژاد ما در آتش نمی سوزد
و عشق چندان در قفس تکثیر می شود
تا برازنده چون عقاب
از بلندای هر بلند ترین کوهی
دشت های گلباران را
در آهنگ های جوانش به وجد آورد

سمندر گونه در آتش نعره بر آوردم که زندان
زادگاه شهرهای آباد است
و زندانی چنان موجی است
که اقیانوس را به ستوه خواهد آورد

نگاه کنید !
پشت هر پنجره گلدانی گذاشته اند
و بر هر دری ستاره ای زده اند
که از آتش گذشتگان را
بوسه باران کند
و از کوچه های غمزده گل های سرخ بسازد

نوروزتان مبارک باشد پهلوانان زندانی !

۲۵ اسفند ۱۳۸۵