دفاع پلیس مجارستان از نخست وزیر" سوسیالیست" در برابر فاشیستها

ایرج فرزاد
iraj.farzad@gmail.com

دفاع پلس ضد شورش مجارستان از نخست وزیر "سوسیالیست" در برابر تجمع اعتراضی ۳۰۰ نفر از فاشیستها در نوع خود جالب است. "پلیس" آنهم در یکی از کشورهائی که با  پیوستن به جهان نظم نوین و ره آورد  "دمکراسی" خود را از "اختناق" و  غل و زنجیر "توتالیتاریسم" بلوک اردوگاه  "آزاد" کرده بود، حفاظ نخست وزیر "سوسیالیست" در برابر فاشیستها شده است!!

 این سوال که آیا آقای Gyurcsany نخست وزیر کنونی مجارستان شخصا پست و مقام خود را مدیون جاذبه ای بداند که  کلمه و عنوان  "سوسیالیست" آن نزد مردم دارد، شاید چون به عالم سیاست و دیپلوماسی بروژوائی  و حسابگریهای آن مربوط باشد، پاسخ سر راست و صمیمانه ای نداشته باشد. اما  مردم مجارستان و از جمله مردم بوداپست  با سابقه تاریخی پرجمی که آن سیصد هوادار فاشیسم بلند کرده و نعره های ضد کمونیستی سر میدادند، بخوبی آشنا هسنتد. اینها کسانی اند که در اندوه سقوط رژیم فاشیستی که در دوره کوتاهی قبل از پایان جنگ دوم جهانی با توهم اتحاد با آلمان هیتلری آمد و با رویت نشانه های تعرض ضد فاشیسم سقط شد، هنوز در فضای  نفرت و کینه از سوسیالیسم تنفس میکنند. مردم مجارستان در تاریخ خود شکست رویای ارتجاعی ائتلاف با فاشیسم هیتلری را مدیون سوسیالیستها و نیرو و قدرت مقاومت آنان اند.
 
جامعه ای که پس از آن پول خرج کردنهای بی حساب بانک جهانی و سیا و پنتاگون و اینتلجنس سرویس و… تبلیغات کر کننده علیه کمونیسم و سوسیالیسم، و پس از زلزله تکان دهنده جشن پایان کمونیسم و پایان تاریخ و از دل "انقلاب دموکراسی" و "حقوق بشر"، هنوز  بالاترین مقام اجرائی دولتی را کسی تعیین میکند که به خود "سوسیالیست" میگوید، پیامهای مهمتری برای همه ما دارد.  مجارستان، چون دیگر کشورهای "اقمار" بلوک شوروی قرار بود، نمونه مجسم قربانی "توتالیتاریسم"،  "اختناق" و دیکتاتوری و "زندان حقوق بشر" باشد. قرار بود سرنوشت اش درس "عبرتی" باشد که دیگر کسی سراغ  سوسیالیسم نرود. مجارستان "آزاد شده" از زندان سوسیالیسم و کمونیسم، حتی با همان کمونیسم برژنفی و پیمان ورشو، قرار بود نمونه و سرمشقی برای تمرین دمکراسی و بهشت آزادی سرمایه و سرمایه داری و تجربه ای در انقلاب دمکراسی برای رهائی از "زنجیر" سوسیالیسم باشد. همه و از جمله خود شخص نخست وزیر مجارستان میدانند که او  ربطی به سوسیالیسم ندارد. اما این واقعیت که نهاد و ارگان "پلیس" در کشوری که از "زندان" سوسیالیسم رها شده است، در برابر فاشیستها از نخست وزیر اسما سوسیالیبست محافظت میکنند، نشان وزن و قدرت و جاذبه ای است که سوسیالیسم در اعماق آرزوها و آرمانهای توده مردم و در  نسوج هر جامعه ای در دنیای ما  دارد.
نظم نوین، پایان تاریخ، پسامدرنیسم و یورش به هر آرمان عدالتخواهانه و هر اصل و حقیقت جهانشمول، ما به ازای واقعی خود را در گردهمائی سیصد نفر از مدافعان رسما فاشیست یافت. اگر نیروی پلیس ضد شورش در یک کشور تازه وارد به میدان پر شکوه و جلال دمکراسی و بازار آزاد سرمایه، حائل بین فاشیستها و نخست وزیر "سوسیالیست" شده است، قبل از هر چیز باید نتیجه گرفت که نظم نوین و فاشیسم و سناریو سیاه همراه آن،  در شرایط نرمال و متعارف، در یک کشور چند میلیونی وزن بیشتری از همان سیصد نفر را نخواهند داشت. جهان و مردم جهان در شرایط عادی، در اوضاعی که جنگ و اشغالگری نظامی و تفنگدار را به دم در خانه هایشان نیاورند و سرمایه گذاری برای قوم سازی و جنگ قومی در میان نباشد، سیاه ترین و ارتجاعی ترین نیروها با تروریسم و بمب انتحاری، مردم و جامعه را مرعوب نکنند،  سوسیالیسم را انتخاب میکنند. 

نخست وزیر مجارستان باید قدر و منزلت آن کلمه "سوسیالبست" را بداند و اعتبار و وزن و احترام سوسیالیسم  حتی در یک انتخابات پارلمانی و بورژوائی، آنهم در کشوری که قرار بود عبرت برائت از سوسیالیسم باشد، را محفوظ نگاه دارد.  اگر سوسیالیسم این اندازه قدرتمند است که  اقلیتی فاشیست رویاهای ارتجاعی خود برای تکیه به قدرت را دست نیافتنی دیده اند و به موقعیت  طفیلیها و پارازیت های جامعه در هیات اقلیتی منفور جامعه رضایت داده اند، آنوقت نخست وزیر مجارستان باید امنیت جانی خود و زندگی خویش را نیز مدیون سوسیالیسم بداند.