جنڱ حزب دمکرات با کمونیستها، خدمت به جمهوری اسلامی (قسمت پنجم)

جنڱ حزب دمکرات با کمونیستها، توان وظرفیت ما و بخشهایی وسیعی از مردم معترض کردستان در مبارزه با جمهوری اسلامی کاهش داد و خدمت بزرگی به جمهوری اسلامی کرد. پروسه اشغال مناطق آزاد شده و تثبیت رژیم درکردستان را سرعت بخشید. روحیه مردم مبارز و آزایخواه در برابر حکومت سرکوبگر اسلامی و مزدوران محلی تضعیف نمود. خوشبینی و اعتماد مردم به درایت و مسئولییت نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی کاهش داد. توقع، انتظارات و رادیکالیسم جامعه را محدود نمود. در نتیجه جنگى که حزب دمکرات بر ما تحمیل کرد؛ ما صدها رفیق کمونیست، جنبش سرنگونى طلبى جمهورى اسلامى صدها مبارز پیگیر، انقلابى و صادق خود را ازدست داد!

تا قبل از تصویب جنگ سراسرى در کنگره شش حدکا در سال ١٣۶٣، هر بار درگیرى نظامى پراکنده بین نیروهاى ما و آنها پیش مى آمد؛ ما از طریق تکیه بر قدرت خود و رادیکالیسم مردم جامعه، رابطه دیپلوماسى و با میانجیگرى سازمانهای سیاسى مانع تبدیل شدن آن به جنگ سراسرى میشدیم. اما حدکا در ادامه سیاست کنگره ششم، تصمیم قاطع خود به سراسرى کردن جنگ با ما گرفت. بر این اساس روز به روز جو را بیشتر متشنج میکرد و بالاخره درآبان ماه ١٣۶٣ در منطقه اورامان* طى یک درگیرى چند رفیق ما را به قتل رساند. بدنبال این اقدام، هیئتى بنام هیئت تحقیق مرکب از اتحادیه میهنى کردستان عراق، کومه له و حزب دمکرات تشکیل شد تا راه حل سیاسى براى مساله یعنی پرهیز از جنگ نظامی پیدا شود. اما صادقانه حاضر به همکاری و تفاهم برای حل اختلاف نبود و در نتیجه توهم این حزب به قدرت خویش عکس العملش فرق کرده بود. حداقل باید در نتیجه آن عمل جنایتکارانه دو کار می کرد:١ بخاطر حمله نظامی و کشتن رفقای ما رسما از کومه له معذرتخواهى می کرد.٢ تعهد خود را به رعایت آزادى بى قید و شرط فعالیت سیاسى اعلام کند. ولی متاسفانه زیر بارهیچ کدام نرفت. هیئت تحقیق برای ایشان وسیله و امکانی نبود تا بکمک آن مانع جنگ شد، بلکه پروسه، وسیله و پروژه آماده سازی ذهنیت مردم و صفوف خود برای جنگ سراسرى بود. در طى نزدیک به یک سال کومه له تمام تلاش خود را به کار گرفت که حدکا به حقوق پایه اى و آزادیهاى سیاسى مردم کردستان (مافه سه‌ره تایه‌کانى خه‌لکى کوردستان) احترام بگذارد و به شیوه سیاسى با مخالفان سیاسى خود مبارزه کند و از طریق مبارزه سیاسى مانع سیاست برخورد نظامى شود. با این همه نه تنها با هیئت تحقیق مسئوولانه رفتار نکرد عملا تلاش هیئت تحقیق را به بن بست رساند و بى ثمر نمود. از طرفی دست به حمله نظامی زده بود و از طرف دیگر حاضر به معذرتخواهى از کومه له نبود هیچ، با این بهانه که کومه له باید وی را “انقلابی” و نه بورژوازی بخواند می خواست کومه له دست از اصول خود بکشد. یعنی علیه بورژوازی افشاگری و تبلیغ و ترویج نکند. با آن اقدام غیراز تسلیم علنی و آشکار هیچ راهی جلوی پایی ما نمیگذاشت! حدکا دو راه جلوی ما گذاشت: یا تسلیم یا جنگ!

ما بعنوان نیروی خود آگاه کمونیستی در مقابل بورژوازی در همچنین موقعیتی ویژه مبارزه مسلحانه هم با رژیم و هم با حزب دمکرات بودیم. اگر شما در این موقعیت قرار می گرفتید کدام را انتخاب می کردید، جنگ یا تسلیم؟ ما صدای اعتراض کارگر در مقابل زورگویی و گنده دماغی طبقه سرمایه دار بودیم. این سیاست حدکا میبایست از طرف ما با قاطعیت کامل جواب میگرفت که جواب هم گرفت. ایشان تغییر بافت اجتماعى و نفوذ کمونیسم در کردستان را دست کم گرفته بود. ایشان قاطعیت و پایبندى ما به دفاع از منافع کارگر و زحمتکش و آزادى سیاسى مردم کردستان دست کم گرفته بود. ایشان شاید کمتر متوجه بود ما با همان شدت طرفدار مبارزه آرام و سیاسى هستیم؛ با همان شدت و قاطعیت در مقابل قلدرى و جنگ طلبى وی مبارزه می کنیم. این بار کمونیستها نه تنها در مقابل حکومت کثیف جمهوری اسلامی بلکه باید جواب سیاست کثیف ضد کارگرى و ضد آزادى “بورژوازى به قدرت نرسیده” حدکا را نیز میدادند. او با تحمیل جنگ مسلحانه بر ما در سراسر کردستان، قصد داشت با زور و قلدرى که صفت مشخصه احزاب بورژوا – ناسیونالیست بى مایه در کردستان است، مانع فعالیت کارگرى کمونیست ها شود. و از این رو ما ناچار بودیم که علاوه بر دفع حملات آنها به تعرض کوبنده نیز بپردازیم. ما ناچار به اجراى ده‌ها حمله و دفع ده ها حمله نظامی شدیم. تسخیر دوبار مقرهاى آنها در جنوب کردستان( آژوان١و٢) در بهار و تابستان ۶۴ در “نه‌رمه‌لاس” و “توه سوران**” دو نمونه تعرضات مهم و جسورانه ما به این حزب مرتجع بودند که بعدا به یکی از آنها مفصل تر اشاره خواهم کرد. احزابى مثل حزب دمکرات چقدر در مقابل رژیم هاى منطقه ملایم و آشتى جو هستند، در مقابل کارگر و کمونیست بهمان اندازه دیکتاتور، خشن و بى انصافند. سیاست جنگ طلبانه حدکا میبایست از طرف کمونیستها با قاطعیت کامل جواب میگرفت حتى به قیمت جانباختن رفقاى عزیزى که چند نفرشان از دوستان شخصى من از جمله صالح رنجبر (صالح میانه) بود.

در سالهای اول پیشمرگ بودنم، در شرایط بسیار سخت و پیچیده اى بسر میبردم. این شرایط بسیار سخت و پیچیده ناشى از وضع ویژه اى بود که حزب دمکرات با تصویب سیاست ارتجاعى در کنگره شش به ما تحمیل کرد. میخواست کومه له دست از افشاگرى و مبارزه سیاسى علیه ماهیت طبقاتى این حزب بردارد. میخواست تنها آگاهی وارونه ملی بگوش مردم برسد. ایشان از مبارزه کمونیست ها در آگاه کردن کارگر و زحمتکش به منافع طبقاتى خود میترسید و میدانست هر چه فضا آرام و سیاسى باشد کمونیست‌ها بیشتر رشد میکنند و زیرپاى او بمثابه یک حزب ارتجاعى خالى مى شود و این وضع به ضرر او تمام میشد. هر سال در درجه اول و اساسا از روى ماهیت ارتجاعى و ضد آزادى خود از طرفى و از طرف دیگر براى چراغ سبز نشان دادن به جمهورى اسلامى که تا کدخدایى کردستان را بهش بدهند، اگر جاى زورش میرسید سازمانهاى چپ را مورد حمله نظامی قرار میداد. بطوریکه در فاصله سالهاى ١٣۵٩ تا ١٣۶٣ در مناطق کامیاران، بوکان، مهاباد و مریوان چند مورد دست به اقدام نظامی علیه ما زد که هر بار منجر به جانباختن دهها رفیق ما و کشته شدن ده ها نفر از افراد تفنگچى خود میشد.

جنگ حزب دمکرات با کمونیستها و موضع سازمانهاى اپوزیسیون

موضع سازمانهاى اپوزیسیون بورژوایی ایرانى در قبال آن جنگ مثل اکثر گذارگاه‌هاى مهم در مبارزه سیاسى کارگران و کمونیستها با بورژوازى، بیانگر درک محدود آنها از آزادی فعالیت سیاسی و مخالفت کردن با سلطه جویی طبقه سرمایه دار در جامعه بود. آن جنگ، بار دیگر پوچ بودن و بى ربط بودن آنها با آزادى و از جنس خود حزب دمکرات بودن آنها را به نمایش گذاشت. حساب توده اى ها و اکثریتى ها را باید کمى از حساب دیگر سازمانهاى اپوزیسیون متفاوت کرد. چون توده اى ها و اکثریتى ها اپوزیسیون تماما خارج از رژیم نبودند و حتی فراتر از “لبیک” گفتن حدکا رفته و عملا در(رکاب امام) بودند و در همراهى با گله هاى (خط امامى) مستقیما با تائید نظام جمهورى اسلامى علیه مبارزین و سازمانهاى اپوزیسیون جاسوسى میکردند. موضع باقی سازمانهاى اپوزیسیون جنبش سرنگونى طلبى رژیم در قبال جنگ تحمیلی به کومه له ناشفاف، محدود نگرانه و غیر انقلابی بود.

حزب دمکرات محق بود از سازمان مجاهدین خلق انتظار بیشترى داشته باشد، چون مدتى در “شوراى ملى مقاومت” که مجاهدین همه کاره اش بود عضویت داشت. مجاهدین اگر چه مثل سایر اپوزیسیون بورژوائى آن زمان ایران قلدرى دمکرات علیه چپ جامعه را محکوم نکرد، ولى در عین حال علیرغم سمپاتى بیشتر با سیاست ها عمومی حدکا، علنا از جنگ او علیه کمونیست ها هم حمایت نکرد. اینجا وارد علت چند و چون آن نمی شوم. بخشهاى منشعب سازمان چریکهاى فداى خلق ایران و راه کارگر و چپ و چوله هاى دیگر که هر کدام نیروی محدودی در منطقه بودند، بنابه ماهیت و اهداف طبقاتی-اجتماعیشان نه تنها در مورد جنگ افروزی و جنگ طلبی حدکا علیه کمونیستهای کردستان بلکه در تمام مقاطع مهم و تعیین کننده مبارزات کارگران و کمونیستها با بورژوازی و احزاب مربوطه در ایران، یک بار قادر به اتخاذ  سیاستی درست نشدند.  در این مورد خاص هم، در دفاع از آزادی فعالیت سیاسی، بی کفایت تر، بی لیاقت، پرت و غیره انقلابى تر از آن بودند که اهمیت  دفاع ما از آزادی فعالیت سیاسی در مقابل جنگ طلبی حدکاعلیه کارگران و زحمتکشان را درک کنند.  بخشی از آنها هنوز جنگ حدکا با کمونیستها را برادر کشی می نامند! آنها مرزبندیشان با ناسیونالیسم آبکى تر از آن بود و هست که انتظار موضعگیرى رادیکال و درستى در قبال آن مسئله داشت. سازمانهای اپوزیسیون بورژوایی ایرانی اهمیت مبارزه و قاطعیت ما را علیه قلدرى موضع راست و ضد کمونیستى حدکا را نمى فهمیدند. نمى فهمیدند چه عرض کنم، بهتر است بگویم آنها خود پاى بندیشان به حق آزادى فعالیت سیاسى برای کارگر و زحمتکش کردستان در مبارزه علیه بورژوازى، به اندازه پاى بندى خود حزب دمکرات به آزادى است و این یعنى صفر. دست و پا چلفتگیشان به این علت بود. این سازمانها بعد از جدایى ما از حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست کارگرى و سپس تشکیل حزب کمونیست کارگرى- حکمتیست؛ موضع خصمانه شان را با ما حفظ کردند و باب دوستى را با آنهایى که در حزب کمونیست ایران ماندند باز کردند. که گویى با آنها یکى بودند و مشکل شان با ما (کمونیسم کارگری) بود و هست. از این رو آنها مبارزه کمونیستها در بدست آوردن حق آزادى فعالیت سیاسى با جنگ افروزى و قلدرى حدکا را جنگ “برادر کشى” مى نامیدند! وصف ”برادر کشى” جنگ ما با حدکا علاوه بر کتمان کردن ماهیت این دو نیرو و شرقى بودن و ارتجاعى بودن عبارت ”برادر کشى” از نظر ترکیب نیروهاى ماهم کاملا غلط بود. چرا نه ”جنگ خواهر کشى”؟ زیرا تعداد تلفات رفقاى دختر ما در جنگ با حدکا در سالها ۶۴-۶۶  بیشتر از جنگ ما با رژیم بود. تاثیر منفى جنگ حدکا علیه کمونیستها حتى به نوعى از نظرعاطفى بر جامعه سایه انداخته بود که شاعر زیبا کلام، معروف و ناسیونالیست “شیرکو بى‌که‌س” هم تحت تاثیر آن شعر جالب “به‌یان” را براى رفیق جانباخته “به‌یان به‌رقرو” که یک دختر کمونیست جوان بود و بدست حزب دمکرات کشته شد را در ١۶ ماه ژوئن ١٩٨۵ در روستای “به‌رگه‌لو” سرود(۱). من اینجا آخرین پاراگراف این شعر  طولانی و زیبا که به زبان کردى است همراه با ترجمه آن را مى آورم و از جنبه ناسیونالیستى آن صرفنظر کنید و فقط به اهمیت شرکت زنان در مبارزه مسلحانه در کردستان که سنت ما بود توجه کنید. ترجمه شعر از زبانی به زبان دیگر، بندرت عین آن خواهد بود٠ با این حال این ترجمه شعر است:

کردی                                                                  فارسی                                            

به‌یان، به‌یان، به‌یان!                                              به‌یان، به‌یان، به‌یان!    

هه‌تا دوینى دى‌که‌ى به‌یان                                         ‌تا دیروز روستاى‌ به‌یان

ناونیشان و شوینى به‌یان                                         نام ونشان و جاى به‌یان

بزر بوو وه‌ک مروارى ناوبنى ده‌ریا                           ناپدید بود همچو مروارید عمق د‌ریا

به‌لام ئه‌مرو دى‌که‌ى به‌یان                                       ‌اما ا‌مروز روستای به‌یان

“به‌رقرو”ى لاى مه‌ریوانم                                      “به‌رقرو”ى اطراف مریوان من

بوو به هه‌موو نه‌خشه‌ى ئیران                                  شده همه نقشه‌ ایران

بوو به چاوانى کوردستان.                                        شده  چشمان کوردستان.

به‌یان، به‌یان، به‌یان!                                               به‌یان، به‌یان، به‌یان!

ئیتر به‌یان هه‌ر به ته‌نها                                            دگر به‌یان فقط  تنها

دارگیلاسى مه‌ریوان و ئیران نییه                                 درخت گیلاس مریوان و ایران نیست

کانى سنه و بوکان نییه                                              چشمه سنندج و بوکان نیست

ئه‌مرو و سبه‌ینى و داهاتووش                                     ا‌مروز، فردا و آینده هم

ئیتر به‌یان کیژوله‌که‌ى دایه گه‌وره‌ى کوردستانه               دیگر به‌یان دختر کوچلوى مادربزرگ کوردستان است

ئیتر به‌یان له ئیسته‌وه                                                دیگر به‌یان  از هم اکنون

ئه‌ستیره سووره گه‌شه‌که‌ى                                         ‌ستاره سرخ درخشان 

هه‌ژارانى گشت جیهانه!                                             همه زحمتکشا‌ن  جهان است!

 

یک حمله بزرگ و کوبنده

اول بهار(روز نوروز) ١٣۶۴ ما با یک حمله بزرگ و کوبنده به مرکز فرماندهى حزب دمکرات در جنوب کردستان آن را تسخیر کردیم ۲٫ تمام وسائل تدارکاتی، مقادیری تسلحات، چند راس اسب (اسبها وسیله نقلیه آنها بود) به غنیمت ما در آمد. ولی قبل از شروع عملیات (اشتباه) اتفاقی برای نیروهای ما پیش آمد که بی نهایت به نفع حدکا تمام شد: براثر یک اشتباه در اجرای طرح یکی از جبهه ها، همزمان نیروهای سنندج (گردان های شوان و گردان آریز) و هم نیروهای گردان کاک فواد، هر کدام واحد های جهت در هم کوبیدن سنگرهای مقدم دیده بانی اردوگاه حدکا که مشرف بر اردوگاه “نه رمه لاس” بود سازمان داده بودند. به دلیل تاریکی شب، ناآشنایی و بی دقتی فرماندهی آن جبهه؛ دو واحد از نیروهای گردان شوان و گردان کاک فواد، قبل از شروع زمان مقرر عملیات باهم درگیر می شوند.  این اشتباه علاوه بر جانباختن دو رفیق و زخمی شدن رفقای دیگر در همان لحظه اول، باعث آمادگی نیروهای حدکا شد و ما سپس با فشار بیشتر و زمان بیشتری توانستیم آنها را فراری بدهیم و عملا از ساعت ۳ بامداد تا ساعت ۶ بعد از ظهر مقاومت کردند. ما بر اثر خستگی زیاد نتوانستیم و نخواستیم نیروهای در حال فرار آنها را دنبال کنیم و حتی نتوانستیم کشته های آنها را که در میادین جنگ بجامانده بودند تا روز بعد دفن کنیم. نیروهای حدکا به طرف روستاهای”بایر” و “بورده مه” از توابع شهر سقز و دیگر روستاهای منطقه سرشیو مریوان متواری و پا به فرار گذاشتند. برای یک لحظه فضای جنگی را ترک کرده و به نقل خاطره ای در این رابطه مطلب را دنبال کنیم:

” خوشى تسخیر مقرات جنوب حزب دمکرات “آژوان” براى من فقط تنها در این نبود که جواب درست و کوبنده اى به قلدرى حدکا داده و از نظر نظامى و سیاسى زمینه پیروزى ما را در جنگ هموار کرد، بلکه اتفاقا بعد از تسخیر مقر حدکا در بهار ۶۴ بود که من براى اولین بار در زندگیم مشروب الکلی “ویسکى” نوشیدم. در انبارهاى تصرف شده حدکا علاوه بر اسلحه و مهمات، مقدارى ویسکى نیز به غنیمت ما در آمده که واقعا غنیمت بود. روز بعد از تصرف مقرات آنها، مسئولین دستور دادند که براى درکردن خستگى اجراى عملیات و جشن پیروزى تصرف مرکز جنوب حدکا ویسکى به غنیمت گرفته را هر چند نفری با هم (جاى شما خالى) صرف کنیم. در همینجا یادآورشوم با جرقه اول ویسکى، برداشت شبیه به اسلام فرهنگ ایرانى در مورد مصرف الکل هم برایم روشن شد. تا قبل از آن من هم فکر میکردم شاید نوشیدن مشروب الکلى انسان را به بیراهه بکشاند! چرا که یک برخورد منفى در مورد مصرف مشروب داشتند که ریشه در مذهب دارد. گویى وقتى انسان آنرا مصرف میکند دیوانه میشود و به جان این و آن میافتد! ولى هنگامى من آنرا نوشیدم، واقعى تر شدم و دیدم همه چیزم بیشتر میشود. از عشق با آزادى انسان گرفته تا عشق با زندگی، زیبایی و (مورد من عشق با دختر که در آن زمان علیرغم همه مشکلات جنگ پارتیزانى باز ٧٠٪ فکرم با دختران بود) را بیشتر و بیشتر میکند. کم و زیاد چطور هستى آنطور خودت را بیان میکنید. پرده ها را کنار میگذارید و هر چه در سر دارید کم و زیاد بروزش میدهید. اگر کسى تا قبل از نوشیدن مشروب، قصد انجام  کارى را نداشته باشد با نوشیدن آن به سرش خطور نمى کند. آنچه من از آن یاد گرفتم این بود که آدم خودش را “سانسور” نمیکند و مقدارى راحت تر به بروزات تمایلاتش برخورد میکند. در فلسفه ایرانى- اسلامى همان بروزات و تمایلات انسانى است که مرز ممنوعه است و بخصوص اگر تمایلات “جنسى” باشد. یکى از عوامل اصلى برخورد منفى به مصرف مشروبات الکلى در این فرهنگ، همین بروز تمایلات جنسى است که منفى به حساب میآید”.    ادامه مطلب

حداقل براى من روشن نبود که رژیم متوجه خستگى و کمبود مهمات ما در جنگ با حزب دمکرات شده بود و میخواسته از فرصت استفاده کند، و یا از روى طرح و برنامه از پیشى بود که روز بعد از تصرف آژوان به ما حمله کرد؟ هنوز سرخوشى ویسکى به غنیمت در آمده از سرمان نپریده بود، که با رژیم جمهورى اسلامى از سه جبهه یکى از طرف روستاهاى “برده ره‌شه” و “دوپلوره” دوم از سمت روستاهاى ,”وشکه‌لان” و “قامیشله” و سوم در بلندى‌هاى “کانى شکره” و ارتفاعات انجیران درگیر شدیم. با انرژى که از پیروزى بر حدکا و ویسکى به غنیمت در آمده گرفته بودیم، برق آسا حمله رژیم را نیز در هر سه جبهه در هم شکستیم. اما متاسفانه در حین پیشروى رفیق عزیز عادل پایگلان(عادل هورامى) جان باخت. جان باختن رفقاى عزیز اقبال کاظمى، یدى محمدى(نه‌وه‌ره) و همایون فارس در جریان تصرف مقرات حدکا در روز قبل و عادل هورامى عزیز در روز بعد، شادى و خوشى را به هم زد. درست است که کمونیست ها جانباختگان خود را در هاله اى از تقدس مذهبى نمى پیچند و با ادامه راه شان آنها را عزیز و گرامى میدارند، ولى جان باختن هر رفیق درد فراموش ناشدنى دارد. از آن موقع تا بحال هر وقت ویسکى مى نوشم و در دنیاى رویایى به میان آن عزیزانى که باهم مبارزه کردیم و اولین بار با هم مشروب نوشیدیم میروم؛ در رویاى خود در جمع آنها هستم و با هم مشروب مى نوشیم! همینکه مشروبات را نوشیدیم، دنیاى رویاها تمام میشود و هر کسى به دنیاى خود بازمیگردد و تنها یاد عزیزشان همراه با احساس مسئولیت در قبال همه آن عزیزان با من میماند.  

در آن روزها “نان و درگیرى” میخوردیم. تعرض به این یکى تمام نمى شد باید حملات آن دیگرى را دفع میکردیم. در آن مدت من پنجاه و سه بار در جنگ مسلحانه شرکت کردم که در این پنجاه و سه مورد از شلیک چند گلوله و در رفتن از کمین دشمن گرفته تا ١۶ ساعت جنگ بیوقفه و رو در رو چه با نیروهای نظامی جمهورى اسلامى و هم با نیروهای نظامی حدکا در برمى گیرد. اگر به دو نمونه از سخت ترین آنها اشاره کنم، تصرف دوبار مقر فرماندهى مرکزی نیروهای نظامی حدکا در منطقه جنوب کردستان در “نرمه لاس” و “توه سوران” بودند که در فرهنگ تاریخ جنگهاى ما و حدکا به جنگهای (آژوان) معروف هستند. اگر در مورد من فشار نظامى تا این حد زیاد بود که وصفش کردم در حالیکه فعالیتم بیشتر در دسته هاى سازمانده و در کمیته بخش ها بود، که معمولا در مقایسه با واحدهاى گردان کمتر در کار نظامى صرف شرکت میکردند، حال تصور کنید که رفقایى که در گردان بوده اند باید چندین بار در آن مدت، درگیر جنگ شده باشند؟ فشار این وضعیت باعث شد که عده زیادی تاب مقاومت نیارند و صف ما را ترک کردند. با باز شدن جبهه دیگرى و بدلیل فضاى میلیتاریستى آن زمان کردستان، کار سیاسى دسته هاى سازمانده وکمیته بخش ها در میان مردم هم جدا از فعالیت نظامى نبود بسیار محدود و داشت تعطیل میشد. ولى این نهادها پیش از سراسری شدن جنگ با حدکا به اندازه واحدهاى گردان درگیرعملیات نظامى نمى شدند. دسته هاى سازمانده از آنجا که یک واحد کوچک بود و کارش بیشتر علنى بود با وجود اینکه کار صرف نظامى نمیکردند ولى همیشه در معرض خطرهم از جانب رژیم و هم از طرف حدکا بود. بازشدن جبهه دیگرى در رابطه با حزب دمکرات، باعث شده بود که کار سیاسى و توده اى این سازمانها هم تحت تاثیر فضاى نظامى شدیدترى قرار بگیرد. چون حدکا هم مثل خود ما پارتیزان بودند و برخلاف رژیم جاى ثابتى نداشت و ممکن بود هر جا و هر لحظه درگیر شویم.

شاید عجیب به نظر برسد که در تمام این دوران فقط دو مورد زخم سطحى برداشتم. البته از آن نظر سطحى بودند که هنوز زنده هستم والا هنوز تاثیر یکى از زخم‌هاى جنگ پارتیزانى بر بدنم مانده و مشکلاتى در تحرکم ایجاد کرده است. واقعا آن دوران دوران سختى براى ما کمونیست‌ها بود. هرکسى که در آن دوران سخت و آزمایشى تشکیلات ما جان بدر برده است، مثل این می ماند که از یک هواپیماى سقوط کرده، از مرگ حتمى، و یا از حملات رژیم اسلامى در سال شصت به کمونیست‌ها در زندانهاى ایران جانش را بدر برده است. آنچه بما کمک میکرد که از این مراحل سخت، پیچیده و پر خطر سربلند بیرون بیآیم، ایمان به کمونیسم، باور و عشق عمیق به آزادى، تلاش و پیگیرى کمونیستى در عمل بود. علاوه بر اینها نقش توده هاى مردم کارگر و زحمتکش در حمایت مادى و معنوى از ما، جایگاه مهمى در تسهیل کردن این پروسه داشت. کارگران و زحمتکشان از جنگ افروزى حزب دمکرات بر علیه ما بسیار ناخشنود و در مواردى نگران ما بودند. علیرغم تنگدستى و خطراتى که هم از جانب رژیم همیشه جنایتکار اسلامى، و هم از طرف حزب تا اکنون ارتجاعى و کهنه پرست دمکرات تهدیدشان میکرد، باز این مردم، در هواى سرد زمستان، در شبهاى تاریک و بارانى بهار، درگرماى سوزان تابستان راهنماى ما، تدارکات ما، و یار و یاور ما بودند. غذا و تدارکات براى ما و دارو و امکانات براى زخمى هایمان تهیه میکردند. در هرگروه و جمعى که برپا مى شد مخالفت خود را با جنگ طلبی حدکا که یک جور حمایت از کومه له قدیم بود اعلام مى داشتند. در کنار آن همه سختى ها خاطرات زیادى از موضوعات جالب و شیرینى از شوخى ها آنها، تزلزل آنها از آن زمان دارم که نشان دهنده رابطه صمیمانه و رفیقانه بین ما و مردم کارگر و زحمتکش منطقه بود. شرم بر حزب دمکرات باد که آن شرایط سخت و پر تلفات را بر ما و مردم کردستان تحمیل کرد. امیدوارم این درسی باشد که مردم کردستان هر گیز اجازه تکرار آن سنازیو را به حدکا و به هیچ شاخه دیگر از ناسیونالیستها ندهند.

دفع یکی از حملات نظامی  حزب دمکرات

چند ماه از حملات ۲۵ آبانماه و بهمن ۶۳ حدکا به ما و حمله بزرگ و کوبنده ما به مرکز فرماندهى حزب دمکرات در جنوب کردستان و تسخیر آن در روز نوروز١٣۶۴ گذشته بود و روز به روز جنگ  سخت تر، پیچیده تر و خونین تر می شد. تقریبا سراسر کردستان هر هفته شاهد زد و خوردهای نظامی و تلفات سنگین از هر دو طرف بود. در این فاصله بارها واحدهای همدیگر به کمین افتادند و صدها نفر در این درگیریها از دو طرف کشته شدند! ولی هنوز سرنوشت جنگ قطعی نشده بود. ما هر هفته و هر روز در انتظار حمله آنها بودیم. ما علاوه بر تصرف مقر فرماندهى نیروهای نظامی حدکا در”نه‌رمه‌لاس” و “توه سوران” در منطقه جنوب کردستان، چند حمله آنها را برای بازپس گیری این مناطق را نیز دفع نمودیم. واحدهای مریوان در تپه هاى مشرف بر روستاى “دوپلوره” آماده باش بودیم. شایع بود که حدکا از شمال تا جنوب کردستان تفنگچى هایش را جمع آورى و متمرکز کرده است تا به کومه له براى انتقام شکستش از جنگهاى اول بهار ١٣۶۴ حمله کند. فکر می کنم در روز ٢۶ خرداد ١٣۶۴ بود از چند جبهه حمله کردند. قرار بود این بار به رژیم جمهورى اسلامى و بورژوازى محلى و صفوف خود نشان دهد که شکست شان در جنگهاى قبلى با کومه له در جنوب کردستان، تصادفى و از نبودن فرماندهى و نیروى کافى اى بوده است که این حزب در اختیار داشت. از نظر حدکا قرار بود این بار به همه نشان بدهد که اشتباه قبلى را تکرار نخواهند کرد. به نیروهایى که تا آن وقت با کومه له درگیر نشده بودند و مزه تعرض کومه له را نچشیده بودند وعده داده و گفته بود که کومه له نیرویى نیست و “اگر یک قابلمه دلمه جلویشان بگذارید” آن را تمام نمیکنند. نیروهاى منطقه پیرانشهر، نقده و شمال کردستان که هنوز از ما ضربه نخورده بودند تا نیروهاى که با ما دست و پنجه نرم کرده بودند و هنوز توهم داشتند، یک تمرکزى قوی با فرماندهى آقاى سرگرد علیار به جنوب کردستان گسیل داشتند. مدتى بود در انتظار چنان روزى بودیم. عملیات بسیار بزرگ و وسیعى بود. هر چه عملیات بزرگتر و وسیعتر باشد هماهنگى و کنترل آن براى فرمانده هان سختر است. نفرات اول از همه بیشتر اضطراب داشتیم. هر بى دقتى در کم و زیاد کردن طرح ممکن بود باعث از دست دادن جان خود و دیگران شود. از فشار پیچیدگى و سختى طرح و آماده باش طولانى همه تحت فشار عظیمى بودیم. آن شب کسى زیاد فرصت پیشنهاد کردن و حق اظهار نظر نداشت. این مسائل نظامى است و برعکس کار سیاسى در حین اجرا زیاد جایى براى اظهار نظر نمیماند. بیشتر از روى طرح از پیش تعیین شده حرکت میکردیم. وقتى با مانعى روبرو میشدیم همه با شدت و تحت فشار فضاى جنگى به آن برخورد میکردیم. صداى از ضامن خارج کردن تفنگ یا “چرکه” دکمه بی سیم ها در تاریکى و سکوت مطلق شب مثل صداى بزرگى بنظر میرسد. نفس در سینمان حبس شده بود. هر پیام بى سیمى و هر تغییرى در نقشه، دقت مطلق میخواهد چون نمیتوانیم با صداى بلند صحبت کنیم و زمان زیادى براى هیچ کارى نیست. هر لحظه در این موقعیت به اندازه ماه ها طول میکشد. این لحظات از زمان شروع عملى جنگ سختر است. تمام حواس، فکر، چشم و گوش  به سمت جلو به نحوى مشغول هستند که در حین راه رفتن احساس نمیکنید روى زمین راه میروید. به سایه هر گاوسنگى (گاه به‌رد) و بوته هر گون و گیاهى در شب مشکوک میشدیم. با اولین رگبار دشمن به واحدهای دیواندره همه چیز ١٨٠ درجه تغییر میکند. جرقه شروع این حمله به واحدهای دیواندره و مریوان، مشرف  بر بلندیهای”برده ره شه”  و “دوپلوره” بود. سپس جنگ از چند جبهه “شایین” ، “نه‌رمه‌لاس” و ” میشیاو” شعله ور شد و به گردانهای ئایرز و گردان شوان؛ و از سمت  مغرب یعنی روستاهاى تحریب شده منطقه شلیر “کانی شکره” و “کانی کونه مشکه” به مواضع ماباقی نیروهای ما حمله کردند. همه ما احساس میکردیم این جنگ، جنگ سرنوشت ساز و سختى براى ما خواهد بود. ناگهان از چند جبهه پنداری از آسمان باران گلوله و آتش روی سنگرهای ما می بارید. دیگر از این لحظه ببعد یک ساعت کمتر و بیشتر در تمام بلندیهاى سر شیو مریوان و سقز، هم مرز با شلیر و در دره هاى شلیر، بلندیهای “نه‌رمه‌لاس” و “میشیاو” به طول چند کیلومتر آنچه میدیدیم  فقط رگبار و تبادل آتش لاینقطع آرپى جى، “ب ١٠”، قناسه BKC و اسلحه خودکار ریز مانند کلاشینکف و ژ. س دو طرف بود که پرتو گلوله آرپى جى مثل فشفشهاى شب کریسمس شهرهاى بزرگ اروپائى تمام دره ها، کوه و کمر مجاور را تا روشن شدن هوا روشن میکرد. در ساعت ۳ و نیم شب با اولین هجوم مهاجمین چند سنگر کلیدی ما و چند تپه استراتژیک به تصرف آنها در می آید و چند رفیق جان باختند. در چند ساعت اول هر چند لحظه موقعیت جبهه ها عوض میشدند. هر چه زمان میگذرد مقاومت ما شدید تر و پیشروی طرف مقابل کند تر می شود. مهاجمین با قله هر کوه و تپه اى حمله میکنند، پیشمرگان کمونیست کومه له مثل خود آن کوه محکم، استوار و شجاعانه طورى دست به مقاومت مى زدند که گویى خود بخشى از سنگینى و سختى سنگهاى آن کوه هستند و تکان نمیخورند. آتش سلاحهاى ب ١٠، آر پى جى و اسلحه ریز آنها متمرکز بنحوى روى سنگرهاى ما مى بارید و برق آسا یورش میکردند که گوئى دو طرف تمام تجربه، هنر، فن و تاکتیک نظامى آن چند سال جنگ پارتیزانى را براى آموزش و تمرینات آن یکى جنگ انجام داده اند! اکثر جبهه ها خواستار مهمات بیشتری هستند. تعداد جانباختگان و زخمیها ما رو به تزایدند. بجز رفقای بشدت مجروح فرصت انتقال زخمیهای سطحی به پشت جبهه نیست. اصلا پشت جبهه امنی موجود نیست! نزدیک نیمروز است و امیدواری مهاجمین کم کم به ناامیدی مبدل می شود و خبر عقب نشینی آنها در بعضی از نقاط  مهم بگوش می رسد. تا نزدیکى ظهر هنوز دلهره اى که ناشى از مشخص نبودن موقعیت جنگ است در چهره رفقای هویدا بود. جبهه ما داشت تقویت میشد و از این پس متوجه می شویم که حزب دمکرات در اکثر جبهه های دیگر شکست خورده و سرنوشت جنگ تقریبا مشخص شده بود و تنها امیدش به آن نقاطى که ما در آن درگیر هستیم مانده بود. از بعد ظهر تلاش آنها دیگر نه براى پیروزى بلکه براى نجات خود از دستتان قاطع ما بود. در نزدیکى عصر در هیچ کدام از جبهه ها، مطلقا توانائى مقاومت نداشتند و با دادن تلفات زیادى فرار کردند. کومه له از طریق رادیو به مردم منطقه پیام داد که اجساد ٢۴ تفنگچى حدکا که نتوانسته بودند همراه خود ببرند و در میدان جنگ به جامانده بود، را در روستاهاى مجاور خاکسپارى کنند. واحدهای فراری حزب دمکرات که بطرف روستاهای سرشیو سقز گریختند و هرگز تماما با هم ملحق نشدند، زیرا تعدادی متزلزل و از حدکا کناره گیری کردند و تعدادی به زندگی عادی بازگشتند. به این صورت جنگ سخت و خونین بین نیروهاى ما و تفنگچى هاى حزب دمکرات با فرار آنها و پیروز ما تمام شد. این بار هم تمام نیروهاى آنها را با فداکارى و قاطعیت کمونیستى شکست و فرارى دادیم. این بار هم با فداکارى و از جان گذشتگى طرح و نقشه ارتجاعى و کثیف و جنگ طلبانه حزب دمکرات علیه کارگر و کمونیست را بشکست کشاندیم؛ تا هر نیروى مرتجعى روى ظرفیت ارتجاعى حدکا علیه چپ و کمونیست جامعه کردستان حساب باز کرده بود، متوجه شود که دیگر نه حدکا آن حزب دمکراتى است که بتواند کدخدایى خود را بر مردم کردستان تحمیل کند و نه مردم کارگر و زحمتکش کردستان کدخدایى او را قبول میکنند.

یکى از عوامل‌ مهم پیروزى در هر جنگ اهدافى است که آن نیرو تعقیب میکند. هر کدام از ما پیشمرگان کومه له میدانستیم که حزب دمکرات چگونه در ماه های آواخر ۶۳ تلاش ما براى جلوگیرى از جنگ نظامى با این حزب را بى ثمر کرد. هر کدام از ما میدانستیم که آنها چگونه پیشمرگان سازمان پیکار را در شهر بوکان بى رحمانه تیرباران کردند. میدانستیم آنچه ما از ایشان میخواستیم حق آزادى مبارزه سیاسى، یعنى ابتدائى ترین و اصولیترین حقوق مردم در مبارزه سیاسى بود. اگر حزب دمکرات این بدهیات سرش نمیشد، براى ما فقط یک راه مانده بود: و آن این بود که سرش را به سنگ محکم بکوبیم.

آنها در طول جنگ ارتجاعى‌شان با ما، تلفات زیادى به کارگران و جنبش کمونیستى ایران وارد کردند و رفقاى زیادى از ما گرفتند و فضای خشن و جنگی به مردم کردستان و به جامعه حاکم کردند. تنها حکومت جمهورى اسلامى نبود میخواست با توسل به زور و فضای خشن نظامی، آزادی مردم کردستان را از آنها سلب کند، حزب دمکرات هم با آن تصمیم کثیف و ارتجاعى عملا فضای خشن و نظامی به جامعه کردستان تحمیل کرد. اما در عوض؛ از این تاریخ ببعد ورق توازن قوا و مناسبات بین نیروهاى درگیر در کردستان را به نفع کمونیسم برگرداندیم و تاریخى نوینى در مبارزه طبقاتى و نیروهاى نماینده بورژوا و پرولتاریا را در کردستان گشودیم. سنتى را پایه گذارى کردیم و ساختمانى را پایه گذاشتیم تا شکل دیگرى از ابراز وجود اجتماعى کارگر، جدیت در اصول، رشادت در عمل و ابراز وجود سیاسى و سازمانى به مثابه صاحبان اصلى جامعه و دل گرمى و امید در قلب مردم کارکن و محروم جامعه که در فرهنگ بورژوازى آنها را (لات و لوت و عمله میخوانند) جارى و سنت کردیم! برای بار دیگر مشخص شد که کارگران و زحمتکشان نباید به هیچ نیروی بورژوایی اعتماد کنند که آزادی وی را محترم بشمارد. دفاع، جنگ و مقاومت ما موازنه رفتار آمرانه این حزب در برخورد با مردم فقیر و زحمتکش و نوکر منشانه او با دولتهاى منطقه را با هم زد. حزب دمکرات اگر بدلیل نداشتن پلاتفرم عدالتخواهانه، مترقى و نوآورى در جامعه کردستان حریف ما در مبارزه سیاسى نمیشد، قرار نبود اجازه بدهیم با زور اسلحه خود را به مردم جامعه تحمیل کند.

 اما متاسفانه این پیروزى با بهاى سنگین بدست آمد و فقط در آن یکی جنگ، ١۶ رفیق کمونیست را از دست دادیم! ١۶ عاشق آزادی، ١۶ قهرمان از خود گذشته، ١۶عضو حزب کمونیست ایران تنها در این جنگ و در کل حدود … نفر از نیروهای ما جانباختند و زخمی شدند تا حزب دمکرات نتواند دهان آزادى مردم کردستان را بدوزد. حدکا حتی بیشتر از ما تلفات داد. ما مطلقا طرفدار جنگ نظامى با حدکا نبودیم. اما به اندازه قاطعیت و پایبندى ما با مبارزه آرام و سیاسى، میبایست در مقابل قلدرى و جنگ طلبى این حزب، با همان شدت، با همان قاطعیت از منافع کارگران و زحمتکشان و آزادى سیاسى مردم کردستان دفاع میکردیم. براى من این مهمترین جنگى بود که در طول آن چند سال مبارزه نظامى کردم. ما با تلاش و فداکارى کمونیستى آنها را سرجایشان نشاندیم.               ادامه دارد

—————————————————————————————————————

*چکیده نظرات نمایندگان کومه له در هیۂت تحقیق :  ۱) “سپیده دم ۲۵ آبانماه بین ساعت ۶تا ۶و ربع تعدادی از پیشمرگان کومه له برای روانه کردن چند خانواده که از نوسود به پاوه میرفتند٬ از شهر نوسود خارج میشوند. در محلی بنام “قهلوز” واقع در ۷۰۰متری شهر نوسود پیشمرگان حزب دمکرات که قبلا در همان محل مستقر شده  بودند راه را بر پیشمرگان کومه له گرفته و به بهانه تفتیش وسایل خانواده ها میکوشند با ایجاد جو ارعاب پیشمرگان کومه له را وادار به درگیری سازند. اما وقتی موفق به اینکار نمیشوند خود مستقیما به پیشمرگان کومه له تیراندازی میکنند. ۲) بلافاصله پس از تیراندازی در “قلهوز” پیشمرگان حزب دمکرات بوسیله آ.بی.جی و سلاحهای دیگر مقر کومه له در نوسود را مورد تعرض قرار می دهند که در نتیجه یکی از پیشمرگان کومه له بنام ادریس محمدی شهید میگردد پیشمرگ دیگری زخم بر میدارد و ۴پیشمرگ دیگر کومه له نیز باسارت گرفته میشوند٬ مقر کومه له هم تماما توسط پیشمرگان حزب دمکرات تصرف میشود و کلیه وساۂل داخل آنرا می برند. ۳) پس از تصرف مقر یکی از پیشمرگان کومه له بنام دارا اسعدی در باغهای نوسود به محاصره تعدادی زیاد از پیشمرگان حزب دمکرات درمیاید و در حالیکه زخمی بوده است توسط پیشمرگان حزب دمکرات اعدام میگردد. ۴) مابین ساعت ۳و۳ونیم بعدازظهر تعدادی از مسۂولین و پیشمرگان حزب دمکرات چهار پیشمرگ کومه له بنام های طلیعه علی رمایی٬ علی آرمان(مشهور به علی فارس)٬ عبید صوفیه و مدریک یوسفی(مشهور به ریبوار پلنگانی) را از زندان بیرون آورده و به محلی بنام “دره هرات” در ۵۰۰متری شمال غربی شهر نوسود میبرند و در آنجا آنان را به رگبار بسته و اعدامشان میکنند. ۵) ساعت ۴بعداز ظهر تعداد زیادی از پیشمرگان حزب دمکرات به تعقیب پیشمرگان کومه له در باغهای قسمت پاۂین نوسود پرداخته و آنان را مورد یورش قرار میدهند و درگیری ایجاد میشود. در این درگیری یکی از پیشمرگان کومه له بنام بختیار خالدی که موفق به عقب نشینی نشده بود٬ بعد از چند دقیقه در همانجا بدست پیشمرگان حزب دمکرات اعدام میشود. ۶) ساغت ۷ونیم صبح همان روز بدنبال یورش به مقر کومه له در  نوسود پیشمرگان حزب دمکرات در شوشمه نیز در حالیکه از قبل در بلندیها و بر سر راهها مستقر شده بودند یورش به سوی کمیته تشکیلات اورامان کومه له را آغاز میکنند که به درگیری انجامید. و در نتیجه این درگیری ۲پیشمرگ حزب دمکرات بنامهای ثروت احمدی٬ ولی عوضی و دو پیشمرگ کومه له به نامهای  رحیم الهی و مام محمد باوان شهید میشوند. و مقر کومه له نیز بتصرف پیشمرگان حزب دمکرات درمیاید. ۷) پیشمرگان حزب دمکرات پس از تصرف مقر کمیته کومه له در اورامان تمام وساۂل آنرا میدزدند و مقر را به آتش میکشند. ۸) در همان ساعت پیشمرگان حزب دمکرات در بلندیهای پشت مقر کومه له٬ دو پیشمرگ کومه له بنامهای نصرت الله بهمنی و مسعود محمدی(مشهور به توفیق) را که مجروح بدستشان میافتد به رگبار بسته و او را اعدام میکنند. ۹) پیشمرگان حزب دمکرات یک پیشمرگ زخمی کومه له بنام شیخ علی و یک پیشمرگ پزشکیار کومه له بنام فرح ادمن را که در چادر درمانگاه کومه له در ۲۰متری مقر بودند اعدام کرده و چادر درمانگاه را با جنازه های این دو شهید به آتش میکشند. ۱۰) در جریان رویدادهای ۲۹ آبانماه اورامان تشکیلات حزب دمکرات در اورامان تعداد زیادی از هواداران کومه له را دستگیر میکنند و ضمن اذیت و آزار و اهانت روانه مقر کمیته شهرستان حزب دمکرات در دره تپه کرده و آنها را زندانی میکنند.”  منبع٬ کمونیست شماره ۱۶ارگان حزب کمونیست ایران٬ سال دوم شماره ۱۶ ۳۰بهمن ماه ۱۳۶۳.

** “نه‌رمه‌لاس” و “توه سوران” در منطقه شلیر از سمت جنوب هم مرز با روستاهاى “برده ره شه” و “دوپلوره” از سرشیو مریوان، از سمت شمال هم مرز با روستاهاى “بایر” و “بورده مه” از توابع شهر سقز و از سمت  مغرب با روستاهاى تحریب شده منطقه شلیر از کردستان عراق بود که مقر فرماندهى نیروهای نظامی حزب دمکرات در منطقه جنوب کردستان در سال ۱۳۶۳ تا زمان تسخیر آن توسط ما در بهار ۱۳۶۴ آنجا مستقر بود.

(۱)- منبع: کتاب “روشنک” نوشته محمد جعفری

۲-  بخشهای این مطالب  در همان کتاب است