صدایى آشنا از درون غزه

حدود سه هفته پیش گروهی از دانشجویان غزه مانیفستی را در فیس بوک منتشر کردند. بنا به گزارش روزنامه ابزرور که با آنها در یک اتاق خالی صحبت کرده است، آنها این مانیفست را (که در زیر آمده) منتشر کردند تا به مدت یک سال حول آن تبلیغ شود و نیرو جمع کند و بعد برای ادامه کار تصمیم بگیرند. اما این مانیفست در همان هفته اول با آنچنان استقبال وسیعی روبرو شد که انتظارش را نداشتند و اکنون در حال بررسی ادامه کار خود هستند.
مانیفست جوانان غزه یک صدای متفاوت از درون فلسطین است. صدایی که از اعماق بر میخیزد. صدایی که بدون هیچ تردیدی میتوان گفت همه جوانان فلسطین حتی اگر خود نگویند حرف دلشان است. حرف دل جوانانی که جنگ نمیخواهند، زندگی پر از ماجرا و خطر و دود و جنگ و نفرت و کینه قومی و مذهبی نمیخواهند. از یکه تازی ارتجاع اسلامی به تنگ آمده اند و از جنایتکاری دولت اسرائیل کارد به استخوانشان رسیده است. این مانیفست حرف دل همه پدران و مادرانی است که عمیقا خشمگینند اما از زندگی کردن در خشم هم عمیقا بیزارند. پدر و مادرانی که عزیزانشان جلوی چشمشان هرروزه دارند قربانی میشوند. این مانیفست حرف دل همه فلسطینیان است که تمام عمر در جنگ و دود و خون و کشتار و نفرت قومی زیسته اند و جرات نکرده اند حرفی متفاوت داشته باشند. فلسطین در چهار راه تلاقی تمام ارتجاع قرن بیست و بییست و یکم قرار گرفته است. آینه تمام نمای بیرحمی حاکمین جهان امروز است. آینه تمام نمای محرومیت و بی حقوقی انسان امروز است. آینه تناقضات لاینحل حاکمین امروز است. و این مردم عادی، مردمی با آمال و آرزوهای معمول انسانی اند که دارند در لابلای کشاکشهای بی پایان این نیروها مچاله و نابود میشوند. فلسطین گره گاه نظام حاکم است. اگر کسی میخواهد بداند پشت آن چهره های پاپیون و کراوات زده و محترم اروپایی و آمریکایی و آسیایی چه دیوهایی قرار دارد، باید به فلسطین نگاه کند. حماس و حزب الله و موساد و فناتیکهای یهودی و فاشیستهای رنگارنگ اسرائیلی و دستجات بیرحم مختلف، روی دوش همان عالیجنابان متمدن اروپا و آمریکا و آسیا نشسته اند و گرنه یک روز هم نمیتوانستند به حیات خود ادامه دهند. میدانم که فورا همه توجهشان به جمهوری اسلامی که از ترویستهای اسلامی در فلسطین و لبنان بی محابا حمایت میکند جلب میشود. اما خود جمهوری اسلامی محصول چیست؟ از کجا حمایت میشود؟ کدام نیرو آنرا جلو کشیده است؟ چگونه سرکار آمده است؟ در ایران روی دوش کدام نیروی اجتماعی است؟ بحثم آن ایده ساده و قدیمی “کار انگلیسهاست” نیست. بورژوازی را میگویم. طبقه سرمایه دار این عصر را. طبقه ای که در غرب و شرق و سرتاسر جهان سلطه خودرا گسترانده است و  ظاهرا با همه این جنایات و جنگها و تروریستها مخالف است. اما میخواهم بگویم این حقیقت ندارد. این  طبقه است که دارد ارتجاع را آبیاری میکند و از گور بیرون میکشد. این طبقه است که آشکارا آدمکش و تروریست می پرورد و هرکدام برای پیشبرد رقابتهایش سگهای درنده خویش را پرورش میدهد و به میدان میفرستد. حماس، حزب الله، موساد و احزاب راست اسرائیل، سپاه پاسدار و یک عالمه دستجات دیگر که در خلل و فرج دنیای امروز دارند بشریت را نابود میکنند، اینها نیروهای فسیل شده و مرده تاریخند که امروز با زور پول و سلاح و پمپاژ تبلیغاتی سرپا نگه داشته شده اند. روی دوش این  طبقه زنده اند. روی دوش این طبقه قدرت میگیرند و قدرت دارند. و خود جزئی از این طبقه اند. بدون آنها و امثال آنها در گوشه و کنار جهان، دنیای امروز میتوانست کاملا و اساسا متفاوت باشد.
برگردیم به مانیفست جوانان غزه. بی تردید این مانیفست در عین احساسی بودنش، فریادی است که از وجود یک جنبش انسانی در زیر دود و آتش و نفرت حکایت میکند. جنبشی که آینده را میسازد. جنبشی که کل نظام حاکم را با تمام نیروهای عظیم تخریبش به مصافی اساسی میطلبد. جنبشی که در همه جا حتی در پشت دیوارهای غزه زنده است و اگر چه صدایش در زیر دود و آتش و دیوارهای عظیم قومی و مذهبی به طور رسا به گوش نرسیده است اما اصالت و ریشه ای عمیق دارد. همانگونه که خود جوانان غزه میگویند “انقلابی در میان ما در حال شکل گیری است”. اگر این مانیفست بخواهد چیزی را بیش از آنچه در سطح نشان میدهد و ژورنالیسم بستر رسمی منعکس میکند یعنی یک مشت جوان خسته و احساساتی تشنه زندگی غربی بیان کند، اینست که این مانیفست زندگی انسانی است. مانیفست قرن بیست و یکم است. مانیفست جنبشی که صدایش از اقصا نقاط جهان از کشورهای اسلام زده و به فلاکت کشیده شده تا کارخانجات و خیابانهای پرتلالو غرب از جانب انسان خسته و بی هویت امروز به گوش میرسد. حضورش و سربرآوردنش را میشود لمس کرد. هنوز متشکل نیست. هنوز آرتیکوله و با برنامه روشن نیست. هنوز تصویر روشنی از آینده خویش ندارد. هنوز اسیر توهمات و تبلیغات و مغزشویی هاست. اما وجودش و حضورش هرروز به نحوی و در جایی اعلام میشود.*  

مانیفست جوانان غزه
لعنت بر حماس! لعنت بر اسرائیل! لعنت بر الفتح! لعنت بر سازمان ملل! (جهت اطلاع خوانندگان در زبان انگلیسی بجای کلمه لعنت،fuck   گفته شده است که معادل فارسیش چندان برای این متن مناسب بنظر نمیرسد- انترناسیونال) لعنت بر آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی (UNRWA). لعنت بر آمریکا! ما جوانان غزه از اسرائیل، حماس، اشغال، تجاوز به حقوق بشر و بی تفاوتی جامعه بین المللی بشدت بیزار و خسته شده ایم!
ما می خواهیم فریاد بکشیم و همچون F16 های اسرائیل که دیوار صوتی را می شکنند این دیوار سکوت و بی عدالتی و بی تفاوتی را بشکنیم؛ فریادی با تمام قدرت نهفته در جان هایمان برای رهایی از این سرخوردگی عمیق که به علت زندگی در این وضعیت جهنمی جسم و جان ما را تحلیل می برد…
ما از این که گرفتار این کشاکش سیاسی شده ایم، دیگر حالمان بهم میخورد. حالمان بهم میخورد از شب های تاریک و ظلمات و هواپیماهایی که بر فراز خانه هایمان چرخ می زنند. حالمان بهم میخورد از کشتار کشاورزان بی گناهی که در منطقه بی طرف مورد اصابت گلوله قرار می گیرند زیرا می خواهند از زمین هایشان مراقبت کنند؛ حالمان بهم میخورد از آدم های ریشو که با تفنگ هایشان در خیابان ها گشت می زنند، از قدرت شان سوءاستفاده می کنند و جوانانی را که برای اهداف مورد اعتقادشان تظاهرات می کنند، کتک می زنند و یا به زندان می اندازند؛ حالمان بهم میخورد از دیوار شرم آوری که ما را از سایر قسمت های کشورمان جدا کرده و ما را در قطعه زمینی بس کوچک حبس کرده است؛ از این که ما را تروریست ها و خشک مغزان کوته بینی بنامند که در جیب هایمان مواد منفجره و در چشم هایمان شرارت نهفته است، حالمان بهم میخورد؛ از بی تفاوتی جامعه بین المللی نسبت به وضعیت ما حالمان بهم میخورد، از به اصطلاح کارشناسانی که نگرانی ها را بیان می کنند و قطع نامه صادر می کنند اما از عملی کردن هر آنچه که مورد توافق شان است می هراسند؛ ما از این زندگی گند و کثافت، از زندانی شدن توسط اسرائیل، از کتک خوردن توسط حماس و از نادیده گرفته شدن کامل توسط سایر قسمت های جهان، داریم بالا می آوریم.
انقلابی در درون ما در حال رشد و نشو و نماست، نارضایتی و سرخوردگی عظیمی که ما را نابود می کند مگر آن که راهی برای هدایت این انرژی عظیم به سوی چیزی پیدا کنیم که بتواند وضع موجود را به چالش بکشد و نوعی امید در دل های ما بدمد.
ما به زحمت حمله اخیر اسرائیل به غزه را تاب آوردیم، حمله ای که طی آن اسرائیل ما را سخت درهم کوبید و خرد و خمیر کرد و هزاران خانه و حتی باید بگوییم شمار بیشتری زندگی و آرزو  را نابود نمود. در جریان این جنگ، ما بدون اینکه ذره ای اشتباه کنیم به این احساس رسیدیم که اسرائیل می خواست ما را از صفحه جهان محو کند. در سال های اخیر، حماس هر کاری خواسته است کرده تا بتواند اندیشه ها، رفتار و انتظارهای ما را کنترل کند. ما اینجا در غزه نگران آنیم که به زندان بیفتیم، بازجویی شویم، کتک بخوریم، شکنجه شویم، بمب بر سرمان بریزد و کشته شویم. ما می ترسیم زندگی کنیم، زیرا برای هر قدمی که در هر مورد برمی داریم باید کلی فکر کنیم که نکند برایمان عواقب ناگواری داشته باشد. همه با محدودیت روبه روییم. نمی توانیم آن طور که می خواهیم عمل کنیم، آن طور که می خواهیم حرف بزنیم، نمی توانیم کاری را که دوست داریم بکنیم، گاه حتی نمی توانیم آن طور که می خواهیم فکر کنیم زیرا اشغال سرزمین با چنان شدتی ما را در چنگال خود فشرده که مغزها و قلب هایمان را به درد آورده و ما را واداشته که خود را به دریای اشک حرمان و خشم بسپاریم!
دیگر بس است! بس است درد، بس است اشک، بس است رنج، بس است کنترل، محدودیت، توجیه های ناموجه، ترور، شکنجه، بهانه، بمباران، شب های بی خوابی، غیرنظامیان مرده، خاطرات سیاه، آینده یاس آور، حال دردناک، سیاست آشفته، سیاستمداران خشک مغز، مزخرفات مذهبی، بس است زندان! ما می گوییم بس کنید! این آینده ای نیست که ما می خواهیم! ما سه چیز می خواهیم. می خواهیم آزاد باشیم. می خواهیم زندگی معمول داشته باشیم. می خواهیم در صلح زندگی کنیم. آیا مطالبه این ها چیز زیادی است؟”