نظری بر مقاله تشکلهای موجود و فعالین کارگری از اسد گلچینی

اخیرا مقاله ای از آقای گلچینی در مورد تشکلهای موجود و فعالین کارگری منتشر گردید که چون در باره جنبش طبقه کارگر بود ، حیف میشد با توجه به انچه در ایران میگذرد نکاتی هرچند مختصر اشاره نگردد ، وگرنه با وجود برخورد ایدئولوژیک گروههای سیاسی با یکدیگر که برایشان الویت درجه اول دارد ، نیازی به برخوردی دیگرنبوده که انگیزه مبارزاتی چه در ایران و چه در خارج کشور مورد تحسین است . انچه اینروزها رواج داشته و توان مبارزاتی را کم میکند برخورد سنگین گروهها است که در ۳۵ سال اخیر عمدگی پیدا کرده و با وجود تحولات شدید گروهها بهمان روش سابق ادامه دارد ، کسی منکر برخورد ایدئولوژیکی نیست ولی چرا در پس ان هر گروهی تلاش دارد کلیت گروه دیگر غیر از خود را منکر شود و آیا این برخورد باید  بیشترین زمان کار مبارزاتی را  بگیرد ؟ هر گروهی مجاز است که بسیار متفاوت از گذشته خود به دگرگونی دست بزند وخود را متحول بنامد و در این رابطه بیانیه و تفسیر بفرستد ، ولی اگر سوالی از چگونگی این تغییر پیش آید انرا به تحول گروهی نسبت داده وحاضر نیست که بهیچوجه قبول کند که اگر این تحول است امکان دارد که شکل قبلی گروه موجب زیانی برای جنبش بوده است و در این راستا با توضیح مختصری میگذارد ! اما همین گروه در مورد چگونگی کارکرد گروه دیگر و یا اگر تحولی در ان صورت گیرد حاضر نیست بهمان روش خود قانع باشد و بیانیه های سراسر تهمت و دور شدن از مبارزه و انفعال سرازیر میگردد و جالب اینکه در مورد انشعاب تعدادی از یک گروه که هر دو با نامی مشابه با پسوند یا پیشوندی ادامه کار میدهند ، رخ دهد ، هر دو گروه تلاش دارند که گذاشته و آینده یکدیگر را زیر سوال برند و انچه اهمیت ثانوی دارد ، مبارزاتی است که در داخل کشور جریان دارد . این همه بیشتر جریاناتی است که در خارج کشور پیش میاید و تاسف انگیز اینکه هرکدام نیز داعیه رهبری مبارزات داخل را یدک میکشند و این مورد فرقی نمیکند که گروه خارج کشوری اصلاح طلب ، جمهوری خواه ، سلطنت طلب ، مجاهد ، چپ ، سکولار باشد یا بنام گروه حقوق بشری و یا گروه سیاسی دیگری نامیده شود و اکثریت عظیم ایرانیان برونمرز و تعداد کمی از گروههای حقوقی  ، سیاسی و کارگری میباشند که حیران و سرگردان که برای حمایت از مبارزات داخل باید به چه گروهی پناه ببرند و چون راهی نمییابند که مورد سوء استفاده گروهها قرار گیرند ، خاموشی گزیده و به فراخوانهای گروههای سیاسی جواب نمیدهند . در این میان چنین گروههایی انچه را که از دست میدهند بدنه نیرومندی است که میتوانست وجهه گروهها را در میان افکار جهانی بالا برده ، حمایت بیشتری از مبارزات داخل کشور انجام داده و امید را در دل انها بارور نماید که در مبارزه تنها نیستند . نوشته این دوست گرامی که حتما سابقه مبارزاتی طولانی دارد و احتمالا با تکیه بر ان میباشد که چنین مبارزات طبقه کارگر داخل کشور را زیر سوال میبرد ، مقاله چنین آغازمیشود : 

بحث شامل این  نکات است: بررسی مختصری از تشکل های موجود فعالین کارگری و یا شبکه های فعالین کارگری، زمینه ایجاد این تشکل ها، جایگاه و فعالیتی که این تشکل ها در مبارزات کارگری و جنبش کارگری داشته اند و راه حل ما  در رابطه با این تشکل ها و تشکل توده ای کارگران

      بخش قابل توجهی از کارگران فعال درایران در ۶ سال گذشته در تشکلهایی سازمان یافتند. این تشکلها عبارت بوده اند از   “کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران”، “کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری”، “تشکل کارگران اخراجی و بیکار”، “اتحادیه ازاد کارگران ایران”، ” کمیته همبستگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری” و گروه و کانون های دیگری که از این تشکلها منشعب شده اند. نقد و بررسی کارکرد و وضعیت این تشکلها و فعالینش در جنبش کارگری به نسبت همان وزن و جایگاهی که در این مدت کسب کردند برای  این جنبش و مسیر آتی آن  حائز اهمیت است . ابتدا این مساله باید روشن باشد که آیا این ها تشکلهای توده ای کارگران هستند یا تشکل فعالین کارگری؟ جواب به این سوال لازم است چرا که این شبهه همیشه ایجاد شده که گویا اینها تشکلهای کارگری هستند . از نظر ما روشن است که  این ها تشکل  کارگران، به معنای اینکه بخشی از کارگران  در یک محل، محل کار و یا رشته ای را متشکل میکنند یا اینکه میتوانند مبارزات اقتصادی این کارگران را نمایندگی کنند، نیستند . آیا این تشکل مربوط به کارگران و برای کارگران است و در سوخت و ساز و فعالیتهای درون کارگران حضور دارند ؟ پاسخ این سوال هم منفی است چون هر جمع و شبکه ای از ارتباط بلافاصله به معنی تشکلی که برای کارگران و مبارزات روزانه شان و آینده این مبارزاتشان باشد نیست . آیا این نوع تشکل ها لازم هستند؟ بله همیشه لازم هستند و  این نوع تجمع و تشکل ها خود بخشی از فعالیت سیاسی  کانون ها و تشکلها و شبکه های مبارزاتی و تشکیلات های حزبی درون کارگران هم هستند و بدیهی است کارگران و طبقه کارگر به اینها نیازمند است. مساله این است که نباید اینها را به جای تشکل توده ای کارگران نشاند . تشکل توده ای کارگران و یا حزب و تشکل های حزبی آنها هر کدام در جای خود برای طبقه کارگر ایران مهم هستند و بدون آنها سازماندهی مبارزات این طبقه در مبارزات جاری و مبارزه برای گرفتن قدرت سیاسی غیر ممکن است .  در این بحث تلاش میکنیم نشان بدهیم که این تجربه که مستقیما تجربه بخش قابل توجهی از نیروهای چپ و سوسیالیست ایران  در میان کارگران است  بر سنت و فعالیت غیر کارگری و غیر کمونیستی متکی بوده است و سعی میکنیم نشان دهیم که چگونه این تشکلها که فلسفه وجودی خود را ایجاد و یا کمک به ایجاد تشکل های کارگری کردند خود به یکی از موانع سازمانیابی و اتحاد کارگران تبدیل شده اند .

 

گرچه در ادامه مقاله ایشان زمینه ایجاد چنان تشکلهایی را به سال ۱۳۸۳ ، زمان دیالوگ تمدنها ، عضویت دولت در سازمان جهانی کار و تعهد به مقاوله نامه های ۹۷ و ۹۸ برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری  میداند ، روشن نیست که چرا از این حرکت و فرصت بدست آمده احساس شادمانی نمیگردد . هرچند یاداوری این نکته برای کسانیکه در داخل کشور بودند مورد نیاز نیست ولی سال ۸۳ زمانی بود که ماهیت سران اصلاح طلب که از ابتدای تغییر حکومت جزو نظام بودند و دیالوگ تمدنها سرپوشی بر ماهیت دیکتاتوری مذهبی انها بشمار میرفت با  قتلهای زنجیره ای ، سرکوب دانشجویان در تیر ۷۸ و موارد دیگر آشکار گشته و گرچه هیچ امتیازی به کارگران داده نشد که مانند مانند هر حکومت مستبد دیگر سرکوب تشکیلات مستقل کارگری الویت اول انها بود . جای سپاس است که در مطلب بالا وجود تشکلهای فعالین کارگری مورد تایید قرار میگیرد ولی بلافاصله وجود انها در سوخت و ساز ! کارگران نفی میگردد و مربوط به کارگران و برای کارگران دانسته نمیشود ! مگر در تجارب انقلابات قبلی روشنفکران و فعالین کارگری نبودند که توانستند تشکلهای کارگری را سازمان دهند ، مگر اثار لنین و دیگران مملو از اثر سوسیال دموکراسی بر حزب طبقه کارگر نیست ، پس چگونه است فعالیت اینگونه تشکلها در ایران بر سنت ( ؟ ) و فعالیت غیر کارگری و غیرکمونیستی متکی بوده و عملکرد انها مانع اتحاد کارگری میگردد ! چگونه است که گروههای سیاسی چپ ایرانی راحت تر به نقد یکدیگر میپردازند و در اینراه از منابع مشترک نیز سود میجویند ، ولی حاضر نیستند از قراردادن کورکورانه الگوی انقلابات قبلی دست کشند و زیر سوال بردن حزب ایجاد شده توسط لنین که چرا چنان نتیجه ای داد ودر این مورد بجز توجیهات ابتدایی هنوز جواب درستی داده نشده ، جرم محسوب خواهد گردید و اگر بندرت نقدی صورت گیرد شکل جدیدی از مبارزه ارائه نمیگردد . آیا تجارب سازماندهی انقلابات قبلی از جمله خود لنین و دیگران بعنوان یک روشنفکر انقلابی در پروسه مبارزاتی چنین بوده که در ابتدای حرکتش همه گروههای مبارز را نفی کند و آیا مفهوم گروه ، سازمان و حزب سیاسی و یا حزب طبقه کارگر برای وی و سایرین قابل تفکیک نبود ؟ بیشتر اثار ایشان که مورد استفاده گروههای سیاسی ایران قرار میگیرد مربوط به دورانیست که حزب را تشکیل داده بود ، وگرنه حزب طبقه کارگر زمانی واقعیت پیدا میکند که با ندای حزب ، کارگران حرکت مورد نظر را انجام  دهند ، در حالیکه امروزه نامگذاری اسم به گروه ، سازمان و حزب بیشتر از روی سلیقه و بزرگنمایی بوده و ماهیت و قدرت مورد نیاز برای تحرک گروه ، قشرو طبقه مورد ادعا وجود ندارد . بدیهی است که جنبشهای داخل کشور نه تنها به گروهی که آقای گلچینی تعلق دارد  ، بلکه به همه فعالین سیاسی که علاقمند طبقه کارگر و آزادی مردم ایران از زیر دیکتاتوری میباشند ، نیاز دارد . کسی که کار سیاسی میکند ، ناشی از ارزشیست که جامعه بوی داده و چنین کسی نباید منتی بر دیگران داشته و نه باید داشته باشد ، بلکه باید شادمان باشد که جامعه چنین وظیفه ای را بعهده وی نهاده است . اگر در اینراه منتی در کار باشد شخص دچار همان غرور کاذبی  میگردد که سالها دامنگیر گروههای سیاسی گشته و حس برتری جویی انها را نسبت به یکدیگر وهمچنین سایر مردم  شده است  ، طوریکه جز حرکت خود چیزی را ندیده و قبول نداشته و اگر خود در حرکت سهمی ندارد ، چه بهتر که حرکت سایرین غیر قابل قبول و از خط خارج محسوب گردد . ادامه مقاله چنین است :

 

درهمان سال ٨٣ ابتدا کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل کارگری ایجاد شد، بیش از ٣ هزار نفر از فعالین کارگری و هوادارانشان در حمایت از این کمیته متنی را امضا کردند . بعد از آن بلافاصله کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری تشکیل شد .  این کمیته در نقد کمیته پیگیری ایجاد شد، کمیته پیگیری اعلام کرده بود که با استفاده از قانون و شرایط ایجاد شده تشکل میسازند و کمیته هماهنگی میخواست در اتکا به خود کارگران تشکل ها را ایجاد کند . در واقع شاخه های مختلف چپ با مرزبندی های ایدئولوژیک و سیاسی و در واقع فرقه ای بود که در برابر هم ایستادند . بعدها انشعابات بیشتری هم از این جریانات اصلی صورت گرفت . از کمیته هماهنگی، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری جدا شد، از کمیته پیگیری ابتدا چند ائتلاف و کمیته بیکاران و اخراجی و بعد اتحادیه آزاد کارگران ایران متولد شد . ماهیت جدایی و انشعابات و یا ترکیبات جدید اساسا ناشی از اختلافات سیاسی و عقیدتی و بن بست های واقعی بود که در میان سازندگان این تشکل ها بود .  این تشکلها از همان ابتدا با همین مبانی و تناقضات تشکیل شده بودند .  فعالیت این تشکل ها بر محور رابطه با کارگران در همه جا، ایجاد شبکه آنها، رساندن اخبار کارگران بهم  و اساسا فعالیت در میان کارگران اخراجی و بیکار شده و یا کارخانه و شرکت هایی که به کارگران با تعویق دستمزد میدادند و عملا در حال ورشکستگی بودند، بود. این تشکل ها مستقیما نماینده جایی نبودند و فعالین سیاسی کارگری و هواداران جنبش کارگری را شامل شده و فعالیتشان معطوف و مربوط به محل کار و زندگی کارگران نبود و تاثیری در آنجا نداشتند . حرکتی بزرگ برای جمع کردن این نوع فعالین کارگری ایجاد شده بود، اما اینکه چگونه فعالیت کردند و چه تاثیری بر مبارزه طبقه کارگر داشتند،  فعالیت این ۶ سال و جمعبندی از تاثیر گذاری این تشکلها  درمبارزه اقتصادی و سیاسی کارگران نشان میدهد که تقریبا هیچ وزنی در این زمینه نداشته اند . در حالی که ما سندیکای شرکت واحد و هفت تپه تشکل خود کارگران میشود و با مبارزه و زندگی آنها به هر درجه ای کم یا زیاد اما عجین است . اما میبینیم که این تشکلهای مورد نظر ما هیچکدام به  چنین جایگاهی نزدیک هم نمیشوند . ما برای همه فعالیتها و فداکاریهای اعضا و رهبران این فعالیتها ارزش قائلیم اما بحث این نیست و باید سراغ معضل رفت که فعالیت این تشکل ها، بیشتر شبیه  فعالیت کمونیستها و سازمانها و احزاب کمونیست و چپ سنتی در ایران در دوره پس از انقلاب است  که مابه ازا فعالیتشان در جنبش کارگری بعد از سالهای طولانی فداکاری و مبارزه به جایی نرسیده است . این تشکل های فعالین در بهترین حالت هواداران خوب و شریف طبقه کارگر بودند، درست مانند سازمانهای سیاسی . از این لحاظ به نظرم باید صریح و روشن و مستقل از اینکه ما در حال حاضر کمتر حامل این سنت هستیم یا نه، باید بتوانیم به خودمان و همه کارگران کمونیستی که در این سنت بوده و هستند این واقعیت را بگوییم .

 

عجبا امضای بیش از ۳۰۰۰ نفر از فعالین در داخل کشوری در زمانیکه مراحل ابتدایی تشکیلات اصولگرایان و سپاهی زیر پرچم رهبری برای قبضه قدرت از سایر اقشار حکومتی صورت میگرفت و محدودیتها و قتلهای زنجیره ای جریان داشت ، زمانیکه  تظاهرات دانشجویان که با همت فعالین خود جدایی دین از حکومت را مطرح میکردند به خاک وخون کشیده میشد ، زمانیکه سندیکای مستقل کارگری حکم کیمیا را پیدا کرده بود و هر حرکت کارگری سرکوب میگردید ،  ارزش پیدا نمیکند در حالیکه طی ۳۰ سال هنوز در خارج کشور چنین تعدادی حول هیچ محوری توافقی نکرده اند ! بحث ان نیست که دیگران در شرایط فاشیستی   مبارزه نکرده اند ولی روشن نیست که  گلچینی دوست گرامی  در انزمان چه تعدادی را در گروه خود متشکل میدیده و یا اکنون در حال تشکل دارد و براساس انچه اعتقاد دارد چه حرکتی را درون توده کارگران و حتی خارج کشور انجام داده که درسراسر مقاله از ان حرفی نمیزند . کسانیکه در ان سالها ، قبلش و اینروزها در داخل کشور  بوده اند ، میدانند که هر حرکت کوچکی چگونه زیر ذره بین رژیم قرار گرفته و حکومت تلاش  داشت و دارد که هر حرکتی  را در نطفه خفه نمایند . نادیده گرفتن فعالینی که همراهی  کارگران را حتی درون  تشکلهای  خود نیز داشتند ، بدلیل مبارزه ایدئولوژیکی ویا عدم شرکت موثر گروه مدعیدور از انصاف است ، و در این رابطه عمده کردن انشعابات فعالین که درد همه گروههای سیاسی ایرانی در سایه دیکتاتوری حکومت و عدم درک دموکراسی درونگروهی میباشد ، چیزی را حل نکرده و تنها شکاف را عمیق تر مینماید . کاشکی ایشان کارهای صورت گرفته خود را در درون طبقه کارگر و نوع سازماندهی اش را ذکر میکرد ، تا فعالین کارگری بجای پرداختن به امور صنفی کارگران و حمایت از کارگران بیکار و اخراجی بان امور بپردازند تا لااقل بقول ایشان وزنی در زمینه مبارزه اقتصادی ! و سیاسی کارگران داشته باشند .  اگر نقد در زمینه کمبود این حرکات کارگری و دلایل این ناکامی نه تنها در ۶ سال مورد گفتگو ، بلکه در ۳۰ سال گذشته صادقانه صورت گیرد که هم متوجه خود کارگران شده و هم مربوط به فعالین کارگری میگردد و صد البته به گروههایی که دوست گرامی بانها اعتقاد دارد  ، آنزمان روشن میگردد که چرا ماهیت جدایی و انشعابات و یا ترکیبات جدید اساسا ناشی از اختلافات سیاسی و عقیدتی و بن بستهای واقعی است که دامن گروههای سیاسی خارج کشور را در کشورهای آزاد نیز گرفته است . تردیدی نیست که تعدادی از فعالین سیاسی گفته شده چه قبلا و چه در حال حاضر با سندیکاهای مستقل موجود همکاری میکنند و این مورد در بیانیه های مشترک آشکار است و کاشکی بجز حرکات سمبولیک که در مبارزات کمونیستها در انقلابات قبلی رخ داده و مبارزه طبقه کارگرهر کشوری که ازنظر ایشان وسایر همفکران تنها انها هستند که ارزش دارند ، به واقعیتهای موجود ایران ، جایگاهی که طبقه کارگر دارند ، سرکوب بیرحمانه رژیم و ارزشی که این فعالیتها  و تاسیس دو سندیکای مستقل ایجاد شده دارند ، نظری عمیق میشد . ادامه مقاله :     

 

 

بخش دوم و سنت دیگری که در جنبش کارگری بود و تشکل های نوع دیگری را  درست کرد در شرکت واحد و نیشکر هفت تپه بود. چند ماه بعد از تجربه کمیته های پیگیری و هماهنگی مهمترین و بزرگترین تشکل کارگری و توده ای در زمان حیات جمهوری اسلامی متولد شد . سندیکای شرکت واحد و بعدها سندیکای نیشکر هفت تپه در ادامه مبارزاتشان ایجاد شد . هر کدام مبارزات بسیار سخت و پیچیده ای را پیش بردند و در برابر حاکمیت و توطئه های بسیار وسیع و گسترده قرار گرفتند . کانون شوراهای اسلامی با رهبری صادقی و چند اوباش دیگرشان به جلسه هئیت مدیره سندیکای شرکت واحد، که در پی تشکیل سندیکا بودند و در انجمن صنفی خبازان در تهران برگزار شد، حمله کردند و تلاش کردند از این کار آنها جلوگیری بکنند . آنها با شارلاتان بازی و حمله به کارگران و تیغ زدن  بر گردن و زبان رهبران سندیکا و از جمله اسالو خواستند کارگران را از این اقدام منصرف کنند . خواست آنها این بود که شورای اسلامی واحد نباید منحل شود و یا اگر هم میخواهند شورا را منحل کنند باید انجمن صنفی که جز قانون است را ایجاد کنند . اتفاق مهم این بود که این سندیکا درست شد و شورای اسلامی را عقب زدند و به انجمن اسلامی هم تن ندادند چرا که اینها همه از نظر کارگران بسیار منفور و ارگانهای دولتی و کارفرمایی بودند . سندیکای شرکت واحد درست شد و بلافاصله با هجوم بسیار بزرگی مواجه شد . کارگران هم توانستند مقابله کنند و دست به اعتصاب و تحصن زدند و شهر تهران و طبقه کارگر و جامعه را متوجه مبارزه خود کردند . طبقه کارگر ایران روزنه امیدی پیدا کرد . سندیکای شرکت واحد کارها و اقداماتی را در فاصله کوتاهی توانست انجام بدهد اقداماتی که بعضا شورای اسلامی تا ١۵سال مشغول انجامش بود ! این به این معنی بود که این تشکل متعلق به کارگران وابزار پیشبرد خواست و مطالبه آن ها بود . در برابر همه مصیبت ها و سختی ها و زندان و اخراج ها این تنها اتحاد کارگران در سندیکایشان بود که میتوانست مقابله کند …سنت دیگری که در میان کارگران واحد و نیشکر هفت تپه بود اتفاقا نه از سر مرزبندی عقیدتی و سیاسی و برعکس از سر نیاز کارگران به اتحاد و سازمان برای  زندگی بهتر، چه اندازه بهتر مساله این بحث نیست، و مستقیما در محل کار و بعضا زندگیشان کارگران را سازمان داد .  همین جا به این سوال جواب روشن داده ایم که از نظر ما تشکل توده ای کارگران و تشکلی که ابزار مبارزه کارگران است و ایجاد اتحاد هایی که کارگران میتوانند بر آن قدرتشان را بنا کنند، تشکلی است که در محل کار کارگران تشکیل شده و برای آنهاست، کارگران در محل کار اعضا طبیعی این تشکل هستند، جلب آن میشوند و علنی به فعالیتش ادامه میدهد . این تشکل مربوط به آن محیط و تاثیر گذار بر مناسبات کارگران و صاحب کار و قوانین کار دولت سرمایه داری است .  مستقل از اینکه ما چه انتقادی به محتوای هر کدام از این تشکل ها داریم یا نه، مساله این است که کدام تشکل تشکل مربوط به کارگران است، مال آنهاست و  به این معنی از مکانیزم واقعی کار و زندگی آنها مایه میگیرد و به آن میپردازد و میخواهد شرایط را به نفع کار و زندگی کارگران تغییر بدهد. اینکه بعدها کدام گرایش  سیاسی  دست بالا را دارد و یا دست بالا پیدا میکند مساله ای ثانوی است که مساله و تاثیری در این تعریف ندارد که تشکل کارگری چیست، تشکلی که دولتی نیست و کارگران آنرا در محیط کار و زندگیشان میسازند و علنی است  تشکل کارگران است .

 

ایشان تشکلهای مستقل کارگری که منجر به دو سندیکای کارگران اتوبوسرانی و نیشکر هفت تپه گردید را نسبت بکار فعالین کارگری متفاوت و در دو راستای مختلف دانسته ، هرچند بکار این فعالین و تاسیس سندیکاها ارج میگذارد و نقش فعالین را در پا گرفتن سندیکا قبول میکند ولی انها را با وجود داشتن کادرهای کارگری جزو طبقه محسوب نمیکند ، چون در محل کار کارگران و تنها از خود کارگران تشکیل نشده است . این موضوع اگر تایید گردد باید انتظار رود که ایشان در ادامه مطلب ذکر کند که حزب طبقه کارگر نیز در داخل کشورو از درون همین طبقه ایجاد گردد و گروههای سیاسی خارج کشور نیز بقول ایشان جزو توده کارگران و حزب  طبقه کارگر محسوب نگردد ولی در ادامه مقاله  روشن میگردد که کار فعالین کارگری که انرا یک گروه سیاسی چپ ولی غیر کمونیستی  میخواند باین  دلیل با کار سندیکایی مقایسه گردیده تا راحت تر کارش را زیر سوال ببرد ، چرا که قادر نبودند از مقایسه گروه خود با فعالین کارگری به چنین نتیجه ای دست یابند . واقعیت آنستکه تفاوت اصلی فعالین کارگری با گروههای سیاسی دیگر از جمله گروه منتسب به آقای گلچینی از نظر ایدئولوژیکی  نبوده ، و تفاوت عمده تنها در تلاشیست  که فعالین کارگری با وجود سرکوب شدید و دادن تاوان سنگین در داخل کشور و برای کارگران انجام میدهند و در نتیجه برای ایشان ساده تر است که فعالین را در مقایسه با سندیکای کارگری مورد سوال قرار دهد . ایشان در ادامه مطلب اینگونه تشکلها را با ( هدفهایی برای خود و در خود ؟ )  میداند که از کارگران فاصله گرفته و نسبت به مبارزه کارگران بیربط میگردند ! گرچه ایشان فراموش میکند که تصمیم اینکه چه کاری بسود کارگران بوده و چه کاری بیربط است به خود کارگران مربوط بوده و دیگران میتوانند بجای نقش رهبری کردن ، به حمایت در گسترده کردن جنبش طبقه بپردازند . دوست گرامی زمانیکه تنها و تنها دو سندیکای مستقل کارگری بعد از ۳۰ سال تشکیل شده ، زمانیکه کارگران در نان روزانه مانده و بیکاری و گرانی انها را تهدید میکند ، زمانیکه در وزارت نفت با انهمه کارگر پیشرفته هیچ تشکیلات مستقلی وجود ندارد و موارد دیگر ، حتی با مراجعه به اثار مارکس که نسبت به پیروان بعدی خود صادق تر بود  ، ضرورت سندیکاهای مستقل کارگری امر انکار ناپذیری است که میبایست حول مسائل صنفی کارگران ایجاد گردد  . نظام اسلامی بهتر از سایر گروههای سیاسی دشمن خود را از پس دو سندیکای مستقل ایجاد شده شناخته و بهمین دلیل بیشترین نیروی خود را برای سرکوب انها و جلوگیری از ایجاد تشکیلات مشابه گذشته است . زمانیکه دوستان کارگر با ایجاد همین دو سندیکا بدون اتهامی در زندان بسر برده و آزاد نمیگردند و هر حرکت کارگری از نظر رژیم سیاسی گرفته شده و محکومیت بیکاری ، شکنجه و زندان رادارد ، صحبت از حرکاتی که بقول خود شما منوط به وجود حزب میباشد ، رویایی بوده و مانند سنگ بزرگ علامت نزدن است ، میماند که راحت از زبان خارج نشسته برمیاید . مقاله چنین ادامه مییابد :         

 

      نمونه هایی از کارکرد این سنت، بحث را میتواند بیشتر باز کند، مثلا فعالیت در اول ماه مه ها، حمایت از مبارزات کارگران و یا موضعگیری در رابطه با اتفاقات سیاسی از سوی این تشکلها هر کدام مشخصات افق و اهداف سیاسی و سازمانی فعالین این تشکلها را برای ما روشنتر میکند . به تجربه فعالیت این تشکلها برای سازماندهی روز جهانی کارگر در ایران نگاه کنیم . ظرف شش سال گذشته اساسا یک نوع دیگر از فعالیت وجود داشت. اما چند سال اخیر نمونه های برجسته تر و مربوط تری به بحث ما را میتوان نشان بدهد . تلاش مثبت در اول ماه مه و سازماندهی آن در چند سال اخیر این بود که دامنه توجه و مهمتر از آن فعالیت برای این روز و همبستگی جهانی کارگران بیشتر و گسترده تر شد، اما سازماندهی اول ماه مه از سوی کارگران و در محیط های کارگری و با در بر گرفتن توده کارگران بسیار محدود بود و حتی در مواردی در سالهای اخیر کارگران شرکت واحد و هفت تپه هم تحت تاثیر این کمیته ها و شبکه فعالین و اتحادیه آزاد کارگران قرار گرفتند و بجای اینکه کارگران عضو خود را در همان روز و با اتکا به روابط و مناسبات کاری خودشان جمع کنند و آکسیون و هر حرکتی که میتوانند داشته باشند، با گذاشتن امضا خود زیر قطعنامه های این روز و یا فراخوان تجمع در پارکی در تهران و تجمعی در گوشه دیگری وظیفه خود را برای این روز تمام شده میدانند . تا جائیکه در اول مه ٨٨، و با تاثیر از اعتراضات جنبش سبز و اصرار برهمراه شدن با آنها، عملا نقش و جایگاهی که این تشکلها و قطعنامه های رادیکالشان میتوانست برای اتحاد و همبستگی کارگران ایجاد کند به شدت ضعیف میشود . اعضا سندیکاهای هفت تپه و انجمن برق کاران کرمانشاه و اعضا سندیکای واحد و… همه میبایست به جلو در اداره کار بروند و عملا روز کارگر را که میبایست روزی برای تحکیم اتحاد و همبستگی کارگران میبود به روز فشار بر رژیم که محصولش هم به جیب جنبش سبز میرفت . در حالی که روز کارگر میتوانست با اتکا به  تجمعات هزاران نفره کارگران هفت تپه و شرکت واحد و هر جای دیگری در محل کارشان بزرگترین و تاریخی ترین تجمع کارگران در ایران برگزار میشد . حرکتی که میتوانست هم از نظر سیاسی و عرض اندام طبقه کارگر در ایران و هم در جهت ایجاد اتحاد کارگران در مبارزات روزانشان موثر و مفید باشد .

 

آخر دوست گرامی چرا تجمع بیش از ۲۰۰۰ نفر ( در اوج قدرت نظام ) در پارک لاله برای شرکت در اول ماه مه که روزی تاریخی و ارزشمندی برای طبقه کارگر محسوب میگردد ولی بدلیل سرکوب تجمعات و سایر مشکلات کارگری همیشه عملی نیست که اگر مورد حمله قرار نگرفته بود تا بیش از ۷۰۰۰ نفررا دربر میگرفت و مورد حمایت مستقیم کارگران ، فعالین کارگری ، دانشجویی ، زنان و سایرکمپینها بوده و بدلیل موقعیت خاص پارک مورد توجه بسیاری از مردم قرار گرفت و توسط نیروهای رژیم از همان ۱۰ صبح پارک مورد محاصره نیروهای نظامی قرار گرفت و موجب دستگیری دهها نفر گردید ، از نظر شما موجب ضعف اتحاد و همبستگی کارگران مفهوم میگردد ! آیا میتوان سوال کرد که گروههای سیاسی مورد تایید شما چه نقشی داشتند و بچه کاری مشغول بودند و آیا گروههای مسلح کمونیست که جان گرانقدرشان را جلوی تیربارسپاهیان رژیم قرار داده بودند نمیتوانستند در مناطقی که نفوذ داشته و دارند دست بکاری زنند که مورد تایید شما باشد ؟ مگر این کارگران و فعالین کارگری مورد نظر با سایر همفکران که دست به چنین کاری زدند ، از گروههای سیاسی دیگر چون گروه شما که پیگیر عملکرد دیگری بودند ، شمشیر انتقاد را برای گروههای سیاسی بقول شما کمونیست بلند کرده و کارتان را موجب ضعف جنبش کمونیستی دانستند ! مگرچند هزار کارگر در پاییز سال ۸۵ با فراخوان سندیکای کارگران اتوبوسرانی در محل کارشان اعتصاب نکردند که منجر به دستگیری  ۸۰۰  تا۱۳۰۰ نفرگردید که اکثر انها تا ۴ هفته در اسارت بودند و تعدادی هنوز در اسارت رژیم بسر میبرند ! مگر در سالهای ۸۶ و ۸۷ دهه اعتصاب کارگری در نیشکر هفت تپه انجام نگردید و مگر کارگران در محل وزارت کار در شرق تهران تجمع نکردند و دهها عملکرد دیگر که در لیست شما از انها خبری نیست ! شاید کارگران منتظرند  که حزب طبقه کارگر ساخت شما چنین حرکاتی را انجام دهد تا بقول شما هم اتحاد کارگران صورت گرفته و هم در مبارزات روزانه انها موثر و مفید باشد !؟ راه درستی انتخاب  نکردید که با مقایسه فعالین کارگری که انرا جدا از مبارزات سندیکایی خود کارگران  میدانید مبارزات انها را مورد تردید قرار داده ، سپس تنها حرکات  کارگریموجود  که به سندیکای مستقل منتهی شده را با توجیهی که چرا کارگران بجای تجمع در پارک لاله در محلهای کار خود جمع نشده اند ( که در زمانهای دیگری اینکارها را هم انجام داده اند ) کارشان را غیرموثر و غیرمفید دانسته و چون از نظر شما سایر گروها نیز اصلا بحساب نمیایند به  نتیجه منطقی ! درون  ذهن شما که بهترین گروه و راه را انتخاب کرده اید ، برسید . تحلیل مقاله چنین ادامه مییابد :

 

امروز نگاهی به آن روزها بیندازیم و دستاوردهای هر کدام از این روشها و اهداف و سیاستهای ناظر بر  آنها را مرور کنیم باز هم  این نوع فعالیت و سنت که مبتنی بر سازماندهی کارگران در مبارزات جاری و معطوف به ایجاد بهبود در زندگی و مبارزه اش باشد، دیده نمیشود. سنت و فعالیتی که هدفش صرفا ضد رژیمی و ضد دیکتاتوری است و کمتر معطوف به مبارزه طبقه کارگر بعنوان یک طبقه در مبارزه اش با کل نظام سرمایه داری است تا از این طریق قادر به مبارزه بر علیه سرکوب و دیکتاتوری بشود. دقیقا به دلیل اینکه این مولفه در این سنت غایب است با هر فضایی که جنبشهای اجتماعی طبقات دیگر در جامعه ایجاد کنند همراهی میکند و در نتیجه کمپین کردن و آکسیون کردن همه چیز میشود. دادن قطعنامه ها و موضعگیری های سیاسی و آنهم سالی یکبار و برای مراسم و تجمع ها تمام و یا هسته اصلی کاری بوده است که تجربه این تشکلها در اول ماه مه ها نشان میدهد. قطعنامه ها چه ربطی به مبارزه روزهای بعد از اول ماه مه دارد ، چه ربطی به روز گذشته وضعیت کارگران دارد حلقه مفقوده است. قطعنامه ها و اسنادی که در اول ماه مه ها مورد توافق این تشکلها و تعداد بسیار بیشتری از کارگران و تشکلهایشان قرار گرفته است، اسناد مهمی مانند “منشور مطالباتی حداقل کارگران” در مجموع بیان خواست و مطالبه کارگران است اما باز هم در چنین سنتی گم میشود. این اسناد ابزار کار دیگری میشوند، انگار همین که با صدور این اسناد و قطعنامه های مهم کار انجام شده است و قرار نیست این به معنای شروع فعالیتی متحد و همه جانبه و ایجاد تشکلهایی توده ای برای تحقق همین قطعنامه ها و اسناد باشد. منظورم این است که این فعالین و تشکلهایشان دراین مایه بیشتر فعالیت داشتند و با انجام آکسیون ها و کمپین هایی که کمتر مربوط به سوخت و ساز و توان کارگران و در اتکا به قدرت و سازمان آنها بوده است صورت گرفته و دقیقا از همین جاست که تمایلات و خواست ها و مطالبات پیشرو آنها در جایی اثری نمیگذارد و میماند تا سال بعد و در آکسیون بعدی مورد حمایت قرار بگیرد و …

نمونه های بیشتری هست که دقیقا این سنت را منعکس میکند، مثلا مسئله افزایش دستمزدها، ما نمیبینیم که تصمیمات این تشکل ها چیزی را به نفع کارگران عوض کند و صف معینی را جلو بکشد که در تقابل با تعرض دولت سرمایه داری  و طبقه سرمایه دار قرار بگیرد. سرمایه داران و دولت چرا باید از کمپین کارگران و امضا جمع کردن هایشان حتی واهمه داشته باشند در حالی که کارگران و طبقه کارگر قدرتش در تصمیم جمعی و عمل جمعی و دست گذاشتن روی نبض سرمایه دار و فشار بر آن است. در سنت و کار این تشکل ها امضا جمع کردن و کمپین اعلامیه دادن اساس قرار میگرد. اطلاعیه در این سیستم و آنهم در سایت هایی که برای کارگران قابل دسترس نیست مهم میشود. کمپین مهم میشود، خارج کشور در این جهت ها مهم میشود و … وقتی اینها را کنار هم میگذاریم میبنینیم که این تشکل ها جایگاهی را کسب کرده اند که این جایگاه هر چه بیشتر به ان دقیق میشویم به کارگر و جنبش کارگری و مبارزات جاری و اتحادش  مرتبط نیست و عاملی در تغییر و بهبودی در زندگی و کار آنها نیست و تا هر زمانی از طرف همه این فعالین این سنت و فعالیتها ادامه داشته باشد و مورد نقد قرار نگیرد همین ادامه خواهد داشت و حتی بیربط تر میشوند.

 

دوست دور از وطن جملات بالا جز کم لطفی چه اسم دیگری میتواند داشته باشد ، چرا در ابتدا با تکیه بر سندیکا ، فعال کارگری را دور از محیط و خواسته های کارگران دانسته و سپس سندیکای مستقل  را با توجیهی دیگر خارج از خواستهای کارگری دانسته و در انتها هردو را با اسم دو سنت ؟ به مبارزات بیربط که مرتبط با جنبش کارگری نیست  ، در مقابل رژیم بی اثر نشان میدهید ! پس اینهمه خبر از زندانیان سیاسی همچون اسانلو ، رخشان ، مددی ، ابراهیم زاده و دهها کارگر دیگر که همچون سایر فعالین کارگری و جنبشهای دیگردر زندان میباشند ، تنها بدلیل چند امضا و کمپین بوده که نه به وضعیت و منشور مطالباتی حداقل کارگران بستگی دارد و نه دولت واهمه ای از کارشان ، پس برای چه بجای آزادی به زندانهای طولانی محکوم میگردند ؟ مگر گروههای سیاسی چپ مورد تایید شما و حتی سایر گروههای چپ و کمونیستی و غیر از ان وقتی اکسیون برگزار میکنند ، چه تعداد را در کشورهای غربی  جهان توانسته اند دور خود جمع کنند که تازه طبق تعریف شما چون در محیط کار کارگری نیستند ، کارگر هم محسوب نمیگردند و چنین گروههایی چه تعداد از ایرانیان برونمرز را توانسته اند حول خود  گرد آورند ؟ کاشکی این تفکر بی اثر بودن کارهای انجام شده در ایران بجای شما در ذهن مقامات حکومتی نقش می بست تا چنین مبارزانی آزاد بودند و میتوانستند محرک تشکیل سندیکاهای مستقل دیگری شوند . اگر در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۲ کارگران متشکل شده محور درخواستهای خود را از طریق شورای متحد کارگری که تحت نفوذ حزب سیاسی متمایل به شوروی انقلابی حول امتیاز نفت شمال و غیره نمیکردند ، جنبش کارگری به بهانه وابستگی سرکوب نمیگردید تا به چنین وضعیتی دچار گردد و حال که تلاش دارد راه صحیح را بپیماید از طرف کسانیکه خود را طرفدارش میدانند این چنین مورد بی مهری قرار میگیرد . آری در کشور عقب  مانده و تحت شدیدترین حکومت مذهبی ، نظامی و دیکتاتوری که هر حرکتی حتی صنفی برای سرکوب کردن ، مهر جرم سیاسی میخورد تا رژیم راحت تر به محکومیت کارگر مبارز بپردازد و عجبا که این مهر کار خارج از کارگری از جانب طرفداری همچون شما نیز زده میشود . آری اگر به تاریخ انقلابات و جنبشهای کارگری نگاهی بیاندازید خواهید دید که جنبش کارگری و حتی حزب طبقه کارگر بتنهایی نمیتواند رژیمهایی که تجارب دیکتاتورهای گذشته و تکنولوژی سرکوب امروزه همراه حمایت دولتهای بزرگ را با خود دارد ، شکست دهد و باین دلیل است که کارگران آگاه تلاش دارند   با محور قرار دادن خواسته های کارگری ، با سایر جنبشهای داخل کشور برای سرنگونی این حکومت و هر انچه که مشابه اش میباشد ، متحد گردند . دوست گرامی صحبت ذهنی یکی از رفقا را در مورد دکاندار ، تاجر ، دهقان مرفه و غیره را برای به ابهام کشیدن یک گروه کنار گذاشته و هرزمان که حزب طبقه کارگر را بدلخواه خود ایجاد کردید ، به تحلیل طبقاتی و جلوگیری از نفوذ چنین عناصری در حزب بپردازید که تا آنزمان راه درازی باقیست و چنین سخنانی تنها تفرقه ای را ببار میاورد که مورد نظر حاکمیت است . ادامه مقاله به نتایج زیر میرسد : 

 

بنابراین یک مانع برای سنت کارگری و کمونیستی در میان طبقه کارگر وجود چنین فعالیتها و تشکل هایی است. این موانع را باید شناخت و به هر درجه حزب حکمتیست و کادر و اعضایش در این رابطه نقشی داشته اند باید نقد روشنی از افق و سیاست و فعالیتی داشت که ما را  قادر به سازماندهی و اتحاد کارگران در مبارزات سیاسی و اقتصایشان میکند . کارگران و فعالین کارگری و محافل و شبکه های ارتباطاتی شان در همان محیطی هستند که کار و زندگی میکنند، همه ملزومات دخالتگری و سوخت و سازی که کمونیستها بتوانند بر آن تاثیر بگذارند در کارخانه ها و محل های مشترک کار و محل های زندگی کارگران وجود دارد . همه ملزومات برای قدرتمند شدن طبقه کارگر همین جاست و ابزار طبقه کارگر در مبارزاتش همین جاست . همین جاست که رهبرانش را دارد، محافلش را دارد، متشکل هستند و زیر یک سقفند، مبارزه اقتصادی دارند، گرایشات مختلف سیاسی خود را دارد و هر جریانی هم بخواهد بر آن تاثیری بگذارد و بخواهد برای ایجاد سازمان و تشکیلاتش هماهنگی ایجاد کند و اتحادی را ممکن کند که برای کارگران موثر باشد باید سراغ این مکانیزم برود و کار ما کمونیستها بروشنی باید این باشد …صدها و شاید چند هزار نفر از کارگران و فعالین سوسیالیست در این سالها در این تشکل ها جمع شدند و فعالیت داشتند . اما سنت کارگری و کمونیستی عملا نه در مبارزات جاری طبقه کارگر و نه در افق سیاسی این تشکلها منعکس شده است . نقد کارگر کمونیست به این تشکل ها همین است . همین نیرو و توان فعلی جمع شده در این تشکل ها را اگر نقد کمونیستی و کارگری متوجه نکند، نیازهای زندگی کارگران و مبارزه ای که بتواند با آن چفت شود آنها را حاشیه ای تر میکند و از بین میبرد . تحولات عظیمی در جامعه به نسبت وضعیت کارگران در جریان است وسرمایه داری ایران با ایجاد شرایط کار موقت برای طبقه کارگر و قطع سوبسید ها بر کالاهای اساسی  طبقه کارگر و معیشت و مبارزه اش را بیش از بیش به عقب برده است. تشکل های موجود فعالین پاسخ این مبارزه طبقه کارگر حتی برای دفاع از زندگی موجودش هم نبودند و به درجه اولی از این ببعد هم نخواهند بود . کشمکش عظیمی در جامعه و بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار و دولتش در جریان است، کارگران جز اتکا به مکانیزم درونی خود یعنی اینکه طبقه کارگر متشکل و مجتمع و صنعتی و متمرکز وجود دارد، مبارزه جاری اش را دارد و در همه مراکز بزرگ و کوچک در جریان است،  این اعتراض و نارضایتی ها رهبردارد، دارای گرایشات سیاسی مختلف است و پاسخهای مختلف به همه مسایل دارند و کارگر کمونیستی که بخواهد هر جا کارگران را سازمان بدهد سراغ  همین مکانیزم و متکی کردن فعالیتش به آن میشود . هر چیز دیگری غیر از این باز هم کارگران و فعالینش را به جنبش ها و فعالیتهایی غیر کارگری برمیگرداند . کمونیستها خودشان را سازمان میدهند و مبارزه را بر همین واقعیت پیش میبرند و به سازماندهی اعتراض و مبارزه کارگران میپیردازند . این مبنای کار ماست و این سبک و روش فعالیت به روشن کردن تفاوتی که کمونیستها با دیگر چپ ها دارند کمک میکند . سنت کارگران کمونیست این است . سنتی که برا ی ایجاد تشکل کارگران در شرکت و احد و هفت تپه بر همان مکانیزم درونی کارگران و از سر جنبش خود کارگران حرکت کرد و این برای کارگران کمونیست مبنی است نه مرزبندی های عقیدتی و سیاسی که کارگر و فعال سیاسی کارگرش را هم به شش سال تجربه ای میکشاند که تشکلهای فعلی کمیته های هماهنگی و اتحادیه ازاد کارگران وامثالهم دارند . این تجربه در واقع همانطور که اشاره شد برخواسته از سنت ریشه دار  چپ سوسیالیست ایران است و نسل ما با هر تفاوتی هم که داشتیم در آن بزرگ شد و به آن آغشته است . نقد ما باید به این مساله کمک کند که تشکل توده ای و رهبر و فعال کارگری خارج از محل کار و زیست و ابزاری برای بهبود زندگی و سازماندهی مبارزه سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر معنی ندارد . ما بعنوان فعالین حکمتیست نگاهمان به این تشکل ها باید طبقاتی و از سنت کمونیستی و کارگری باشد . نباید به این دلیل که در این وضعیت شریک بودیم ارفاقی به این سنت بکنیم . بسیار رفیقانه به کارگران سوسیالیست و کمونیست که دنبال این سنت بوده اند و هستند این ها را میگوییم و تلاش میکنیم همه آنها را با نقدی که داریم همراه کنیم .

 

 روشن نیست سنت کارگری و کمونیستی چه اندازه ترکیب درستی میباشند ، هرچه هست شعار ترکیبی حزب حکمتیست (هرچند گروه سیاسی مخالف با همین نام وجود دارند ) میباشد که حتما در محیط های کارگری داخل کشور بعنوان کارگر کار میکنند ( شاید برای حکمتیستها فعال کارگری بودن نیز مجاز باشد )  که در حال سازماندهی کارگران هستند ولی حتما هنوز بدلیل سرکوب نمیتوانند موجودیت خود و یا اعتصابات خود را نمود دهند . بالاخره روشن نیست که نقد سنت کارگری و کمونیستی شبیه همین نقدی است که از خارج کشور در میاید و یا حکمتیستهای فعال درون کشور ، همچون کارگران وحتی فعالین چپ دیگر که ترسی از بیان افکارخود نداشته واز نظر رژیم به چپ و کمونیستها معروف شده ، روزانه در محیط کارگری کارگران راروشن نموده و با بیانیه ، مقاله و غیره خود موجب میگردند که مبارزات کارگران به حاشیه نرود ! جمله خوب شما ؛ تحولات عظیمی در جامعه به نسبت وضعیت کارگران در جریان است و سرمایه داری ایران با ایجاد شرایط کار موقت برای طبقه کارگر و قطع سوبسید ها بر کالاهای اساسی طبقه و معیشت و مبارزه اش را بیش از پیش به عقب برده است ، چرا بجای نقد کم کاری گروه خود به انتقاد تشکلهای فعالین کارگری کشیده شده است ! رهبر این اعتراض و نارضایتی کجاست و چه کسیست ، گرایشات سیاسی مختلف کدامند که مورد تایید شماست و سنت کارگران کمونیست ( بخوانید حکمتیست ) چه نتیجه ای داده که جنبشها به غیر کارگری برنگردد ؟ سنتی ( ؟ ) که برای ایجاد تشکل کارگران در شرکت واحد و هفت تپه از سر جنبش کارگران حرکت کرد ، اگر مورد تایید است که چرا در سرتاسر مقاله تلاش شده با مهر فعالین کارگری ( بنظر مسولین سندیکا کاره ای نیستند ) به مبارزه بی ربط کشیده شده اند ، و در این میانه کارگران حکمتیست و کمونیست چرا حاضر بدادن ارفاقی به این سنت ( ؟ ) شده تا زحمت این نقد کشیده شود ؟ بنظر میرسد اگر کارگر کمونیست / حکمتیستی هم در داخل کشور وجود دارد به ابزار دانش مبارزاتی شما مجهز نیست که اینطور خشم شما را برانگیخته و دلیل انرا فعالین کارگری و کارگران سندیکاهایی میدانید که به دامن فعالین کارگری فرو رفته اند . دوست گرامی سالهای طولانی جنبش طبقه کارگر درگیر اسامی مختلفی بود که توسط فعالین و طرفداران کارگری درگیر بود و تفاوت انها را با یکدیگر و اینکه چه ربطی به مبارزات طبقه کارگر ایران دارد ، درک  نمیکرد . اسامی همچون مارکسیسم لنینیسم ، مائوییسم ، خوجه ایسم ، کاستروایسم ، استالینیسم و ایسمهای دیگر چنان در فرهنگ کشور رخنه کرده بود که کار با کارگر در الویت بعدی قرار داشت ، مشکلات و افشاگریها و نتایجی که در ان کشورها ببار آمد و عدم کرکر گروههای مدعی در طبقه کارگر ، موجب گردید مدتی اینگونه واژه ها کنار روند و اکنون واژه حکمتیستها که  بقول شما حرف درست را میزنند  ، روشن  مینماید که کنار گذاشتن واژه ها ناشی از درکی عمیق نبوده است . دوست گرامی مبارزه طبقاتی یک دانش است که همچون علوم دیگر مدام در حال رشداست و اگر علوم ریاضی ، فیزیک وغیره پذیرفته شده که میبایست با پیشرفت علم تغییر کند ، شاید یک دلیل عقب ماندگی مبارزه طبقاتی در ایران برای اینستکه این درک ایجاد نشده است وخوبی مارکس این بود که بدلیل همین درک خود را مارکسیست نمیدانست . نامگذاری یک گروه به یک اسم ایرادی ندارد ، بشرط انکه اساس کار قرار نگیرد ، یعنی طبقه کارگر ایران را با افکار حکمت یا غیره  تطابق ندهند بلکه واقعیات طبقه برای مبارزه الویت یابد ، انچه در اکثر چپها و کمونیستها  قابل سرزنش است اینکه  همچون مذهبیها که کتابی را محور خود قرار میدهند ، افکار رهبرانی را به کتاب مقدس تشبیه میکنند و برای هرکاری ، مطلبی از این کتاب همچون آیه بر طرفداران نازل و همگی مجبور به اطاعت میباشند و در این میان ، نقش روشنفکران همچون روحانیون مذهبی است که هر کدام بهتر تفسیر نمود ، نقش رهبری را خواهد گرفت . انتهای مقاله چنین است : 

 

  ما باید از جنبه دیگری هم کارمان را اصلاح کنیم و آن هم نوع تشکل های کارگری است . سنتا هر وقت ما حرف زدیم و یا فعالیت عملی در ایجاد تشکل های کارگری داشته ایم، بلافاصله حرف و کار ما به معنی تقابل اشکال مختلف تشکل های کارگری مثل شورا و سندیکا بوده است و یا بعضا هم چنین شده است و این را تلاش نکرده ایم  سر جای واقعی خود بگذاریم و به جدال های فرقه ای و همیشگی دامن زده ایم . ما باید تاکید کنیم و سنتی که به آن تعلق داریم را روشن بیان کنیم و پراتیک کنیم .  ما در سنت جنبش شورایی هستیم، ایجاد شوراها مربوط به دورانی است که کارگران قدرت سازمانیابی بالایی دارند و در تحولات سیاسی مهمی در جامعه هستند و در تناسب قوایی که ایجاد کرده اند قادر به ایجاد شوراها بعنوان ارگان دفاع و قدرت گیری هستند و تا ایجاد چنین وضعیتی بوسیله کارگران و تشکلهای توده ای و حزبی شان ما فعال جنبش مجمع عمومی هستیم که در هر شرایطی میتواند کارگران را متشکل و مرتبط بهم نگاه دارد خفقان و سرکوب کنونی یا دوران بسیار سیاه تر از این که بود جنبش مجمع عمومی راه حل کارگران کمونیست و سنت دخالت مستقیم کارگران در سرنوشت خودشان و مبارزاتشان است . این جنبش ما، افق و پراتیک ما در فعالیت کمونیستی در میان کارگران است . آیا این یعنی ضدیت با سندیکا و اتحادیه کارگری که مثلا و در حال حاضر کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری میکند؟ این وارونه است . از نظر فعال جنبش مه گاه کارگران بر علیه سرمایه دارن و دولتشان است و کمونیستها بخشی از آن هستند و هر گرایشی در این تشکل ها بتواند به هر درجه به کارگران مسیر درست مبارزه و دفاع از معیشت و شرایط بهتر زندگی را نشان بدهد کارگران آن را انتخاب خواهند کرد . این تفاوتی است که ما با دیگران داریم . این تمایز جنبش ما با دیگر جنبشها باید روشن شود. این مبنای کار کمونیستی ما در سازمانیابی توده ای کارگران و در فعالیت کمونیستی است .

 

 

 بالاخره روشن نشد که اگر کارگران با تحلیل شما در سنت ( ؟ ) شورایی هستند و ایجاد شورا مربوط به دورانی است که کارگران قدرت سازمانیابی بالایی دارند که هنوز زمانش نرسیده ، چگونه جنبش مجمع عمومی ( ؟ ) راه حل کارگران و سنت ( ؟ ) دخالت مستقیم کارگران در  سرنوشت خودشان و مبارزاتشان است ؟ اگر از تکرار و اصرار بکارگیری کلمه سنت که بنظر تاکید بر گذشته و اجرای دستوری دارد گذر شود ، امکان تجمع کارگران چه با شورا و چه با مجمع عمومی چگونه صورت خواهد گرفت و چرا تابحال شکل نگرفته است و شایسته نیست که بعضی از حرکتهای کارگری را در میان طرفداران  بخود موسوم کرد . دوست گرامی چرا کارگران مبارزی که چه در زندان هستند و چه در بیرون زندان  بزرگتر ، انقدر سرسپرده بقول خودتان فعالین کارگری میدانید که هرچه انها میگویند ، اینها انجام میدهند و چرا برعکس نگاه نمیکنید که ان فعالین نه تنها شیفته کارگران مبارز هستند ، بلکه راهی را میروند که انها میخواهند و در حال حاضر نشان داده اند که براهی که میروند اعتقاد دارند . اکنون در داخل کشور مبارزه ای جریان دارد ، همچون  مسابقه دو تیم ورزشی با یکدیگر و تماشاچیانی که برای حمایت    از دو تیم گرد ورزشگاه را گرفته اند ( کسانی هم در خارج ورزشگاه از طریق ماهواره ها  به تماشا مشغولند ) که اگر تماشاچیان بخواهند نقش بازیکنان را ایفا نمایند نه عملی است و نه امکان پذیر ،  نقش تماشاچیان حاضر در میدان را گروههای سیاسی و ایرانیان درونمرزی بازی میکنند که با حمایت خود مبارزان را امیدوار کرده و خود رفته رفته جذب مبارزه میگردند و نقش تماشاچیان ماهواره ای را ایرانیان برونمرزی بازی میکنند که برعکس تماشاچیان تلویزیونی دارای نقش مثبت هستند ، اگر حمایتشان را درست انجام ندهند  تیم مورد حمایت که همان مبارزان ( در این مورد کارگران ) را از پیروزی دور نگاه میدارند . شعار دادن و یکدیگر را محکوم کردن ، کاری که توسط رفیق شما آقای  فتاحی بمراتب بیشتر از شما انجام گرفته ، مانند کوبیدن بر طبلی است که بیش از ۴۰ سال نواخته میشود بدون اینکه نتیجه ای عاید کسی گردد . رویای شورای در ذهنتان اجازه نمیدهد که نقش سندیکا را در مبارزه امروز طبقه کارگر ایران درست درک کنید و روشن است که تفسیر شما از سندیکا چیزی نیست که در حال حاضر در کشور وجود دارد . هیچکس نمیتواند با سندیکا و اتحادیه مخالفت کند  چرا که در الفبای کتابهای مارکس و سایرین تاکید شده است ، منتهی با درکی که شما از سندیکا و فعالین سیاسی در ذهن خود پرورانده اید ، تلاش کرده اید غیر مستقیم به چنین کاری دست بزنید . در کشورهایی همچون ایران هر کلمه ای قادر نیست که بار صحیح ان کلمه را بیان کند ، کما اینکه در ابتدای نظام جمهوری اسلامی کلمه شورا توسط چپ به سیستم تحمیل شد و زمانی برد تا رژیم بتواند این کلمه را به انجمن تبدیل نماید ، گرچه هنوز کلمه شورا گاها بکار میرود . اکنون نیز سندیکاهای مستقل ایجاد شده نه تنها تلاش میکنند از حقوق صنفی کارگران مربوط به خود دفاع کنند ، بلکه بخشی از فعالیتهایی که بقول شما به شورا مربوط میگردد را نیز انجام میدهد و نگرانیبیشتر رژیم نیز از همین خواسته ها هست چرا که سندیکا را مستقیم درگیر دولت و حکومت مینماید . دوست گرامی کاشکی در داخل کشور بودید و یا رفیقانی داشتید مسائل را انطور که هست و از انچه که میگذرد شما را آگاه نمایند تا با انگیزه ای که در شما و سایر دوستانتان و همچنین سایر گروههای سیاسی و حقوق بشری دیگر برای مبارزه وجود دارد ، به درک عمیقتری از مبارزه کارگران کشور و جنبشهای در حال ایجاد برسید تا با کمک همه  جنبش گسترده تر گردیده و پایان رژیم زودتر رقم خورد . گاهی دردآور است که دیده میشود سازمانهای بین المللی کارگری و حتی بعضی از گروههای سیاسی و حقوق بشری بیشتر از گروههای مشابه ایرانی به حمایت از مبارزه کارگران ایرانی میپردازند ، چرا که برخورد اید ئو لوژیکی بزعم انها الویت دارد . سرانجام اینکه انچه نوشتن این مقاله را اجتناب ناپذیر نمود ، زیرسوال قرار دادن کارگران و کسانی که برای پیشبرد مبارزه همه دردها را بجان خریده اند و همچنین تکیه بر انگیزه مشترک همه مبارزان  بر علیه دیکتاتوری نظام میباشد وگرنه دست به قلم نمیرفت که عمدگی برای امروز ندارد . در پایان بعلاوه متن کامل مقاله آقای گلچینی چند نوشته از کسانی همچون اسانلو ، مددی ، پیرهادی ، رخشان ، ابراهیم زاده و غیره آورده شد تا روشن گردد که این طبقه چه اندازه تنها بوده و حداقل نیاز به حمایت واقعی کسانی دارد که مدعی حمایت از کارگران را در شعارشان گذاشته اند . 

به امید پیروزی 

 محمد ایرانی ۲۲ دی ماه ۱۳۸۹ ، ۱۲ ژانویه ۲۰۱۱      

http://www.iransabzam.blogspot.com

 

    http://www.azadi-b.com/J/2011/01/post_232.html

http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=301

http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=303&Itemid=10

http://www.youtube.com/watch?v=KoC_-ctSgFg

http://www.youtube.com/watch?v=LxNRcU1gUqg

ahttp://www.youtube.com/watch?v=sfdjStd906g

http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=305&Itemid=10

https://mail.google.com/mail/?shva=1#label/kargari/12d5738de8ddee61

http://www.etehadeh.com/?page=articles&aid=74

http://www.edalatemordeh.blogfa.com/post-450.aspx

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=8273

http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=186&Itemid=8

http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=182&Itemid=8

http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=106&Itemid=8

http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=86&Itemid=8

http://www.ofros.com/maghale/mohseni_edamekari.pdf

http://www.etehadeh.com/?page=articles&aid=70

http://iransabzam.blogspot.com/2011/01/blog-post_06.html