حذف یارانه (سوبسیدهای اقتصادی) تلاش سرمایه برای خلاصی از بحران!؟

بحرانهای ادواری سرمایه یک هویت لاعلاج سرمایه داری است، پلاتفرم طبقه کارگر راه حل است 

 مقدمه

آنچه که امروز سود دهی سرمایه را بالا میبرد بهره بانکی است و بقول مارکس سود دهی سرمایه از بهره و ربا خواری است که نیروی محرکه سرمایه در آخرین مرحله سرمایه داری میشود. یعنی امروز سرمایه بانکها و مراکز سفته بازان و دلالان اقتصادی هستند که حیات اقتصادی بازار سرمایه داری را رقم میزنند، نه تولیدات کارخانه ها. اینجاست که مرحله آخر گندیدگی سرمایه به نمایش گذاشته میشود و سرمایه برای نجات خود به آخرین حربه پناه میبرد. چرا آخرین حربه؟ چون زمانی سرمایه داری برای جلوگیری از طغیانهای اجتماعی و کارگری طبق نظرات کینز(تئوری اقتصادی کینز این است که حکومت و سرمایه داران بخشی از سود و امکانات بدست آمده را با جامعه تقسیم کنند تا از این قبیل فشار مالی و اقتصادی بر مردم کم شود) روی آوری به سوبسید دادن به جامعه را انتخاب کرد ، یا باید گفت سرمایه برای نجات از بحران ادواری خود و به سکوت و تمکین کشاندن کارگران و مزد بگیران در جامعه اقلامهایی از مایحتاج مردم را سوبسید میکرد. بدین وسیله بخشی از چپاول جامعه را به جامعه بر میگردادند. اما اکنون با توجه به شرایط و بحران موجود سرمایه از دهه هشتاد با سرکار آوردن تاچریسم و ریگانیسم خط بطلانی بر برنامه سوبسید ها میخواهد بکشد و این حرکت ابتدا از آنجا شروع شده. حمله تاچر به کارگران معدن ذغال سنگ انگلیس در زمستان ۱۹۸۵/۱۹۸۶ شروع این کاروان حمله مزدوران سرمایه به سطح معیشت مردم شده. کاروان حذف سوبسید ها، که سرمایه داری جهانی خودرا در تنگنا میبیند و حال با چنگ و دندان دارد از هویت و ماندن و نماندن خود دفاع میکند. بنابراین شیوه ای که مثلا در دهه های بعد از جنگ اول جهانی شروع شد ، تا جامعه را در مقابل طغیانهای اجتماعی کارگران و مردم فقیر واکسنه کند. حال سرمایه داری برای تداوم خود  امروز تلاش میکند هستی جامعه و دار و ندار مردم را کم کم ازشان بگیرد. دار و نداری کم مایه ای که مردم دارند تا کنون نتیجه بلا واسطه مبارزات آنهاست که از دهه ها پیش بدست آوردند.

 

مسئله حذف یارانه(سوبسیدهای اقتصادی)

الف: یک نگاه کلی و تاریخی به مسئله در سطح جهانی!

 

برای روشن شدن ذهن خواننده دوست دارم کرونولوژی وار به اتفاقات چهل سال اخیر در دنیا اشاره های مختصری داشته باشم تا آگاه شویم که بحران سرمایه داری طبق نظر کارل مارکس دارد ریشه سرمایه را به نابودی میکشاند.

در دهه ۱۹۷۰ مسئله بحران سوخت ونفت اروپا را فرا گرفت و کشورهای صاحب نفت آنزمان حرف آخر را میزدند، گردهمایی های اوپک . نتایج آنها برای سرمایه تعیین کننده بود. در ایران خودمان از قبل پول نفت و به قیمت تحمیل فقر به مردم جامعه شاه جشن شاهنشاهی گرفت، عربستان صعودی شریک شد در سرمایه های اساسی آمریکا مثل جنرال موتورز و صنعت هواپیما سازی (که در آن دوران شرکت بویئنگ یک هواپیمای خصوصی و مدرن بعنوان هدیه به پادشاه صعودی داد که هنوز هم در اختیار خانواده صعودی است زیرا سرمایه نفتی صعودی در اواخر دهه هفتاد میلادی بخشی از صنایع ماشین سازی آمریکا را نجات داد). در اروپا شرکتهای ماشین سازی بسرعت در شرق و خاورمیانه خودرا سازمان  دادند اما در مقابل ژاپن نتوانستند زیاد عرض اندام کنند، ولی بهر توانستند بار بحران را کم کنند. سرمایه کرایسلر همراه چند شرکت دیگر در ایران شرکت ناسیون نال را راه انداخت و شاه گفت هر ایرانی باید صاحب یک ماشین پیکان شود. در همین اوان زاغه نشینان فیطریه را بگلوله بستند و حلبی آباد ها در کنار جشن دوهزار و پانصد ساله یک دمله چرکین شد. کشورهای عربی و بخصوص در همسایگی ما عراق در دهه هفتاد میلادی بیشتر بعنوان یک کشور مستقل وارد محاسبات خاورمیانه شد و جنگ با ایران را با ایجاد خط سبز(در مرز ایران و عراق در منطقه کردستان و کوچ دادن کردهای معترض از منطقه به فاصله ۷۵ کیلومتر از مرز به درون خاک عراق اجرا شد اما شاه بدلیل درگیری با اعتراضات داخلی نتوانست قرار داد را به اجرا در آورد)  و قرار داد الجزایر به پایان رساند. کشور آلمان خواستار خروج سربازان آمریکایی از آلمان شد که بعد ها تا دهه ۱۹۹۰ طول کشید . در اندونزی، دولت سوهارتو در جنوب شرقی آسیا و به کمک سازمان جاسوسی آمریکا معترضین جامعه را سلاخی کرد (بخصوص در ۱۹۷۴/۱۹۷۵ قتل عام مبارزان کمونیست، دانشجویان  و کارگران کارخانه ها در تاریخ اندونزی جزو لکه ای ننگین بر دامان سرمایه داری تا ابد باقی خواهد ماند). از قبل این تعرضات خونین سرمایه داری توانست دهه ۱۹۷۰ را تا اواسط ۱۹۸۰ از سر بگذراند.  اینها و دهها نمونه دیگر جزو بحرانهای چهل سال اخیر هستند در دو بحرا اخیر اقتصادی اگر منصف باشیم فقط بین سالهای ۱۹۹۷ میلادی تا ۲۰۰۵ بود که اوضاع اقتصادی در آمریکا و اروپا تحت کنترل قرار گرفت اما ژاپن همچنان دست و پا میزد. بعد دوباره با جنگ دوم عراق و حمله های دیگر به افغانستان و نیز لشکر کشی بی سر و صدای آمریکا در پاکستان مسئله بحرانها را دوباره در ۲۰۰۷ رو کرد. جنگهای اول و دوم آمریکا در عراق و خاور میانه (اسرائیل و فلیسطن و مرگ عرفات) همه تلاشی بود برای در رفت از بحران اما دوسال بیشتر دوام نیاورد و سال ۲۰۰۷ با بحران مالی وام مسکن و مسکن سازی در آمریکا، آمریکا زیر بار آن کمرش خم شد و تاثیربلاواسطه آن بر کل اروپا و آسیا خودرا نشان داد. ژاپن هنوز کمرش را از زیر بحران اوائل دهه ۱۹۹۰ بلند نکرده است. آروپا در مقابل آمریکا خودرا متحد کرد و از ۲۰۰۵ یورو را در مقابل دلار علم کرد و نیز اکنون چین با کودتاهای خزنده اقتصادی خود از دل این بحران توانسته قطبی جدی در مقابل اروپا و آمریکا شود. سیاست اقتصادی چین  اقتصاد و بازار آمریکا را فلج  کرده و با پایین نگهداشتن ارزش پول چین در مقابل ارزهای دیگر آمریکا عصبی دارد دست و پا میزند و چین از آب گل آلود غرب و آمریکا ماهی میگیرد. بخاطر همین اوضاع زمانی که چین در ماه نوامبر ۲۰۱۰ اعلام کرد حاضر است اقتصاد ورشکسته یونان را سامان دهد، فورا اروپا وام کلانی به یونان و اخیرا به ایرلند داد که بطرف چین نروند و نیز اکنون ایتالیا و پرتقال در بورس ورشکستگی اقتصادی هستند.

اینها نمونه های بارزی از وضعیت کنونی اقتصاد و بحران اقتصادی سرمایه داری در این دوره سی و اندی سال اخیر هستند . اما اکنون میخواهم نمونه هایی از ما به ازائ این وضعیت را در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و جنوبی بیان کنم.

 

ب:  نتیجه و مابه ازائ این بخران حذف یارانه (سوبسیدهای اقتصادی)

 

وقتی این بحران اول دهه نود در اوج خود بود همه دولتها آمریکا، اروپا و کانادا  در یک تصمیم جدی و هرکدام به فراخور وضعیت اقتصادی خود برنامه ریاضت اقتصادی را در صدر برنامه های خود قرار دادند. سالهایی بود که دولتهای رفاه از زدن اکثر امکانات رفاهی و تفریحی جامعه شروع کردند. مسئله بیکاری و بخصوص پایین آوردن سطح بیمه بیکاری بزرگترین حمله ای بود که یقه کارگران بیکار را گرفت. در همان حال دولتهای ثروتمند دنیا از اواسط دهه ۱۹۸۰ جمعهای خود را مثل گروه ۸، گروه ۲۰ و گروه هفت بوجود آوردند تا در یک تصمصیم متحدانه علیه مردم دنیا و زندگی آنها برنامه های اقتصادی خودرا سازمان دهند. درسالهای ۱۹۹۵ کمپین علیه بیکاری در سوئد راه افتاد و دولت مجبور شد که بیمه را کمتر پایین اورد. چون دولت راست در ۱۹۹۳ تصمیم گرفت سطح بیمه بیکاری را در سال ۱۹۹۳و ۱۹۹۴ از ۹۰ در صد به ۷۵ درصد برساند که با موج اعتراضات به ۸۰ درصد رسید و دوباره دولت بی محتوای سوسیال دمکراسی در انتخابات ۱۹۹۴ به سرکار برگشت و تحت فشار کارگران بیمه بیکاری به ۸۰ درصد رسید.در فرانسه با سر کار آمدن محافظه کاران برنامه های اقتصادی سختگیرانه ای پایه ریزی شد که هر ساله شاهد اعتراضات و مبارزات مردم علیه فشار های اقتصادی دولت هستیم. در انگلیس دولتهای لیبر، مو به مو به دنبال اجرای کم کردن سوبسیدها بودند تا اینکه در ۲۰۱۰ بعد از ۱۲ سال دولت لیبر سقوط کرد و راستهای محافظه کار قدرت را بدست گرفتند و برنامه شان این است که ۳۰ در صد کل امکانات اجتماعی و رفاهی را کم کنند. امکاناتی که با حمله های ادواری دولتهای لیبر به حداقل خود رسیده است. اما راستها میخواهند از آن بیشتر بدبختی به مردم جامعه تحمیل کنند. در آلمان آنجلا مرکل در سخنرانی اش در ماه نوامبر ۲۰۱۰ حمله گسترده ای علیه سیاست پناهنده پذیری آلمان سازمان داد و امکانات رفاهی جامعه را تحت نام اینکه مهاجرین، برای ما هزینه های سنگینی به بار آورده اند، شروع کرد. هم تلاش کرد مردم آلمانی را علیه مهاجرین بشوراند و هم بهانه ای شود که امکانات اجتماعی را کم و کمتر کنند. در جواب کارگر بیکاری که میگفت چرا باید ما از ثروت جامعه پول ورشکستگی بانکهارا بدهیم مرکل گفت اقتصاد بحرانی است و دولت باید پشتیبان از طرح بانکها کند تا اقتصاد بچرخد. این خود بوضوح نشان میدهد که سرمایه مالی چه نقش مخربی در چپاول جامعه دارد. اقتصاد ورشکسته ایتالیا و اسپانیا و یونان و ایرلند بعنوان اعضا کشورهای اروپای متحد زبان زد خاص و عام است. بار این بحران در آفریقا و آسیا و جنوب شرقی آسیا یعنی فروش کار ارزان ، موقعیت وحشتناک کاری و تحمیل فقر به کارگران در این مناطق ، پا به پای انتقال سرمایه ها و کارخانه ها از اروپا به این مناطق، زیرا با وجود دولتهای فاسد و دیکتاتور و پایین نگهداشتن سطح سواد و زندگی اکثریت مردم . نبودن کوچکترین حقوق صنفی در بین کارگران. اکثر شرکتهای تولیدی از اروپا و آمریکا به هند، چین، پاکستان، بنگلادش، برمه، نپال، کشورهای اقمار شوروی سابق مثل لهستان، مجارستان، رومانی، دیگر کشورهای آفریقا منتقل شده اند و بخشی هم در آمریکای جنوبی. یعنی سرمایه برای نجات خود دو کار را دارد همزمان انجام میدهد.

اول با انتقال کارخانه ها تلاش میکند بار تولید را بالا ببرد و همچنین با کمترین قیمت نیروی کار در این کشورها همچنان بیشترین سود را بدست آورد.

دوم میخواهد با بیکاری کارگران صنایع در اروپا و آمریکا اتحاد و تشکل آنها را بر هم زند، اتحادیه هارا ضعیف کند و نیز مردم مجبور شوند با آنچه بهشان تحمیل میکنند مدارا نمایند. مثلا درسوئد ، حذف یارانه ها این جوری شروع شده! از سال ۲۰۰۶، مالیات را اندکی پایین آورده اند. یعنی کسی که در ماه ۲۵۰۰۰ کرون سوئدی در آمد ناخالص اش است دویست یا دویست و پنجاه کرون کمتر مالیات میپردازد.  اما در عوض تمامی مواد خوراکی گرانتر شده، دندانپزشکی، دارو بخصوص سرسام آور است. کرایه خانه، پول برق، تلفن، آب و مواد بهداشتی همه و همه ۲۰ در صد و سی در صد نسبت به سال ۲۰۰۵ بالا رفته اند.  در یک کلام مسئله جهانی بودن سرمایه و بحران آن یک هویت ماهوی سرمایه است که در دور اخیر با توجه به تحولات کنونی . فشار و اعتراضاتی هم  که طبقه کارگر به سرمایه می آورد خود قطب دیگر جریان است. در بیست سال اخیر شاهد مبارزات جدی کارگران علیه تعرضات سرمایه بودیم و هستیم. یعنی اگر به سطح اخبار در دنیا نظر افکنیم ما شاهد تظاهرات میلیونی کارگران و مردم ستمدید هستیم. تظاهرات میلیونی کارگران و انسانهای رادیکال در سیاتل آمریکا علیه گروه بیست، تظاهرات و اعتراضات کارگران در دوسال گذشته در مقابل گروه هشت در انگلیس و آلمان، تظاهرات و اعتراضات سراسری در دنیا علیه حمله به عراق و مبارزه مردم دنیا علیه جنگ، اعتراضات کارگران معادن سیبری، اعتراضات کارگران و مردم آزاده در فرانسه، ایتالیا، ایرلند و یونان که هنوز هم ادامه دارد. مبارزات آزادیخواهانه مردم علیه بیحقوقی در جامعه همه و همه نشان از وجود یک نیروی بالقوه رادیکال در جامعه است، علیرغم تمامی تلاشهای سرمایه و اجحافات آن. حملات پی در پی روسیه به کارگران و کشورهایی که از جدا شده اند ، مسئله حرکات اسلام سیاسی که تلاش دارد در معادلات جهانی جا باز کند و بحران هویتی سال ۲۰۰۱ را را برای خود و آمریکا و غرب بوجود آورد. اعتراضات مردم سکولار در دنیا به تروریسم اسلامی و کلا تروریسم. اینها نمونه های جدی هستند از وجود یک صف بالقوه قدرتمند مردم آزاده در دنیا.  

 

ج: مسئله حذف یارانه ها درایران

 

مسئله حذف یارانه ها در ایران از زمانی مطرح شد که بحران اقتصادی دوران جنگ ایران و عراق میرفت که گسترده تر شود اما بعلت وجود اعتراضات بعد از جنگ و نیز وجود ناراضایتی عمیق مردم از حکومت و خانه خرابی های جنگ ایران و عراق دولت هاشمی  رفسنجانی را از اجرای این طرح بر حذر داشت. بعد از او محمد خاتمی با طرحهای اصلاح اقتصادی و سخنرانیش بنام جنگ تمدنها خواست به کاروان جهانی بپیوند، باز دچار مشکلات جدی اجتماعی شد واعتراضات کارگری بخصوص در اواخر دهه ۱۳۷۰، مسوله ۱۸ تیر و اعتراضات کارگران شرکت واحد، پتروشیمی و نساجی های سنندج در اوائل ۱۳۸۰ خورشیدی وقفه به این طرح داد. در طول دوران حکومت احمدی نژاد و نیز از قبل اوضاع جهانی فشاردولت بر مردم جامعه بیشتر شد و نیز این فشارها هر روز بیشتر و بیشتر میشد. از یک طرف هم، سرمایه در ایران خواستار این بود که به کاروان حمله جهانی به سطح معیشت مردم وصل شود. حتی  تعدادی از ملی مذهبی های بازار خودرا اصلاح طلب خواندند تا این امر را احمدی نژاد اجرا کند و آنها راضی از این وضعیت به چپاول بیشتر بپردازند. یعنی  دولتها تنها مجری سیاستهای اقتصادی سرمایه داری و بازار آزاد هستند و باید به دنبال آنها بروند و ارتش و سپاه و همگی مزدران مجری سیاست زمین آماده کردن برای یورش سرمایه به زندگی مردم هستند و بس. احمدی نژاد و دولت جنایتکارش مزدور بازار سرمایه داری هستند. جمهوری اسلامی با جلو گیری از ایجاد تشکلهای آزاد سیاسی و صنفی. جلوگیری از حق تشکل کارگران، دانشجویان، روزنامه نگاران، نشریات و میدیای آزاد و مستقل. سلب آزادی بیان در ابعاد گسترده اجتماعی و سیاسی. پایمال کردن تمامی قوانین دفاع از انسان در سطح بین المللی. همچنین ایجاد و تقویت گروههای تروریستی در داخل و خارج ایران همه و همه تلاش برای ماندگار کردن حاکمیت سیاه مذهبی خود است تا بدینوسیله سرمایه داری در ایران بتواند به حیات خود ادامه دهد. همه اینها هویت قرون وسطی و ضد بشری بودن حکومت اسلامی را به نمایش میگذارد و این نیاز سرمایه در این بحران اقتصادی  است. این نه تنها نیاز بلکه سرمایه حذف سوبسید ها را یک ضرورت برای ادامه حیات خود میداند. در همین فضا مبارزات در سطح گسترده جامعه همیشه مانع جدی دستگاه حاکمیت در ایران بوده و هست. اگر فقط به چند سال اخیر نگاه کنیم رشد مبارزات مردم و نیز رادیکال شدن گام به گام آن در جهت مخالف این حاکمیت سیاه وجود داشته و دارد. این نشان میدهد که طرف دیگر قضیه کارگران و مردم مزدبگیر جامعه هستند که باید با این اوضاع تعیین تکلیف کنند. سرمایه داری ایران با حذف یارانه ها (سوبسیدهای اقتصادی) تلاش برای نجات خود از بحرا مالی خود دارد. طبقه کارگر و مردم آزادیخواه باید در مقابل این وضعیت خودرا سازمان دهند. در دنیای امروز و در جامعه سرمایه داری بحران زده تنها نظرات و رهکارهای اقتصادی اجتماعی مارکس میتواند به این آرزوی دیرینه بشر جامعه عمل بپوشاند و به نابرابری و بیعدالتی خاتمه دهد. طبقه کارگر لازم است این ترفند(حذف یارانه) سرمایه را بشناسد، نقد کند و سند رسوایی سرمایه داری را جلو جامعه و مردم آزادیخواه بگیرد. کارگران مبارز باید هویت جریانهای ریز و درشت سرمایه داری را برای مردم آشکار و روشن کنند. نقدی که کارگران باید به این قضیه داشه باشند، بنظر من این است که اول کل هویت و سالوسی سرمایه را نشان دهند و آلترناتیو خود بعنوان نماینده اکثریت مردم جامعه جلو جامعه به مردم و کارگران و زنان و مردان آزادیخواه نشان دهند. متاسفانه بعلت اختناق و دیکتاتوریت اکثریت مردم ایران از خواندن نظرات مارکس بی بهره اند اما به یمن پیشرفت ارتباطات میتوان این کمبود را تا اندازه ای جبران کرد. چرا این را میگویم بخاطر اینکه تئوریسین های سرمایه داری دارند طرحهای جنایتکارانه و حریصانه سرمایه را میکشند و بدست ارتش و مزدوران حکومتی میدهند که مردم را برای رسیدن به حداکثر سود دهی سرمایه به سکوت بکشانند و از طرف دیگر با حذف تمامی امکانات اجتماعی آخرین نان سفره مردم را از دهانشان بقاپند. برای طبقه کارگر و زنان و مردان آزادیخواه نظرات و پلاتفرم اجتماعی مارکس چراغ راهنماست. چون در دنیای طبقاتی هویت هر طبقه با طرح خواستهایش معلوم میشود. هویت و خواستهای طبقاتی ما مردم را مارکس بدرستی ترسیم و نقشمند کرده است.  بنابراین بر همگی تشکلهای کمونیستی، کارگری و انقلابی واجب است که در اشاعه نظرات مارکس کوشا باشند. امروز طبقه کارگر با توجه به توان جدی که دارد باید پلاتفرم خودرا برای جواب به نظرات ارتجاعی حذف یارانه ها در جامعه بدهد. من لازم میدانم به نظرات رفیق عزیز رضا رخشا اشاره ای کنم. ایشان متاسفانه نه از موضع یک رهبر کارگری که همگی هم و غمش جا انداختن خواستهای هم طبقه ای هایش باشد بلکه بیشتر بعنوان یک مصلح کارگربرای جامعه سرمایه داری در این بحثها ظاهر شد. من کاملا با این حرف رضا رخشا موافقم که طبقه کارگر نباید تنها با شعار به این مسئله حذف یارانه ها جواب دهد بلکه با تیز بینی طبقاتی و از منظر یک طبقه معین ، که حذف سوبسید های اقتصادی را یک حمله جدی دیگر به سطح معیشت طبقه کارگر میداند به مسئله برخورد کند. مسئله امروز کارگران نشستن در مجلس اسلامی و چانه زدن با نمایندگان فاسد و مزدور سرمایه در مجلس نیست، که رضا رخشا بدان اشاره کرده در نوشته اش. جای ما و محل اعلام پلاتفرم ما در مقابل این وضعیت صف متحد کارگران در خیابان و محل تجمعات کارگریست. یعنی اگر ما جامعه را میدان سخنرانی های خود کنیم و نقد های خودرا به سرمایه بیان داریم، میتوانیم نمایندگان مجلس سرمایه را هم به بیرون آوریم و بشنوند که ما چی میگوییم . نباید اجازه داد که نیروی مبارزاتی مردم دستمایه معاملات مرتجعینی مثل کروبی و میر حسین موسوی گردد. اینها هیچ ربطی به جنبش مبارزاتی مردم ایران برای سرنگونی رژیم ددمنش جمهوری اسلامی ندارند. حذف یارانه مسئله ای است که خود این آقایان از بانیان اولیه آن بودند. به ریاضت کشی دوران جنگ (عراق با ایران) موسوی و کوپنی کردن نگاه کنید. مسئله ایستادن در مقابل طرح ضد کارگری حذف یارانه ها بر روی میز طبقه کارگر و فعالین کارگریو مبارزین کمونیسم  در ایران قرار دارد و جواب آنرا باید از منظر و منافع کارگران و مردم محروم جامعه پیدا کرد. خواست مبارزات کارگری و جنبش سرنگونی طلب بزیر کشیدن حاکمیت سیاه مذهب در جامعه و ایجاد دنیایی بهتر است. جواب درست به مسئله را فقط در آثار مارکس و تجربیات مبارزات کارگران در اقصی نقاط ایران میتوان یافت. ما کارگران، مردم زحمتکش و مبارزین کمونیست و آزادیخواه هستیم گور کنان سرمایه داری در دنیا.. 

مرگ بر سرمایه