باز هم با بابک کسرائی و تروتسکیزم نخ نما!

مقدمه:
بابک کسرائی از جوانان سخت کوش و عضو بخش فارسی “گرایش بین المللی مارکسیستی” است و خبرنگار نشریه شهروند تورنتو. گرایش بین المللی مارکسیستی هم البته حضورتان هست. یک رهبری دارد بنام آلن وودز و مرامی دارد بنام تروتسکیزم. رفیق بابک کسرائی نوشته های متعددی دارد که تلاشش اینست که احکام تروتسکی را به چپ ایران آموزش داده و بقیولاند. آخرین تلاش بابک کسرائی همین مقاله ای است که دیروز روی سایت آزادی بیان آمد(۱). در این مقاله نیز ایشان همان خط را دارد ادامه می دهد که یکی دفاع از دموکراسی است بعنوان “آمال مردم و کمونیستها” و دیگری “انقلاب مداوم” که ایشان هر دو را همانطور که خودش می گوید به شیوه ای که تروتسکی به هم چسباند، پذیرفته و دارد به ما می فروشد.
بابک کسرائی بیش از یکسال پیش نوشته بود که مارکسیزم مثل سوسکی است که از بمباران اتمی جان سالم بدر می برد. بعدش مقاله ای در لزوم جدا سازی وظایف بورژوادموکراتیک ازوظایف سوسیالیستی ولزوم “در نظر گرفتن روحیه توده ها” نوشته بود. در همان مقاله هم مدعی شده بود که آزادی وظیفه بورژوادموکراتیک است و کمونیستها را به تشکیل “صف مستقل” ترغیب کرده بود. یک کمی که گذشت دیدیم که بابک کسرائی دارد از کمونیستای ایران می خواهد که با چاوز بیشتر راه بیایند و بی خیال شوند که او “یک اشتباه مهلک” که متحد شدن با احمدی نژاد باشد انجام داده!(۴و ۵).
بابک کسرائی یکبار دیگر با مقاله دفاع از دموکراسی و انقلاب مداومش همان تروتسکیزم نخ نما را دارد تبلیغ می کند که عیبی هم ندارد. دوران اینترنت است و خوبست آدمها بیایند حرفهاشان را بزنند تا در رقابت فکری ، اندیشه ها غربال شوند و حق انتخاب بهتر عملی شود.
من بالشخصه فکر نمی کنم که بحثهای بابک کسرائی درش حرفهای جدیدی باشد. بخشی از بحثهای او را چپ غیر کمونیست کارگری هنوز دارد تکرار می کند. راه کارگریها و توده ایها و فدائیها و اکثرتیها همه سنتا طرفداران دموکراسی بوده اند و الان هم در شعارهاشان دموکراسی خواهی نقش مهمی دارد. بخش مربوط به انقلاب مداوم اما در چپ ایران مدتهاست از دور خارج شده. لنینیزم و سنگینی اش روی چپ سنتی ایران فضا را تاریخا به بروز و همه گیری تئوری انقلاب مداوم که برداشت جناب تروتسکی باشد بسته است. انقلاب مداوم با لنینیزم چسبهای نچسب هستند و از این رو بجز محفلهای کوچک تروتسکیست ایرانی، منشاء این بحثها عمدتا در جریانهای “انترناسیونال چهارم” تروتسکیستی در قهوه خانه های اروپا و آمریکاست.
لذا بیش از اینکه مسئله اعتقادات بابک کسرائی را مروری بکنیم می خواهم تاکیید کنم که این اعتقادات بنا به دلایلی، اساسا مسئله جامعه ایران نیست و کمونیزم ایرانی و کمونیزم کارگری در این نکته توافق دارند که پراتیک تروتسکیزم ربطی به جامعه ایران ندارد که البته تا بحال ما هم ندیدیم که ربطی به جای دیگر هم داشته باشد!
اگر من وارد نقد بحثهای بابک کسرائی می شوم، دلیلی دیگر دارد. تروتسکیزم بابک کسرائی را در چهارچوب یک درک ایدئولوژیک، مشابه درک لنینیستی ، نقد می کنم. وجه مشترک تروتسکیزم و لنینیزم همین درکهای ایدئولوژیک و اسکولاستیک از سیاست است. در واقع نقد بابک کسرائی برای من فرصت دیگری است تا آناتومی ذهنیت یک ایدئولوگ کاملا بدور از واقعیت را بگذارم روی میز تا خواننده بتواند خوب ببیند که این درکهای ایدئولوژیک تا چقدر انسانها را از زندگی باز می دارند.
(۱)”متد استدلالی” بابک کسرائی، خصلت نمای متد ایدئولوژیک

بابک کسرائی مثل سایر مبتلایان به درک ایدئولوژیک احکامش را با واسطه صادر می کند . این “احکام” که نزدیک به ۹۰ سال پیش توسط تروتسکی صادر شده اند، در ذهن بابک کسرائی می چرخد و می چرخد تا در ظرف واقعیت “انقلاب ایران” چپانده شود و به ما عرضه شود. بابک کسرائی در این نوشته طولانی فقط دارد دو حکم قدیمی از تروتسکی را تکرار می کند. انقلاب ایران را که پدیده نو در تاریخ نو و مناسبات دیگری است دارد موضوع تکرار تروتسکی می کند.
بابک کسرائی مثل همه ایدئولوگها احکام تروتسکی را فرض می گیرد و قرار می گذارد که “ما کمونیستها” به احکام او باور داشته باشیم و بسیار دست و دل باز هر چند وقت یکبار می فرماید که “ما کمونیستها” (کدام گرایش ؟)چنین و چنان هستیم و چنین و چنان باور داریم!
بابک کسرائی از قول خودش بلد نیست حرف بزند. یا از قول لنین و تروتسکی حرف می زند یا از قول “ما کمونیستها”! اینها فقط نشانه ای است از عدم بلوغ فکری بابک و نایستادنش روی پای خودش.
بابک کسرائی در این مقاله اش هم نشان می دهد که جز تکرار بحثهای دیگران و چسباندنش به انقلاب ایران حرفی جدی برای گفتن ندارد. همان متد کمونیستهای هپروتی که اول انقلاب جلوی دانشگاه تهران جمع می شدند می خواستند “تاکتیکهای مبارزه” را از مجموعه مقالات در بیاورند! تصویری که بابک کسرائی در ذهن می سازد ، تصویر یک متکلف به ایدئولوژی” است که همیشه در کیفش یک کتاب مجموعه مقالات یا کتاب سرخ مائو یا چیزی در همان حدود را به همراه
دارد که مبادا در طی روز از “خط پرولتاریا” بیرون بزند!

(۲)بابک کسرائی و عشق به دموکراسی!
چرا بابک کسرائی به دموکراسی اینقدر علاقه دارد؟ من شخصا فکر می کنم علتش اینست که تروتسکی علاقه داشته یا لنین و مارکس یک جاهائی گفته اند خوبست! اینرا بر اساس متد نوشته بابک کسرائی می گویم. بابک کسرائی بلد نیست مستقیم خوب بودن یا بد بودن دموکراسی را استدلال بیاورد. “استدلالش” اینست که چون تروتسکی گفته یا لنین گفته “پس” باید خوب باشد! وگرنه چه نیازی بود که عرض و طول نوشته هایش را به کد کشی بی ارزش از تروتسکی و لنین پر کند؟
اجازه بدهید ببینیم که بابک کسرائی در مورد دموکراسی چه می گوید:
الف: دموکراسی چیزی است که ” بر لب اکثریت مردم حاضر در خیابانها به چشم می خورد”.
 البته بابک کسرائی شاید بتواند یک کلمه را بر لب اکثر مردم حاضر در خیابان ببیند این مسدولیتش به عهده اوست! اولا من بعنوان ناظر دیگر چنین چیزی ندیده ام و نمی دانم که این “اکثریت” را از کجا بابک آمارگیری کرده. دوما برفرض که اکثریت بگویند باز دلیل بر درستی چیزی نیست همانطور که جمهوری اسلامی را هم اکثریت در مقطع رفراندوم نظام نوشتند! حداکثر منطق بابک کسرائی یک منطق پوپولیستی است. قرار است “اکثریت” محق باشند!
ب: دموکراسی در معنای پایه اش اینست که “صلاح مملکت خویش مردمان دانند”
این حکم نشان می دهد که بابک کسرائی تا چه حد رادیکال و ریشه ای فکر می کند! برای او معنای “پایه ای” همین احکام کلی و کلیشه ای است که مدیای بورژوازی سر هر کوی و برزن تکرار می کند! اما او قرار بود کمونیستی باشد که تازه بما کمونیستهای دیگر هم کمونیزم بیاموزد!
بابک کسرائی با هدفی معین تلاش می کند ابتدا تعریف دموکراسی را کلی بکند و این مقوله را از چهارچوب زمان و مکانش بیرون بکشد و بعدش نوع “بورژوائی” دموکراسی را رد کند و مثلا نوع سوسیالیستی دموکراسی را بجایش بنشاند. همانکه در ادبیات حزب توده و راه کارگر و سایر چپهای وطنی ما دهه هاست دیده ایم!
جهانی شدن سرمایه داری و فرهنگ سیاسیش، باعث شده که کلمات سیاسی معینی در ذهن مردم با تجربه مشخصی گره بخورد. حتی نمی شود ادبیات لنین و مارکس را در مورد دموکراسی الان به عاریت گرفت. الان در قرن بیست و یکم کلمه دموکراسی پرچم معینی از جنبش معینی در دنیاست. ابزار تبلیغاتی معینی که در مدیای حکومتهای غربی مکرر و مکرر استفاده شده و جا افتاده. در این فرهنگ که فرهنگ بورژوازی است، دموکراسی همانست که بابک کسرائی اسمش را مثل لنین ، دموکراسی بورژوائی می نامد.
چپ سنتی ایران همراه گرایشات تروتسکیست دهه ها تلاش کردند که دموکراسی را به شیوه دیگر تعریف کنند. جریاناتی مشابه در غرب کلماتی مثل دموکراسی مستقیم را ارائه دادند. اما آنچه الان تثبیت شده از کلمه دموکراسی، همان شکل معینی است که بورژوازی دارد جلوی مردم قرار می دهد.
بابک کسرائی خیلی تقلا می کند که بین “دموکراسی خودش” و دموکراسی بورژوائی مرز بکشد. اما چرا اساسا باید اینکار را کرد؟ چرا باید نسخه ای صادر کرد و بعدش بهمراه نسخه راهی کوچه ها شد و مرتب به مردم حالی کرد که آنچه ما می گوئیم معنی دیگری دارد متفاوت از آنچه آنها می فهمند؟ آیا فضا و کلمات اینقدر به ما تنگ شده که کلمه دیگری نداریم و ذلت ناشی از نبود کلمه ما را بر آن داشته که همان کلمه را بکار ببریم و مرتب قسم بخوریم که منظورمان چیز دیگری است؟ فکر می کنم البته انگیزه بابک کسرائی چیز دیگری است! چون تروتسکی گفته دموکراسی او هم باید همین کلمه را تکرار کند چون مرغ یک پا دارد!
ج: آلترناتیوی که کمونیستهای کارگری در مقابل کلمه دموکراسی گذاشته اند:
به نظر من یکی از خدمات منصور حکمت این بود که تکلیف این کلمه دموکراسی را روشن کرد. مرز کشیدنی رادیکال که از نقاط مهم تفاوتهای این نوع کمونیزم بود با سایر کمونیزمها منجمله تروتسکیزم. کمونیستهای کارگری اعلام کردند که زیر بار شعار دموکراسی خواهی نمی روند چون این شعار پرچم واقعی گرایشات راست است. در مردم ایجاد ابهام می کند و فریبشان می دهد تا فکر کنند که “دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم” که این بزرگترین دروغ سیاسی بورژوازی معاصر است.
در مقابل نظام دموکراسی ما کمونیستهای کارگری از نظام شورائی بعنوان شکل واقعی حکومت مردم بر مردم دفاع می کنیم. نظام شورائی در درون اقتصاد سیاسی سوسیالیستی. این آلترناتیو ما و آن پیشنهاد جناب بابک کسرائی!
جدا سازی دو مفهوم متضاد دموکراسی و نظام شورائی فقط دعوای سطحی بر سر نام نیست. این دعوائی است بمراتب عمیق تر. مرز کشیدن بین دو جنبش آلرناتیو وضع موجود است. یکی جنبش کمونیزم کارگری و دیگری جنبش راست با پرچم نیم بند لیبرالیزمی که از زبان شیرین عبادی خواهان “دموکراسی” است در مصاحبه اش با بابک کسرائی!(۹). آنها که زور می زنند که کمونیستها دموکراسی می خواهند دارند زور می زنند که بین دو جنبش متضاد، پلی بزنند! راهی که توده ای ها همیشه پیش قدمش بودند!
(۳)”انقلاب مداوم” و ربطش به پذیرش دموکراسی بعنوان هدف کمونیستها!
الف: جدا کردن مصنوعی و غیر علمی خواستها به “دموکراتیک و سوسیالیستی”:
بابک کسرائی از کلمه دموکراسی بعنوان “خواست کمونیستها” می پرد به کلمه انقلاب مداوم. چرا؟ چون تروتسکی گفته! استدلال بابک اینست که چون  خواست  دموکراتیک دارند و خواست سوسیالیستی که از دید او فرق دارد با دو مرحله ای کردن انقلاب، و چون فقط حاکمیت طبقه کارگر می تواند هر دو گروه این خواستها را برآورده کند، پس اسم این ماجرای “عبور مداوم از خواستها و مرحله دموکراتیک به مرحله سوسیالیستی و “لزوم منطقه ای شدن و جهانی شدن انقلاب ” اسمش “انقلاب مداوم” است که تروتسکی رهبر داهی ایشان هم گفته بود!
مثلا بابک کسرائی، ۸ ساعت کار در روز را خواستی سوسیالیستی نمی داند یا قبلا هم فرموده بود که خواست آزادی خواست سوسیالیستی نیست! قبلا هم گفتیم که تقسیم بندی بین “خواست ها و مراحل دموکراتیک و سوسیالیستی” اساسش نادرست است. توضیح دادیم که نه آزادی و نه هیچ خواست انسانی دیگر در شرایط حاضر و بنابه واقعیات سیاسی موجود توسط جنبشی بجز جنبش کمونیزم کارگری نمایندگی نمی شود. توضیح دادیم که نیمچه لیبرالهای وطنی در مانیفستشان هم مدعی آزادی مطلق بیان هم نیستند چه برسد به سایر عناصر آزادی!
شعار ۸ ساعت در روز هم عتیقه است! باید جامعه تلاش کند که آدمها مرتب کمتر کار کنند و بیشتر زندگی. این نحوه نگاه به ساعت کار هم مفت چنگ بورژوازی و توده ایها که اولین حزب سیاسی بودند که این شعارهای نیم بند را بعنوان کمونیزم به ایران فروختند! البته بابک کسرائی هم اینها را “حزب کمونیست(حزب توده)” می نامد !
لذا اولین ایراد به این جداسازیها اینست که بابک کسرائی و گرایشش دارند بطور مصنوعی و کاملا خارج از ظرف سیاسی موجود “وظایف دموکراتیک” را از وظایف سوسیالیستی جدا می کنند تا بعدا به چسب تئوری “انقلاب مداوم” تروتسکی بچسبانندش به هم!
بطور واقعی روی زمین سیاسی ایران، گرایشات راستی مثل مجاهد یا شیرین عبادی یا گنجی و در ردیف آنها موسوی و کروبی که بابک کسرائی به نادرستی، “لیبرال” صدایشان می زند، هیچکدام از خواستهای مردم را بطور واقعی نمایندگی نمی کنند. بالا کشیدن این گرایشات بعنوان “لیبرال” خودش سوالی است از بابک کسرائی و تئوریهایش!
ب: بعد دوم “انقلاب مداوم” از زبان بابک کسرائی:
بابک کسرائی باز حرف تروتسکی را اینطور اعلام می کند:
“و دیگری به این معنی که انقلاب باید از مرزهای یک کشور فراتر رود چرا که منابع یک کشور٬ تا چه برسد کشوری استعماری یا نواستعماری٬ برای برقراری سوسیالیسم کافی نیست و از این رو انقلاب باید به کشورهای دیگر صادر شود تا منابع لازم برای برقراری سوسیالیسم فراهم شوند.”
اینجا یک حرف هپروتی تروتسکی که روی هیچ زمین صافی امروز بند نمی شود ، توسط بابک کسرائی تکرار می شود! “خرمن آماده خاورمیانه” کلمه ما به ازایش همان است که خمینی اوایل انقلاب در مورد دلیل و نیاز صدور انقلاب اسلامی می گفت و الان بن لادن می گوید؟
بابک مدعی است که “منابع یک کشور” برای سوسیالیزم کافی نیست! لذا سوسیالیزم در یک کشور امکان ندارد لذا باید هی مرتب از این کشور به آن کشور “انقلاب مداوم کرد”!! چرا؟ چون تروتسکی گفته و بابک کسرائی باورش شده. دلیل از این محکمتر؟؟؟
من سوال می کنم که از کجا کسی تحقیق علمی کرده که منابع یک کشور برای سوسیالیزم کافی نیست؟ سوال می کنم تکلیف دنیا  و همسایه هایی که مردمش به هر دلیل نخواهند سوسیالیستی بشوند و با “شعله های سرخ انقلابی بابک و تروتسکی” سرخ نشوند چه می شود؟ تکلیف نظام سیاسی جهانی با این حکومت سوسیالیستی نشده ای که باید یک جوری انقلاب صادر کند تا بماند چیست؟ فرق این انقلاب هپروتی با انقلابهای “مداوم اسلامیها تا رفع فتنه و مسلمان شدن همه عالم چیست؟
سوال بعدیم اینست که ماهیت و اسم حکومتی که دست طبقه کارگر هست ولی چون “به همسایه توسعه پیدا نکرده، هنوز سوسیالیستی نیست چیست”؟!
اینجا یکی از سوراخهای بزرگ تروتسکیزم هویدا می شود. سوسیالیزم تروتسکیستها هم اینست و نه آنست! سوسیالیزمشان با “منابع مادی سایر کشورها” گره خورده. یک سوسیالیزم متجاوز و مستعمراتی است. سوسیالیزمی که بدنبال “منابع” مجبور است انقلاب صادر کند! همانکه حتی لنین هم نتوانست از این جناب تروتسکی بپذیرد!
خلاصه:
هدف من بررسی کامل بحثهای بابک کسرائی نبود. خواستم متد برخورد این نوع ایدئولوژی مندرس را که خواهر لنینیزم هم هست نشان دهم. تروتسکی زندگیش بسیار آموزنده است. او دست راست لنین بود در سرکوبهای مردم و طبقه کارگر بعد از انقلاب اکتبر. عامل درجه اول در سرکوبهائی مثل سرکوب کارگران در کرونشتاد. وقتی تیغش در مقابل استالین نبرید و از روسیه فرار کرد مثل امثال رجوی در ایران، تبدیل شد به یک “دموکراسی خواه” و آزادیخواه! کسی نبود ازش بپرسد که با آن سابقه تو دیگه چی می گی؟ تروتسکی هم یک دیکتاتور بی کله مثل استالین بود که در جنگ سیاسی از استالین شکست خورد و رفت بیرون برای بافتن تئوریهائی که متاسفانه تعدادی هنوز تکرارش می کنند و مدعی هستند که “کمونیستها” اینها را قبول دارند!
تروتسکیزم یک ایدئولوژی متحجر و مندرس است. پر از تناقض و مثل همه ایدئولوژیها ضد عقلانیت. اگر کاری از این ایدئولوژی بر می آمد تا بحال بر آمده بود. گرایشی کاملا مالیخولیائی و بیرون افتاده از جنبش های جدی جهان کنونی. برای چپ ایران افتادن در دام تروتسکیزم محال است! زمان را نمی شود به عقب کشید حتی اگر بابک کسرائی هم بخواهد!
آلتراتیو کمونیستی کارگری در مقابل دموکراسی عبارتست از نظام شورائی و سوسیالیزم. جدا سازی “مرحله دموکراتیک و سوسیالیستی” یا معادلهائی مثل “خواستهای دموکراتیک و سوسیالیستی” و سر هم کردن ایدئولوژی استعماری “راندن انقلاب سوسیالیزم به خرمن آماده خاورمیانه” برای بدست آوردن منابع سوسیالیزم، حرفهای بامزه ای است که نمی شود جدیش گرفت! دوران دیگری است!

منابع بیشتر:
(۱)دموکراسی در ایران چگونه به دست می‌آید؟ درس‌هایی از نظریه مارکسیستی انقلاب مداوم(بابک کسرائی)
http://www.azadi-b.com/J/2011/01/post_227.html
(۲)کمونیست‌های ایران و انقلاب ونزوئلا(بابک کسرائی)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18707
(۳)پیش به سوی تروتسکیسم!(ترجمه بابک کسرائی)
http://www.bolshevik.org/farsi/ForTrotskyism_Farsi.html

 (۴)سعید صالحی نیا: در آستانه انقلاب مردم در ایران “فوران گرایشات غیر کمونیزم کارگری” در جنبش کمونیزم کارگری (صحبتی با بابک کسرائی) اول ژانویه ۲۰۱۰
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/506-1388-10-09-13-07-23.html
(۵)سخنی با رفیق بابک کسرائی(سعید صالحی نیا)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=3481
(۶)نامه سرگشاده به آلن وودز، رهبر “گرایش بین المللی مارکسیستی(سعید صالحی نیا)
 http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=15761
(۷) لینک شهروند تورنتو
http://www.weblocal.ca/shahrvand-publication-toronto-on.html
۸) رویاهای تورنتوئی(آرش عزیزی)
http://arashazizi.blogfa.com/
(۹) مصاحبه شهروند با شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل(مصاحبه آرش عزیزی با شیرین عبادی)
http://www.shahrvand.com/?p=5989