ما پاشوره داران ِ مرگ ِ تو بودیم ! … « به یاد امیر آقایی»

ما پاشوره داران ِ مرگ ِ تو بودیم !
« به یاد امیر آقایی»

شامگاه ؛
تکمیل به پیا م ِ مغشوشی دیگر
در آستانه ی لغزش ِ من در دام ِ اشکی دیگر.

شامگاه؛
رعشه فکن ،گذران از پی ِ گمگشتگی در سیر بی تحمل دوران
تا آنکه بی تصویر، بینای ِ زجر ِ تو باشم ،تا آنکه بی تصور از گور ِ تو باشم

شامگاه ؛ در تمامی راه ها، تکه های تیزی از سنگها!.
نیزه مانانی از زمین فرا گشته اند، سنگهای شکافته ی– گـــور ِ تو،
سنگها اندام ترکاندند،نیزه ها یی به چشم خاموشِ تو
به عرضا وپهنا بر تمامی راه ها، از کناره ی قبرِ تنگ ِ خماری ِ تو.
 
اما- تو!
آمدی یک د م ، باز ایستادی
 برکناره ی پنجره ی نا مشتاق ِ زندگی ات
آمدی یک دم ، با ز ایستادی
تا خمار گشتگان را فریاد ِ خمارشکنی، باشی !
آمدی یک دم ،
 بیما رستانیان نفست را باز داشتند،
تا آخرین اوین گاهت، بیمارستان ات باشد
تا آخرین، به بازداشت در آمده از تو، نفست  باشد.!
زمستان آنقدر سرما خرج تو کرد ،که از باز آمدن- دیگرماندی
که تن به گرمای مرگ ،سپر کردی و از نابودگیِ زندگی جان کندی.
به خاطرم هست
ماهمه گان ،ما همه گان!
در هنگامه ی زنده گی ات در دوران به زندان بودگی ات،
مریدان را نفرین میداشتیم!
حال نیز این چنین می باید
اما امــــــیر جان ، آقا !
یاری کن  ما را،
این خمار ی کشت همه ی ما را،
این زنده گی کشته گانی ساخت از کارگران ،فرودستان
این زندگی  تنها کشته گانی ساخت از انسان ها.
سگ باشد ،آنکس که گوید تورا نکشتند!
آنچنانت شد که اجل نورسید ه  ی مرگت
از باختران فراکشید ،تا در بیمارستان لقمانِ تهران  -«همه گان آما ده گانِ پاشوره دارِ مرگ ِ توباشند».
آنچنانت شد که اجل نورسید ه ات را همگان مبارک داشتند
اجل ِ نورسید ه ات مبارک امیر جان!
ما همه گان پاشوره داران مرگ تو بودیم.
علی سالکی-۱۴/دی/۸۹

 

*امیر آقایی فعال دانشجویی چپ و از اعضای دانشجویان آزادی خواه وبرابری طلب بود که در سال ۸۶ به همراه عده ی بسیاری از اعضای( د.ا.ب) دستگیر و روانه ی زندان گشت. رفیق آقایی پس از این سرکوب و زندان به مانند بیشتر رفقا یش همواره در راه آزادی و برابری انسان کوشید .اما در صبحگاه روز دوازدهم دی ۸۹ هنگام بستری در بیمارستان لقمان تهران در حالی که بنا به اظهارات همراهان او حال مساعد و روبه بهبودی داشت ،درگذشت.