پوست آرنج و بیضه واعدام !

اول توجه شما و خودم را به ۳ خبر جلب میکنم . خبرها را که خواندید اگر برایتان سوال پیش آمد که مثلا : چه ربطی داشت ….حتما به دندانپزشک مراجعه کنید !
به گزارش خبرنگارایرنا صبح سه شنبه هفتم دی ماه ۱۳۸۹ علی صارمی و علی اکبرسیادت  به اتهام محاربه اعدام شدند ! علی صارمی ۶۵ ساله بود .
********

“نماینده ولی فقیه در دانشگاه آزاد یزد: پوست آرنج شبیه پوست بیضه است!”
نماینده ی ولی فقیه ( خدا ) گفته است : که دلیل ممنوعیت پوشیدن پیراهن آستین کوتاه در حکومت اسلامی ایران این است که پوست آرنج شبیه به پوستِ  بیضه است !
********
یک دختر ۱۸ ساله پاکستانی به‌دستور دادگاه اسلامی در شهر مروالا در پاکستان مورد تجاوز گروهی قرار گرفت. این جرم در حالی اتفاق می‌افتاد که حدود یک هزار نفر از مردم شهر و در مقدمه آنان پدر آن دختر نظاره‌گر آن بودند.

” در این تجاوز ۴ مرد به انتخاب دادگاه شرکت کرده بودند و در حالی که دختر و پدر با گریه از آنان درخواست بخشش می‌کردند با حضور بیش از یک هزار نفر از مردم شهر و جلوی دیدگان پدر به دختر ۱۸ ساله تجاوز شد. “

طبق این گزارش برادر این دختر، نوجوانی ۱۱ ساله و از قبیله گوجار با دختری از قبیله ماسوتی که از لحاظ اجتماعی بالاتر ازقبیله او بود رابطه برقرار کرده و مردم شهر آنان را در حال قدم زدن در شهر مشاهده کرده بودند.

دادگاه اسلامی علوی ، وابسته به قبیله ماسوتی برای انتقام از این کار نوجوان طبق قواعد اسلامی و عرفی حاکم در پاکستان دستور داد که باید خواهر آن پسر ۱۱ ساله در میان عموم مردم شهر و حضور پدر آن دختر مورد تجاوز گروهی مردان قبیله قرار گیرد تا به این طریق اعتبار و شرف خود را در جامعه برگردانند.
*********
این بود همان سه خبر یا مشتی که نمونه خروارهاست !
خیلی خبرها یا ایمیلها وقتی میرسد میتواند جنبه طنز داشته باشد و یا اشگ آدم را درآورد ! از جمله همین سه نمونه بالا از نماینده خدا وعرف اسلامی و یا اعدام هر انسانی ! واین بارهم اشگم درآمد . از خودم تعجب نکردم ولی واقعا اشگم درآمد . یاد خیلی ها افتادم . خیلی از روشنفکران دیروزی و امروزی ها ! یاد گریه امیرکبیرهم افتادم که زار میزد و میگفت : اگر این مردم حرف رمال را به حرف پزشک ترجیح میدهند مقصرش باز هم خودمان هستیم ! یاد صادق هدایت افتادم و ساعدی و…..
بعد به ذهنم زد ای کاش خامنه ایی الان اینجا بود با مسعود رجوی و کلا همه روشنفکران و کسانی که میدانند چرا ……وفراموش کرده اند  چگونه ؟ !
اشخاصی مثل خامنه ایی و یا رجوی و کلا طیف روشنفکران اسلامی ……میدانند چه خبر است …میدانند که حتی ماندنی هم نیستند …..میدانند که چه ربطی بین اعدام و پوست آرنج و بیضه و پیراهن آستین کوتاه هست ؟
 از روشنفکرانی که هنوز فرق بین فرهنگ با تاریخ را نمیدانند ، بگذریم . سروش ومشتی بچه مکلا…..و امثالهم…. گوکه خوش باشند . فرض کنید نیمی از جامعه و مردم ایران چه با زور و هردلیل دیگری ، به باورحرفهای نماینده خدا مانده باشند ، که پوست بیضه با پوست آرنج دست ، از یک جنس هستند و باعث تحریک میشوند ! ولی بقیه جرم و گناهشان چیست ؟ سوالی از تمام طیف روشنفکرانی که میدانند چرا و فراموش کرده اند ، چگونه ؟
چرا باید به پدیده ایی به نام فرهنگ احترام گذاشت ؟ فرهنگ یعنی چه ؟ آیا هیتلربه فرهنگ آلمانی مربوط است یا به تاریخ آن ؟ خمینی و محمد و موسی و عیسی و…..بخشی از تاریخ هستند یا فرهنگ انسان ؟ بالاخره تکلیف روشنفکرمتعهد چیست ؟
به قول احمد کسروی …..بدبخت ملتی که تاریخ کشورش را نداند ……بدبخت تر از آن ملتی که نخواهد تاریخ کشورش را بداند……..بیچاره آن ملتی که تاریخ کشورش را به ریشخند بگیرد…..
اعدام و تجاوز و هرآینه ایی از این دست ، هیچ ربطی به فرهنگ انسان وانسانییت درهیچ مقطعی ازتاریخ ندارد !

 نوشتن چند مقاله…..مصاحبه….استفاده ازجمله بندی درست…..اعتراض…..احترام…..خوشحالی ازاعدام نشدن یک نفر….بی خبری از اعدام هزاران نفر…..اعتصاب غذا…..فریاد….انتظار…. ساختن آلترناتیو….و یا رخت سفر؟ تا که جوابی پیدا کنیم ! این روشنفکران دینی که یا در دسترس نیستد و یا غایب و یا اصلا با ما حشرو نشری ندارند ! سکولارش هم که نوبر است و فقط دوغاب میریزد روی دیواری که وجود خارجی ندارد ( آلترناتیو) ! چپش هنوز دنبال رذل میگردد در طبقه خودش ! راستش هم مدام مشتش گره زده اش را پرت میزند ….
بله به قول قدیمیها ، چه باید کرد ؟
همه خوشحال شدیم که حبیب الله لطیفی اعدام نشد ! ۲ روز بعد حکومت اسلامی علی صارمی وعلی اکبرسیادت را اعدام کرد . چند روز قبل هم شیرین عبادی با ۱۰ تن از مریدان خودش وبا ویزای ترانزیت اروپای متحد در جلوی سازمان ملل ژنوی ، دست به اعتصاب زدند تا نسرین ستوده اعدام نشود ! ولی اعدام صارمی از نظرایشان و کلا موضوع اعدام ، هیچ اشکال شرعی و عرفی ندارد !
در این اعتصاب نمادین عبادی و چند تایی کوروکچل سیاسی ، ئورونیوز هم شرکت کرده بود ….. حمید دباشی نبود و گنجی و کدیورو کلا تمامی مسلمینی که شاید بتوانند توضیح دهند چه ربطی بین اعدام صارمی با پوست آرنج و لباس آستین کوتاه وتجاوزگروهی درهرجا و این همه اعتصاب و اعتراض در خارج و بیضه وجود دارد !؟
راستش تصمیم گرفتم که هیچ کاری نکنم . گریه هم که کاری نیست ! یعنی بیشتراز این در توانم نیست .
روزی روزگاری به فکر سفر افتادم. با خودم عهد کردم تازمانی که انسان روشنفکری نیابم که بتواند مرا به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردم. نیم دو جین روح را درکوله ایی ریختم. بلیط گرفتم و به راه افتادم.رفتم و رفتم و رفتم.
 هزاران فرسنگ راه با هواپیما و ماشین رفتم تا اینکه تردید در دلم جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشم.در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ کسی که ….توجه مرا را جلب کند ویاحتی کنجکاوی مرا بر انگیزد، بر نخورم. دیگر داشتم خسته می شدم. تصمیم گرفتم به مکان مقدسی سر بزنم؛ ولی حتی آنجا هم، که همیشه مبارزه ای ریشه دار از زمانهای دور، جریان داشت، هیچ چیز نتوانست حیرت زده ام کند. دلسرد و نا امید و افسرده در سایه درختی ایستاده بودم که رهگذری گرما زده باکیفی بر دوش کنارم ایستاد.
 کمی که استراحت کرد خواست به رفتنش ادامه دهد. اما قبل از اینکه به راه خود ادامه دهد، به او گفتم:”تو شیطان هستی یا روشنفکردینی ؟!
“حیرت زده پرسید:”از کجا فهمیدی که این هر دو یکی هستند ؟!””
از روی تجربه ام گفتم. من در سفر هستم و مردم را خوب می شناسم . در نتیجه در همین مدتی که اینجا هستیم، تو را شنا ختم. چون : از آب و هوا شکایت نکردی، پس احمق نیستی !به من حمله نکردی، پس راهزن نیستی !به من حتی سلام نکردی، پس شخص محترمی نیستی !
از من نپرسیدی چرا میروم، پس فضول هم نیستی !حالا که نه دباشی هستی و نه گنجی، نه احمق، نه راهزن، نه محترم، نه عبادی…. پس آدمیزاد نیستی ! هیچ کس نیستی ! پس خود شیطانی …..! رهبرعقیدتی با شنیدن این حرفها کلاه ازسر برداشت و کله اش را خاراند گفت : دلم برایت میسوزد که به راه افتاده ایی در کوره راهها ، تو هیچوقت نمیرسی …
راستش من هم دلم میسوزد . برای خامنه ایی و رجوی و تمام کسانی فکر میکنند جایی برای رسیدن وجود دارد ! رتق و فتق امورفیزیکی را اصلا حساب نکنید .

 
با سپاس از خانم طاهری
 
اسماعیل هوشیار
۲۹٫ ۱۲٫ ۲۰۱۰
ژنو
info.tipf.www