در تیررس تاریخ معاصر ( غفار غلام ویسى ٬ عبدالله شریفى ٬ داریوش نیکنام )

در تیررس تاریخ معاصر 

مرورى تاریخى به جدال امروزى

 حزب دمکرات کردستان ایران (حدکا) و عبدالله مهتدى

 

 

غفار غلام ویسى-   عبدالله شریفى-   داریوش نیکنام

 

 

مقدمه

 

 اخیرا عبدالله مهتدى کتابى تحت عنوان (پنج سال با عبدالله مهتدى) منتشر کرده است۔  حزب دمکرات کردستان ایران (جناح تحت رهبرى مصطفى هجرى)، به بهانه پاسخ به نظراتى از جانب عبدالله مهتدى در باره جنگ کو مه له و حزب دمکرات ، که در این کتاب به این موضوع نیز پرداخته شده است، بیانیه اى منتشر کرده است که در آن بار دیگر و در پوششى “امروزى تر” به روایت خود از بخشى از  تاریخ معاصر کشمکش هاى سیاسى در کردستان ایران پرداخته است۔ موضوع اصلى این بیانیه رویداد سیاسى مهم “جنگ حزب دمکرات و کومه له” می باشد۔ حدکا از کنگره هشتم آن حزب تا این مورد اخیر راجع به آن رویدادهاى تاریخى رسما چیزى نگفته بود۔

 

بى تردید جایگاه دو طرف این مناقشه و اهمیت تاریخى مضمون مورد نزاع، ما را واداشت که در این رابطه اقدام به یک بررسى تاریخى و بازخوانى وقایع و رویدادهاى مورد جدل، کنیم.  

از آنجا که ما خود نیز از جمله فعالین و سازندگان آن تاریخ هستیم، بنا به اهمیت مقاطع مورد بحث، خود را موظف دانستیم در مقابل روایت و بازخوانى حزب دمکرات کردستان و عبدالله مهتدى، روایت خود را در متنى اگر چه نسبتا مفصل اما در حد توان روشنگر و واقع بینانه ارائه دهیم ۔ تلاش ما این است که به دور از جار و جنجال، یک بار دیگر و براى در دسترس گذاشتن حقایق مربوط به جنگ حزب دمکرات بر علیه کومله براى نسل تازه اى از مبارزین کمونیست و انسانهاى شریف و منصفى که به دنبال حقیقت هستند و منفعت هاى حقیر سیاسى چشم و ذهنشان را کور نکرده است، اسناد و فاکت هاى این رویداد مهم سیاسى را در معرض قضاوت عموم قرار دهیم۔ روى سخن ما با این نسل مى باشد۔ حدکا هنوز بر اساس سنت و فرهنگ سیاسى خود جامعه کردستان را جامعه اى عقب مانده مى داند و هنوز ظرفیت هاى این نسل جدید و پر شور که در پی حقایق تاریخ معاصر سیاسی کردستان و ایران مى باشد را نشناخته است۔ ما این فاکت ها را و این اسناد را براى آنها بار دیگر مکتوب مى کنیم. ما می خواهیم که تجارب یک نسل از کمونیستهاى متشکل در صفوف کومه له و حزب کمونیست ایران در یک دوره پر تلاطم سیاسى را در اختیار این نسل قرار دهیم، بویژه اینکه این روزها بازار تحریف و از دسترس عموم خارج کردن این مستندات به یک امر شبانه روزى کسانى تبدیل شده که نان به نرخ روز خوردن سیاسى خصلت نما ى کاراکتر سیاسى آنها شده است۔ این باز خوانى بخشى از تلاشى است در دفاع از سنت هاى انقلابى و دگرگون کننده اى که مهر خود را بر تحولات سیاسی و اجتماعى در یک بعد تاریخى در جامعه کردستان و به یک معنی بر تحولات معاصر جامعه ایران زده است۔

 

 قطعا در چنیین موردى بر خلاف اطلاعیه و بیانیه ها و طومارنویسی ها برای اعلام موضع، و یا مصادره تاثیرات و دستاوردهای مهم این رویاروئی، ارائه یک توضیح تفصیلی تر و تحلیلی را لازم تشخیص دادیم. از این نظر امید و توقع ما بر این است که علاقه مندان و کنکاشگران حقایق، تفصیل کلام را بر خود هموار سازند وآنرا زمینه ای برای دستیابی به حقایق عمیقتری که پشت آن رویاروئی قرار داشت در نظر بگیرند.

 

همچنین بدون هیچ ابهامى اعلام میکنیم که این نوشته “بیطرفانه” نیست بلکه قاطعانه جانبدار و از زاویه دفاع از کمونیسم دخیل در مقاطعى از حیات سیاسى جامعه کردستان، میباشد۔ اکنون شعار “بیطرفى” و “جنگ تقصیر هر دو طرف بود” زبان حال روایت” منعطف” شده بخشى از ناسیونالیسم کرد است که با جنگ خلیج وفروپاشى بلوک شرق بدنیا آمده است۔ ما اینگونه روایات را نیز در کنار روایت صریح تر حدکا و اظهارات اخیر جناح دوم آن حزب(حزب دمکرات کردستان، جناح خالد عزیزى) که بعد از بحث در پلنوم چند روز اخیر خود منتشر کرده اند، بیانات مشترک یک جنبش میدانیم۔

ما سعى میکنیم منشا و جایگاه سنت دست به اسلحه بردن را برای تثبیت خود به عنوان نماینده انحصاری ناسیونالیسم کرد و یا آن تعبیر عامه پسند و “خلقی” پسند “جنبش کردستان” و یا “جنبش خلق کرد”  در مقابل “رقبا” و همچنین مخالفین سیاسى را نشان بدهیم۔ احزاب ناسیونالیست کرد، در سنت دست به اسلحه بردن حتى علیه همدیگرتاریخى مفصل دارند، از این روش نه تنها علیه کمونیست ها بلکه در بین خودشان نیز بارها بکار گرفته اند، در این رابطه تاریخ آنها مملو از زد و خورد نظامى میباشد۔

 

 

 باز خوانى مقاطع تاریخى و شرایط کنونى

 

اولین سوالى که به ذهن هر خواننده اى ممکن است خطور کند این است که چرا بعداز حدود ٢٠ الى ٢۵ سال دقیقا در چنیین شرایطى و در متن اوضاع سیاسى کنونى، جدال روایت ها بار دیگر به جلو صحنه رانده میشوند؟

قبل از هر فاکتور تاریخى دیگر قطعا منافع امروزى و آرزوهاى آتى حدکا انگیزه و محرک این بازخوانى است۔ براى این منظور باید گفت منافعى زمینى تر که این دیگر ریشه در تحولات سیاسى سال هاى اخیر دارد، حکم به بازخوانى “ناگهانى” آن رویدادها را کرده است۔

 

در این باره میشود به نکاتى در این باره اشاره کرد۔

 

١۔ تداوم پروژه ناسیونالیزه کردن تاریخ کمونیستى کومه له

 

٢۔ موقعیت رو به تنزل ناسیونالیسم کرد در عراق در موازنه جدید

 

٣۔ عدم حضور کمونیزم کارگرى قدرتمند و دخیل در کردستان ایران و عراق بعد از مرگ منصور حکمت

 

۴۔ چشم دوختن و امید بستن مجدد جریانات مختلف ناسیونالیسم کرد به تحولات درون رژیم اسلامى

 

۵۔ سکوت و تمکین چندین ساله حزب کمونیست ایران و کو مه له در قبال ناسیونالیسم کرد

 

۶۔ رقابت درون جنبشى در سهم خواهى و سهم برى در جنبش ناسیونالیزم کرد

 

 ٧۔ بلوک بندیهاى مبتنى بر اختلافات درونى جلال طالبانى و مسعود بارزانى

 

پروژه ناسیونالیزه کردن کومه له، قدیمى تر از وقایع مورد بحث است۔ این پروژه همیشه با کشمکش بین جریان سوسیالیست و کمونیست درون حزب کمونیست ایران و حتى خارج از آن حزب از یک سو و از سوى دیگر جبهه نسبتا وسیع جریانات ناسیونالیست کرد باز هم از درون و بیرون حزب کمونیست ایران در جریان بوده است۔ اکنون باز تاب آن جدالها در کشمکش بر سر آن تاریخ، تداوم منطقى و واقعى همان رودررویى طبقاتى است با آرایش سیاسى دگرگون شده و در متن “دستاوردها”ئی که با اولین نشانه های عروج خونین نظم نوین در سال ۱۹۹۱ و متقاقب آن یک تهاجم به مراتب خونین تر به جامعه عراق پس از حضور گسترده نظامی آمریکا از مارس ۲۰۰۳ تاکنون نصیب ناسیونالیسم کرد در عراق شده است. در این مدت دو دهه تحولات زیادى در سطح جهانى، منطقه اى و محلى رویداده است۔ عبدالله مهتدى که خود آن زمان در مرکزیت و رهبرى حزب کمونیست ایران و کومه له بود اکنون خود را دو آتشه ترا از حدکا ناسیونالیست، “قوم گرا”، و بقول خودش” فدرالیست و کثرت گرا” شده میداند۔. حقیقت این است که کسانى مثل عبدالله مهتدى شخصیت ها و مراجع قابل استناد و قابل اعتمادى براى بازگویى حقایق جنگ حزب دمکرات بر علیه کومه له نمی باشند. بیشتر به این دلیل که ایشان به لحاظ سیاسى به صف مقابل پیوسته است و بسیار افراطى تر از حزب دمکرات بر علیه تاریخ فعالیت کمونیستى کومه له و سمت گیریهاى سوسیالیستى آن نوشته و گفته است. معمولا انسانهاى شکست خورده و پشیمان شده از گذشته و پا گذاشتن به دگردیسى و عقب گرد، اگر بخواهند چیزى بگویند قطعا آن گذشته را به نفع منافع حال قربانى میکنند، و براى عبدالله مهتدى و شرکایش که پشیمانى از کمونیسم و انقلابیگرى را محور اساسى دگردیسى حال میدانند، وقتى که به بازگویى تاریخ مى پردازند، تاریخ شکست خوردگان را در بازار روز به حراج میگذارند۔ اینها تصویرى کاملا جعلی و قلابى و بر اساس موقعیت سیاسى امروزشان را به دست مى دهند۔ خیلى صریح دارند به این اذعان مى کنند که  تبیین و تصویر  حزب دمکرات کردستان را ماهیتا قبول دارند۔ در واقع عبدالله مهتدى و بخش زیادى از کسانى که خود را طیف کومه له مى نامند و از گذشته انقلابى و پر افتخار کمونیستى خود پشیمان شده اند، خود بخشى از صورت مساله هستند نه جواب آن،  براى دست یابى به حقیقت بایستى تبیین انها را  در کنار تبیین حدکا بعنوان مناقشه درون جنبشى تلقى کرد۔

واقعیت این است که کشمکش سیاسى و تاریخى حول این رویداد سیاسى و تبیین آن از زاویه منفعت هاى سیاسى مختلف به اندازه خود جنگ به معناى عملى آن، از اهمیت برخوردار است.  براى حزب دمکرات کردستان ایران بسیار مهم است  که بتوانند بر متن اظهار ندامت از گذشته و پشیمانى طیف وسیعى که خود را  “طیف کومه له” مى نامند، تبیین خود را از جنگ حزب دمکرات بر علیه کومه له به کرسى بنشاند۔

 

ما قصد نداریم که به جزییات به این موضوع بپردازیم، بدون شک رقابت اینها بر سر رهبرى و نمایندگى “جنبش کردستان” و نمایندگى ناسیونالیسم کرد در تحولات سیاسى ایران ونوع رابطه شان با آمریکا و غرب از عوامل سر باز کردن این “زخم کهنه” می باشد. حدکا قصد دارد با ارجاع به گذشته “کمونیستى” عبدالله مهتدى و در عین حال نشان دادن کمونیسم ستیزى دیرینه خویش، راحت تر زیر پاى جریان دست ساز عبدالله مهتدى را بزند و بازار ” دیپلماسى”  مهتدى را دچار اختلال نماید۔ نوع رابطه اینها با احزاب مختلف، احزاب حاکم در کردستان عراق و دریافت “یارانه” از آنها هم از عوامل این جنجال تبلیغاتى مى باشد۔ حدکا بعداز قطع امید از پروژه عراقیزه شدن ایران، و سلب امید از دخالت نظامى آمریکا در ایران بار دیگر به دو شاخه منشعب شدند، اکنون موقعیت ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق که هنوز بعد از دو دهه در ابهام میباشد و احزاب این جنبش مورد نفرت مردم واقع شده اند، باردیگر سرها بطرف تحولات درونى جمهورى اسلامى چرخیده است، چشم امیدها به آنطرف دوخته شده است۔

 

 اما برگردیم سر اصل موضوع یعنى تقابل نظامى حزب دمکرات و کومله .در این رابطه باید تکلیف خود را با چند موضوع که کماکان مورد کشمکش است، روشن کنیم.

 

“تبلیغات کومه له زمینه ساز جنگ بود”

 

میگویند:” سیاست ها و تبلیغات علیه حدکا از جانب کومه له باعث جنگ شد”. این یکى از استدلالهاى “کوبنده” حزب دمکرات کردستان ایران و هوادارانش چه آنموقع که درگیریها در جریان بود وچه هم اکنون مستتر  در بیانیه اخیرشان مى باشد۔ ترجمه عبارات فوق به زبان ادمیزاد یعنی اینکه حدکا مجاز بوده و کماکان مجاز می باشد که در مقابل تبلیغات کومه له و یا نقد سیاست هایش توسط کسان دیگر، دست به اسلحه ببرد۔ با این پیش فرض گویا مسبب جنگ کومه له بوده است۔ چون کومه له و یا هر جریان دیگر بایستى از پیش می دانست که این موجب ازکوره در رفتن حدکا خواهد شد! اگر سیاست ها و بینش کومه له (در آنموقع) باعث جنگ بوده است، پس چرا نیروهاى کومه له همیشه در حال جنگ با حدکا نبودند؟ با این حساب اینها چگونه مناسبات کومه له و حزب دمکرات را در دوره هاى طولانى که جنگى میان طرفین در جریان نبود را توضییح مى دهند؟

 

  ما می پرسیم که وقتى بعد از کنگره هشتم حزب دمکرات که جمعى از رهبرى و بدنه کادرى آن حزب که به ادامه جنگ علیه کومه له اعتراض کردند و نهایتا به اسم (حزب دمکرات کردستان ایران، رهبرى انقلابى) منشعب شدند، چند ماه طول کشید تا دوباره در جنوب و منطقه میانه کردستان جناح قاسملو علیه آنها دست به اسلحه بردند وچندین بار و چندین نفرشان را علنا کشتند؟ مگر آنها هم به حدکا گفته بودند” بورژوا” و یا “ضد انقلاب”؟

اتحادیه میهنى کردستان(یه کیه تى) و حزب دمکرات کردستان عراق (پارتى) چند بار و چند صد نفر از همدیگر را قلع و قمع کردند؟ کدامیک به کدامیک گفته بود “بورژوا” و یا “ضد انقلاب”؟ جنگ چند ساله این دو حزب در کردستان عراق و وسعت خساراتى که به جان و مال مردم شهرهاى کردستان رساندند بر سر چه بود؟

 حمله پارتى به پ ک ک چى؟ ترور رسمى صدیق انجیرى در کنگره دوم حدکا بر متن اختلاف قاسملو و احمد توفیق را چگونه توجیه میکنند؟

پس معلوم است جایگاه این سنت فئودالى اسلام زده، سنتى پایدار در جنبش ناسیونالیسم کرد است۔

سئوال این است اگر (جنگ افروز) کومه له بود، چرا در طول مدت جنگ سندى از اعتراض و چند دستگى در درون کومه له یافت نمیشود و بازهم چرا اعتراض در صفوف بالا و پایین حزب دمکرات تا درجه انشعاب حاد میشود؟

در حقیقت در تمامى آن دوران، کمونیست هاى متشکل در صفوف کومه له با استحکام و استوارى و یکدستى سیاسى در مقابل سیاست جنگ طلبانه حدکا ایستادند و هیچ کس نه در رهبرى ونه در بدنه کادرى کومه له  تردیدى از خود نسبت به اینکه حدکا باید از ما جواب بگیرد نشان نداد.

 ما روى حقانیت خود شک و تردیدى نداشتیم و این خود فاکتور مهمى در به شکست کشانیدن سیاست زورگویانه حزب دمکرات بود. ما هیچوقت طرفدار توسل به اسلحه در مقابل حزب دمکرات نبودیم. ما قصد نداشتیم که با زور اسلحه حزب دمکرات را وادار کنیم که از اهداف و ارمانها ى خودش دست بکشد. هدف ما این بود که حزب دمکرات متوجه شود که با زور نمى تواند جلوى فعالیت آزادانه و کمونیستی را بگیرد.

 اما بحث حول اینکه این جنگ کجا مى خواهد برود در صفوف ما هم وجود داشت و خوشبختانه تببین ها و سیاست ها ى منصور حکمت به عنوان خط رسمى پذیرفته شد و بحث کسانى که شعار “جنگ تا بدست اوردن پیروزى استراتژیک بر حزب دمکرات” را مطرح مى کردند، از اعتبار آنچنانى برخوردار نشد. (براى دسترسى به این اسناد به سایت منصور حکمت مراجعه کنید)

 

جنگ را حزب دمکرات شروع کرد وادامه داد

 

 بر خلاف تحلیل هاى من دراوردى کسانى که خود را “روشنفکر کرد” مى نامند، و از این رویدادها  به عنوان “جنگ برادر کشى” یاد مى کنند و یا در بهترین حالت و منصفانه ترین قضاوت دست به محکومیت ” طرفین”  مى زنند و زیر پوشش “منافع جنبش کرد” در واقع ریاکارانه از حزب دمکرات دفاع و به کومه له و کمونیسم حمله مى کنند ، جنگ را حزب دمکرات کردستان ایران بر علیه کومه له شروع کرد۔ اسناد تاریخى نشان میدهد که سیاست جنگ سراسرى حزب دمکرات بر علیه کومه له در کنگره ششم حزب دمکرات طراحى  و مورد تصویب قرار گرفت ودر آبان ماه ١٣۶٣ و با حمله به مقرات کومه له در منطقه اورامان به طور عملى شروع شد۔

واقعیت این است که حمله حدکا به کومه له از موضع قدر قدرتى حزب دمکرات صورت نگرفت، بر عکس حدکا به منظور جلوگیرى از انزواى سیاسى اش در جامعه کردستان به اخرین حربه اش یعنى نیروی نظامى در مقابل رشد سریع و گسترده کومه له و کمونیسم در جامعه کردستان و بویژه کارگران و زحمتکشان کردستان، دست برد. نگاهى به سیر رویدادها این واقعیت را به نحو آشکاری در معرض دید قرار می دهد. نفس حمله نظامى حدکا به کومه له در واقع پاسخى است به کسانى که مى گویند کومه له با جهت گیریهای کمونیستى اش در جامعه کردستان منزوی گردید! معلوم نیست که اگر کومه له خودش در حال افول بود ، نیاز حدکا به این حملات وسیع نظامی از کجا نشات مى گرفت؟! حدکا امیدشان این بود که بلکه با زور اسلحه بتوانند مانع پیشروى این روندشوند که موفق نشدند۔

 

در طول ان سالها حزب دمکرات کلیه راه حل هاى سیاسى را به بن بست کشانید ، به خواست کومه له مبنى بر مجازات و معرفى عاملین این جنایت وقعى نگذاشت. فعالیت هیۃت تحقیق مشترک را به بن بست رساند. بعد از رویداد هاى ۶ بهمن اتش بس بى قید و شرط و تنظیم مناسبات مسالمت امیز سیاسى و رعایت حقوق و ازادیهاى مردم را نپذیرفت، در ادامه جنگ لجاجت به خرج داد و تنها پس از اینکه متحمل شکست هاى نظامى و سیاسى عمده اى شدند و هر چه بیشتر در میان مردم کردستان به انزوا کشیده شدند  و صفوفشان در هم ریخته شد و دچار انشعاب شدند ( یعنى در کنگره هشتم حزب دمکرات) عملا و با اعلام اتش بس یکجانبه از طرف کومه له به پایان رسید.

 

 البته در باره کومه له اگر چه قدرتمندترین جریان چپ و کمونیست موجود بود اما تنها جریانى نبود که بطور مسلحانه مورد تعرض قرار گرفته باشد۔ قبل تر از آن حدکا در مقابل هر جریان چپ و آزادیخواه به انحاء مختلف تهدید و تعرض کرده بود براى نمونه: (سازمان پیکار در راه آزادى طبقه کارگر) و (سازمان رزمندگان طبقه کارگر) و (چریکهاى اقلیت) و غیره به شیوه هاى گوناگون مورد تعرض و تهدیدات حدکا واقع شده بودند۔

 

 سنت حذف فیزیکی مخالف سیاسی و سیاست ارعاب همزمان رقبا و هر نیروی “جدید”، بویژه چپ و کمونیست،  که از سنن دیرینه احزاب عشیره ای، عقب مانده و اسلام زده و شرقى است، بطور مثال، علیه (سازمان پیکار در راه آزادى طبقه کارگر) که یکى از جریانات سیاسى بود که حضور سیاسى و نظامى در کردستان داشت، بکار گرفته شد۔ حدکا در مقابل چشمان بهت زده مردم بوکان در روز روشن،  در اسفند ماه سال ١٣۵٩ به مقر سازمان پیکار حمله مسلحانه کرد و جمعى را کشتند و ٣ نفر را زنده در مقابل تجمع مردم سر بریدند۔

 فتواى کمونیست کشى دادند و بعدا هم آن را بعنوان مدال افتخار به سینه زدند۔ اکنون در این جنجال اخیر طیف وسیعى از “کمونیستهاى سابق” در رابطه با این اظهارات اخیر حدکا که در بهترین حالت هر دو طرف  را در”جنگ برادر کشى”  محکوم میکنند از تعرض مسلحانه شهر بوکان حدکا به سازمان پیکار لب نمیگشایند۔ باید پرسید این سکوت علامت رضایت است؟ آیا “عجم کشى” و کمونیست کشى به جرم غیر کرد بودن و فعالیت در کردستان از نظر این هواداران “خشونت ستیز” شایسته اشاره کردن را هم نداشت؟!

 

 

کرنولوژى چرخش ها

 

 براى فهم آسانتر و در متن تاریخى  گذاشتن کشمکشهاى سیاسى و نظامى بین کومه له و حزب دمکرات کردستان مناسب ترین روش این است که نگاهى به سیر رویداد هاى سیاسى آن دوره بیاندازیم۔ این جدال ها در خلاء صورت نگرفته اند، بایستى این متن را شناخت تا بتوان عروج و افول نیروهای سیاسى راتوضییح داد. اینطور  نیست که گویا کردستان خطه اى است که در ان افرادى که لباس کردى مى پوشند و به زبان کردى با هم صحبت مى کنند و بعضى وقتها هم با هم مى جنگند و” جنبش” را که معلوم نیست اهداف و نیروهاى محرکه اش چه نیروهایى هستند را تضعیف مى کنند.

  

 حدکا نیرویى بود که در همان اوایل دخیل بستن به خمینى و لبیک گویى به “امام” امیدوار بود در سایه “رهبر امت اسلامى”  در کردستان با اتکا به سازش و از بالا در قدرت سهیم شود ۔ حتى در کنگره چهارم حدکا در اسفند ١٣۵٨ دست به اصلاحاتى در برنامه حزب زدند و ترم ها و اصطلاحاتى مبتنى بر تایید جمهورى اسلامى و حکومت مذهبى و حتى “رهبرى امام خمینى”  و “خودمختارى اسلامى”را به عناوین مختلف در متن برنامه حزبشان گنجاندند۔

سیر رویدادها و با حمله رژیم به کردستان، رویاها و اوهام سهم گیری در قدرت محلی را زیر سایه “رهبر انقلاب اسلامی” بر باد داد. حزب دمکرات قبل از فرمان هجوم خمینی در مرداد ۵۸،  تا آنجا حاضر به تمکین به رژیم اسلامی شده بود که یکطرفه اعلام آمادگی کرده بود که افراد مسلح آن، نه حتی به عنوان “پیشمرگ” که تحت عنوان “جوانمرد”، که اصطلاحی بود که در دوره شاه به مزدوران محلی ژاندارمری شاهنشاهی اطلاق میشد!، حفظ و بازسازی پاسگاههای ژاندارمری رژیم پیشین را عهده دار شوند.

اما براى خمینى و جمهورى اسلامى حمله به کردستان در درجه اول سرکوب خونین بقایاى دستاوردها و سنگرهاى انقلاب ۵٧ بود۔ براى خمینى وقتى فرمان جهاد به کردستان را صادر کرد قبل از مساله ملى و یا هر مساله دیگرى سرکوب خود انقلاب مردم ایران بود۔ بعدا نقش ستمگرى ملى در کردستان چگونه روندى شد و چه جایگاهى پیدا کرد بحث ثانوى است۔

 

تهاجم رژیم اسلامى به کردستان با مقاومت روبرو شد۔ مدتى طول نکشید که شهرهاى کردستان یکى پس از دیگرى توسط مقاومت مردم تسخیر شدند و رژیم شکست خورد۔ این دوره تا تهاجم مجدد رژیم، کردستان صحنه تقابل سازشکاریهاى حدکا با رادیکالیزم توده اى و جریانات چپ و در راس آنها کومه له در مقابل رژیم اسلامى بود۔ بعد از خرداد ١٣۶٠ رژیم اسلامى در جهت سر کوب قطعى انقلاب مردم ایران کشتار وسیع کمونیستها و مخالفین سیاسى خود را در نهایت وحشیگرى ادامه داد۔

 

مقاومت مردم کردستان مسیر احزاب سیاسى جنبش هاى متفاوت را رقم زد۔ حزب دمکرات به صحنه مقاومت  مسلحانه کشیده شد۔ امید به “امام” و “رهبر انقلاب” دود شد و هوا رفت۔ اینبار امید خود را به سیکل “جنگ – مذاکره و مذاکره- جنگ” بست۔ چون این حزب تنها حزب موجو نبود و فضاى داغ انقلاب هنوز در کردستان پر حرارت بود، طیف وسیعى از نیروهاى چپ و راست مشغول فعالیت سیاسى بودند۔ مردم و بویژه  مردم شهرهاى کردستان به یمن انقلاب ۵٧ دخالت وسیعى در جریان امور سیاسى داشتند۔ کمونیست ها، کارگران، زنان، زحمتکشان هنوز ازنقاط اوج توقعات انقلابى خود فرود نیامده بودند۔  این فاکتورها براى حزب دمکرات کردستان و آرزوهاى سازش و زد و بندهاى پنهان تحت فرمول “مذاکره براى خود مختارى کردستان”، ” مزاحم” پیدا کرده بود۔ کومه له، قوى ترین جریان در لیست این “مزاحمها” بود۔ حدکا  در مقابل نیروهاى “مزاحم” شروع به قلدر منشى کرد۔ خود را نماینده اکثریت قلمداد میکرد و به انحاء متفاوت در مقابل آزادى فعالیت هاى سیاسى احزاب قرار مى گرفت۔۔ شروع به سازماندهى و تحریک عقب ماندگیهاى سیاسى و اجتماعى و اخلاقى علیه کومه له و جریانات چپ موجود کرد۔

 

 سرنوشت حزب توده و اکثریت در ایران و شروع سیر نزولى بلوک شرق در بعد جهانى، حدکا را نیز به” ضرورت” چرخش به طرف دیگرى متمایل کرد۔ در این فاصله، یعنى فاصله کنگره چهارم و پنجم این حزب، دوره تصفیه افراد توده اى درون خود بود۔ دیگر “کاک غنى بلوریان” که بیش از ٢۵ سال عمر خود را در زندانهاى رژیم شاهنشاهى سپرى کرده بود از مقام افتخارات حدکا نزول کرد و توسط این حزب دستگیر و زندانى شد۔

شوراى ملى مقاومت با شرکت مجاهدین خلق و بنى صدر در سال ١٣۶٠ شکل گرفته بود و با دول اروپایى گرم گرفته بودند۔ حزب دمکرات یکماه قبل از کنگره پنجم خود، به عضویت شوراى ملى مقاومت در آمد۔ حزب دمکرات کردستان ایران در آذر ماه ١٣۶٠ در گزارش کمیته مرکزى به کنگره پنجم حدکا چنیین میگوید: ” ۔۔۔هنگامى که کا ک مسعود رجوى در پاریس برنامه دولت موقت را منتشر کرد، ما به خاطر اینکه اکثر خواسته هاى اساسى خلقهاى ایران را در آن برنامه منعکس دیدیم، فورا پشتیبانى و حمایت خود را  اعلام نمودیم۔۔۔ ۔سرانجام روز پنجم آبان ماه ١٣۶٠ طى نامه اى رسمى به کاک مسعود رجوى پیوستن خود به شوراى ملى مقاومت را اعلام کردیم۔۔۔ در برنامه دولت موقت کاک مسعود رجوى شعار اساسى حزب ما دمکراسى براى ایران و خودمختارى براى کردستان گنجانیده شده است۔۔۔ اهداف دولت موقت با برنامه سیاستها و شعارهاى ما منطبق است۔۔۔”

 

در شرایطى که سهیم شدن در قدرت محلی، علیرغم تمامی “مذاکرات” پنهان و آشکار و سفرهای “حسن نیت” سران حزب دمکرات به قم و تهران و دیدار با “امام خمینی” از جانب خود رژیم اسلامى، با پاسخ سرد و حتی تحقیر آمیز روبرو شد،  ممکن ترین و سریعترین “آلترناتیو” موجود براى صعود به قدرت،  ائتلاف بنى صدر و مجاهدین بود۔

 دو سال طول نکشید که بنى صدر از عضویت در شوراى ملى مقاومت کناره گرفت وسیر یاس و نا امیدى دامن حدکا را نیز گرفت۔ در همان سال ١٣۶٢ اختلاف مجاهدین و حدکا با پیش کشیدن طرح “دمکراتیزه کردن شورا” از جانب قاسملو اوج گرفت۔ رژیم اسلامى هم بیکار ننشست و با فرستادن پیغام و پسغام امید به مذاکره براى حدکا را زنده کرد۔ اجازه بدهید از زبان خود حدکا بشنویم که آن موقع در چه فضایى بسر میبردند و چه تحلیلهایى داشتند۔( به نقل از سر مقاله نشریه کردستان ارگان مرکزى حدکا شماره ١٠٨ شهریور ١٣۶۴)

 

”  اکنون رژیم ظاهرا در برابر اپوزیسیون انعطاف بیشترى از خود نشان میدهد۔ اخبار تعقیب و بازداشت، شکنجه و اعدام، کمتر بگوش میرسد۔ ظاهرا آخوندها به سیاست “روى خوش” متوسل گردیده اند۔ این رویه در کردستان نیز بچشم میخورد۔ حتى بفکر تشکیل انجمن هاى ایالتى و ولایتى افتاده اند تا به خیال خود پاسخى به خواست خودمختارى داده باشند۔۔۔۔”

 

در همین فضاى سیاسى است که قرار “سراسرى کردن جنگ علیه کومه له” در کنگره ششم و پلنوم بعد از آن تصویب میشود۔ مضمون کلى قرار چنین است : ” چنانچه کومه له در هر جایى دیگر از کردستان علیه نیروهاى حزب دمکرات دست به اقدام نظامى بزند ما محق هستیم که در سراسر کردستان علیه آنها وارد جنگى سراسرى شویم” براى اولین بار عبارت “جنگ سراسرى” از این کنگره استخراج شد۔ این در حالى بود که  مدتها بود خبرى از درگیرى نظامى با کومه له جایى شنیده نشده بود۔ سر انجام در ٢۵ آبان ماه همان سال این قرار با طرحى از پیش ریخته و پرداخته شده  علیه کومه له در منطقه اورامان به مرحله عمل و اجرا گذاشته شد و جنگى چند ساله علیه آزادیهاى سیاسى و مدنى جامعه کردستان ، علیه کمونیستها تحمیل شد۔

 

بررسى چند فاکت(چند رویداد سیاسى)

 

در این رابطه با توجه به اینکه حزب دمکرات کردستان ایران (جناح مصطفى هجرى) جهت اثبات ادعاهایش و جهت تحریف حقایق به مجموعه اى فاکت و سناریوهاى دلبخواهى و با تفاسیر اختیارى کوشش در پنهان کردن حقیقت را دارد، ما نیز ناچارا باید سیر رویدادها را همانگونه که بوده اند اینجا بطور مختصر و مفید یاد آورى کنیم۔ چرا؟ چون هم منتشر کنندگان بیانیه حزب دمکرات و هم ما از شاهدان زنده آن دوره تاریخى هستیم، نسل جوان نسلى که ممکن است حتى اسمى از این اتفاقات بگوششان نخورده باشد، کسانى که در جستجوى حقیقت تاریخى هستند، محق اند که تفاسیر متفاوت را در دسترس داشته باشند۔  قاعدتا در هر جنگى حقیقت اولین قربانى جنگ است حداقل کارى که باید کرد این است که از این قربانى دفاع کرد۔ ما از سر این وظیفه یعنى دفاع از حقیقت باید این فاکت ها را مرورى بکنیم ۔

 

الف۔ ناشران بیانیه حزب دمکرات کردستان ایران میگویند که گویا حزب دمکرات آن موقع تقسیم اراضى میکرد و کومه له از فئودالها دفاع میکرد و مخالف بود۔۔۔ البته این ادعا را بدون ذکر مثال و فاکت آورده اند۔ در این ربطه باید حزب دمکرات حافظه تاریخى توده مردم زحمتکش کردستان را به سخره گرفته باشد که بخود شهامت اظهار به چنین ادعایى می دهد۔ کافى است از سران این حزب پرسیده شود که هنگام تقسیم اراضى منطقه کامیاران و “بیله وار” شما کجا ایستاده بودید؟ کى بود علیه دهقانان فقیر و بى زمین نقش نیروى مسلح “والى خان الک” را بازى میکرد؟

در منطقه دیواندره طرفداران فئودالها علیه کومه له و دهقانان بى زمین که دمى از توطئه غافل نمیشدند، چه کسانى بودند؟ در منطقه سرشیو سقز چطور و حزب دمکرات کجا ایستاده بود؟ نیروى مسلح این حزب از عشایر هوادار کدام فئودال منطقه بودند و با چه انگیزه اى به حزب دمکرات پیوستند؟

در مریوان و جریان اتحادیه دهقانان مریوان (یه کیتى جوتیاران)، نیروى حزب دمکرات کردستان ایران چند و چندین بار در دفاع از فئودالهاى منطقه قصد توطئه علیه اتحادیه دهقانان کردند؟

در منطقه اورامانات در تقسیم باغات و زمین شیوخ منطقه به مردم روستاى “نوین” و روستاهاى اطراف حزب دمکرات کجا بود؟ دفاع علنى این حزب از فئودال و شیوخ این منطقه و بعدا همکارى نزدیک با نیروهاى مزدور سپاه رزگارى از کجا نشات گرفت؟

اینها گوشه اى از سوالاتى است که مردم و جامعه کردستان قاعدتا در مقابل اتهام طرفدارى کومه له از فئودالها را در مقابل حزب دمکرات قرار خواهند داد۔

 

ب۔  در بیانیه حدکا عامدانه به بهانه هاى مختلف “رابطه با بعث”  را بر جسته کرده است۔ طورى سناریو را ترسیم میکند گویا کومه له با دولت عراق(میبخشید دولت بعث) رابطه پنهان داشته و حدکا در خارج از این “رابطه” شاکى بوده است! تا آنجا که به کومه له بر میگردد بحث ارتباط با دولت عراق مدتى بعد از جنگ ایران و عراق بر مبنى مباحثى مفصل حول استفاده از تضاد دول متخاصم در حال جنگ به نفع مبارزات انقلابى، در جریان بود۔ اتفاقا منصور حکمت با طرح رابطه بى قید و شرط مبتنى بر استقلال و علنى در مقابل جامعه  بحث را طرح کرد و بعدا از جمله شعیب ذکریایى و عبدالله مهتدى در نشریات درونى در دفاع از آن بحث مطالبى نوشتند۔ بازهم اتفاقا طرح کم کردن رابطه و قطع رابطه با دولت بعث بعد از پایان جنگ ایران و عراق از جانب منصور حکمت مطرح شد۔( به نوشته، دیپلماسى یا انتخاب سیاسى در جلد هشتم مجموعه آثار منصور حکمت مراجعه کنید)

براى حزب دمکرات مساله طورى دیگرى بود، آنها بى بحث و کشمکش درونى با توجه به سنت و تجارب خویش در همان اوایل کار بسیار قبل تر از کومه له ارتباط گرفته بودند۔ رابطه حزب دمکرات با رژیم عراق بویژه و زندگی سیاسی در شکاف بین دولتهای منطقه سابقه ای به قدمت تاریخ حزب دمکرات دارد.

اما بیان امروزى این ارتباط با دولت بعث از جانب حدکا مطلقا به معناى خوبى و بدى آن ارتباط نیست، بلکه این اسم رمزى است براى شکایت از حریفان امروزى در بارگاه “دولت اقلیم کردستان” و آمریکا جهت دریافت مقرریها و مستمریهاى ماهانه، این فشار به همدیگر آوردن ها ریشه مادى دارد وگرنه از کجا  و از کى”ارتباط” و گرفتن “مساعده” از دولت  مالکى- طلبانى، آنقدر مشروعیت یافته است که بر سر آن با رمز و کد جدل میکنند؟

 

بررسى چند فاکت (چند در گیرى  نظامى)

 

١۔ حزب دمکرات کردستان ایران مجموعه اى از درگیریهاى نظامى را بعنوان فاکت در نوشته خود آورده است که در مجموع مدعى است که کومه له به نیرویهاى حزب دمکرات حمله کرده اند و نیروهاى این حزب در مقام دفاع از خود ناچار به تعرض متقابل شده اند!!

 

در میان نمونه مثالى که در نوشته حدکا به چشم میخورد، درگیرى نظامى بین نیروهاى حدکا و کومه له مورخ اول شهریور ١٣۶٠ (تابستان ١٩٨١)  در منطقه کامیاران میباشد، نگارندگان بیانیه حزب دمکرات مدعی اند که در این درگیرى به بهانه بازداشت چند موتور سوار در منطقه منجر به هجوم نظامى کومه له شده است!!

لابد خواننده میپرسد، این چند موتور سوار کی ها بودند؟ در آن دوره در منطقه کامیاران به استثنا شهر کامیاران بقیه نقاط آزاد بود، شهر هم روزها در سلطه جنایتکاران رژیم اسلامى بود و شبانه موعد دیدار مردم با پیشمرگان  کومه له بود۔ کومه له در چند منطقه حضور و مقر داشت، ارتباط این مقرها توسط “رابط” ها و یا “پیک” ها تامین میشد۔ رابط هاى کومه له که معمولا افرد شناخته شده و قابل اعتماد مردم منطقه بودند، در هواى غیر زمستانى ، زمانى که برف نبود با موتور ارتباط نامه اى و محموله اى بین واحدهاى نظامى کومه له برقرار میکردند۔ حزب دمکرات به بهانه هاى مختلف هر وقت فرصت میکرد مزاحمت براى این “پیک” هاى کومه له ایجاد میکرد۔ در همان موقع که خانواده چند هوادار کومه له در روستاى “شاهینى” مورد مزاحمت و ضرب و شتم افراد مسلح حزب دمکرات واقع میشوند و این “موتور سوران” در محل حضور دارند و اعتراض میکنند۔ افراد حدکا این “چند موتور سوار” را دستگیر میکند۔ خبر که به کومه له رسید بلافاصله با نامه اى اعتراضى به کمیته ناحیه حدکا خواهان آزادى فورى هواداران و رابط هاى کومه له میشوند۔ حزب دمکرات در جواب شرط آزادى دستگیر شدگان را”تعهد دادن” از جانب هوداران کومه له تعیین میکنند که طبق آن آنها میپذیرفتند که دیگر علیه حزب دمکرات تبلیغ و افشاگرى نکنند”۔ این سرپیچى باعث شد که کومه له واحدى را براى تحقیق از نزدیک بفرستد۔ این واحد در همان روستا با تعرض نظامى افراد مسلح حدکا مواجه شدند۔ بدین ترتیب جنگ در کل منطقه کامیاران گسترش یافت۔ در این رابطه ناشران نوشته حزب دمکرات عامدانه به دو نفر از افراد خود که در این ماجرا جان خود را از دست دادند اشاره میکنند۔ یکى از این افراد منصور درودگر یکى از فرماندهان واحدهاى محلى در کامیاران بود، او در تعرضى به مقر کومه له در روستاى “هه نیمن”، هنگام حمله به مقر کومه له در آن روستا (که اتفاقا حدکا در آن روستا حضور نداشت) جان خود را از دست داد۔ دومین نفر اردشیر فیروزى بود، اردشیر از دوستان نزدیک جمعى از مسولین و پیشمرگان کومه که بود، او با کسانى مانند جمیل رمضانعلى، جمیل ارجمند، عبدالله شریفى، حبیب الله امجدیان، بهرام و۔۔۔۔۔ دوست قدیمى بود و اغلب اوقات را در مقرهاى کومه له و نزد این افراد سپرى میکرد و چون تنها پسر “شاهپور فیروزى”، از فرماندهان نظامی حدکا در منطقه کامیاران، بود از نظر عاطفى همراه پدرش بود، کشته شدن اردشیر در این درگیریها هنوز نامعلوم و مشکوک است چون در شرایطى جان خود را از دست داد که جنگ تن به تن و نزدیک مدتها بود که پایان یافته بود و تنها تیراندازیهاى دور در جریان بود۔ در شرایطى بود که هیئت هاى مذاکره شروع بکار کرده بودند۔

 

یکى از این دستگیر شدگان که آن موقع از افراد نیروى مقاومت محلى(هیزى به رگیرى) کومه له بود بعد از درگیرى و مذاکره آزاد شد، اسماعیل قبادى معروف به حاجى اسماعیل بود که بعدا به یکى از برجسته ترین فرماندهان کومه له ارتقا پیدا کرد، همه همرزمان آن دوره اسماعیل بیاد دارند که تاکتیک تسخیر پایگاههاى رژیم با ضربه سریع نارنجک و آرپى جى، از ابدعات و ابتکارات او بود، او در یکى از درگیریها در مقابل مزدوران رژیم اسلامى در منطقه سرشیو سقز جان باخت۔ در هر صورت این درگیرى تحمیلى حزب دمکرات به کومه له بعد از حدود سه هفته بپایان رسید۔

 

٢۔  یکى دیگر از فاکت هاى سران حزب دمکرات کردستان ایران جهت اثبات ادعاى “جنگ افروزى” کومه له در گیرى نظامى در روستاى” گلیه” از توابع مریوان در تاریخ ٢١  آذر ماه سال ١٣۶٢ میباشد۔ داستان واقعى این جریان بر عکس ادعاى حزب دمکرات است که طبق روال همیشگى شروع کننده تهاجم نظامى علیه کومه له بودند۔ دو تن از افراد مسلح حزب دمکرات چند روز قبل به صف پیشمرگان کومه له ملحق میشوند، در چنیین مواردى قاعده بر این بود که کمیته منطقه حزب دمکرات از کومه له تقاضاى استرداد سلاحهاى آن دو نفر را بکند و کومه له هم سلاحها را تحویل دهد۔ اینبار اما بر خلاف این توافق، درخواست استرداد خود افراد ملحق شده را کردند۔ سرانجام سحرگاه روز ٢١ آذر واحدى از نیروهاى رزمى کومه له در ناحیه مریوان، بعد از حمله به یکى از پایگاههاى نظامى نیروهاى رژیم در منطقه، به روستاى “گلیه” جهت استراحت میرسند، در همان هنگام ورود به روستا با کمین  نیروهاى حزب دمکرات روبرو میشوند و در همان لحظات اول دو تن از پیشمرگان کومه له جان خود را از دست میدهند۔ نیروهاى کومه له در دفاع از خود به تعرض متقابل دست میزنند و نیروى حزب دمکرات با دادن تلفاتى جدى ناچار به عقب نشینى میشوند۔ بعد از چند روز تنش با مذاکره مسولان کومه له و حزب دمکرات در روستاى “عیساولى” این درگیرى خاتمه می یابد۔ چند روز بعد افراد حدکا در کمینى براى پیشمرگان تازه آموزش دیده و جدید کومه له، بازهم دست به تعرض نظامى میزنند و شمارى از از پیشمرگان تازه آموزشى کومه له جان خود را از دست میدهند، تنش مدتى دیگر ادامه میابد و سرانجام با دور دیگر مذاکره فروکش میکند۔

 

٣۔  مهمترین و جنجال برانگیز ترین نمونه که شروع جنگ سراسرى است، جنگى که این حزب در کنگره ششم در مصوبه رسمى خود مدتها قبل اعلام کرده بود، سرانجام در تاریخ ٢۵ آبان ١٣۶٣ در منطقه اورامانات در شهر نوسود متحقق کرد۔ این فاکت پاشنه آشیل حزب دمکرات است، اتفاقا نمونه هاى فوق را که در بیانیه حدکا آمده است تشریفات خاصى است تا بلکه بر این نقطه بتواند با تحریف خود را خلاص کند و ظاهرا پرونده را به نفع خود مختومه اعلام کند۔ به همین دلیل است که توضیحات و استدلال مندرج در نوشته حدکا در این موضوع بشدت دروغپردازى شده و با دقت جعل شده و حسابگرانه واقعیات را قلب کرده اند۔

میگویند: ” کومه له سال ١٣۶٢ به منطقه اورامان بر گشتند و شروع به تبلیغات و لغو مقررات و قوانین حزب دمکرات در منطقه کردند و شوراهاى مردم را قبول نداشتند و به بهانه مجمع عمومى اخلال کردند،۔۔۔ در دفاع از خانواده یکى از فرماندهان گروه ضربت رژیم در منطقه، علیه پیشمرگان حدکا اشکال تراشى میکردند۔۔۔ تا سرانجام در تاریخ ٢۵ آبان بر اثر زد و خورد دو تن از پیشمرگان غافلگیرانه به مقرهاى حزب دمکرات در نوسود حمله کردند۔۔۔”

 

اجازه بدهید براى روشن شدن زمینه جدل بگوییم که این منطقه آن موقع چگونه بود۔

آن بخش از اورامان که پیشمرگان میتوانستند در آن ماندگار شوند منطقه بسیار محدود از منطقه اورامان بود که بین جبهه جنگ ایران و عراق قرار گرفته بود۔ شهرک ۵٠٠ خانوارى نوسود و باغات میوه این شهرک و دو روستاى شوشمى علیا و سفلا در فاصله دو رشته کوه اطراف که یکی از آن بلندیها جبهه ایران و دیگرى جبهه عراق بود، تمام محیط “آزاد” بشمار میرفت۔ از جمع حدود ۵٠٠ خانوار شهرک نوسود با جنگ و توپ باران طرفین جنگ به شهر نوسود، عملا حدود ۴٠ خانوار بیشتر باقى نمانده بود و بقیه مردم این شهر رفته رفته به سوى شهر پاوه و روانسر و بعضا مریوان آواره شده بودند۔ بخش زیادى از آن مردم هنوز در آن شهرها ماندگار شده اند۔

 

حزب دمکرات باغ ها یى که متعلق به  مردم آواره (آوراگان جنگى) بود را به تصرف خود در آورده بود و هر قسمت از آن را به افرادى از نیروهاى خود سالانه اجاره میداد۔ این منبع در آمد حدکا تنها به این ختم نمیشد بلکه مردم میوه هاى این باغ ها را میبایست براى فروش به جایى میرساندند، و این جا شهرهاى مرزى عراق بود۔ حمل میوه جات به شهر حلبجه عراق و آوردن مایحتاج و آذوقه زندگى از آنجا به این بخش محاصره شده نیز با پرداخت هزینه قابل توجه به مسولین منطقه حزب دمکرات ممکن بود۔ حزب دمکرات براى هر نقل و انتقال بابت گرفتن مجوز از دولت عراق، از مردم پول میگرفت و وسایل نقلیه را هم افراد خود بعهده داشتند که باز هم منبع در آمدى بود۔ “قوانین شورا”هاى که حزب دمکرات مدعى آن است تنظیم این رابطه چپاولگرانه بود۔ بازگشت واحدهاى کومه له طبق روال همیشگى با تبلیغ حول آزادیهاى سیاسى، برابرى زن و مرد، حق مردم در دخالت سرنوشت خود و۔۔۔ همراه شد و جمعى از مردم خواهان دخالت کومه له در این امورنیز شدند۔

این همان منطقه اى است که حزب دمکرات کردستان ایران در ٢۵ آبان ١٣۶٣  جنگى  تحمیلى و سراسرى و چند ساله به کومه له  را شروع کرد۔

 

لازم به یادآورى است که کومه له از همان ابتداى مقاومت علیه نیروهاى سرکوبگر جمهورى اسلامى در همان کوران فتواى جهاد خمینى علیه سنگر مقاومت انقلاب ایران در کردستان یکى از پایه هاى اصلى سازماندهى مقاومت در مقابل تعرض رژیم اسلامى درمنطقه اورامان بوده است۔ از همان ٢٨ مرداد ١٣۵٨ حمله به شهر پاوه تا سرانجام اشغال نظامى منطقه پیوسته بخش رادیکال از نیروى مقاومت بوده است۔ همیشه حضور سیاسى کومه له بلاانقطاع بر قرار بوده است، بازگشت نظامى کومه له در سال ١٣۶٢ حضور نظامى مجدد این جریان بود۔

بازگشت و دایر شدن مجدد نیروى نظامى کومه له همانطور که انتظار میرفت توقعات مردم منطقه را نیز دگرگون کرد۔ کومه له  تلاش میکرد که مردم بتوانند بستگان آوراه خود را ملاقات نمایند و یا در صورت درخواست خود بتوانند خانواده خود را از منطقه جنگى و جبهه جنگ ایران و عراق خارج کنند۔ کومه له در جریان در گیر شدن به مسائل اجتماعى مردم  نکات خود را بر پایه بیانیه (حقوق پایه اى مردم زحمتکش در کردستان) تبلیغ میکرد۔ قطعا حدکا در بعد سراسرى و محلى با این وضع “ناخوشایند” مواجه شده بود۔

 

سوال این است حدکا که قطعنامه جنگ سراسرى را در کنگره ششم خود تصویب کرده بود، چرا اورامان را براى شروع آن انتخاب کرد؟ چرا مثلا در نقاطى از شمال کردستان که از نظر کمیت برترى قابل ملاحظه داشت، شروع نکرد؟

جواب این سوال روشن است، حزب دمکرات قصد داشت بقول خود “پاک کردن کومه له” را بطور کلى، از جنوب کردستان که  کومه له از نفوذ بالایى برخوردار بود، شروع کند۔ معتقد بود که ضربه جدى در جنوب در اوایل کار توازن پایدارى براى پیشبرد نقشه نظامی اش خواهد شد۔ انتخاب اورامان  هم بدلیل این بود که منطقه اى بین دو جبهه در جنگ ایران و عراق بود، که جمعى از مسولانش در عدم حضور مردم منطقه به چپاول اموال مردم مشغول بودند،  این عمل در منطقه اى استثنایى به دور از سوخت وساز عادى اجتماعى، به دور از چشمان وسیع جامعه متعارف و با منطبق شدن منافع فردى مسئولین با منافع سیاسى در آن بخش، مناسبترین و در دسترس ترین امکان براى حزب دمکرات بود۔

 

اما بگذارید براى جزییات بیشتر چند و چون این تهاجم نظامى شما را مراجعه دهیم به بازنویسى جزوه (فاجعه اورامان) از انتشارات کومه له که در سال ١٣۶٣  بطور علنى منتشر شد و اینجا بطور مختصر به چند نکته که ناشران حدکا در نوشته اخیر خود مرقوم داشته اند بپردازیم۔

راجع به مساله ادعاى “قبول نکردن شورا” از جانب کومه له ما متن دستنویس صورت جلسه کمیته اورامان کومه له و کمیته ناحیه حدکا را در اویل تابستان ١٣۶٣ در آرشیو یافتیم که در این رابطه چنیین آمده است:

” مسئول هیئت کومه له: خوب ما مسایل باغات و رفت و آمد مردم را میتوانیم بعهده شورایى که خود شما انتخاب کرده اید بگذاریم

مسول هیئت حدکا: ما دیگر آن شورا را قبول نداریم با بازگشت شما جمعى از شورا هوادار شما شده اند، این شورا مال دوره دیگرى بود

مسئول هیئت کومه له: خوب اکنون که شورا را قبول ندارید مجمع عمومى را قبول دارید؟

مسئول هیئت حدکا: مجمع عمومى چیست؟

مسئول هیئت کومه له: مردمى که در این بخش زندگى میکنند از زن و مرد و پیر و جوان از سن ١٨ سال به بالا را در میدان مرکزى نوسود جمع کنیم و راه حل هاى خود را در رابطه با اختلافاتمان یکى یکى بازگو کنیم و هر چه آن مردم تصمیم گرفتند براى هر دو طرف ما قابل اجرا باشد، آیا این را قبول دارید؟

مسول هیئت حدکا: این را قبول دارم راه خوبى است

منشى کومه له: مجمع عمومى ایده حزب شما نیست آیا ضمانت اجرایى براى تقبل این حرکت را میدهید؟

مسئول حدکا: نه ما ضمانت نمیدهیم و فعلا تا با برادران دیگر مشورت نکنم هیچکدام را قبول ندارم۔”

بدین صورت جلسه مذاکره بر سر دخالت در امور مردم به نتیجه اى نمیرسد و دیگر هیچگاه پیگیرى نشد۔ خوشبختانه این مسولین اکنون در قید حیات هستند و قابل ارجاع میباشند۔

نوشته سران حدکا در مورد بازخوانى جنگ علیه کومه له، میگویند: ” کومه له در اورامان از خانواده یکى از فرماندهان گروه ضربت رژیم حمایت میکرد۔۔۔”

این خانواده مورد نظر حدکا، خانواده یکى از کادرهاى کومه له بود( ادریس محمدى) معروف به کمال هورامى که پدر ایشان (محمد محمدى) که خود از افراد مسلح حزب دمکرات بود مدتى قبل تر خود را تحویل رژیم  داده بود و پیر مرد بیچاره تنها و سرگردان در شهر پاوه زندگى میکرد چون همسر و فرزندانش او را همراهى نکردند و در همان بخش”آزاد شده” زندگى میکردند۔ مردم منطقه این به اصطلاح” فرمانده گروه ضربت رژیم” را خوب میشناسند۔

  از این بابت همسر و فرزندان نامبرده در رابطه با اجاره و نحوه بهره گیرى از باغ هائی  که سالیان دراز از عمر خود را درآنجا کار کرده بودند از طرف حدکا تحت فشار بودند و۔۔۔۔۔

سرانجام در سحرگاه روز ٢۵ آبان هنگام بدرقه یک خانواده از جانب پیشمرگان کومه له بطرف مرز،  واحدى چند نفره از نیروهاى کومه له طبق طرح از پیش طراحى شده مورد حمله مسلحانه حدکا واقع میشوند۔ و همزمان مقرهای کومه له مورد تعرض آرپى جى و حمله قرار میگیرند۔ در این جریان ١٣ نفر از کمونیستهاى مدافع آزادى و برابرى جان خود را از دست دادند که چهار نفر غافلگیرانه و بعضا بدون اسلحه دستگیر میشوند که بعدازظهر آن روز در ۵٠٠ مترى شهرک نوسود توسط افراد مسلح حدکا تیرباران میشوند۔

 

حدکا  در نوشته خود مدعى است که” کومه له دو تن از افراد این حزب را به نامهاى ولى عیوزى  و ثروت را بطور غافلگیرانه گشته اند”۔ سران حدکا باید در شارلاتانیسم به سیم آخر زده باشند که مردم منطقه به جاى خود حتى از افراد شرکت کننده خودشان در آن فاجعه، شرم نمیکنند۔ نامبردگان در چند مترى مقر کومه له در حال تعرض به یک واحد مستقر در مقر کشته میشوند۔ باید پرسید چگونه است که افراد غافلگیر چند کیلومتر راه می پیمایند و در چند مترى مقر کومه له کشته میشوند؟ چگونه “افراد غافلگیر” زخمى و پزشکیار کومه له را در چادر درمانگاه اعدام میکنند و جسدشان را میسوزانند؟

( براى اطلاع از جزئیات، ما مجددا خوانندگان را به متن بازنویسى جزوه فاجعه اورامان گزارش و تحقیقات هیئت مذاکره کننده کومه له که از انتشارات علنى کومه له در سال ١٣۶٣ بود، که همزمان با این نوشته و بطور جداگانه منتشر میشود بعنوان ضمیمه نوشته، مراجعه میدهیم۔)

بعد از این فاجعه، هیئتى براى تحقیق و مذاکره از حزب دمکرات کردستان ایران، کومه له و اتحادیه میهنى(یه کیتى) تشکیل میشود و به منطقه اورامان میروند۔ این هیئت از اواخر آبان تا اول بهمن به تحقیق و بازجویى و بررسى میپردازند۔ در تمام مدت حزب دمکرات به کارشکنى، وقت تلف کردن و عدم پذیرش پیشنهادات، عملا کار هیئت را به بن بست میکشاند۔

 

سرانجام نمایندگان کومه له در هیئت مشترک تحقیق رویداد اورامان در سوم بهمن ١٣۶٣ در اطلاعیه خطاب به مردم کردستان و احزاب و نهادهاى سیاسى اپوزیسیون این بن بست را اعلام میکنند۔

در این اطلاعیه از جمله آمده است:”۔۔۔۔ جلسه روز اول بهمن ١٣۶٣ با هدف نیل به نتیجه گیرى از کار هیئت مشترک تحقیق برگزار شد۔ علیرغم تلاش فراوان نمایندگان کومه له و اتحادیه میهنى، متاسفانه نمایندگان حدکا به هیچ عنوان حاضر نشدند نتیجه گیرى خود را به هیئت تحقیق ارائه دهند۔ در این جلسه نمایندگان حدکا تمام قرارهاى مصوب هیئت تحقیق را در مورد مسایل  نتیجه گیرى که طى صورت جلسات مورخ ١٢ و ١۶ و ٢۴ آذر ماه سال ١٣۶٣ ثبت شده و به امضا خود آنان نیز رسیده بود زیر پا گذاشتند۔ نمایندگان حدکا با این کارشکنى آشکار، عملا  کارهیئت را بدون اینکه به نتیجه اى برسد به بن بست کشاندند۔۔۔۔”

 

بدین صورت روز ششم بهمن بر متن یک استراتژى دفاعى  در مقابل زور گویى و تهاجم نظامى حزب دمکرات، کومه له به مقرهاى آنها در منطقه اورامان تعرض کرد۔ دامنه جنگ رفته رفته به سراسر کردستان کشیده شد۔

در طول مدت این جنگ کومه له بارها و بارها خواهان مذکره و ختم جنگ و پذیرش آتش بس بى قید شرط  بوده است۔ مردم شهرها و روستاهاى کردستان با امضا و ارسال صدها قطعنامه و طومار خواهان خاتمه بخشیدن به جنگ و محکوم کردن سیاست جنگ طلبانه حدکا شدند، اسناد این همه قطعنامه ها و طومارها موجود است۔

 

کومه له در طول این درگیریها، بارها در پلنوم ها و مصوبات خود بر خاتمه جنگ، و تضمین آزادى بى قید و شرط سیاسى و اجتماعى پافشارى کرد۔ حزب دمکرات در مقابل براى اولین بار در فروردین ١٣۶۴ در نشریه کردستان ارگان مرکزى آن حزب مندرج در شماره ١٠٣ در مقاله تحت عنوان(موضع حزب دمکرات نسبت به کومه له پس از ششم بهمن) ، موضع سر در گم خود را ارائه داد۔  در مقاله اسمى از آتش بس در میان نیست بلکه با طرح چند شرط راجع به مذاکره صحبت میکند۔ رهبرى آن حزب میخواهد که کومه له از موضع خود راجع به بورژوا بودن و ضد انقلابى خواندن سیاستهاى حدکا عقب نشینى کند۔ و دوما، حزب دمکرات را به عنوان نماینده اکثریت مردم کردستان بپذیرد و خود را بصورت اقلیت تابع اکثریت اعلام کند و سوم کو مه له تعهد بدهد که واقعه ششم بهمن تکرار نشود۔۔۔ ناگفته پیدا است که قصد حدکا از این شروط “صلح طلبانه” چه بود!!!

 رهبرى حزب دمکرات در ابتداى این جنگ نشان داد که هدف او تنها کومه له نیست بلکه جنگ آن حزب علیه آزادیهاى سیاسى، آزادى بیان و عقیده، تشکل و ۔۔۔ بود۔ هدف این حزب با تعرض به کومه له علاوه بر نمایش بی پرده ظرفیت ضد کمونیستى و ضد کارگرى خود، ارعاب جامعه کردستان بود۔

 

حزب دمکرات  چند ماه بعد از تشدید درگیریها بار دیگر به بهانه جواب به کومه له ، فاجعه حمله و کشتار و سر بریدن و غارت مقر پیکار در شهر بوکان، آن رویداد را چنیین مرور کرد:  در گفتار رادیویى چنین گفتند:” ۔۔۔ مردم بوکان بخوبى بیاد دارند که در آن هنگام پیکار بدون آنکه در جنبش خلق کرد کوچکترین نقشى داشته باشند با کمال فرصت طلبى علیه حدکا و جنبش کردستان پیکار میکردند۔ ١٠ نفرى افراد پیکارى هم و غمشان این بود که تهمت و افترا به حزب ببندند و حزب ما را در کلیت خود به باد ناسزا بگیرند۔ بهمین جهت مردم شرافتمند بوکان بیش از این تحمل آشوبگرى را نیاوردند و پیشمرگان حزب دمکرات را ناچار کردند دفتر پیکار در آن شهر را جمع کنند۔۔۔”

 

نشریه کردستان ارگان مرکزى حدکا شماره ١٠٢ در متنى تحت عنوان “تعمیق انقلاب” همچنیین نوشت:”۔۔۔ جمعى پیکارى در مقابل دفتر حزب تجمع کردند و چون پیشمرگان حزب اجازه تیراندازى نداشتند متفرق نشدند تا اینکه جمعى هزار نفره از هوادارن حزب به طرف مقر پیکار رفتند و پیکاریکا با منفجر کردن نارنجک ده نفر را زخمى کردند و پیشمرگان ناچار از هر طرف حمله کردند و دریک آن مقر را بتصرف در آوردند۔ در این ماجرا سه پیکارى کشته شدند و بقیه دستگیر شدند۔۔۔ معلوم شد رفقا در ارزیابى “شرایط عینى” سخت دچار اشتباه شده اند۔۔۔”

 

دقیقا در اوضاعى که هنوز حزب دمکرات شکست را مزه نکرده بود، با تاکتیک فرار به جلو نقشه هاى خود را براى جامعه کردستان از تحمیل جنگ به کومه له برملا ساخت۔ این حزب در تاریخ ١۴ تیر ماه ١٣۶۴ نامه اى به امضا دبیرخانه حدکا براى مجموعه سازمانهاى سیاسى اپوزیسیون موجود در کردستان فرستاد۔ مضمون نامه این بود که براى هماهنگ شدن با حزب دمکرات و نحوه اجراى حاکمیت حدکا در کردستان به مقر دفتر سیاسى حزب مراجعه کنند تا توجیه شوند۔

ده روز بعد مورخ ٢۴ تیر همان سال در گفتار رادیویی ( رادیو صداى کردستان ) هدف واقعى خود از این نامه را فاش کرد۔  حزب دمکرات در گفتار رادیویى خود گفت: “۔۔۔ احزاب و سازمانهاى سیاسى در کردستان علیرغم تحلیل ها و سیاست هاى خودشان، چه بخواهند و چه نخواهند به خوبى میدانند که حزب دمکرات رهبر و سازماندهنده راستین و به حق جنبش کردستان است۔۔۔گروههاى سیاسى به سه دسته تقسیم میشوند اول کومه له که تکلیف حزب با آن روشن است۔ دوم آنهایى که حزب دمکرات را سازمان انقلابى و رهبر جنبش کردستان برسمیت میشناسند که طبعا تکلیف حزب دمکرات با اینها هم روشن است۔ سوم جریاناتى هستند که ظاهرا دشمن حزب نیستند اما خودرا دوست و همکار حزب هم نمیدانند ۔۔۔ که متاسفانه اینها علیه حزب تبلیغ میکنند و پیشمرگان حزب را از مبارزه بر حق براى احقاق حق ملت کرد دلسرد میکنند۔۔۔ به همه کمیته هاى حزبى ابلاغ شده است اگر در مقابل سوال پیشمرگان حزب اقدام به ارائه هویت و شناسایى خود نکنند و سرپیچى نمایند، بناچار پیشمرگان حزب حق دارند با آنها مشکوک شوند و مانند پاسدار و عامل رژیم رفتار کنند۔۔۔”

 

اکنون باید تصویر کامل هدف کنگره ششم حزب دمکرات از جنگ سراسرى علیه کومه له نزد هر خواننده منصفى روشن باشد اکنون باید متوجه شد که پشت تحمیل کردن جنگ به کومه له در چه ابعادى  نقشه ها و عملکرد و سیاستهاى ضد آزادى و ضد مدنى در صورت “پیروزى” حزب دمکرات میتوانست روی دهد۔

 

درس و تجربه تاریخى جنگ تحمیلى حدکا علیه کومه له

 

در پایان جاى خود دارد به آزمونهاى این تجربه تاریخى نگاهی بیندازیم. بدون شک عده اى از سر خیر خواهى و یا روى احساسات  “صلح” طلبانه به این نتیجه رسیده اند که ما نمى بایستى در مقابل قلدریهای حزب دمکرات مقاومت میکردیم.  یا کسانى ازسر ارزیابی سطحى و غیر سیاسى به جاى اینکه وارد موضوع حقانیت یا عدم حقانیت طرفین در این جنگ، علل سیاسى آن و مسایل مورد مجادله آن شوند، با خود تقابل قهر امیز دو نیرو مرزبندى مى کنند۔ عده اى هم با بر شمردن تلفا ت انسانى ناشى از این جنگ به نوعى “خشونت گریزى” ریاکارانه مى رسند. ما هم طرفدار این هستیم که حتى الامکان  نباید از سلاح در مناسبات سیاسى نیروهای سیاسی استفاده شود و آزادى هاى بدون قید وشرط سیاسی را به عنوان مفادى بدون چون و چرا بین نیروهای مختلف را رعایت کرد. اما کارنامه سیاسی احزاب ناسیونالیست کرد نشان داده است که بدون تبدیل شدن سوسیالیسم و کمونیسم به یک نیرو و قدرت در میان مردم، هیچ ضمانتی برای دفاع از آزادیهای پایه ای و حقوق مردم زحمتکش متصور نیست.

 

 و بنابراین درس مهم این است که کمونیستها و مردم نباید کوچکترین توهمى به این داشته باشند که صرفا با اعلام وفادارى به یک سرى اصول میتوان این آزادیها و حقوق را تضمین کرد، این بویژه در کشورهای استبداد زده بیش از پیش مصداق پیدا مى کند. و در کردستان به شهادت تاریخ روشن شده است که هر گاه پایه های رژیمهای مرکزی سست شده باشد، این احزاب ناسیونالیست کرد بوده اند که وظیفه ابفا و تداوم سلطه طبقات مرتجع و قوانین ارتجاعی را به نام نماینده انحصاری “ملت کرد” بر عهده گرفته اند. شرط اساسى و ضمانت اجرایى رعایت این آزادیها و حفط دستاوردهای مبارزاتی مردم،  وجود یک جنبش قدرتمند سیاسى و دخالت هر چه وسیع تر جامعه در سیاست و یک حزب کمونیستى قوى مى باشد که با تمامی قدرت این آزدیها و حقوق پایه اى مردم را پاس دارد و قادر باشد که در مقابل دست اندازیهاى نیروهاى سرکوبگر از آنها دفاع کند.

 

بدون وجود یک نیروى کمونیستى قدرتمند که توانست در مقابل تعرضات نظامى حدکا از موجودیت خود و آزادیهاى بدون قید وشرط دفاع کند، معلوم نبود که سر نوشت سیاسى جامعه کردستان چه مسیرى را طى میکرد.

٢٢ دسامبر ٢٠١٠