پیشگفتار. سه سال از آغاز وخیم ترین بحران سرمایهداری جهانی می گذرد. قرار گرفتن سرمایهداری آمریکا در کانون این بحران(۱)، حتی کشورهای سرمایهداری رو به رشد را مستقیم یا غیر مستقیم بدورن گردباد این بحران کشاندهاست (۲). چرا که، هر ضعفی در دلار، به مثابه اصلی ترین ارز مبادلهی بین المللی و ذخایر کشوری، پژواکش فراسوی چهار چوب ارضی سرمایهداری آمریکا را می پیماید. واقعیتی که اتفاق افتادهاست. بانک های مرکزی و خزانهداریهای های کشورها سعی می کنند ارزهای خارجی متنوع، ازجمله طلا، انبار کنند- برای نمونه روسیه. همین دولت سرمایهداری ایران، برای قرنطینه کردن ارز بدست آمده از دلار لرزان، تلاش کرد آنرا به یورو تبدیل کند. ولی، مگر یورو از طوفان بحران ساختاری سرمایهداری مصون مانده است؟
اکنون بحران ساختاری سرمایهداری با دو معضل محوری روبروست. اول، وجود کوههای پول کاغذی(۳)، بویژه دلار- و تریلیونها تریلیون دلار اوراق دارائی بی پشتوانه و مشکوک بانک ها از یک طرف، و آب رفتن هر چه بیشتر تولید ارزش اضافی، که هیچ برابری یا تناسبی با کوه پول های کاغذی ندارد. این واقعیت که، آمریکا، انگلستان ووو اقدام به چاپ پول می کنند، نشانگر مشکل تولید ارزش اضافی، یا آنچه سخنگویان سرمایهداری شرمگینانه مشکل دارائی واقعی’Real Asset‘ تعریف می کنند. دوم، خصلت سوداگری یا قماربازی موسسات مالی تروریستی(۴). این تحول اخیر، تنها یک عارضه در بدنهی سرمایهداری نیست. بلکه، بخش مالی تولید کنندگان سرمایهی تخیلی یا Fictitious Capital’‘(۵) جایگاه برتر را در اقتصاد سرمایهداری، بویژه آمریکا، اشغال کرده و سیاستهای ریاضت اقتصادی ویرانگرش علیه طبقات کارگر را از طریق دولتهای سرمایهداری دیکتهمی کند(۶).
با این مختصر باید به این نکتهی مهم تاکید نمود، که این بحران بر متن بحران ساختاری سرمایه در قرن بیست و یکم روی می دهد. همچنین بیاد داشته باشیم که، کنگرهی بین الملل اول کارگری، در سال ۱۸۶۶ در ژنو، خواهان تصویب قانون هشت ساعت کار روزانه شد. سه دهه بعد، « سرکارگر پیشین آمریکائی ، فردریک تیلور، Fredrick Taylor » (۷) شیوهی مدیریت صنعتی را ابداع کرد، و «هنری فورد، Henry Ford» با بهره گیری از مدیریت صنعتی نامبرده، در سال ۱۹۱۵، تولید کلان معروف به «خط تولید، Assembly Line» یا «تولید نوارنقاله ای،Conveyor production» را آغاز کرد. بدین ترتیب، نوآوری شیوهی مدیریت صنعتی تایلور و بکارگیری اش در صنعت تولید کلان، نیروهای مولده یا بارآوری کار را غول آسا افزایش داد. بر بستر این تحول در نیروهای مولده، شعار هشت ساعت کار در روز، در دههی دوم قرن بیستم، برای کارگران آمریکائی ووو شعاری کهنه گردید. از اینرو، به پشتوانهی بالاتر رفتن بارآوری کار، طبقهی کارگر آمریکا می بایستی، به عنوان یک شعار تاکتیکی، در مبارزهی کار وسرمایه، شعار روزکار کمتر از ۸ ساعت را مطالبه می کرد(۸).
اکنون ما در آغاز دههی دوم قرن بیست و یکم زندگی می کنیم. و دیر زمانی است که، سرمایهداری آمریکا به مثابه سمبل شیوهی تولید سرمایهداری، تمام ملزومات مادی یک زندگی اجتماعی – بر سبیل تمثیل از مارکس در ایدئولوژی آلمانی، من بامداد در یک موسسه کار می کنم و اگر دوست داشته باشم بعد از ظهر هم کلاس موسیقی میروم- را فراهم کردهاست. به سخن دیگر، در آمریکا و بسیاری از کشورهای سرمایهداری، شرائط تحول از کار اجباری به فعالیتی خلاقانه و داوطلبانه مهیا شده است. پس چرا، هنوز کارگر آمریکائی، برابر با مصوبات قانون کار این کشور، در بخش های گوناگون تولید، میانگین به اجبار تا ۴۸ ساعت و کارگران رانندهی حمل و نقل تا۶۰ ساعت در هفته کار می کنند؟ مضاف بر این، چرا برابر با همان قانون کار ضد کارگری، کارگر آمریکائی مجبور می شود با اضافه کاری تا ۹۰ ساعت در هفته کار کند. و بالاخره، کارگر آمریکائی پائین ترین تعداد روزهای تعطیل به نسبت کشورهای اروپائی را داشته باشد؟ مشکل چیست؟
اتحادیههای کارگری یا سندیکاها، بمثابه نیروی حراست، یا نیروی انتظامی، سرمایه در درون طبقات کارگر
۱- در مراحل نخستین روابط کار و سرمایه، کارگران از سطح خواست های رفاهی و اقتصادی با سرمایه به ستیز برخاستند. سپس، مبارزهی کار و سرمایه، یا طبقهی کارگر علیه طبقهی سرمایهدار، به سطح مبارزهی سیاسی در جنبش چارتیست ها ارتقا یافت. مارکس با بهره گیری از فعالیتش در درون کارگران سوسیالیست پاریس و تجربه اش از جنبش چارتیست ها، برنامه یا بیانیهی کمونیسم « Communist Manifesto» را برای بهم آمدن فعالین کارگری در تشکل «اتحادیهی کمونیستها Communist League» تدوین کرد. برخلاف باورمندان دو تشکیلاتی شرقی و غربی، مارکس برای طبقهی کارگر دو تشکل جداگانه، یک تشکل برای فعالین سیاسی و تشکل دیگری برای کارگران فراگیر قائل نبود. «بیانهی کمونیسم» قطب نمای نظری برای ظرف عملی فعالین کارگری در درون طبقات کارگر اروپا و آمریکا تجلی کرد.
با افت شرائط انقلابی در آلمان، مارکس اتحادیهی کمونیست ها را، در سال ۱۸۵۲، منحل کرد. سپس، انترناسیونال اول کارگری در سال ۱۸۶۴ بنیاد شد. انترناسیونال اول خواست های اقتصادی- سیاسی طبقات کارگر اروپا و آمریکا را موضوع کنش خود قرار داد.
۱-۱ در سال ۱۸۶۸، اتحادیه های کارگری انگلستان به سمت راست یا رفرمسم سرمایهداری چرخیدند. چرخش تاریخی اتحادیههای کارگری به سمت سیاست های رفرم بورژوائی، هرگز شرائط انسانی برای طبقهی کارگر انگلستان تامین نکرد. طبقهی سرمایهدار با کاربرد سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن به اتحادیههای کارگران ماهر امتیاز جزئی داد و همچنان شرائط کار ومعیشت بردهوار کارگران غیرماهر- اکثریت طبقهی کارگر- را حفظ کرد. مارکس در انتقاد از چرخش به راست اتحادیههای کارگری انگلستان رسالهی «گذشته، حال و آیندهی اتحادیه» ها را نوشت(۹).
به دو نمونه از اوضاع کارگران غیر ماهر- بخش غالب طبقهی کارگر انگستان- یا عواقب مترقب سازش تاریخی اتحادیهها، البته نه در همان سال ۱۸۶۸، بلکه در دهههای ۱۸۸۰ و ۱۹۱۰ اکتفا می کنیم:
الف . در جولای ۱۸۸۸، تعداد ۱۴۰۰نفر کارگر دختر- بیشترشان در سنین پائین تر از ۱۵ سال- کارخانهی کبریت سازی «براینت و می Bryant and May»، برای خواست افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار از ۵/۱۱ساعت در زمستان و ۵/۱۳ ساعت در تابستان اعتصاب کردند. گفتنی است که در فصل زمستان ساعت ۷ سحر و ساعت ۴ بعداز ظهر هوا تاریک است. این کارگران دختر ستمکش در تاریکی بامداد زمستان منزل را بسوی کارخانه ترک کرده و در تاریکی شامگاه به خانه بر می گشتند. در کارخانهی کبریت سازی، کار با مایع فسفردار بدون استفاده از دستکش ایمنی به دندانهای کارگران صدمه زده و اکثر کارگران دختر دندانهایشان افتادهبودند. هم چنین، به خاطر حمل بار روی سر، موهایشان ریخته و طاس شدهبودند. بیندهی خارج از کارخانهی کبریت سازی، نه با رخسار گلگون دختران نوجوان، بلکه با سیمای افسردهی زنان پیر بی دندان و طاس روبرو می شد. همین موجودات به غایت بینوا، با اعتصابشان مشعل داران جنبش تاریخی اعتصابات دهها هزار کارگر غیرماهر باراندازی، کارگران گاز ووو انگلستان شدند. دختر کوچک مارکس، ،’النار، Eleanor‘ یکی از کارگران فعال سوسیالیست بود، که در درون این دریای جنبش فراگیر و عظیم، بعد از جنبش چارتیستها، فعالیت اقتصادی-سوسیالیستی می کرد(۱۰). انگلس سالمند آنچنان از پدیدار شدن این جنبش فراگیر به وجد آمده بود که حسرت میکرد، ای کاش مارکس زنده بود تا خروش نسل جدیدی از جنبش اقتصادی-سوسیالیستی در قامت کارگران غیر ماهر را شاهد می شد.
ب- در بحبوحهی آغاز جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۱۴، فرماندهان ارتش از دیدن جثههای نحیف کارگران و فرزندان کارگران احضار شده به خدمت سربازی حیرت کردند. بعد از پایان جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۱۸، و در وحشت از شرائط انقلابی در اروپا، از جمله انگلستان، دولت انگلستان در اندازهی ناچیزی برای کارگران منزل ساخت. اما، در تامین مسکن، طبقهی سرمایهدار همان سیاست تفرقه انداز سال۱۸۶۸ را اجرا کرد. سرکارگرها و مدیران کارخانهها، منازل را نه برابر با اجرای یک مقررات منصفانه، بلکه منازل را به کارگران سازشکار دادند و کارگران مبارز را از دریافت منزل محروم کردند.
۲-۱ طرح پیروزمند امپراطوری انگلستان در جداکردن کنشاقتصادی از کنش سیاسی کارگران و محدود شدن فعالیت اتحادیه ها به خواست های اقتصادی توجه دیگر کشورهای سرمایهداری اروپا را جلب کرد. «کارل لگن، Carl Legien» رئیس دست راستی اتحادیههای کارگری آلمان، در سال ۱۸۹۶، موفق شد فعالیت اتحادیهها را به خواستهای اقتصادی تنزل دهد. بدین ترتیب، همه جا همچون حکم یهوه-خدای قوم یهود- در داستان تورات، که آدم را از خوردن میوهی درخت سیب برحذر کرده بود، فعالیت سیاسی برای اتحادیههای کارگری بازمان شد. از این پس، طبقات سرمایهدار طبکارانه اعتصابات معینی از کارگران را با زدن مهر سیاسی تقبیح کردند. گذشته از این، همه جا باورمندان دو تشکیلاتی، در نگاه بتاریخ گذشتهی طبقات کارگر جهان، همچون فرار جن از بسم اله، از اهمیت، نقد و بررسی تجربه ی غنی کنش انترناسیونال اول، به مثابه تشکل واحد سیاسی- اقتصادی کارگران و رسالهی انتقادی مارکس «گذشته، حال و آیندهی اتحادیه ها» فرار کردند. برای نمونه، «حزب برابری سوسیالیستی، Socialist Equality Party »، یک خلف از باقیماندهی «حزب انقلابی کارگران،Revolutionary Workers Party» منتسب به انترناسیونال ۴ تروتسکیستی، که بدرستی سازشکاری اتحادیههای کارگری اروپا و آمریکا را نقدمیکند، در همان آن رهنمود می دهد که باید به سنت اتحادیههای گذشته برگشت. اما، خواستگاه این جریان به شیوه کار انترناسیونال اول و رهنمود مارکس در رسالهی «گذشته، حال و آیندهی اتحادیه ها» نزدیک نمی شود. ما شاهدیم که این فعال یا آن فعال کارگری، در بارهی احزاب سیاسی و اتحادیههای کارگری مطلب می نویسند. اما، آنچه از نوک قلم اینان می گریزد، عطف توجه به تجربهی تشکل واحد اقتصادی-سیاسی در گذشته است. در روز روشن، اینها ادعا می کنند مارکس حرف اول و آخرش را راجع به اتحادیهها نزدهاست؛ جالب است اینها از سخن گفتن مارکس از اتحادیهها در «فقر فلسفه» فاکت می آورند، ولی عجبا دو فاکت بالا را فراموش می کنند! آیا اینها کمبود اطلاعاتی دارند؟ به نظر من نه. چونکه، هم پیشگفتار، آئین نامه ی انترناسیونال اول و هم رسالهی یادشدهی بالا از مارکس، حتی به زبان فارسی، موجودند.
اگر «کارل لگن» رهبر اتحادیههای کارگری آلمان موفق شد فعالیت اتحادیههای کارگری آلمان را به کنش اقتصادی تنزل دهد. در سوی نظریهپردازی، «کارل کائوتسکی» تئوریسین سوسیال دموکراسی آلمان، مستقل از «کارل لگن» دکترین « کارگران مالآ آگاهی تردیونیونی کسب می کنند» را تئوریزه نمود. با این تز، «کارل کائوتسکی» محمل تئوریک برای سیاست راست «کارل لگن» فراهم کرد. همچنین، کارل کائوتسکی به غلط سوسیالیسم را یک نظریه، یا دکترینی دانست، که محصول اندیشهی دانشوران طبقات دارا بود. قطعا، کارل کائوتسکی توفیق مطالعهی «ایدئولوژی آلمانی» مارکس را نداشته است(۱۱). ولی، بی شک کارل کائوتسکی مطالعه کرده بود که، مارکس پیش از رفتنش به پاریس و اختلاط با محافل کارگران سوسیالیست، کمونیسم «موزس هس، Moses Hess» و شرکا در آلمان را تحقیر می کرد، و هنوز یک دموکرات پیگیر بود. سخن کوتاه، تز نادرست کائوتسکی، مبنی براینکه کارگران فراتر از آگاهی اتحادیهای دانش سوسیالیستی کسب نمی کنند، سپس وارد حزب سوسیال دموکرات روسیه شد. با هژمونی فرا-روسیهی حزب کمونیست شوروی تشکل اقتصادی اتحادیه، یا اتحادیهگری تکپا، بمثابه تنها شکل تشکل یابی و مبارزهی کارگران فراگیر موسسات تولیدی پذیرفته شد. این خصلت یک بعدی اتحادیهها یا فعالیت برای خواستهای اقتصادی، به کنش اتحادیهها در چهارچوب ساختار سرمایهداری تکامل کرد. به سخن دیگر، دیر زمانی است که اتحادیهها مطالباتشان را، در چهارچوب قوانین سرمایهداری، پیگیری می کنند. اما، مسئلهی گرهی یا محوری اینکه، کنش اتحادیهها در چهارچوب قوانین سرمایهداری، آنها را به مقدورات سرمایه ملزم کرد. اگر در شرائطی اتحادیهها علیه قوانین ضد کارگری غرولند کنند، آنها توقع دارند که پارلمان این قوانین ضدکارگری را با مصوبات جدید لغو کند- نه اینکه به نیروی اعتراض فرا-پارلمانی دولت را به عقب نشینی وادارند. نمونهای را یادآور گردم. اتحادیههای کارگری انگلستان میلیونها پوند برای تبلیغات نامزدهای حزب کارگر در انتخابات پارلمانی هزینه می کنند. دولت تاچر، در دههی ۱۹۸۰، قوانین ضد کارگری گستردهای تصویب کرد. حزب کارگر قول شیرین می داد، و به ظاهر اتحادیههای کارگری انتظار داشتند حزب کارگر به مجرد نشستن در مسند قدرت قوانین ضد کارگری را لغو کند(۱۲). بالاخره، زمان آزمون فرارسید. حزب کارگر به نخست وزیری تونی بلر به قدرت رسید و آب از آب تکان نخورد؛ و تمام قوانین ضدکارگری همچنان باقی ماندند. هم حزب محبوب کارگر و هم اتحادیهها نیک می دانستند که مقدورات سرمایه قوانین ضد کارگری را الزام آور کرده بود. مقدورات سرمایه، خصلت و هویت پایهای اتحادیههای کشورهای دیگر، از جمله ترکیه همسایهی ایران، را تعیین می کند.
با توضیحات بالا، اتحادیههای کارگری چه واکنش و موضعی نسبت به عظیم ترین بحران جهان سرمایه داری اتخاذ کردند. در بحران ساختاری سرمایهداری حاضر، دو دیدگاه فکری در برخورد با بحران پدیدارشدند. یک نظریه با اعتقاد به لیبرالیسم اقتصادی یا مکانیسم بازار آزاد بحث کرد، اگر کارخانهای سود نمی داد درش بسته می شد، بهمین دلیل، اگر بانکی قرض بالا می آورد، میگذاشتند ورشکست شود. در مقابل، نمایندگان فکری خدایان وال استریت و بورس لندن ووو استدلال کردند، نه خیر باید بانک ها را نجات داد. به سخن دیگر، این دومی ها غیر مستقیم شعار مرگ بر مکانیسم بازار و عدم دخالت دولت را سردادند. در بحران های سرمایهداری گذشته، دولت ها با کاربرد سیاست کینز در برون رفت از بحران دخالت می کردند. اکنون قرار شد، بر خلاف تئوریسین های نئولیبرالیسم دیروز، که ادعا می کردند دولت مدیر بد است، دولت های سرمایهداری به نجات موسسات مالی و بانکی بشتابند. و باهمین درجه از قاطعیت و شتاب، همین دولت های سرمایهداری به سطح معیشت و کار کارگران یورش بردند. نجات موسسات مالی، در آن طرف خط طبقاتی، تحمیل بدبختی، فلاکت، بیکاری، بی خانمانی، کاهش دستمزدها، طولانی شدن ساعات کار، بالاتر رفتن سن بازنشستگی، کاهش حقوق بازنشستگی، بخطر افتادن پس انداز بازنشستگی کارگران، مصادرهی منازل ووو را به طبقات کارگر ارمغان آورد.
پس با غرش طوفان بحران، از اتحادیه ها انتظار می رفت کارگران را به صف می کردند. رهبران اتحادیه ها سریعا کنفرانس جهانی تشکیل می دادند(۱۳)، همچنان که برای نجات سرمایه، رهبران ۲۰دولت سرمایهداری چنین کردند. اتحادیهها طرح های مشترک برای مقابله با یورش سرمایهداران تهیه و تدارک می دیدند. اعلام می کردند، این بحران محصول کارکرد سرمایهداری و شخصیت انسانی اش سرمایهدارانند. اگر شما به بهانهی ضرر درب کارخانهها را می بستید، اکنون نوبت تسویه حساب با بانک ها و موسسات مالی است. مدیران کل بانک ها را اخراج کرده و به دادگاه بکشانید. بروید هزینهی این بحران را از این مافیاها و تروریست های مالی بگیرید ووو. ولی، این ها انتظارات انسانی و به حق ما و امثال ماست. آیا می توان چنین توقعی از اتحادیهها داشت؟
در خلال کنفرانس سالانهی «کنگرهی اتحادیههای کارگری» انگلستان تلویزیون کانال شماره ۴ مصاحبه ای با آقای « دریک سمسنDerik Simpson ، دبیرکل اتحادیهی یونایت،Unite » پر عضویت ترین اتحادیهی کارگری انگلستان برگزار کرد. آقای سیمسن پیکری درشت و فربه دارد. خیلی آرام حرف می زند و لباس شیک می پوشد(۱۴). حداقل به برداشت من، آقای سیمسن به مدیر کل یک موسسهی مالی شباهت دارد تا رهبر کارگری. مصاحبهگر خطاب به آقای سیمسن می گوید، شما سالیانه ۲۰۰۰۰۰ پوند حقوق دریافت می کنید؛ اتحادیه منزل ۸۰۰۰۰۰ پوندی و اتومبیل با شوفر در اختیار شما گذاشتهاست. هم چنین شما یک دفتر کار بزرگ با دکور زیبا دارید. آیا فکر نمی کنید حقوق شما و امتیازاتتان با حقوق یک کارگر متوسط اتحادیه قرابتی ندارد؟ همسان مدیر کل یک موسسهی مالی، آقای سیمسن در دفاع از خودش چنین جواب می دهد. من کارم بسیار زیاد است و اغلب ساعات طولانی کار میکنم! الهی بمیمرمت، فدات شم، چقدر زحمت می کشی و درد و سر داری!
اگر فردی- در طیف جنبش کارگری- از ساختار اتحادیه ها آگاهی نداشته باشد، شاید فکر کند، که این یک مورد استثنائی است. و از استثنا نمی توان حکمی استنتاج کرد. نه خیر. همه جا، زیر آسمان سرمایهداری، رهبران اتحادیهها حقوق هائی بسیار بالاتر از بدنهی اتحایه دریافت می کنند(۱۵). در حالی که کارگران با دیو بیکاری، کاهش دستمزد ووو مواجهند، مقامات اتحادیهها تامین شغلی دارند، و فارغ از فشار محیط کار. اما، اینهمه معرف تمام موقعیت ممتاز آن ها نیست. بنا به بزرگی و اهمیت اقتصادی صنایع، رهبران اتحادیهها شانه به شانهی مقامات بالای طبقات سرمایهدار میسایند. اخیرا، صدر اعظم آلمان، خانم «آنگلا مرکل، Angela Merkel» در جشن تولد رئیس «فدراسیون اتحادیههای آلمان، German Trade Union Federation, DGB» آقای «مایکل سومر، Michael Sommer» – در برلین برگزار شدهبود- شرکت کردند و شخصا تولدش را باو تبریک گفتند. اکنون شما می توانید خوب حدس بزنید که آقای رهبر اتحادیه با چه تصمیم راسخ با سرمایه مبارزه خواهند کرد! از همهی اینها بگذریم، قرار نیست مقامات اتحادیهها مجانا وظیفهی حراست طبقات کارگر را به عهده بگیرند.
اکنون برپایهی شرح بالا، ببینیم اتحادیههای کارگری در مقابل تصمیمات دولت ها برای تحمیل بار بحران سرمایهداری چه طرح هائی را برنامه ریزی کرده و چگونه از طبقات کارگر کشورهای اروپا و آمریکا دفاع کردهاند:
۱-اتحادیهها هیچ برنامه عملی تدارک ندیدند. دولت ائتلافی انگلستان، پیش از رسیدن به قدرت در ماه جون امسال، در مبارزهی انتخاباتی اعلام کرده بود، همهی ما باید برای مبارزه با بحران و کسری بودجه فداکاری کنیم. با تشکیل دولت ائتلافی، گزارشگر بی بی سی از خبرنگار اقتصادی پرسید، آیا احتمال دارد که اعتصابات و اعتراضات زمستان ۱۹۷۹ تکرار شود؟ خبرنگار جواب داد، رهبران اتحادیهها شرائط بحرانی را تشخیص می دهند. دولت از جانب اتحادیهها خیالش راحت است. اکنون، بعد از شش ماه حملهی دولت به سطح معیشت و کار کارگران، ما مشاهده می کنیم که گفتهی خبرنگار اقتصادی کاملا صحیح بودهاست. اتحادیهها کاملا با احساس مسئولیت به موقعیت بحرانی دولت سرمایهداری برخورد کردهاند. اتحادیهها همه جا احساس مسئولیت و وجدان تعهد به بقای روابط سرمایهداری را از آمریکا گرفته تا آلمان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، مجارستان، ایرلند، ایسلند ووو بجا آوردهاند. پیش از پرداختن به جنبهی دوم وظیفهی اتحادیهها به مثابه نیروی حراست سرمایه در درون طبقات کارگر، واقعا بی انصافی خواهد بود به نمونهی اتحادیههای کارگری ایرلند اشاره نکنم. ایرلند بدترین شرائط بحران سرمایهداری را تجربه می کند. به همین دلیل طبقهی کارگر ایرلند مورد وحشیانهترین حملات طبقهی سرمایهدار این کشور قرار گرفته است. رهبران اتحادیههای کارگری ایرلند اعتصاب را برای مدت چهار سال ممنوع کردهاند. در قبال بحران جاری، دولت ایرلند با دو راه کار روبرو شد؛ اعلام ورشکستگی بانک ها(۱۶) و جلوگیری از تحمیل بار بحران روی دوش طبقهی کارگر، و یا برعکس، نجات بانکها.
۲- این بدیهی است که بنا به ساختار اتحادیهها، موقعیت معیشتی و شرائط کار بدنهی کارگری با مقامات اتحادیه فرق فاحش دارد. حملهی سرمایه نه متوجه رهبری بلکه آماجش بدنهی کارگریاست. کارگر بیکار می شود، دستمزدش کاهش می یابد ووو. به این دلائل آشکار، یورش سرمایه به بدنه با انفعال کارگران روبرو نمی شود. بدنه می خواهد به جنگند. مهارکردن نیروی اعتراض از یک طرف، و هرز دادن انرژی و پتانسل مبارزاتی کارگران وظیفهی دیگر اتحادیههاست. زمانی که رهبری اتحادیه مشاهده می کند تمام ظرفیت و مهارت کلامش کارگران را اغنا نمی کند و آنها حاضر نیستند تسلیم مقدورات سرمایه شوند، رهبری اتحادیه راه کارش را تغییر می دهد. او درمی یابد، اگر، در این مرحله، علیرغم روحیهی اعتراض و مبارزهجوئی کارگران مقابل آنها ایستادگی کند اعتبارش را از دست خواهد داد. اینجاست که رجز خوانی کرده و قیافهای مبارزهجو بخود می گیرد. معمولا، اتحادیهها یک روز اعلام اعتصاب می کنند- در مواردی چند بار و یا چند روز پیوسته. این کنش اعتصابی نقش سوپاپ اطمینان را بازی می کند. از این اعتصابات محدود، مقطعی و قسمتی کارگران سودی نمی برند، انرژی شان تخلیه می شود، سپس بی افق و ناامید به قربانی شدن در مسلخ سرمایه گردن می نهند. نکتهی بسیار مهم دراین اعتصابات فرسایشی اینست که ، رهبران اتحادیه در خلال اعتراضات و اعتصابات پشت درهای بسته با سرمایهداران به معامله می نشیند(۱۷). آنها، در همان آن به ریا در حضور کارگران سخنرانی های غلاظ و شداد، در پشتیبانی از مبارزهی آنها، ایراد می کنند(۱۸).
۳- نقش اتحادیههای کارگری در غرب را می توان با کارکرد تشکلات کارگری دستساخت دولت ایران، مانند خانهی کارگر، مقایسه کرد. در غرب سرمایه دهان کارگر را نمی بندد، به کارگر اجازهی اعتراض و «اعتصاب هرس شده» را می دهد تا خشم درونش را بیرون بریزد. با رعایت تفاوت بین سرمایهداری ایران و غرب، اکنون خانهی کارگر و روزنامهی «کار و کارگر» بنوعی همان نقش سوپاپ اطمینان اتحادیههای غرب را، هر چند در بعدی کوچکتر، ایفا می کنند. اگر روز و روزگاری سرمایهداری ایران فعالیت اتحادیهای را به رسمیت به شناسد، سندیکالیست های محبوب رنگین کمان جریانات دو تشکیلاتی این خصلت بالقوه را دارند که همان نقش حراست طبقهی سرمایهدار در درون طبقهی کارگر ایران را ایفا کنند. امروز، سندیکالیستهای ما با مبارزه کردن و زندان افتادن برای ایفای بالقوهی نقش فردای نامعلوم سرمایهگذاری می کنند(۱۹).
مراد عظیمی
۱۶/۱۲/۲۰۱۰
ملاحظات
۱- تاکید من به بحران سرمایهداری آمریکا، هرگز به این معنا نیست که بحران سرمایه داری محدود به آمریکا بودهاست.
۲-مطابق جدیدترین آمار خزانهداری آمریکا، کسری بودجهی این کشور برابر با ۳ /۱ تریلیون دلار اعلام شده است. دولت سرمایهداری آمریکا، قرار است فراتر از یورش های تاکنونی، برای کاهش کسری بودجه حملات گستردهای علیه سطح معیشت و اشتغال طبقهی کارگر آمریکا را آغاز کند. افزون براین، دولت آمریکا بیش از ده تریلیون دلار قرض دارد، و با احتساب دارائی های سوخته و مشکوک بانکها، قروض ملی آمریکا رقمی بیش از یک صد تریلیون دلار را شامل می شود.
۳-در گردش سرمایه، پول در همان آن در دو نقش ظاهر می شود: اولا، تبدیل سرمایه(کالا) به پول، ب، و بموارات آن تحقق یابی قیمت کالا؛ به سخن دیگر سرمایه بمانند پول یا پول بمانند سرمایهی تحقق یافته. دوما، در نقش صرفا وسیلهی چرخش؛ این دومی جائی است که دوباره سرمایه را به شرائط تولید تبدیل می کند. در این برههی دوم، یک مقدار معینی از پول باید در شکل دستمزد، به عنوان محمل یا بستر گردش، به عنوان وسیلهی پرداخت ظاهر شود. اکنون این حقیقت که پول نقش دوگانه در گردش سرمایه ایفا می کند، در تمام بحران ها اینگونه به نظر می رسد که پول از نقش اش به عنوان محمل گردش عاجز می ماند، در حالی که سرمایه فاقد ارزش است و از اینرو نمی تواند به صورت پول تحقق یابد. حتی، ممکن است در همان زمان حجم پول در گردش افزایش یابد. گروندریسه، چاپ پنگوئن کلسیکس، ص ۵۸۲٫ مارکس
۴-تروریسم و تروریست فراتر از اقدام فیزیکی یک فرد، گروه، تشکل یا یک دولت بقصد وارد کردن وحشت معنی می دهد. امروز، موسسات مالی و بانک ها با کاربرد مکانیسم هائی، نظیر فروش، خرید و فروش اوراق بهادار یا «Short selling» همزمان با کسب میلیاردها دلار سود، میلیون ها کارگر- یونان، ایرلندووو- را دچار وحشت کردهاند- تروریسم اقتصادی.
۵-گفته می شود که بورس نیویورک، یا ول استریت، در سه ماه پیش ۵/۱ تریلیون دلار سود داشتهاست. آیا واقعا این مقدار ارزش اضافی تولید شدهاست؟ البته نه. اکنون، در آمریکا حداقل ۱۵میلیون کارگر بیکارند، بیش از ۴۰میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند، امسال دو میلیون خانهی رهنی مصادره شده است. شمار زیادی از کارگران بیکار در خیابان ها می خوابند ووو.
۶-ماه گذشته، در ادامهی تحمیلات پیشین بر دوش طبقهی کارگر ایرلند، رویداد جدیدی اتفاق افتاد. یکی از موسسات مالی نرخ اعتبار مالی ایرلند را پائین آورد. اتحادیهی اروپا و ’صندوق بین اللملی پول‘ به دولت ایرلند فشار آوردند که از این دو مکان وام درخواستکند. ابتدا، نخست وزیر و وزیر دارائی ایرلند مصرانه اعلام کردند ما نیازی به گرفتن وام نداریم و قادریم به تعهدات بدهی تاکنونیمان عمل کنیم. ولی، نه اتحادیهی اروپا و نه صندوق بین الملی پول کوتاه نیامدند. فشار ادامه یافت. جالب است گفته شود که مطابق معمول افراد یا دول مقروض سراغ وام دهنده ها می روند، و نه برعکس. ایرلند را مجبور کردند که ۸۵ میلیارد یورو، با نرخ بسیار بالا، وام بگیرد. یکی از شرائط بازپرداخت وام، اانتقال ۱۸ میلیارد یورو از حساب پس انداز بازنشستگی کارگران ایرلند است.
۷-گوهر تحقیقات مدیریت صنعتی آقای فردریک تیلور چه بود؟ تا نیمهی دههی ۱۸۹۰، کارگر روی یک واحد مرکب از شئی معین کار می کرد. بعلت تنوع کنش کارگر روی موضوع کار، در چنین فرایند تولیدی کار خصلت یک نواختی کمتری داشت. «ف تیلور» مجموعهی کنشهای یک واحد تولیدی را به اجزاء بسیار ساده تر تقسیم کرد. او سپس با اندازهگیری زمانهای صرف شده برای انجام مکرر هر یک از اجزاء ساده از طرف کارگر، کوتاهترین یا سریعترین زمان را بدست آورد. بدین ترتیب، سرعت تولید، یا بارآوی کار جهش وار افزایش یافت. برعکس کار کارگر خسته کنندهتر و یکنواختر گردید. فیلم عصر طلائی چارلی چاپلین نقد خلاقانهی تصویری شیوهی مدیریت صنعتی «ف تیلور» را در معرض تماشای بینده قرار می دهد.
۸-مارکس با درایت، تحمیل کاهش ساعات کار کمتر بر طبقهی سرمایهدار را عامل مهمی در پیشرفت تکنولوژی، یا به سخن دیگر افزایش بارآوری کار می دید. مارکس پایههای مادی جامعهی بی طبقه یا کمونیسم را در مرحلهی معینی از رشد نیروهای مولده و بارآوری کار ارزیابی می کرد. این دکترین واقعیتی است که خیلی پیشتر در کشورهای زیادی تحقق یافتهاست.
۹- اتحادیه های کارگری: گذشته، حال و آینده
الف گذشتهی اتحادیه ها
سرمایه نیروی اجتماعی متمرکز است، حال آنکه، کارگر منفرد فقط نیروی کارش را برای فروش در اختیار دارد. بنابراین، معامله کار و سرمایه نمی تواند، حتی به معنای جامعهئی که مالکیت وسائل مادی زندگی و کار را در یک سو و انرژی های تولیدی حیاتی را در سوی دیگر قرار می دهد، بر پایه ی شرائط برابر انجام گیرد. قدرت اجتماعی کارگران تنها درتعداد آن هاست. اما این قدرت ناشی از تعداد، به دلیل پراکندگی از هم پاشیده است. نبود یگانگی کارگران از رقابت اجتناب ناپذیر بین آن ها به وجود آمده و تداوم می یابد.
در اصل، اتحادیه های کارگری، از تلاش های خود جوش کارگران، در از میان برداشتن، یا دست کم مهار کردن رقابت سر بلند کردند، تا این که، چنان شرائطی از قرار داد را به دست آورند، تا شاید حد اقل، معیشت آن ها را ازموقعیت بردگی صرف بالاتر برد. بنابراین، هدف فوری اتحادیه ها به ضرورت های روزمره، مقتضیات جلو گیری کردن از تجاوز پیوسته سرمایه، در یک کلام، به مسائل دستمزد و زمان کار محدود شود. این فعالیت اتحادیه ها، نه تنها جایز، بلکه ضروری اند. تا زمانی که روابط تولید سرمایهداری دوام دارد، نمی توان از این تلاش و کنش دست کشید . بر عکس، باید با تشکیل و در هم آمدن اتحادیه های کارگری تمام کشور ها تعمیم یابد. از سوی دیگر، اتحادیه ها بی آنکه خود متوجه باشند، مراکز سازمان یابی طبقه کارگر را تشکیل دادند، هم چنان که شوراهای شهری و کمون های قرون وسطی برای بورژوازی این کار را کردند. اگر اتحادیه های کارگری برای جنگ و گریز بین کار و سرمایه لازمند، آن ها به مانند نهادهای سازمان یافته، برای فرا رفتن از نفس نظام کارمزدی و حاکمیت سرمایه (برجستگی و تاکید ازمن) پراهمیت ترند.
ب- موقعیت حاضر اتحادیه ها
اتحادیه ها با خم شدن یک جانبه روی مبارزات محلی و روزمره با سرمایه، هنوز اصلا درک نکرده اند که قدرت شان را علیه خود روابط بردگی مزدی به کار برند.. از این رو، آن ها خود را خیلی از جنبش های اجتماعی و سیاسی کنار کشیده اند. با این همه، به تازگی، به نظر می رسد که تا اندازه ای به این رسالت تاریخی شان پی برده اند. برای نمونه، می توان از شرکت آن ها در جنبش سیاسی اخیر انگلستان(× )، مصوبه ی زیر در کنفرانس بزرگ شفیلد ، از گسترش دید آن ها در ایالات متحده ی آمریکا (xx)، یاد کرد: ‹‹این کنفرانس با قدردانی از کوشش های جامعه ی بین الملی کارگران ( انترناسیونال اول) برای ایجاد اتحاد از طریق پیوند مشترک برادری میان کارگران همه کشورها، در کمال جدیت به انجمن های گوناگونی که در این جا نمایندگی شده اند، سفارش می کند که به این تشکیلات بپیوندند، زیرا به باور ما این امر برای پیشرفت و شکوفائی تمام جماعت های کارگری ضروری است››. ( xxx )
پ_ آینده اتحادیه ها
جدا از مقاصد اولیهی شان، اتحادیه ها اکنون باید بیاموزند که آگاهانه، به مانند مراکز سازمان دهی طبقه کارگر، برای هدف وسیع تر رهائی کامل (برجستگی و تاکید از من)این طبقه تلاش کنند. آن ها باید به تمام جنبش های اجتماعی و سیاسی یاری کنند تا به این سو جهت گیری کنند. باید اتحادیه ها خودشان را مدافعان کل طبقه ی کارگر دانسته و به این سان عمل کنند: آن ها نمی توانند از بسیج کردن کارگران غیر اتحادیه ای به صفوف خود غفلت کنند(برجستگی و تاکید از من). اتحادیه ها باید با دقت از منافع کم در آمدترین حرفه ها، مانند کارگران کشاورزی- که شرائط اسثتنائی آن ها را بیچاره کرده- دفاع کنند. باید اتحادیه ها کل دنیا را قانع کنند که تلاش آن ها، نه تنها تنگ نظرانه و خود خواهانه نیست، بلکه هدف شان رهائی میلیون ها انسان ستمدیده است. رساله از مارکس
(×) اتحادیه های بریتانیا فعالانه، در جنبش دموکراتیک عمومی ’اصلاحات مرحله دوم حق رای‘، در سال های ۶۷-۱۸۶۵، شرکت کردند. در بهار ۱۸۶۵، شورای مرکزی انترناسیونال اول نظریهی تشکیل یک «اتحاد رفرم یا اصلاحات» را، به مانند یک مرکز سیاسی جنبش فراگیر کارگری، ارائه داده و در تشکیل آن شرکت کرد. هیات رهبری «اتحادیهی رفرم»- شورا و کمیته اجرائی، شامل اعضای شورای مرکزی-کلا از رهبران اتحادیه (برجستگی و تاکید ازمن)((zها بودند. پیش نویس برنامه ی «اتحادیه رفرم» زیر نظر مارکس نوشته شد. بر خلاف احزاب بورژوائی، که این خواست دموکراتیک را تنها به خودشان محدود کردند، «اتحادیه ی اصلاحات» خواستار حق رای همگانی شد، این خواست زنده کردن شعار چارتیست ها، پشتیبانی اتحادیه های کارگری را کسب کرد، که تا آن موقع نسبت به مسائل سیاسی بی تفاوت بودند. «اتحادیه ی رفرم» شاخه هایش را در تمام شهرهای بزرگ دایر کرد. اما، تزلزل رادیکال ها در رهبری آن و سازش رهبران اتحادیه های کارگری(برجستگی و تاکید ازمن) مانع از این شد که «اتحادیه ی رفرم» خطی که توسط شورای مرکزی انترناسیونال ترسیم شده بود دنبال کند. بورژوازی بریتانیا موفق شد که در جنبش شکاف انداخته و یک اصلاحات معتدل، در سال ۱۸۶۷، پیاده کند، که تنها به خورده بورژوازی و لایه های بالای طبقه کارگر حق رای داد.
( xx ) در خلال جنگ داخلی آمریکا، اتحادیه های کارگری فعالانه از ایالات شمالی در مبارزه علیه برده داران پشتیبانی کردند: آن ها، در بهار ۱۸۶۴، با لایحه ی ارتجاعی ضد اعتصاب ’هستینگ فاگرس، Hasting Folgrs‘ مخالفت کردند.
( xxx ) کنفرانس نمایندگان اتحادیه های کارگری از١٧تا ٢١ژوئیه ی ١۸۶۶ برگزار شد. در این کنفرانس ١٣٨نفر نماینده شرکت کردند، که ٢٠٠٠٠٠نفر از کارگران اتحادیه ها را نمایندگی می کردند. موضوع اصلی کنفرانس مبارزه با بستن کارخانه ها بود. قطعنامه ی کنفرانس از اتحادیه های کارگری می خواست که عضو وابستهی انترناسیونال شوند. این قطعنامه، در کتابی زیر عنوان گزارش کنفرانس نمایندگان اتحادیه های کشور متحدهی سلطنتی، که از تاریخ ١٧تا ٢١ژوئیه ی ١۸۶۶ در شفیلد برگزار شد، انتشار یافت.
((z برای نمونه، شما نگرش مارکس را با سیاست حزب توده در ساختار رهبری شورای مرکزی اتحادیه های کارگری ایران مقایسه کنید.
۱۰- شایان توجه دارد که تا این زمان کارگران غیرماهر هیچگونه تشکلی نداشتند. در این خروش ’شرق لندن‘ کارگران شغل های گوناگون، مانند باراندازان، کارگران گاز، کارگران شغل های متفرقه، کارگران ساختمانی، کارگران دختر کبریت ساز، کارگران حمل و نقل ووو در اتحادیهی کارگران غیر ماهر متشکل شدند.
۱۱- در ایدئولوژی آلمانی، مارکس چنین تعبیری از کمونیسم ارائه می دهد: برای ما کمونیسم اموری نیستند که باید پیاده شوند، ایده ای نیست که باید واقعیت خود را با آن تطبیق کند. کمونیسم به آن جنبشی اطلاق می شود که به اوضاع کنونی پایان میدهد. شرائط این جنبش از احکامی ناشی می شود که هم اکنون موجودند.
۱۲- در دههی ۱۹۹۰، حدود هزار نفر بارانداز لیورپول به مدت دو سال به اعتصاب غیر رسمی قهرمانانه و اسطورهای دست زدند. اتحادیهی «حمل ونقل و کارگران عمومی»، به این دلیل که باراندازان بدون رعایت مراحل قانونی اعتصاب کردهبودند، از اعلام رسمی شدن اعتصاب امتناع کرد. بدین ترتیب، باراندازن از حمایت مالی و همبستگی اتحادیهشان محروم شدند. اینان معصومانه انتظار داشتند، اکنون که حزب کارگر در انتخابات پیروز شدهبود، قوانین ضد کارگری را لغو کند. آقای «بیل موریس،Bill Morris»، دبیر کل «اتحادیهی حمل و نقل و کارگران عمومی» بپاس خدماتش به سرمایه، و از جمله پشت کردنش به باراندازان لیورپول، بعد از بازنشستگی از سمت دبیر کلی اتحادیه لقب لردی دریافت کرد و پای در مجلس لرد ها یا اعیان گذاشت.
۱۳- راستی فراموش نشود، بعد از ویرانیهای گستردهی گردباد بحران، رهبران اتحادیههای کارگری کشورهای اتحادیهی اروپا، ۱۰۰۰۰۰ نفر دستچین شده- از حداقل ۱۵۰ میلیون نفر از کارگران اتحادیهی اروپا- را جلو پارلمان اتحادیهی اروپا در برکسل آوردند. «برندن باربر، Brendan Barber» دبیر کل «کنگرهی اتحادیههای کارگری، Trade Union Congress» انگلستان و شرکا از آلمان، فرانسه ووو، همچون گفتهی دیکتاتور سابق ایران: کوروش آسوده بخواب… سکانداران سرمایه را مطمئن کردند، شما برای نجات بانکداران سرمایه با خیال راحت هر تصمیمی گرفتید، ما قادریم کارگران را قانع کنیم؛ به آنها می گوئیم چارهای نیست، باید فرامین سرمایه را پذیرفت.
۱۴- من مخالف شیک پوشی آقای دریک سیمسن نیستم، ولی این را نیز بگویم که ای کاش کارگران اتحادیهی یونایت هم وسعشان اجازه می داد تا آنها هم لباس های گران قیمت می پوشیدند.
۱۵- «اتحادیهی کارگران اتومبیل سازی آمریکا، United Auto Workers» کارگران صنایع اتومبیل سازی آمریکا را نمایندگی می کنند. در این صنایع تا اواخر دههی ۱۹۷۰، ۵/۱ میلیون نفر کار می کرد.هم اکنون، تعداد کارگران به کمتر از ۵/۰ میلیون نفر کاهش یافتهاست. هر سه شرکت بزرگ اتومبیل سازی «جنرال موتورز، General Motors»، «فورد، Ford» و «کرایسلر، Chrysler » در ادامهی فرایند عقلائی کردن پیشین، از نیمهی دههی اول ۲۰۰۰، با همکاری «اتحادیهی کارگران اتومبیل، یو ا دبلیو» حملاتشان را تشدید کردهاند. گذشته از سیاست بیکارسازی، دستمزد کارگران با استخدام جدید از ۲۷ دلار در ساعت تا حد ۵/۱۳ دلار کاهش یافتهاست- توجه کنید که، تقریبا نصف دستمزد کار صرف بیمهی درمانی می شود. شرکت جنرال موتورز، مسئولیت ادارهی بیمهی بهداشتی کارگران را به اتحادیه محول کرد. اما، بجای ۵۰ میلیارد دلار پس انداز ۵۰۰۰۰۰ کارگر بازنشسته، مبلغ ۳۰میلیارد دلار تحویل داد. با این معامله، الف- شرکت از پرداخت بیمهی درمانی خلاص شد، ب- رهبران اتحادیه میلیون ها دلار، به عنوان مدیران وجوه بیمهی کارگران بازنشسته در بورس نیویورک، دریافت می کنند. اگر، در مورد انگلستان، رهبران اتحادیه حقوق ۶ رقمی دریافت می کنند، در آمریکا حقوقشان ۷ رقمی است.
۱۶- پیشتر، دولت ایسلند با معضل مشابه ایرلند روبرو شد. ولی، دولت این کشور تحت فشار طبقهی کارگر این کشور تسلیم بانکهای داخلی و فراملی نشد، و با اعلام ورشکستگی بدهی بانکهای خارجی را نداد.
۱۷- اتحادیهها به شیوهی غیر دموکراتیک نشستهای مخفی و محرمانه، فارغ از موی دماغ شدن حضور اعتراضی کارگران، با سرمایهداران برگزار می کنند.
۱۸- در این رابطه، من مثالی از سال ۱۹۶۹، بیش از چهل سال قبل، می آورم. بی تردید این خصلت دوروئی رهبران اتحادیهها نسبت به آن زمان قوی تر شده تا کمرنگتر. خانم «باربارا کاسل، Barbara Castle» وزیر کار وقت- از ”جناح چپ حزب کارگر“- با رشد عظیم اعتراضات می خواهد لایحهی قوانین ضد کارگری یا اعمال قانونی محدود کردن اعتصابات تحت عنوان «بجای اعتصاب» را به پارلمان ببرد. او درک می کند نیاز به همکاری دبیر کل اتحادیههای کارگری انگلستان دارد. از این رو، از آقای «جورج وود کاک، George Woodcock» رهبر اتحادیههای کارگری مخفیانی می خواهد با او دیدار کند. خانم «باربارا کاسل» با آقای «جورج وودکاک» در رابطه با لایحه اش گفتگو می کند و آنها به توافقاتی می رسند. چند روز بعد، مقامات وزارت کار، خانم وزیر را مطلع می کنند که، آقای جورج وودکاک شدیدا به سیاستهای کارگری دولت حمله کردهاست. خانم وزیر هراسناک آقای وودکاک را محرمانه ملاقات می کند. خانم وزیر از دبیر کل اتحادیههای کارگری انگلستان گله می کند. خانم «باربارا» به وودکاک می گوید شما پیش من یک حرف و جلو کارگران حرف دیگری می زنید، من کدامش را باور کنم. آقای «جرج وودکاک» خانم «باربارا کاسل، را آرام کرده و به او می گوید شما سیاستمدار با تجربهای هستید، و نباید حرفهای مرا پیش کارگران جدی بگیرید. من فردا برای آسودگی خیالتان یک نطق دیگر ایراد خواهم کرد. خاطرات خانم باربارا راسل، «از مبارزهجوئی تا مارکسیسم» ترجمهی مراد عظیمی.
۱۹- در خصوص سندیکالیستهای ایران، برای نمونه سندیکای شرکت واحد و سندیکای شرکت نیشکر هفت تپه، دو گونه برخورد صحیح جایز است. الف، از حق دموکراتیک فعالیت سندیکالیست ها حمایت کرد، و دولت سرمایهداری ایران را به خاطر اعمال فشار، آزار و اذیت کردن، زندانی کردن ووو فعالین کارگری سندیکالیست محکوم کرد. ب، و اما در همان آن، سیاست و باور فعالیت تکپای اقتصادی و کنار گذاشتن مبارزه علیه سرمایه را انتقاد کرد. تودهایسم سلف دیرینهی سندیکالیسم ایران، سیاست فراتر رفتن از سطح مطالبات اقتصادی را مهر آنارشیست می زند! علاقمندان می توانند به اطلاعیهی دستساخت جریان تودهای بنام «هیات موسس انجمنها و سندیکاهای کارگری »، تاریخ انتشار ۱۳۸۵، رجوع کنند. بالاخره، اضافه کنم که «سندیکای شرکت واحد» یکی از اعضای تشکیلدهندهی «هیات موسس انجمن ها و سندیکاهای کارگری » تودهای بودهاست.
مراد عظیمی
۱۶/۱۲/۲۰۱۰